در ادامه با نقد و بررسی قسمت چهارده فصل هفتم سریال The Walking Dead همراه گیم شات باشید تا به بررسی یکی از ملال آورترین اپیزودهای فصل جاری سریال بپردازیم. با ما همراه باشید.
مدتی قبل به خاطر دارم که در وصف شرایط اپیزود چهاردهم از یک سری اصطلاحات تند استفاده کردم؛ این که تا چه اندازه قرار است با سکانسهای طاقت فرسا و بیمغزی رو به رو شویم، پیشبینیاش به دو هفته گذشته باز میگردد که این یعنی اپیزود دوازدهم. دقیقا به خاطر دارم که در بررسی اپیزود گذشته چه اصطلاحاتی را برای توصیف قسمت چهاردهم بکار بردم، اما بگذارید از کنار جملات تکراری هفته گذشته با یک لبخند عبور کنیم؛ ماجرا وخیمتر از دایره واژگانم به تصویر کشیده شد. شاید گفتههای هفته گذشتهام شبیه به پیشگویی بوده باشد، اما تصور این موضوع که یک اپیزود کامل را قرار است با ساشا و رزیتا سپری کنید، خودش به اندازه کافی با سلولهای مغزتان کشتی میگیرد؛ چه برسد که واقعیت هم داشته باشد. واقعیت این است که در شرایط فعلی، شخصیتهای این چنینی عملا به حساب نمیآیند و اصلا در دید مخاطب قرار نمیگیرند که حالا روابط و احساساتشان اهمیتی داشته باشد. چرایی این موضوع را در ادامه بررسی خواهیم کرد، اما پیش از آن بگویم که ضعف اصلی، شخصیتهای اپیزود چهاردهم نیستند. ساشا و رزیتا هر دو به عنوان کاراکترهای درجه دو و سه واقعا تاثیرگذار ظاهر میشدند. این یعنی امثال ساشا، رزیتا و حتی مسیح اگر در همان محدوده خودشان باقی بمانند تاثیرگذار خواهند بود، اما زمانی که میخواهند به عنوان اصل ماجرا خطاب شوند، واقعا پتانسیل کلیشان لنگر میاندازد و مشخصا دیده میشود که این کاراکترها عملا تا این اندازه پتانسیل پرداخت ندارند. مثلا اگر در فصلهای گذشته ما رزیتا را با آبراهام میدیدیم، حضورش را کمی درک میکردیم؛ چون لااقل ابرکاراکتری مثل آبراهام همراه او بود و همین موضوع میتوانست بار داستانی سکانس مربوط به آنها را سنگین کند؛ در واقع رزیتا زمانی که کاراکتر دسته دوم خطوط داستانی سریال بود، برای مخاطب تاثیرگذار و حتی بعضا دور از انتظار ظاهر میشد، اما حالا این گونه نیست؛ چرا که او اکنون خودش در اصل ماجرا قرار گرفته است و به عنوان یک کاراکتر درجه یکی که بخواهد اپیزودی مانند چهاردهم را تصاحب کند، واقعا ضعیف و ناتوان ظاهر خواهد شد. و همان طور که میدانید، گفتن وضعیت وخیم این اپیزود پیش از تماشایش یک پیش بینی نبود؛ پتانسیل این کاراکترها عملا کمتر از آن است که بخواهد یک اپیزود از سریال The Walking Dead را تا انتها جذاب نگه دارد.
