با بررسی قسمت هفتم فصل هفتم سریال The Walking Dead همراه گیمشات باشید تا نگاهی بیندازیم بر حوادث و اتفاقات این اثر تلوزیونی. با ما همراه باشید.
بررسی یک اثر سینمایی زمانی سختتر میشود که شما در عین لذت بردن از یک سریال، مشکلات فنی متعددی را در آن میبینید که حقیقتا بسیار آزاردهنده خواهند بود. شاید در مجموع تماشای سریال لحظات خوشی را برایتان رقم بزند، اما در این میان برخی از موضوعات رنگ و بوی حماقت به خود میگیرند که هیچ توجیهی برای آنها وجود ندارد؛ آیا باید از سریال لذت برد یا با یک خنده ملیح از کنارش رد شد؟ بلایی که سر سریال The Walking Dead آمده است هم دقیقا یک همچین حالتی دارد. اما خب اگر بخواهم قسمت هفتم فصل هفتم The Walking Dead را در یک جمله خلاصه کنم؛ باید بگویم که این بخش از سریال «احمقانهای جذاب است» که صرفا شما را پشت تلوزیونتان کشانده و پس از تماشایش آن را فراموش میکنید. انگار نه انگار که درحال تماشای چیزی بودهاید و کاملا مشخص است که نه سریال چیزی به شما اضافه میکند و نه شما چیزی از آن برداشت میکنید. فصل هفتم سریال The Walking Dead از لحاظی شباهت نسبتا خفیفی با انیمیشن مینیونها دارد!
در انیمیشن مینیونها تکلیف مخاطبان کاملا مشخص است؛ دنیای این انیمیشن میخواهد بامزه باشد. لذا زمانی که به پایان انیمیشن میرسید، معمولا نه چیزی به شما اضافه میشود و نه خبری از یک داستان پر پیچ و خم و مفهومی است؛ اما از تماشای این انیمیشن لذت میبرید، تنها به این دلیل که «مینیونها» به هدف اصلیاش رسیده و واقعا بامزه شده است. اما دنیای The Walking Dead اصلا این گونه نیست. شما صرفا یک داستان بزرگ و محیطهای وسیعی را در اختیار دارید، کاراکترهای این محیط را مدام به جان هم میاندازید و زمانی که یک جای کار لنگید، پای زامبیها را وسط میکشید؛ منتها این سریال قرار است معجونی از بقا و زندگی جمعی از بازماندگان باشد و هیچگاه نمیتواند به حد قابل قبولی این تصور را تحقق ببخشد؛ چرا که خودش هم نمیداند دارد با دنیای The Walking Dead چکار میکند. پیش از فصل هفتم را فاکتور میگیرم، The Walking Dead پس از فصل هفتم تا به این لحظه عملا نه تنها خودش نبوده است، بلکه به صورت مداوم شما را در جریان اتفاقی تهی از هیجان قرار میدهد و از تنها نقطه قوتش که «ترس از کشته شدن شخصیتهای محبوب» است بارها و بارها استفاده میکند.
اما بگذارید نسبت به قسمت هفتم فصل هفتم سریال The Walking Dead کمی خوشبینتر باشیم! اگر صرفا نیمه پر لیوان را نگاه کنیم، نکات نسبتا خوبی هم در این قسمت به چشم میخورد. برای مثال دیگر خبری از همان کلیشههای ۶ قسمت اخیر نبوده و صرفا ماجرای اصلی را دنبال میکنیم و بهتر از آن این است که دیگر گوشمان آویزان درد و دلهای بازماندگان (!) نمیشود؛ چرا که واقعا از شنیدن اتفاقات پیش از فصل هفتم و روایت دوباره آن خسته شدهایم. روند این قسمت جای تحمل دارد، اما هنوز هم اتفاقاتی که در فصل ششم از دیدمان خارج مانده بود را برایمان شرح میدهد. با تمامی این اوصاف، قسمت هفتم نیز به مانند گذشته چیزی به سریال اضافه نکرده و صرفا داشتههایمان را تکمیل میکند؛ لذا محتوای جدیدی برای ارائه کردن ندارد و طبق روال همیشگی فصل هفتم، بازهم یک نِگان است و یک جماعتِ فلکزده. پس تا جا دارد روی اعصابتان رژه میرود.
