نامِ سریال نارکوس (Narcos) را تقریبا همهی سریالبازها شنیدهاند و شما هم اگر جزو آن دسته نباشید، نام خبر پر کنش به گوشتان خورده است. برای نقد و بررسی این سریال با گیمشات همراه باشید.
هنگامی که اولین بار فصلِ اولِ سریالِ Narcos پخش شد، اصلا به سراغش نرفتم. چراکه تعداد زیادی از سریالهای بیخاصیت و کلیشهای حسابی آزارم داده بود، حتی با وجود نام Netflix، پیگیرش نشدم و آن را فراموش کردم. تا اینکه در کمتر از یک ماه پیش خبر فصل دومش همه جا را پر کرد و توصیهیِ دوستانم، سبب شد تا فرصتی برایِ تجربهی یک اثرِ به قولی درست و حسابی را به خودم و سریال بدهم. با وجود اینکه نیمی از فصل اول را دیدهام اما همین میزان کافی است برای به نقد کشیدن آن. برای بررسی و تحلیلش و اینکه آیا اثر در پسِ ساختِ ادعای خود، خوب عمل میکند یا بد، آیا میتواند من را مجاب کند که دنبالش کنم یا نه. لذا پیشفرض را بر آن میگذارم که خوانندهی این نقد، سریال را حداقل تا همین میزان دیده باشد، بنابراین از بازتوضیحِ داستان و معرفیِ خط و ربطِ آن پرهیز میکنم.
موضوعِ کارتلها، باند مواد مخدر، قاچاقچیانِ اسلحه و امثالهم، دیگر از کلیشه هم عبور کرده و موضوعی است نخ نما، هم برای سازندگانِ اثری سینمایی، هم یک بازیِ ویدئویی و اکنون یک سریال. موضوعی که متهمِ اول و آخرش همیشه آمریکای لاتین است، یک بار مکزیک، یک بار کوبا و یک بار هم کلمبیا، و از آن سو، طرفِ آدم خوبهای مبارز که جلویِ این همه جرم و جنایت میایستد، حتما آمریکای شمالی است ولاغیر. شما را نمیدانم ولی چشم و گوش من از این جنس موضوعات پر شده است. مدت زیادی نگذشته است که فیلم سیکاریو (Sicario) را دیدهام و بازی Battlefield Hardline را تجربه کردهام. پس سریالِ Narcos باید سراغ جنبهای تازه از این قضایای تکراری برود که حداقل من را پای خود نگه دارد وگرنه میشود همان تکرار مکررات.
مثلا اگر تیتراژِ اولیهی سریال Narcos را در نظر بگیریم، ترکیبِ موسیقی و تصاویری که به ما نشان میدهد، در تایید همین حرف است. محتوای عاشقانهی موسیقی را که کنار بگذاریم، ریتمِ ملایم با حس و حالِ خوشایند و ترکیبِ آن با تصاویری از جنس مواد، دارو، اسلحه، فحشا و این جنس محتوا، همگی در خدمت یک پیام است و آن هم اینکه در جهانِ این سریال، تمامیِ این موضوعات امری عادی و اظهر منالشمس است. تولید و توزیعِ دارو، کشتار و فحشازدگیِ جهانِ سریال (مشخصا آمریکای جنوبی که مابهازایِ بیرونیِ این جهان است) گویا جزئی از روتینِ زندگی است. پس سریال اگر بخواهد موضوعِ جدیدی از این کلیشه باز کند، قطعا باز روایت این میزان مضامین، نکتهی تاکیدش نمیشود چرا که تکرارِ مکرراتی میشود که گفتم، پس باید به دنبالِ وجهی تازه باشد، تصویر و قابی جدید از موضوعی تکراری که در تیتراژِ اولِ سریال میبینیم. ولی آیا سریال حرف تازهای میزند؟
پیشتر گفته بودم، نیاز به بازتوضیح قصهی Narcos نیست ولی برای بررسی چگونگیِ روایتِ قصه و پرداخت زوایای آن، بد نیست بدانیم قصه میخواهد دقیقا چه کاری را انجام دهد. فرض کنیم «پابلو اسکوبار» را هنوز در قصهی سریال نشناختیم اما آدرسهایی که سریال به ما میدهد احتمالا با یک آدمِ کله خراب، جاهطلب، جسور و تشنهی قدرت و ثروت طرفیم. شخصیتی که طرفِ آدم بدهاست و در آن طرف، «مورفی» و «پنیا» و تیمشان که آدمهای خوب قصه هستند. واقعا تا چه حد این شخصیتها ساخته میشوند؟ اگر قرار باشد سریال مرا به این شخصیتها نزدیک کند، به زوایای مختلفشان بپردازد، تصمیماتی که میگیرند، کارهایی که میکنند، حسی که دارند، و نهایتا اثری که از پس آنها ساخته شود، تنها “درامِ” قصه است که اینکار را میکند. اما سریال اصلا سراغِ درام نمیرود، حتی تصمیم ندارد به آن نزدیک شود. میپرسید چرا؟
درامِ قلابی
بخش اعظمِ روایت قصه از زبان «مورفی» به شکل نریشن انجام میشود و بخشِ دیگر، ارجاعات فراوان است به واقعیاتِ تاریخی. چیزی وجود دارد به نام “این همان گویی”، به زبانِ ساده یعنی اثر، زحمتِ ساختنِ چیزی را به خودش نمیدهد بلکه تنها با اشاره به بیرون از خود، تصور میکند محتوایِ خود را ساخته است. در نارکوس نیز دقیقا همین اتفاق افتاده است. سریال به جای آنکه محتوای خود را که همان “قلدر بودنِ پابلو اسکوبار” و “پلیس مواد مخدر، مورفی و پنیا” و این “کنتراست و کنش و واکنش میانِ آنها” را شروع به ساختن کند، تماما به بیرونِ خود ارجاع میدهد. ارجاعاتِ تاریخی و شبه مستند، تصاویرِ بعضا واقعی که از رویدادهایی که نشان میدهد همگی در خدمت همین موضوع هستند. در واقع سریال به جای ساختنِ “همان”هایش، حرفهایش، مدام به بیرون اشاره میکند به این صورت که “این همان” چیزهایی است که میخواستم بگویم. بنابراین چیزی ساخته نشده است تا درام و غیرِ آن بودنش مورد بحث باشد. عینا با یک شبه مستند؟ سریال؟ درسِ تاریخ؟ با یک ایکس طرفیم که مشخص نیست میخواهد چه بگوید. به جای اینکه قصه روی روایت فرمیکِ خودش کار کند، دنیا و آدمهایش را آرام آرام بسازد، مدام به بیرون از خود اشاره میکند. شاید بپرسید سریال میخواهد واقعی جلوه کند و ما را کمی با تاریخ آشنا سازد، حتی هرچند کوتاه کلاس درس باشد. اینکه یک اثر چه میزان، از نظرِ تحقیقی و پژوهشی کامل باشد، ملاکِ برتری برایِ “ساخته شدنِ” آن نیست. اثر باید، دنیای خودش را بسازد، به بیرونِ خودش اشاره نکند (که هنر نیست)، مستقل از بیرون باشد ولی مرتبط با آن (که هنر هست). تمام اتفاقات تاریخی و آدمهایش، فقط “اشاره میشوند”، درونِ سریال “ساخته نمیشوند”. بنابراین حسی تولید نمیکنند، چون سریال در خدمت درآوردنِ درامِ خود نیست. اگر درام نسازد، پس میخواهد چه کار کند؟ میتوانست یک مستندِ خشک و مکانیکی باشد که مدام درسِ تاریخ به ما بدهد. این سریال اما، قصدش از مستندات بیرونی مایه گذاشتن و به اسم درام به مخاطب قالب کردن است. پرداختی قلابی و بی حس.
هیچکدام از کاندیداتوریهای ریاست جمهوری که در قصه کشته میشوند، برای ما مهم نمیشوند. پیشرفت و بزرگ شدنِ اسکوبار در سریال حضور ندارد، در بیرونِ آن است. سریال از زبان راوی میگوید، اسکوبار از نقطهی A به نقطهی B رسید، فلان اتفاقِ C رخ داد، سپس تصاویری مستندگونه نشان داده میشود. فقط میگوید و اشاره میکند، به علاوهی چند سکانسِ فرمایشی داخلِ سریال. چیزی مطلقا در سریال از درونِ خودش ساخته نشده است. نتیجهاش میشود اثری که نه حس دارد، نه درام. به جای دراماتیزه شدنِ جنبههای قصه، فقط با حقیقتهای تاریخی طرفیم که گذرا میآیند و میروند. ساخته نمیشوند، نه ابتدا دارند، نه پرداختی. فقط مستندوار اشاره میشوند که سریال تاکید کند، نگاه کنید، تمامِ چیزهایی که میگویم واقعی است، اگر واقعی است، چرا در سریال ساخته نشده؟ “اشاره کردنِ صرف”، “تصاویرِ مستند را ارائه دادن” و “چند سکانسِ فرمایشی و آبکی” و از این دست کارها. سریال از کلِ روایتِ قصه فقط همین را بلد است. این که “هنرِ ساختن” نیست. اشاره کردن به بیرون است، بیرونِ از پیش ساخته شده و پیش دانسته. چیزی از درون به برون، و سپس به مخاطب وجود ندارد.
آدمهای کاریکاتوری
به جز «مورفی»، «پنیا» و از همه مهمتر، «پابلو» که همگی تیپ هستند و نه شخصیت، مابقی آدمهای سریال Narcos حتی در همین حد هم نبوده و بود و نبودشان خیلی برای ما مهم نیستند. چون سریال شخصیتی نمیسازد، فقط با ادا و اطوار میخواهد آدمهایش را مهم و باحال نشان دهد. مثلا «مورفی» و «پنیا»، هیچ پیش زمینه یا پیش پرداختی ندارند و به سرعت واردِ ماجرا شده و جز سیگار کشیدن و الکل خوردن کار دیگری بلد نیستند و منِ مخاطب نیز باید باور کنم اینها حسابی سرشان شلوغ است و پیگیر پروندهی اسکوبار هستند. کدام پرونده؟ فقط اشاره به یک حقیقت تاریخی است و سریال هم برایِ ساخت و جلو بردن قصه، از آدمهایی استفاده میکند که همگی منفعل و بیخاصیت هستند. «مورفی»، نمایندهی قهرمانِ آمریکایی و راویِ قصه، حتی در طول چند قسمت اولیه خراش هم برنمیدارد، واقعا “درگیری” و “چالشی” در درونش وجود دارد؟ «پنیا» جز اغواگریِ قلابی که در مقابل زنان دارد و چند صحنهی جنسیِ بزرگسالانه (آن هم صرفا برایِ جذب مخاطب)، کارِ دیگری نمیکند. میزانِ جدیت، جسور بودن و جلو بردن پرونده از طریقِ اکتِ درست، حرفهای و پلیسگونه، صفر است. قهرمانهای سریال با موهای ژل زده و مرتب، سیگار کشیدنهای بیمعنی که سریال بیش از حد رویِ آنها تاکید دارد، الکل سر کشیدن و تیکههای آب نکشیدهای که به یکدیگر میاندازند، کار دیگری نمیکنند. واقعا یک پلیس، یک کاراگاه و یا هر قهرمانی به این معنا که باید با شرارتِ اسکوبار مقابله کند، اینگونه مبارزه میکند؟ دلیلِ «مورفی» برای به دست گرفتن و پیگیریِ جدیِ پرونده، کجاست؟ میزانِ غم و اندوه دوستش که ابتدای سریال او را از دست داده بود، چرا دیگر تاکید نمیشود تا بتوانیم علت پیگیریِ «مورفی» را بفهمیم؟ دلیلِ پافشاریاش روی پرونده چیست؟ اینکه فقط دوستش را از دست داده و حالا واردِ ماجرا شده، “توجیه” شاید باشد، آن هم صرفا برای ورودی فرمایشی به قصه ولی دلیلی پرداخته شده؟ ابدا.