گفتن بخشی از ایرادات کلی سریال The Walking Dead آن قدر تکراری و کلیشهای شده است که اینجانب به عنوان منتقد اثر، هنگام تماشای سریال بدون هیچ توجهی از کنارش رد میشود. مثلا این موضوع که زامبیها در کجا سیر میکنند و آن خطر همیشگی دنیای The Walking Dead اکنون کجا است، بارها و بارها در بررسی اپیزودهای گذشته به آن پرداخته شد. به هر حال نباید زامبیها را دست کم گرفت؛ نا سلامتی همین زامبیها پیش از این به سادگی چند پایگاه بزرگ را تبدیل به مخروبهای متروکه کردند. نبینید که در فصل هفتم چنین دست کم گرفته میشوند و با قاب دوربین غریبه شدهاند؛ پیشتر برو و بیایی داشتهاند! بگذارید برویم سر اصل مطلب؛ در اپیزود چهارده فصل هفتم سریال The Walking Dead میزبان ساشا و رزیتا خواهیم بود. همین یعنی این قسمت قرار است خودش را حسابی برای بیننده لوس کند و آن قدر بگوید که کاراکترهایم زجر کشیدهاند و روزگار سختی را گذراندهاند که جلوی قاب تصویر کمر خم کنید. واقعیت این کاراکترها این است که امثال رزیتا و ساشا آنقدر از حیث داستانی در جاده خاکی سیر میکنند که استمرار پرداختن به آنها برای بیننده عاری از ذرهای جذابیت است؛ در این هیاهوی انتقام و رژههای مستمر نِگان بر روی مغز بیننده، کیست که به احساسات آنها اهمیت بدهد؟ این روند در صورتی برای بیننده قابل تحمل میشود که حداقل حرف جدیدی برای گفتن وجود داشته باشد و شما هم تا انتها امیدوار میمانید، اما سراشیبی قسمت چهاردهم آن قدر تند و رو به پایین است که مجال اوج گرفتن پیدا نمیکند؛ مگر زمانی که با یک دست انداز رو به رو شود. اگر نمیدانستید باید بگویم که فصل هفتم سریال The Walking Dead تنها از ۱۶ قسمت تشکیل شده است و چه بخواهید و چه نخواهید، قسمت چهاردهم به عنوان یکی از چند اپیزود نهایی فصل جاری قلمداد میشود که در واقعیت اصلا این گونه نیست؛ چرا که در اینجا سریال عملا راه خودش را نمیرود و تصمیم میگیرد که در یکی از حیاتیترین لحظات ممکن به کاراکترهای درجه دو و سهِ خود شاخه و برگ بدهد که موفق هم نمیشود.
بگذارید کمی به عقبتر برویم؛ اگر اختتامیه فصل ششم را به خاطر داشته باشید، کاملا به یاد خواهید آورد که ماجرا چگونه و از چه طریقی به نِگان و دار و دستهاش متصل شد و سرانجام پس از یک سال انتظار، افتتاحیهای پرتلفات را به تصویر کشید. فصل ششم سریال The Walking Dead را میتوان به جرأت در دسته یکی از ضعیفترین بازههای زمانی این مجموعه از ابتدا تاکنون قرار داد. The Walking Dead با ورود به فصل ششم مسیر جدیدی را در روایت خطوط داستانیاش باز کرد و اپیزود چهارده فصل هفتم نیز در همین رده قرار میگیرد. چند شاخهای شدن خطوط داستانی به واسطه اتفاقاتی ابلهانه، آن هم در دنیایی که در قاب تصویر به طور مستمر کوچک و محدود نمایش داده میشود، عملی بس احمقانه و خندهدار است. نه این که بگوییم سازندگان سریال The Walking Dead شگردی برای پردازش به شخصیتها در آستین خود نداشته باشند؛ سابقه استفاده از چنین فرمولی دقیقا به فصل ابتدایی سریال The Walking Dead باز میگردد و اگر در اینجا مساله رزیتا و ساشا هستند، پیشتر شخصیتهایی مثل ریک هم از چنین صافیهای عبور کردهاند. پس دیدن اپیزودهایی مانند قسمت چهاردهم در سریالی مانند The Walking Dead نه خبر جدیدی است و نه به عنوان نوآوری میتوان از آن یاد کرد. بگذارید با یک مثال ساده درک صورت مساله را برایتان آسانتر کنم. شخصیت مورگان را به عنوان یکی از ابتداییترین کاراکترهای این مجموعه میشناسیم و تجربه حضور او در سریال The Walking Dead به فصل ابتدایی آن باز میگردد؛ کسی که علیرغم غیبت طولانی مدتش، حتی بدون حضور در مقابل دوربین نیز تاثیرگذار ظاهر میشد. بازگشت این کاراکتر به مجموعه آن هم با چند فصل غیبت، سوالهای زیادی را برای مخاطبین طرح کرد. آن جنون شخصیتی مورگان به هیچ وجه برای بیننده قابل درک نبود؛ لذا در چنین شرایطی، اپیزودی در جهت توصیف وضعیت و پردازش بیشتر به شخصیتی مانند مورگان تدارک دیده میشد. این دسته از سکانسها به شخصیت مورگان قالبی برای پردازش بیشتر میداد؛ حالا و در فصل هفتم بارها و بارها چنین اتفاقی میافتد، بی آن که ذرهای برای مخاطب حرف جدیدی داشته باشد. ماجرای رزیتا و اپیزود چهاردهم نیز همین گونه است.