همانطور که پیش از این هم میدانستیم، قسمت هفتم فصل هفتم سریال The Walking Dead با حضور مسیح (یا عیسی) و کارل استارت میخورد. آن هم در سکانسی که نهتنها جای خنده دارد، بلکه حس حماقت عجیبی را به بینندگان تزریق میکند و بدترین قسمتش همان اتفاقی است که در پایان این سکانس انتظارتان را میکشد؛ چه اتفاقی؟ بزودی خواهم گفت. مسیح و کارل در این قسمت نقشهای را عملی میکنند که حتی خودشانم از آن خبر ندارند! این دو کاراکتر محترم در جریان اتفاقی قرار میگیرند که خودشان هم نمیدانند برای چه سر از پشت این کامیونهای درآوردهاند. اگر نیت کشتن نِگان و دار و دستهاش، آن هم با دستان خالی بود که باید بگویم ابرقهرمانان مارول هم دستِ رد به سینه این قضیه خواهند زد؛ چرا که قاعدتا یک کودک نوجوان نمیتواند از پسِ نِگان و آن ارتش بیشاخ و دمش بر بیاید. حالا اینکه او یک روز غیبش زده و ریک از این ماجرا خبر ندارد، خودش جای سوال خواهد بود. مسیح هم دقیقا یک همچین حالتی خواهد داشت، با این تفاوت که مثلا او فکری در ذهن دارد و اینکه چرا ما چنین حسی نسبت به آن نداریم بماند. لذا مسیح در اواسط مسیر راهش را جدا میکند؛ آن هم با پریدن از کامیون بر روی جادهای که در آن صدای جیرجیرک هم به مانند انفجار یک بمب است و حالا چرا و چگونه آن دو راننده گرامی متوجه صدای او و حضورش نمیشوند بازهم بماند. حالا یک کارل است و یک دنیا ناجینمای The Walking Deadـی! دقیقا همانطور که میتوانستیم حدس بزنیم، وقتی به محل نِگان میرسیم با سیل عظیمی از ناجیان ریز و درشت رو به رو خواهیم شد که از قضا نِگان روی اعصاب قصه صاف میآید در مقابل لولههای تفنگ کارل. خنده دار است اگر بگویم که کارل هر ننهقمری را میکشد به جز نِگانی که از قضا هدف اصلی قضیه بوده است. رسما کارل تفنگ را در دست گرفته و صاف به چهره نِگان زل زده است و به سخنرانیاش گوش میدهد؛ شلیک نمیکند که قضیه سینماییتر و هندیپسندتر شود! پس از این همه قتل و غارت چرا این کاراکتر نوجوانمان، شر نِگان را کم نمیکند نمیدانم و واقعا هم برایش هیچ توجیهی وجود ندارد. لذا دوایت از راه رسیده و به مانند پلنگی که بر آهو چنگ میاندازد، بر سر کارل خراب میشود. در همین لحظه بود که گفتم شما را به خیر و ما را به سلامت و این سکانس تهی از محتوا و قابل پیشبینی هم به کارش پایان میدهد.
این که قرار نیست شاهد مرگ نِگان باشیم را حتی سازندگان هم انکارش نکردهاند؛ چرا که این شخصیت منفی قرار است در فصل هشتم ایفای نقش کند. لذا طبیعتا نباید انتظار همان جنونی را داشته باشیم که قریب به یک سال ما را برای تماشای فصل هفتم به انتظار واداشت. حالا که به قسمت هفتم رسیدهایم، نه تنها افسوس گذشته را میخوریم، بلکه تقریبا به یقین میرسیم که کار سریال The Walking Dead پس از اختتامیه فصل ششم به پایان رسید. اکنون نهتنها درحال تماشای یک سریال متوسط و سرگرمکننده نیستیم، بلکه تیم کارگردانی فصل هفتم و نمایشی که در حال پخش شدن است شباهت عجیب و غریبی با سریالهای ایرانیِ دسته دو و سه دارد!