«پنیا» بسیار عقبماندهتر از «مورفی» است و همین میزان اشاراتِ اندک را هم ندارد. دلیلِ دشمنیاش با «اسکوبار» و باند او مشخص نیست. صحنهای که «پنیا» دستورِ قتلِ «گاچا» را میدهد به یاد آورید، زمانی که «گاچا» از مرگِ پسرِ خودش عصبانی است و تمام تیرهایش را خالی میکند، بهترین فرصت برایِ زنده به چنگ انداختنِ اوست اما «پنیا» دستور آتش میدهد تا او را آبکش کنند. که چه بشود؟ دلیلش چیست؟ علتِ عصبانیتِ «پنیا» از «گاچا» چیست؟ خدمتکاری که پسرِ «گاچا» و نه خودش، کشته است که دلیل نمیشود، باز هم توجیه است. حتی اگر این باشد، گاف بزرگی است! پیش از حمله به خانهی «گاچا» و محاصرهی وی، «مورفی» و «پنیا» سر این موضوع به وجد میآیند که اگر «گاچا» را زنده بگیرند، گرفتنِ خودِ «اسکوبار» عینِ آب خوردن است. اگر قرار این بوده پس چرا درست وقتی که میتوان او را زنده گرفت باید به رگبارش بست؟ واضح است صرفا برای جاذبهی اکشنی، اتفاق افتاده است. فیلمنامه سراسر از گافها و حفرههای عمیقی است که هیچجوره با عقلِ سلیم جور درنمیآید. معلولات سریال Narcos علت ندارند، تنها آبکی و سطحی توجیه میشوند. به قولی، سینما بیرحم است، قلابی بودنِ اثر را زود لو میدهد.
متاسفانه این میزان کممایگی به خودِ «اسکوبار» هم سرایت کرده است. «اسکوبارِ» قصهی ما نیز فقط سیگار میکشد و عیاشی میکند، سخنرانی میکند و با این دست کارها بزرگ و قدرتمند میشود. با سیگار کشیدن و حرف زدن آدمِ بدِ قصه قرار است جلو برود؟ دستوری که بابت قتلِ رقبایش میدهد حتی داخلِ سریال اشاره هم نشده است. فقط نتیجه و ماحصل را میبینیم، آن هم بیشتر به صورتِ تصاویرِ مستندگونه و نه از خودِ سریال. “علت” کارهای شخصیتها در سریال مجهول است و بعضا مجعول و قلابی. آدمهای قصه در بهترین حالت و با ارفاق، “تیپ” میشوند آن هم به خاطر ادا و اطوارهای بازیگران ولی جنبهای دراماتیک از آنها به مخاطب ارائه نشده است.
جدیهایِ شوخی
مسئلهی خانواده نیز به کل در سریال Narcos شوخیای بیش نیست. «مورفی» با یا بدون همسرش، همین میشد که الان هست. مطلقا کاری در قبال تکمیلِ شخصیتِ «مورفی» نمیکند. «پنیا» که به کل دنبالِ عیاشی است، آن هم به شدت تیپیکال و آبکی، صرفا برای جاذبهی جنسیِ سریال. «گاویرا»، یکی از رقبایِ «اسکوبار» زمانی که در حمایت یا ردِ قانون استرداد شک دارد، در یک سکانس با زنش چند دیالوگی میگویند و پس از آن «گاویرا» تصمیم میگیرد از قانونِ استرداد حمایت کند. همین؟ با یک سکانسِ صحبت کردن؟ نقش ِ خانواده در سریال، اساسا صحنه پرکن است تا اینکه سودی منطقی برای قصه داشته باشد. جملهی اول سریال در مورد رئالیسمِ جادویی نیز حتی ماقبلِ شوخی است و از همان تیپ جملههای نیچهگون است، صرفا برای روشنفکرنمایی و باحال به نظر رسیدنِ سریال.
همهی اینها را بگذارید کنارِ دوربینِ سریال که اکثر مواقع روی دست است. اصولا دوربین روی دست برای شرح رویداد از بیرون است. درست مانند یک گزارش. با دوربین روی دست نمیتوان حس گرفت، از برون میتوان شرح داد ولی به درونِ آدمها نمیتوان رفت. واضح است که حس، آخرین و کمترین خروجیِ این نوع دروبین میشود. هرچند بعضا نماهای نزدیکی که از چهرهی اسکوبار گرفته شده است وکمتر بازی درمیآورد، کمی حس جسارت و جاهطلبی را میرساند که در مقابل این حجمِ وسیع از کممایگی و بیمایگی، ناچیز است و اندک نقطهی قوتِ سریال است در تولیدِ حس.
