بخش دوم فصل پنجم سریال محبوب Stranger Things بالاخره از راه رسید و اکنون در دسترس مشترکین نتفلیکس قرار گرفته است. این بخش که شامل سه قسمت جدید است، ادامه مستقیم ماجراجوییهای پرخطر نوجوانان شهر هاوکینگز را روایت میکند. اما آیا این سه قسمت توانستهاند انتظارات بالایی که پس از پایان بخش اول ایجاد شده بود را برآورده کنند؟ در این نقد و بررسی نگاهی عمیق به ساختار، شخصیتپردازی و روند داستانی این سه اپیزود خواهیم داشت.
وقتی ساختار فرو میریزد
اولین نکتهای که در مواجهه با سه قسمت جدید به چشم میآید، درجا زدن سریال در یک موقعیت ثابت است. اگر بخش اول فصل پنجم را مقدمهای پرقدرت و ساختارمند برای پایانبندی حماسی سریال بدانیم، بخش دوم متأسفانه در حفظ آن ساختار ناتوان عمل کرده است. در روایتشناسی، انتظار میرود که نمودار هیجان و تنش داستان شکلی سینوسی داشته باشد و با فراز و فرودهایش مخاطب را درگیر کند. اما در اینجا با خطی صاف روبرو هستیم؛ رویدادها رخ میدهند اما داستان جلو نمیرود.
شخصیتها که موتور محرک درام هستند، در این بخش به منفعلترین حالت خود رسیدهاند. کنشهای آنها تغییر بنیادینی در وضعیت ایجاد نمیکند و گویی همه چیز در یک سکونِ پرهیاهو گرفتار شده است. البته نباید منکر وجود صحنههای اکشن و هیجانانگیز شد. برادران دافر هنوز هم بلدند چگونه با جلوههای ویژه و موسیقی دلهرهآور مخاطب را میخکوب کنند، اما مشکل اینجاست که کیفیت این تنش ثابت مانده و خبری از آن تصاعدی که برای فصل پایانی یک سریال بزرگ ضروری است، نیست. به نظر میرسد اصرار مدیران نتفلیکس برای طولانیتر کردن سریال و کش دادن داستان، به پاشنه آشیل آن تبدیل شده است. بسیاری از اتفاقات این سه قسمت را میشد در یک اپیزود خلاصه کرد، بدون آنکه آسیبی به بدنه اصلی داستان وارد شود.
شخصیتها؛ تنها دلیل برای ادامه دادن
اگر فیلمنامه و ساختار روایی در این بخش لنگ میزند، شخصیتها همچنان بار اصلی جذابیت سریال را به دوش میکشند. این سه قسمت اگرچه در پیشبرد طرح داستانی کند عمل میکنند، اما فرصتی طلایی برای عمیقتر شدن در روابط و احساسات کاراکترها فراهم کردهاند. سکانسهای احساسی متعددی در این بخش وجود دارد که قلب مخاطب را لمس میکند و یادآوری میکند چرا ما عاشق این گروه از بچههای هاوکینگز شدیم.
در میان شخصیتها، برخی درخشش بیشتری دارند. سیدی سینک در نقش مکس، همچنان یکی از برگهای برنده سریال است. او که در فصلهای قبل توانسته بود محبوبیتی عظیم کسب کند، حالا در این فصل نیز با اجرایی قدرتمند، لحظات سرگرمکننده و تاثیرگذاری را خلق میکند. نل فیشر، بازیگر خردسال نقش هالی نیز پدیده این فصل است. بازی درونی و درک عمیق او از نقش، آیندهای روشن را برایش نوید میدهد.
در سوی دیگر، شخصیت داستین (با بازی گیتن ماتارازو) و رابین همچنان با طنز و دیالوگهای هوشمندانه خود، ریتم سریال را حفظ کردهاند. آشتیکنان داستین و استیو پس از یک نیمفصل کشمکش، یکی از آن لحظات نابی است که طرفداران را به وجد میآورد. اما در مورد شخصیت اصلی، الون (میلی بابی براون)، احساس میشود که نوعی سردرگمی عامدانه در شخصیت او وجود دارد؛ شاید آرامشی قبل از طوفان که سازندگان برای قسمتهای نهایی در نظر گرفتهاند.
ویل بایرز؛ پتانسیلی که سوخت شد
یکی از بزرگترین ناامیدیهای بخش دوم، نحوه پردازش شخصیت ویل بایرز است. پایانبندی بخش اول با آن شاتهای کلوزآپ و نگاههای معنیدار، نوید یک ویلِ فعال، قدرتمند و تاثیرگذار را میداد. اما آنچه در این سه قسمت میبینیم، بازگشت به همان ویلِ منفعل و حاشیهای است. حتی در لحظاتی که داستان فرصت درخشیدن به او میدهد، اجرای نوآ شنپ فاقد آن صلابت و تغییری است که انتظارش را داشتیم. گویی شخصیت و بازیگر هر دو در برزخی از تردید گرفتار شدهاند و نقطه عطفی که در بخش قبل کاشته شده بود، در اینجا به بار نمینشیند.
دیالوگهای توضیحی؛ آفت روایت مدرن
یکی از ضعفهای مشهود در این بخش، استفاده بیش از حد از دیالوگهای طولانی و توضیحی (Exposition) است. شایعاتی مبنی بر سیاستهای نتفلیکس برای سادهسازی داستان از طریق دیالوگ وجود دارد تا حتی مخاطبان کمتوجه نیز خط داستانی را گم نکنند. متاسفانه این رویکرد در Stranger Things به وضوح دیده میشود. شخصیتها بارها بدیهیات را توضیح میدهند و مونولوگهای تکراری، ریتم سریال را کند میکند. این در حالی است که در مدیوم تصویر، نشان دادن همواره بر گفتن ارجحیت دارد.
گرهگشایی؛ کورسوی امید در میان تاریکی
با وجود تمام انتقادات، بخش دوم فصل پنجم خالی از لطف نیست. یکی از مهمترین دستاوردهای این سه قسمت، پاسخ دادن به سوالاتی است که سالها ذهن طرفداران را درگیر کرده بود. بالاخره پردهها کنار میرود و ما اطلاعات دقیقی درباره منشا «دنیای وارونه» (Upside Down) و چگونگی شکلگیری نیروهای اهریمنی به دست میآوریم. اسطورهشناسی سریال در این بخش کامل میشود و روابط علت و معلولی که از فصل اول پایه ریزی شده بودند، شفاف میگردند. اگر بتوانیم از ضعف ریتم چشمپوشی کنیم، حجم اطلاعاتی که در این سه ساعت و نیم به مخاطب داده میشود، برای طرفداران دوآتشه سریال بسیار ارزشمند است.
سخن پایانی
بخش دوم فصل پنجم Stranger Things شبیه به یک دفترچه راهنمای قطور است که پر از جزئیات غیرضروری است، اما در لابلای صفحاتش نکات حیاتی و مهمی را پنهان کرده است. سریال تصمیم گرفته است تا قبل از فینال بزرگ، ترمز را بکشد و به جای جلو رفتن، در عرض حرکت کند. این تصمیم باعث شده تا با اثری طرف باشیم که گاهی خستهکننده میشود، اما به لطف شخصیتهای دوستداشتنی و لحظات احساسی قدرتمند، همچنان ارزش تماشا کردن را دارد. اکنون همه نگاهها به قسمتهای پایانی دوخته شده است؛ جایی که امیدواریم این درجا زدن، مقدمهای برای یک جهش بزرگ و پایانی شکوهمند باشد.












































