روال اکثر سریالهای دسته دوم و بدتر از آن اینگونه است که معمولا کاراکترها در جریان اتفاقی قرار میگیرند، طی این اتفاق یکبار شکست میخورند، این شکست قرار است درس عبرتی شود و زمانی که برای دومین بار به مصاف همان «اتفاق» میروند به شکل عجیبی از آن سربلند بیرون آمده و تکلیف این بخش از فیلم یا سریال مشخص میشود. The Walking Dead تقریبا یک همچین الگویی دارد! کاراکترها را با دلایل افتضاح و خندهدارش در جریان یک «اتفاق» قرار میدهند، طی این اتفاق شکست میخورند و زمانی که از این ماجرا جان سالم به در بردند، عزمشان را جذم میکنند تا برای دومین بار به پیروزی برسند؛ اما خوب میدانیم که The Walking Dead قصد ندارد تا این حد کلیشهای و سطحی ظاهر شود. در نتیجه مدام همان لوسیل مادرمرده را به جان این و آن میاندازد و اگر هم خدا خواست، با چند عدد دیالوگ رنجآور کار سکانسها را تمام میکند. لذا پیشبینی میکنم که کارل هم از سریال حذف خواهد شد! کاملا مطمئن هستم که نِگان نمیگذارد محل قلمروی خودش با وجود این پسر تهدید شود. این موضوع زمانی قوت مییابد که او قرار نیست در فصل هشتم ایفای نقش کند و از یک طرف، میبینیم که خیلی بیخود و بیجهت پایش را از گلیمش درازتر کرده است؛ نِگان هم که دنبال بهانه میگردد تا این لوسیل گرامی را بر سر یک فلکزدهای فرود آورد.
جا دارد به موضوعی اشاره کنیم که به شدت روی اعصاب است! در جریان قسمت هفتم بارها و بارها شاهد گفتگو میان نِگان و کارل هستیم. طی یکی از این سکانسها نِگان به کارل دستور میدهد که پوشش روی چشمش را باز کند. طی این گفتگو که صرفا هدفش درگیر کردن مخاطبان است؛ دقیق به خاطر دارم که نِگان عینا دو بار این جمله را خطاب به کارل تکرار کرد: «تو پسر باهوشی هستی»! اینجانب پس از شنیدن این دیالوگ نهتنها فیوز پراندم، بلکه با تمام وجود به حماقت این دو کاراکتر یقین پیدا کردم. آخر یکی نیست بگوید مگر آدم عاقل پشت کامیون قایم شده و با دست خالی به جنگ با دشمنان میرود؟ یکی نیست بگوید آخر آدمِ باهوش، چه نیازی بود که هنگام مقابله با نِگانِ دستِ خالی هزارجور فیگور گرفته و به او شلیک نکنی؟ اصلا اینگونه بگویم که به شخصیت کارل همهچیز میخورد به جز عاقل و باهوش بودن؛ حالا اینکه چگونه نِگان به این نتیجه رسیده است و برای دو بار چنین حرفی را به زبان میآورد، حتی از دیالوگهای خودش هم روی اعصابتر است.
اما قسمت هفتم یک سری موضوعات مهم را هم در گوشه و کنارهایش روایت میکند. در این قسمت متوجه شدیم که نِگان چندان رابطه خوبی با زنان این جامعه ندارد، لذا از آنها صرفا به عنوان یک سرگرمی استفاده میکند. در نتیجه هرکاری به جز خدمت به خودش از سوی آنها را تخلف حساب کرده و دمار از روزگار طرف مقابل در میآورد؛ همین موضوع بهانهای میشود تا ما بفهمیم که چرا دوایت صورتش به چنین روزی درآمده است. مجازات تخلف در جامعه نِگانها، سوزانده شدن بخشی از صورت آن هم توسط یک اتوی آهنی است. لذا در پی همین موضوع هم نتایجی کسب میشود! اول این که ترس از نِگان در چهره تک تک اعضای این جامعه دیده میشود، اما خب من به عنوان یک بیننده نمیتوانم قبول کنم که یک جامعه چگونه در مقابل یک نفر احساس ترس میکنند؟ آن هم زمانی که قسمت هفتم رسما اعلام کرد؛ هیچ یک از اعضای این جامعه رابطه خوبی با نِگان ندارند و تک تک آنها میخواهند سر به تنش نباشد. پس چرا زمانی که همه اعضای این جامعه با یکدیگر متحدند، باید به فرمان یک آدم به شدت عوضی و فاسد گوش دهند؟ ترس از لوسیل است؟ لوسیل در مقابل کلاشینکفها و سلاحهایی که آنها دارند حکم خلالدندان در مقابل شمشیر یاکوزا را دارد. آیا هدفشان این است که کسی جامعه آنها را حفظ کرده و رهبری کند؟ بازهم قانع کننده نیست؛ زیرا مشخصا در این جامعه بزرگ لااقل یک نفر وجود خواهد داشت که هم شخصیت مثبتی داشته باشد و هم سطح آزار و رنجش مردم را تا این اندازه بالا نبرد. دیگر این نهایت حماقت است که سازندگان با وجود منفور نشان دادن نِگان در جامعه خود، هنوز هم آن را سرپا و قدرتمند نشان میدهند درحالی که این وضعیت میتواند طی لحظهای تغییر کرده و همه بروند سر زندگی خودشان.