به وجد آمدنِ مخاطب از پسِ دیدن سریال Narcos شاید بیشتر به خاطر ادا و اطوارهای سیگار کشیدن و الکل بالا رفتنِ آدمهایش هست و بعضا صحنههای جنسی که در خدمت خودِ اثر نبوده و صرفا برای جذب مخاطب است، درست مانندِ «بازی تاج و تخت». گویا هرچه این میزان مضامین، بیشتر در اثری (فیلم یا سریال) تاکید شود، باحالتر و خفنتر به نظر میرسد. مشکلی کذایی که در «کاراگاهِ واقعی» نیز شاهدش بودیم. استفادهی پی در پی از این جنس مضامین و محتوا برایِ آثارِ سینماییِ به ظاهر متفاوت، دقیقا میشود نقطهی شباهتِ همهی آنها با هم و علتِ در یک کاتگوری قرار گرفتنشان.
شاید تصور کنید اگر سریال را با چنین خطکشی نقد کنیم چیزی از آن باقی نماند، پس بهتر است فقط تماشایش کنیم و به قولی حالش را ببریم؟ این شاید مقطعی صدق کند اما اثری ماندگار اینگونه ساخته نمیشود، پس سازندگانِ عزیز شاهکار نکردهاند. شک ندارم، Narcos نیز، مدتِ کمی پس از اتمام فراموش میشود چون “همتیپ”هایش را پیشتر دیدهایم و باز هم تولید میشوند.
34 دیدگاه
arashbryan
این نقد نبود . بیشتر نوشته ای از روی تعصب بود .
یاشار گروسیان
تعصب نسبت و در مقابلِ چه چیزی؟
تمامیِ استدلالها و ادلهای که آوردم، از داخلِ خود سریال بوده و نه جای دیگه.
reza
بود
شرار
دقیقا با نظر شما موافقم.خیلی استدلالهای شخصی گونه ای بود!!این سریال به طرز باورنکردنی روی من و کسانیکه همراهم سریال رو تماشا کردند،اثر مثبت داشت وبه معنای واقعی کلمه لذت بردیم از دوفصل اول سریال.سریال از همه زاویه های اشاره شده پرقدرت و بدون ایراد بود.
reza
داش من تو با تعصب نگو من ۲ تا فصلو دیدم داستانش چون واقعی جذابه در اصل بخاطر اینه اینطوری میگی این فیلم خیلی شاخ تر از اینا میتونست ساخته بشه و با جرعیات تر همون تور که دوستمون گفته فیلمو یه جور درست کردن که تابلوئه یه جاها ایش ساختگی یا اغراق یا دروغه محظه به نظر من در این فیلم بیشتر مورفیو پنیا گناه کار ترن تا پابلو بگو چکار نکردن همه گناهی کردن تا به پابلو بکنن همشم برای اهداف امریکا در اصل اصلا امریکا چه قلطی تو کلمبیا میکنه سیا DEA و…. خط دادن به سیاسی ها و….
یاشار گروسیان
ببنید دوست عزیز، اینکه سریال هدفش خیر باشه یا شر، آمریکا دوستانه باشه یا ضدآمریکایی، در درجه اول مهم نیست. مهم اینه که منِ مخاطب قراره در این سریال با جنبهیِ دراماتیک و حسیِ شخصِ محوریِ قصه یعنی «پابلو اسکوبار» آشنا بشم. آیا سریال تونسته اینکارو بکنه؟ قطعا نه. چون مدام به بیرون از خودش و حوادثِ تاریخی اشاره میکنه و ما کمتر درونِ این شخصیت میریم یا اصلا نمیریم. سوال اینه که اگر برایِ سریال، فکتهایِ تاریخی مهمتر بوده تا جنبههایِ حسی، چرا یک مستند نساخته؟ مشکلِ سریال دقیقا همینه. اگر بخواد حرفِ جدیدی بزنه، اگر بخواد «شخصیتِ درونی» اسکوبار رو به ما بشناسونه، باید سراغِ دراماتیزه کردن و حسیتر کردنِ اون میرفت. در حالی که سریال فقط رویدادها و واقعهها رو نشون میده، اون هم به کمکِ فکتهایِ بیرون از سریال. اگر سریال ادعا داره که «اسکوبار» از صفر شروع کرد تا به اینجا رسید، نه شروع برایِ ما خیلی مهمه و نه پایان، مهم چگونگیِ طی شدنِ این مسیره. آیا ما طی شدنی در این مسیر میبینیم؟ من که تو قسمتهای اول ندیدم. فقط Flash Forward داریم و چند سکانسِ واقعی که فرض کنیم همهیِ حرفایِ سریال واقعیه.
در رابطه با «پنیا» و «مورفی» هم در متن اشاره کردم که خیلی شیک و اتو کشیده تشریف دارن و بعضا تصمیماتشون از موضعِ خودشون نیست بلکه کاملا به سفارشِ کارگردان و نگاهِ آمریکاییوارِ اونه.
بنابراین سریال کار مهمی انجام نداده. در انجام مهمترین کارِ خودش یعنی سر و شکل دادن به «پابلو اسکوبار» ناتوانه. برایِ همین خیلی زود فراموش میشه.