پس از وقایع مرتبط با نیمه ابتدایی فصل هفتم و شکست رزیتا در ترور شرور بزرگ داستان، حالا او دوباره از جایش بلند شده است و با همان فرمول سابق قصد کشتن نِگان را دارد. کاری ندارم که رفتارهای اخیر شخصیت رزیتا چه اندازه طرفدار دارد؛ مساله این است که حضور شخصیت نِگان در فصل آینده «رسما» تایید شده است و این چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد؟ این یعنی کاراکتر نِگان «حداقل» از فصل هفتم سریال The Walking Dead جان سالم به در میبرد. حالا چه رزیتا بخواهد به قصد انتقام و کاملا بی مغز عازم پایگاه ناجیها شود و چه نخواهد، یک چیز کاملا بدیهی و مشخص است؛ نِگان نمیمیرد! پس این موضوع که سرانجام تصمیم فعلی رزیتا چه خواهد شد برای مخاطب عین روز روشن است. ماجرای اپیزود چهاردهم بیشتر از آن که بخواهد بر روی انتقام دو کاراکتر دسته دوم داستان زوم کند، بر روی روابط بین آنها تمرکز میکند؛ آن هم دقیقا در جایی که واقعا نیاز به انجام چنین کاریی نیست. اپیزود چهاردهم هرچه نباشد به اختتامیه فصل جاری نزدیکتر از چیزی است که سازندگان فکرش را میکند؛ اپیزود چهاردهم باید جایی باشد که سریال The Walking Dead هرچه در فصل هفتم کاشته است را درو کند تا به مصاف همان اتفاق بزرگی برود که بینندگان سریال چیزی نزدیک به ۱۶ اپیزود برایش صبر کردهاند. سرانجامِ تک تک سکانسها تا به این لحظه مشخص است؛ در خوش بینانهترین حالت باید تصور کرد که نِگان در انتهای فصل هفتم میمیرد، رزیتا هم او را میکشد و در فصل هشتم نیز برای دقایقی شاهد حضور روح نِگان (!) در محوطه پایگاه ناجیها خواهیم بود. تکرار میکنم؛ خوش بینانهترین حالتش این است!