هفت قسمت از فصل هفتم سریال The Walking Dead گذشته است و برخلاف نِگان که عین بلبل دیالوگ رد و بدل میکند، دِرل تعداد دیالوگهایش به شدت کم بوده است. او با وجود اینکه بارها و بارها در جریان فصل هفتم قرار گرفته، اما زبان باز نمیکند تا حداقل امیدی به آینده سریال داشته باشیم. آن سوی قضیه هم که گویا حضور ریک صرفا جنبه دکوری دارد. او در قسمت هفتم حضور داشت، اما دریغ از ذرهای مفهوم و منطق؛ عملا هیچ اطلاعاتی به ما نداد و به نظر میرسد که او ماجرایش از قسمت بعدی تازه شروع خواهد شد. پادشاه ازیکل هم که کلا یک قسمت آمد و قند در دلمان آب کرد و رفت پی کارش. برخلاف آن چیزی که پیشبینی میکردیم، او نهتنها در جریان فصل هفتم نقش مهمی را ایفا نکرد، بلکه صرفا ما را سرکار گذاشت. مگی و ساشا هم که انگار آب شدهاند توی زمین؛ البته بعد از آن قهرمان بازیِ اخیرشان بنده ترجیح میدهم که در ادامه شاهد حضور آنها نباشم.
با تمامی این اوصاف، باید بگویم که هدف این مقاله بررسی و یافتن مشکلات قسمت هفتم بود؛ لذا قطعا نکات مثبتی هم در آن دیده میشد و صرفا بخاطر کوچک بودن این دسته از موضوعات ترجیح دادیم که به آن اشارهای نکنیم. سریال The Walking Dead تا به این لحظه ثابت کرده است که هدفش صرفا طولانی کردن قسمتها و حرکت به سمت و سویی اشتباه است. این سریال در فصل هفتم نهتنها چیزی در حد و اندازه یک سریال تماشایی نبوده، بلکه خودش را در رده سریالهای دسته دوم و سوم قرار داده است. لذا پیشنهاد میدهم که مثل اینجانب با کولهباری از امید و انتظار به مصاف قسمت هفتم نروید که با کله به زمین خواهید خورد. اما خب ما عادت کردهایم که در پایان تمامی مقالاتمان بگوییم؛ هنوز هم به آیندهاش امیدواریم. پس به امید یک هفته دیگر و یک The Walking Dead جذابتر.
4 دیدگاه
ahmad
درود
با تمام حرفاتون موافقم. کارل که کلا قاطی داره.
آقا یه جاش اسپویل کردین. که کارل حذف میشه!!! لطفا حداقل هشدار میدادید!
سپاس
سجاد محمدیپور
سلام احمد جان
در خصوص حذف کارل، حرفم صرفا یک پیشبینی ساده هست! یعنی مربوط به چیزی نیست که قبلا اتفاق افتاده و قاعدتا اسپویل نیست. در کل همیشه مقالان «نقد و بررسی» رو به دوستانی پیشنهاد می کنیم که معمولا اون اثر رو تجربه یا تماشاش کردن؛ چرا که قطعا توی یک مقاله بررسی یا نقد موضوعات مختلفی لو میره. با این حال بنده برای احترام هم که شده قطعا یک هشدار به ابتدای مقاله اضافه می کنم. مرسی از شما.
ahmad
میدونم. ولی گفتی توی فصل هشت بازی نمیکنه. که من خبر نداشتم. به هر حال ممنون.
سجاد محمدیپور
احمد جان این صرفا یک خبره و خب همه جا بدون هشدار منتشرش میکنن. از این بابت عذر میخوام و سعی میکنم این جوانب رو هم در نظر بگیرم. ممنون بابت توجهت