ممنون از نظرتون و ببخشید اگه سرتون رو درد آوردم 🙂
solichila7
سلام
یاشار عزیز میتونم بدونم شما روی چه اصلی درام و شخصیت پردازی این سریالو نقد کردی،اونم نه نقد که تخریب؟
درام نداره قصه؟ به پیرون پرت میشه؟شخصیت پردازی پابلو ناقصه؟ نتونستی وارد شخصیت اسکوبار بشی چون وارد نشده سریال به اون؟
به نظر من آدم نباید نقد را مقرضانه و شخصی بنویسه! شخصیت پردازی سریال از اسکوبار و مورفی گرفته تا گاویر و کاریرو عالی بود! تبدیل شدن یک جوان دنبال پول و تفریح به یک وطن پرست و منجی فقرا و بعد از اون تبدیل شدن به یک تشنه ی قدرت و بعد از اون تبدیل شدن به یک قاتل بالفطره به معنای واقعی کلمه در شخصیت پابلو دیده میشه! از چهره و گریم گرفته تا عادات شخصی و مدل راه رفتنو نگاه کردن! قصه ی سریال نارکوس تبدیل یک داستان واقعی به یک سریال تلویزیونی است و باید بنا به دلایلی نظیر بودجه و برقراری ارتباط با مخاطب باید از تصاویر مستند استفاده میشد! شما اگر این سبک فیلم و سریال را دوست نداری لطفا دنبال نکن و از همه مهمتر مگه میشه یه سریال را کامل ندید و نقد کرد؟ شما هم دنباله روی فراستی هستی؟
وقتی قلم در دست شماست و بازدیدکننده داره مطلبتون باید به دور از تعصب و قرض ورزی مطلب نوشت.
سپاس
یاشار گروسیان
درود و ممنون بابتِ نظردهیِ شما
«درام» رویِ اصلِ «حس» شکل میگیره، نه دیالوگ و نه تصاویرِ مستند کمکی به حسی شدن نمیکنن. فقط ارائه مستندات و فکتها هستن. درست مانند یک کلاسِ درسِ تاریخ. فرقِ بین یک مستندِ خشک و یک درامِ قصهگو، همین حسه. هرچند اگر متن رو به دقت مطالعه کرده باشید، اشاره کردم که نقشِ اسکوبار بعضی جاها حس داره.
من اگه گفتم شخصیتهایی مثل پنیا و مورفی شکل نگرفتند و دچارِ تناقض هستند، برایِ این حرفم از سکانسها و پلاتهایِ داخلِ سریال مثال آوردم، با دلیل و استدلال. وگرنه بدونِ استدلال همینطوری هم میشه گفت «شخصیت پردازی سریال از اسکوبار و مورفی گرفته تا گاویر و کاریرو عالی بود!» عالی بودن رویِ حساب چه چیزی؟ چه مثالی؟ چه استدلالی؟
من در ابتدا به عنوانِ یک مخاطبِ عامی پایِ یک اثر مینشینم، چیزی بیشتر از اون هم نخواهد بود. بنابراین اگر از اثر لذت نبرم، این حقِ من هست که از تماشایِ اون دست بکشم. همانطوری که شما ممکنه از دیدنِ یک فیلم سینمایی لذت نبرید و از میانه اون رو رها کنید. بنابراین چه من و چه شما حتما دلایلی برایِ این کار خواهیم داشت.
نقدِ یک اثر، علاوه بر استدلال و برهان، منعکسکنندهیِ نظرِ شخصی هم هست. اصلا نقدِ غیرِ شخصی نداریم! ممکنه یک نفرِ دیگه پیدا بشه که نظرش رو این سریال مثبت باشه و شخصی دیگر مثل من منفی. برایِ مثال اگر به سایتِ «متاکرتیک» که خیلی هم منبعِ کاملی نیست مراجعه کنید، اونجا هم عدهای نقدِ منفی به این سریال داشتند و به «درام» سریال ایراد وارد کردن. پس نظرات و نقدها حتما شخصی خواهند بود و بر همین اساس متفاوت.
در پایان اینکه من دنبالهرویِ شخصِ خاصی نیستم، فقط با عینکِ خودم اثر رو میبینیم.
پوزش اگر کامنتم طولانی شد، سعی کردم تا حدِ امکان جامع و کامل پاسخ داده باشم.
موفق باشید.
Frzad
سلام مرسی از نقد خوبت.اگه منم تا نیمه فصل اول سریالو دیده بودم کاملا باهات موافق بودم.ولی اتفاقی که در ادامه میفته اینه که فیلمنامه تو فصل دوم بسیار منطقی تر پیش میره و استراتژی های ادمای مهم سریال خیلی پخته تر و پیچیده تر میشه و شخصیت پردازی هم خیلی بهتر انجام میشه.کلا فصل اول قابل مقایسه با فصل دوم سریال نیست
یاشار
شما دو فصلو کامل ببین کامل به شخصیت اسکوبار پرداخت میشه .کارگردان شاید همه چیزو از ابتدا رو نمیکنه .کارایی ک میکنن و ژستاشون ماله اوایل سریاله کم کم پرداخت و شناخت کافی از سوژه ها وارد سریال میشه .هرچند بنطرم بعمد کمی از حالت سریال و ساخت تیپ واقعی برای کاراکترا فاصله گرفته تا کمی بواقعیت و مستند نزدبک باشه
شرار
کاملا موافقم بهترین سریال بیوگرافی گانگستری درامی که دیدم و از هر جنبه قوی بود البته دو فصل اول.این سریال بالاتر از حدی هست که بشه چنین مقرضانه بهش نقد بیجا وارد کرد
saeid
سلام
با تشکر از وقتی که گذاشتید و مطالبی که بیان کردید.