کشته شدن نِگان توسط رزیتا و ساشا از همان ثانیههای ابتدایی هم ابلهانه به نظر میرسید. اما همان طور که گفتیم، ماجرای اپیزود چهاردهم در رابطه با موقعیت مضحک و جنبه انتقام گیری رزیتا و ساشا نیست و بر روی روابط آنها زوم میکند. رابطهای که حقیقتا برای پیگیرترین بیننده سریال هم کاملا بی اهمیت جلوه میکند؛ واقعا چه کسی در این گیر و دار به رابطه میان ساشا و رزیتا اهمیت میدهد؟ شاید اگر چنین اتفاقی در ابتدای فصل هفتم میافتاد، کمی درک موقعیت برای مخاطب کار سادهتری میبود. اکنون اصلا این گونه نیست؛ چرا که لااقل نیمی از بینندگان چشم به تصویر دوختهاند که فصل هفتم به انتهایش برسد و تیر خلاصی را بزند. رابطه میان رزیتا و ساشا دقیقا همان تاثیری را بر مخاطب میگذارد که رابطه میان کارل و ایند خواهند گذاشت. مصداق بارز حوادث قسمت چهاردهم را ما پیشتر در اپیزود مرتبط با کارل و ایند دیده بودیم. در این قیامت تهی از زامبی، نمیدانم حکمتش چیست که هر از گاهی کاراکترها به جاده خاکی میزنند و برای انتقام گرفتن لحظهای به خود فرصت نمیدهند و الا و بلا که باید در همین لحظه و به هر طریقی که شده اتفاق مسخرهای بیفتد؛ واقعا کودکانه به نظر میرسد. در جریان اپیزود چهاردهم، ساشا پس از مدتها بلاخره میفهمد که کشتن نِگان از راه دور به مراتب کار هوشمندانهتری نسبت به رفتار رزیتا در گذشته است. اما خب، رزیتا به دلایلی کاملا نامشخص حوصله صبر کردن ندارد و این میشود که تصمیم میگیرند به دل ماجرا زده و وارد پایگاه نِگان شوند. آنها میدانند که از این مهلکه جان سالم به در نخواهند برد و حتی تلاشی هم برای این کار نمیکنند؛ چرا که هر که نداند برای ما عین روز روشن است این ماموریت به خوبی و خوشی تمام نمیشود و حداقل یک قربانی خواهد داشت. از آن جایی که بازیگر ساشا در دو سریال دیگر نیز حضور خواهد داشت، احتمال حذف او از سریال The Walking Dead بسیار زیاد است؛ چرا که در انتهای کار به یک باره رزیتا را جا میگذارد تا خودش یک تنه نِگان را از پا در آورد. زهی خیال باطل!
اپیزود چهاردهم معجون خالصی از فرمولهای تکراری و کلیشهای سریال به شمار میرود که به راحتی در لیست ملال آورترین اپیزودهای فصل هفتم قرار میگیرد. کاراکترهایی که در قسمت چهاردهم به جلوی دوربین میآیند نهتنها پتانسیل کافی برای جذاب نگه داشتن آن را ندارند، بلکه پردازش به آنها در چنین موقعیتی عین حماقت است؛ چرا که تنها دو اپیزود دیگر به انتهای فصل هفتم باقی مانده است و هرچه نباشد، سریال The Walking Dead قرار است بار و بندیلش را برای آینده خود جمع کند و به جرأت میگویم که اپیزود چهاردهم ذرهای موفق عمل نمیکند. پردازش به رزیتا نمیتواند به اندازه کاراکترهایی مانند مورگان و ریک جذاب باشد؛ چرا که عملا در دید مخاطب با شخصیت بزرگی رو به رو نیستیم و حضور او در سریال The Walking Dead تا به این لحظه نقش پررنگی نداشته است. ما پیشتر یک اپیزود کامل را صرف تماشای قدمزدنهای کارل و ایند کردیم و حالا همان فرمول برای ساشا و رزیتا تکرار میشود؛ هر دو نیز ذرهای نمیتوانند مخاطب را راضی نگه دارند. در مجموع اپیزود چهاردهم از آن دسته سکانسهایی را به نمایش میگذارد که مدام با پلک چشمهایتان کشتی میگیرند. اپیزودی که تمام چهل و اندی دقیقهاش را میتوان در یک سکانس کوتاه خلاصه کرد و به علاوه چندین برابر تاثیرگذارتر ظاهر شد. به هرحال چیزی تا اختتامیه فصل هفتم باقی نمانده است؛ پس به رسم همیشگی، پیشاپیش خودتان را برای اتفاق بزرگی آماده کنید. دو اپیزود دیگر هم تحمل کنید!
1 دیدگاه
navidnz
دیگه تموم شد با اینکه من همه ی قسمتهای فصل ۷ رو از قبل دانلود کرده بودم ولی با رسیدن و دیدن قسمت ۸ و بعد اون ۹ فهمیدم دیدن کل قسمتهای بعدیش وقت طلف کردنه و تصمیم گرفتم بیام و اویل نقد هر اپیزود رو بخونم(که گویای تمام قدرت او قسمت خواهد بود) و بعد تصمیم به دیدنش بگیرم و بعد خوندن این نقد درجا میرم سراغ دو قسمت اخر