سینمای ورزشی، بهویژه زمانی که پای زندگینامههای واقعی در میان باشد، همواره بر لبه تیغ حرکت میکند. از یک سو، پتانسیل بالایی برای خلق حماسههای انسانی و نمایش اراده وجود دارد و از سوی دیگر، خطر سقوط در ورطه کلیشههای رایج و فرمولهای تکراری، فیلمساز را تهدید میکند. فیلم «ماشین کوبنده» (The Smashing Machine) به کارگردانی بنی سفدی و با بازی دواین جانسون (The Rock)، جدیدترین تلاش هالیوود برای به تصویر کشیدن زندگی پرفراز و نشیب مارک کر، قهرمان مسابقات هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) است. این اثر که محصول کمپانی A24 است، اگرچه در ظاهر تمام عناصر لازم برای موفقیت را دارد، اما در نهایت نمیتواند از سطح یک درام ورزشی معمولی فراتر رود.
روایتی آشنا از صعود و سقوط یک قهرمان
داستان فیلم حول محور زندگی مارک کر میچرخد؛ مبارزی تنومند که در دنیای خشن و بیرحم MMA به «ماشین کوبنده» معروف است. اما در پس این چهره شکستناپذیر، انسانی شکننده قرار دارد که با هیولای اعتیاد و مشکلات عاطفی دستوپنجه نرم میکند. فیلمنامه تلاش میکند تا مسیر کلاسیک «شکست تا رستگاری» را طی کند. ما قهرمانی را میبینیم که در اوج قدرت گرفتار مواد مخدر میشود، زندگی شخصیاش به ویرانی کشیده میشود و سپس باید راهی برای بازگشت به زندگی پیدا کند.
متأسفانه، مشکل اصلی فیلم دقیقاً در همین نقطه نهفته است. بنی سفدی در اولین تجربه کارگردانی مستقل خود (بدون حضور برادرش)، نتوانسته از چارچوبهای همیشگی ژانر ورزشی فاصله بگیرد. فیلم به جای آنکه به واکاوی عمیق روانشناختی شخصیت مارک کر بپردازد، تنها به نمایش سطحی حوادث بسنده میکند. تماشاگر با مجموعهای از اتفاقات روبرو میشود که اگرچه واقعی هستند، اما فاقد آن چسب دراماتیکی هستند که مخاطب را با درد و رنج درونی شخصیت همراه کند. اعتیاد مارک کر و کشمکشهایش، بیشتر از آنکه حس شود، صرفاً نشان داده میشود.
دواین جانسون؛ فیزیک مناسب، اجرای ناتمام
یکی از بزرگترین ریسکهای این پروژه، انتخاب دواین جانسون برای ایفای نقش مارک کر بود. جانسون که سالهاست او را در نقشهای اکشن و بلاکباستری دیدهایم، این بار تلاش کرده تا با گریمی سنگین و متفاوت، وارد دنیای درام شود. از نظر فیزیکی، او انتخابی بینقص است؛ بدن ورزیده و حرکاتش در رینگ مسابقه کاملاً باورپذیر و هیجانانگیز از آب درآمدهاند. اما وقتی نوبت به نمایش لایههای پنهان شخصیت، دردهای روحی و فروپاشی روانی میرسد، جانسون کم میآورد.
منتقدان بر این باورند که جانسون نتوانسته است هویت و جوهرهی اصلی مارک کر را به تصویر بکشد. بازی او فاقد ظرافتهای لازم برای نقشی با این حجم از پیچیدگی است. در کنار او، امیلی بلانت در نقش نامزد مارک (داون استیپلز) حضور دارد. رابطه این دو نفر که میتوانست قلب تپنده درام فیلم باشد، به دلیل ضعف در فیلمنامه، گنگ و ناپخته باقی مانده است. انگیزههای داون، دلایل رفتارهای تخریبگرایانه او و چرایی ماندن او در این رابطه سمی، هرگز به درستی برای مخاطب روشن نمیشود و حتی بازی خوب بلانت نیز نمیتواند حفرههای شخصیتپردازی را پر کند.
کارگردانی که در سطح باقی میماند
بنی سفدی که پیشتر در آثار مشترک با برادرش نشان داده بود مهارت بالایی در خلق تنش و اضطراب دارد، در «ماشین کوبنده» نتوانسته آن اتمسفر خفقانآور و تاثیرگذار را تکرار کند. فیلم پتانسیل عظیمی داشت تا به یک درام روانشناختی سنگین تبدیل شود؛ اثری که نشان دهد چگونه فشار مسابقات و دردهای جسمانی، روح یک ورزشکار را میخورد. اما کارگردان در لحظات کلیدی پا پس میکشد.
بهجای نفوذ به ذهن مارک کر، فیلمساز ترجیح داده است که مشکلات روانی او را با صحنههایی کلیشهای مانند شکستن وسایل خانه یا داد و فریاد نشان دهد. این رویکرد باعث شده تا «ماشین کوبنده» در سطح باقی بماند و نتواند آن ضربه نهایی را به احساسات تماشاگر وارد کند. حتی در پرده سوم فیلم، جایی که انتظار میرود اوج درگیریهای درونی و بیرونی رخ دهد، فیلم به شعاریترین حالت ممکن متوسل میشود و سعی میکند با چند فلشبک ساده، رستگاری قهرمان را توجیه کند.
جمعبندی
در نهایت، «ماشین کوبنده» فیلمی است که با وجود داشتن سوژهای جذاب و بازیگران تراز اول، قربانی فیلمنامهای سطحی و پرداختی ناقص شده است. این اثر برای کسانی که به دنبال تماشای یک فیلم ورزشی استاندارد هستند شاید سرگرمکننده باشد، اما برای کسانی که انتظار یک درام عمیق و تکاندهنده را داشتند، یک فرصت از دست رفته محسوب میشود.
































































