اما من هم مثل سایر دوستان معتقدم که شما بسیار احساسی و از روی تعصب نسبت به این سریال برخورد کردید. البته نه من و نه هیچ کس دیگری منکر ضعف های آشکار سریال نیست اما به نظرات منقدین صاحب نام امریکایی درباره سریال نظری بیندازید تا متوجه بازخورد بالای این سریال بشوید. البته انتقاد حق مسلم شماست وکسی نمیتواند از این بابت از شما خروده بگیرد. شما حق دارید از اثری خوشتان بیاید یا خیر. و این امری است کاملا سلیقه ای .
زیاده گویی نکنم در کل من سریال نارکوس را جز یکی از بهترین سریال هایی که دیدم ( در میان بیش از ۶۰۰ سریال که مشاهده کردم) می دانم. سریالی بسیار زیبا و قوی و البته انکار نمیکنم که درصد بالایی از علاقه من به این سریال فقط به خاطر شخصیت قدرتمند و داستان زندگی پابلو اسکوبار هست.
موفق باشید.
fonun
سلام
۱- نقد شما منو شصت درصد یادِ نقد های استاد فراستی میندازه. (که من ایشون رو به شدت قبول و دوست دارم).
۲- اما نقد شمارو به طور کامل نمی تونم قبول کنم، همونطوری که نقدهای استاد رو به طور کامل قبول نمی کنم.
۳- شما تا حدودی درست می گی، اما در بعضی موارد که به قول دوستان احساسی برخورد کردی، می بایست جنبه ی عمومی کار رو در نظر بیگیری. مثلن شما میگی این فیلم رو مخاطب تاثیر نمیزاره پس درام نیست، این سریال چون روی شخصیت نقاد شما با زاویه دیدی که از مخاطب عام فاصله داره تاثیر نذاشته دلیل نمیشه درام نباشه.
۴- البته من شخصیت مورفی رو در سریال عقیم می دونم، و درمورد مورفی به شما حق می دم. (به قول استاد): عقیم می دونم یعنی چی؟ یعنی اینکه این (به قول شما) تیپ هم بر اثر انتخاب اشتباه کارگردان از چنین بازیگری، و هم بر اثر اشتباه نویسنده از انتخاب صحنه ها و دیالوگ های این شخصیتِ. به نظر من کرونل کاریو خیییییلی بهتر شکل گرفته، چرا که با مرگش همه ی مخاطبان رو غمگین می کنه. (هرچند که شما تا اون قسمت ندیدی :).
۵- اینم درست میگی که قیافه ی پابلو از بازیگر بهتره، اما تاثیرات کارگردان هم روی شخصیت پابلو مشهوده. (منظور ریزه کاری های کارِ).
۶- در کل من به شخصه با دیدن این سریال هم با شخصیت اسکوبار حال کردم، هم کرونل کاریو. (تصاویر واقعی هم به شدددددت روم تاثیر گذاشت).
سپاس
shayan
همهی اینها را بگذارید کنارِ دوربینِ سریال که اکثر مواقع روی دست است. اصولا دوربین روی دست برای شرح رویداد از بیرون است
جیگر لاقل یک جمله غیر فراستی وار استفاده میکردی
mooooorche
اول اینکه شما 6 قسمت یک فصل سریال رو دیدی و اومدی نقد نوشتی، نشون دهنده اینه که شما کلن دوسداری فقط نقد کنی وگرنه حداقل یه فصلو میدیدی بعد نقد می نوشتی.
دوم اینکه شما اگه نمیتونی فرهنگ آمریکای جنوبی رو بپذیری خب نشین سریالشون رو ببین، این چیزایی که شما اسمشو میزاری فحشا فرهنگ اوناس، حالا با جنبه ش رو داری و می پذیری و از آثارشون لذت میبری یا نگاه نمی کنی، کل دنیا که نمی تونن خودشون تغییر بدن که تو خوشت بیاد، بشین سریالایی رو ببین که آزارت نده، مثلا کلید اسرار دلنوزان، ژانر اکشن هم دوسداری هوش سیاه.
سوم اینکه قهرمان پروری که شما ازش دم میزنی وجود نداره اگه سریال رو کامل ودقیق میدیدی توش نکات تاریک کل شخصیت هارو به تصویر کشیده. اینو بقیه دوستان هم می تونن تایید کنن.
خیلی بده که سعی می کنین با نقد الکی از آثار بزرگ خودتون رو فرهیخته نشون بدید.
Mpashayi85@gmail.com
Khob fagat mishe begi ke che seryali ro taeid mikoni ma berim bbinim?
مهاجر
بزرگوار اگر مطلب نمی نوشتی سنگین تر بودی.
چی بود این نقدها
بیشتر اراجیف بود
Reza
اسمت رو به یاد میارم از این به بعد خ استم یه نقدی بخونم اسم نویسندش رو نگاه میکنم تو بودی —– روش چیزی از عیلم و سریال نمیفهمی مگه مجبوری نقد کنی اخه جوجه منتقد دوزاری
هادی اسلامی
هر کی به این فیلم نگاه کنه میفهمه کلا سفارشی و در جهت تخریب پابلو اسکوبار ساخته شده و دو شخصیت آمریکایی سریال بزرگنمایی شدن و به مخاطب القا میکنن که آمریکاییها آدمای خوبی هستن
محمد
اگه سریال رو فصل دو دیده باشین متوجه میشین امریکایی هارو بد جلو میده
همچنین dea ک اجازه داد اون گروه چریکی بیاد و کشتار راه بندازه و خیلی سیاست های کثیف دولتمردان رو نشدن میده!
ارمان
تورو خدا یکی بیاد بگه اینا چی میگن اینایی که فیلم نقدمیکنن.یه سری مزخرف سر هم میکنین که خودتونم نمیفهمین چی به چیه.شما یه عده بی خاصیتین که ادعا میکنین خیلی حالیتونه ولی هیچی نیستین تورو خدا یکی از شما منتقدین فیلم برین فیلم بسازین ببینیم چی میشه.من سریال نمیبینم زیاد ولی این فوق العاده بود
محمد
نقد خوبی بود. هر سه تافصل سریالو دیدم. فصل مکزیکم دیدم. این نقدحرف دل منم بود.
erwin
فک کنم سریال نبینی بهتره
mohammad
سلام
نقدتون واقعا ضعیف بود
توصیه میکنم وارد حوزه نقد نشید.
Pablo escobar
داداش تنم تو گور لرزید این چه نقدی بود لاقل کامل میدیدی یکمم نقد میکردی ن فقط تخریب
erwin
بهتره یه سری به کلمبیا و آمریکای جنوبی بزنی ببینی چه کثافت خانه ای درجریانه مستر جوجه بهترین سریال ساخته شده درمورد مافیای مواد مخدره تا آخرشو ندیدی الکی شایعه سازی نکن بازم میگم بهترین سریال مافیایی فقط نارکوس چون از همه زاویه ها هم آهنگهای متن هم تصویر هم نور هم حال و هوای تاریخی بیست میباشد پس فیلم باز نیستی فیلم رو تخریب نکن در ضمن شما نقد بلد نیستی فقط تخریب بلدی همانند سانسورچیان نامحترم
erwin
راستی یه چیز دیگه خدمتت مستر یاشار عرض کنم تهیه کننده این سریال در فصل دوم به دست سازمان سیا ترور شد تورو خدا دیگه فیلم نقد نکن کلا تو باغ نیستی
هامانه
نقد مضخرف ویا بهتره بگیم خواننده این متن حس میکند نویسنده دشمنی شخصی با سازنده فیلم دارد…من و خیلی های دیگه این سریال رو دیدیم و لذت بردیم..همین
اصغر
دوست عزیز معمولا در همه ه دنیا ماموران مبارزه با مواد مخدر هنگام رویارویی با سردسته ی قاچاقچیان اقدام به قتل انها میکنند و معمولا اعضای اصلی در هنگام خطر تسلیم شدن رو به درگیری ترجیح میدن چون براحتی در دادگاه با ثروت فراوان خود را تبرئه میکنند بخاطره همین برای ماموران کشتن انها خیلی به صرفه تر از اینه که بخواهند باز در جایه دیگه با انها درگیر شده و تلفات بدهند بخاطره همین هزینه یک گلوله رو بصرفه تر میدانند این موضوع در کشوره ما هم صدق میکنند و وقتیکه لیدر سوداگران مرگ به دام میافتند ماموران ناجا یک گلوله به پا و یک گلوله به سره انها شلیک میکنند تا صحنه را به درگیری و کشته شدن لیدر تغییر دهند تا قضیه به دادگاه و وکیل و محاکمه و زندان و هزار تا کاغذ بازی دیگه که معمولا به ازادی لیدر میانجامید ، کشانده نشود نظیر این قضیه رو در مورد چاپو گاوزمن یا ال چاپو میتوانید مشاهده کنید
mra
به نقدتون از شش قسمت اولیه سریال احترام میگذارم و اطمینان دارم اگر تعصبی نباشید با دیدن فصل دوم اهداف نویسنده رو جامع تر متوجه میشید
نقش خانواده در سریال وقتی براتون نمود پیدا میکنه که فصل دوم رو ببینید
اساسا فصل اول سریال مقدمه چینی برای فصل دومه و اگر فکر میکنید هدف بزرگ کردن سازمان های امریکایی نظیر سیا و DEA هست باید بگم کاملا در اشتباهید
مهسا
دوست عزیز آقای منتقد
از سریال خوشت نیامده دیگه حرفی نیست…اما بسیاری از افراد مثل من باهاش شدیداً ارتباط برقرار کردن…. اتفاقا نقطه ضعفهای که شما روش دست می داری به نظر من نقطه قوتشه…اون هم بعد مستندشه…اگه توی یک فیلم می دیدم که یک نفر یک هواپیما رو به خاطر کشتن یک نفر منفجر می کنه و تازه اون نفر هم سوار نمی شن و ۱۷۰ نفر بیگناه کشته میشن می گفتم خالی بندی ه اما موضوع دقیقا اینه که واقیعت داره و بخشی از تاریخ کشور عجیب کلمبیاست یا ترور کاندید ریاست جمهوری یا مبارزه و جنگ دولت با یه باند خلافکار…اساسا این سریال جالبه چون با اینکه بسیار جالبه واقعی هم هست…و نقطه قوتش در قطعات خبریشه و اینکه در تیتراژ چهره واقعی اسکوبار رو نشون میده…اما شما ظاهراً از این سبک خوشا نمیاد…
البته صد درصد که ایراداتی داره…فصل اول زیادی سریعه و رشد و قدرت مند شدن اسکوبار بسیار سرسری پرداخته شده که البته می شهریور اینجور توجیه کرد که موضوع سریال نبوده و بیشتر سقوط و مرگ اسکوبار سوژه فیلم بوده…و فصل دوم در عوض یه کم کشداره…لحضات عاشقانه یه کم زیادی و کشداره …و شخصیت های فرعی یه کم تیپ شدن…
و البته یک ایراد مهم که شما هم گفتی… در بعضی ضمیمه ها مجاب کننده نیست مثلاً اینهمه نفرت دو مامور پلیس از اسکوبار قابل درک نیست یا خوب منتقل نشده … خلاصه اینکه جای آدم خوبا و آدم بدا در خیلی جاها عوض میشه…
مهیار
دوست عزیز آقای منتقد دلنوزان، ژانر اکشن هم دوسداری هوش سیاه.
سوم اینکه قهرمان پروری که شما ازش دم میزنی وجود نداره اگه سریال رو کامل ودقیق میدیدی توش نکات تاریک کل شخصیت هارو به تصویر کشیده. اینو بقیه دوستان هم می تونن تایید کنن.
خیلی بده که سعی می کنین با نقد الکی از آثار بزرگ خودتون رو فرهیخته نشون بدید.
پاسخ
از سریال خوشت نیامده دیگه حرفی نیست…اما بسیاری از افراد مثل من باهاش شدیداً ارتباط برقرار کردن…. اتفاقا نقطه ضعفهای که شما روش دست می داری به نظر من نقطه قوتشه…اون هم بعد مستندشه…اگه توی یک فیلم می دیدم که یک نفر یک هواپیما رو به خاطر کشتن یک نفر منفجر می کنه و تازه اون نفر هم سوار نمی شن و ۱۷۰ نفر بیگناه کشته میشن می گفتم خالی بندی ه اما موضوع دقیقا اینه که واقیعت داره و بخشی از تاریخ کشور عجیب کلمبیاست یا ترور کاندید ریاست جمهوری یا مبارزه و جنگ دولت با یه باند خلافکار…اساسا این سریال جالبه چون با اینکه بسیار جالبه واقعی هم هست…و نقطه قوتش در قطعات خبریشه و اینکه در تیتراژ چهره واقعی اسکوبار رو نشون میده…اما شما ظاهراً از این سبک خوشا نمیاد…
البته صد درصد که ایراداتی داره…فصل اول زیادی سریعه و رشد و قدرت مند شدن اسکوبار بسیار سرسری پرداخته شده که البته می شهریور اینجور توجیه کرد که موضوع سریال نبوده و بیشتر سقوط و مرگ اسکوبار سوژه فیلم بوده…و فصل دوم در عوض یه کم کشداره…لحضات عاشقانه یه کم زیادی و کشداره …و شخصیت های فرعی یه کم تیپ شدن…
و البته یک ایراد مهم که شما هم گفتی… در بعضی ضمیمه ها مجاب کننده نیست مثلاً اینهمه نفرت دو مامور پلیس از اسکوبار قابل درک نیست یا خوب منتقل نشده … خلاصه اینکه جای آدم خوبا و آدم بدا در خیلی جاها عوض میشه…
ماکان
خب خودت میگی کامل ندیدی دیگه
کامل دیدی بیا نظرتو بگو
بعدشم بیشتر نگاهی مفرطانه و متعصبانه به سریال بود
فصل ۳ سریال افت داشت ولی فصل ۱و ۲ بسیار جذابیت زیادی داشت
اینکه صحنههایی از واقعیت رو تو سریال میشه دید رو من به شخصه بسیار بسیار دوست داشتم
محسن
دوستان عزیز فیلم خوب ساخته شده و من هم کامل ۲ مرتبه مشاهده کردم. اما تحریف زیاد داره و بنظرم این فیلم در ادامه سیاست کثیف دولت کلمبیا و البته امریکا برای از بین بردن هر نشانه ای از اسکوبار در کلمبیا ساخته شدهه. اسکوبار جنایتکار نبود. او مدافع فقرا بود. سیاست cia آمریکا ضعیف کردن سایر کشورهای امریکای جنوبی بود واسه همین عامل پخش مواد مخدر را حمایت میکرد. ولی اسکوبار با متحد کردن سیستم مواد مخدر و ارسال آن به کشور امریکا باعث معتاد شدن آمریکاییها شد(چون راه دیگه ای نداشت که با یک تیر دو نشون رو زد. اول با مدیریت کوکایین و صادر به آمریکا هم پولدار و قدرتمند شد و هم به نوعی انتقام از امریکا گرفت). این شد که دولت خائن کلمبیا که دست نشانده امریکا بود با رهبری CIA و ارتش کلمبیا و سایر باندهای قاچاقچی باعث سقوط اسکوبار شدن. البته اسکوبار میتونست فرار کنه ولی وقتی خانوادش توسط دولت گروگان گرفته شدن عملا دست از دنیا کشید چون عاشق خانواده بود و میدونست تا نمیره خانوادش ازاد نمیشن. وگرنه او هیچوقت از تلفن استفاده نمیکرد و با اینکه میدونست تلفنش ردیابی میشه اما مدام به خانواده زنگ میزد. نهایتا هم خودش با شلیک گلوگه به گوش سمت راست خودش، خودکشی کرد. واقعا روحش شاد خیلی مرد بود. ولعنت به قدرتهای سیاسی و رسانه ها که در پی خراب کردن شخصیت او هستن. حتی فوتبال کلمبیا از مرگ اسکوبار لطمه خورد و گرنه همه بزرگان معتقدند اگه اسکوبار بود کلمبیا قهرمان جام جهانی ۹۴ می شد