در این فرصت به نقد و بررسی بازی Rime یکی از جدیدترین بازیهای پازلمحور موجود بازار خواهیم پرداخت. در ادامه با ما همراه باشید.
در تمام مدتی که مشغول انجام بازی Rime بودم حس غریبی خفقانآوری در تعقیبم بود. چشم بر هم زدم و خود را کنار ساحلی دیدم و بیاطلاع از همه چیز، منتها سرشار از کنجکاوی قدم به قدم طبیعت بازی را وجب میکردم. این کنجکاوی آنقدر برایم جذاب بود که بیبهانه، پازلها را یکی یکی از سر راه بر میداشتم. اما حقیقت است اگر بدانید در تمام این وقتها، در کنار آن مناظر و جلوههایی که بعید میدانم تا بدرود نسل هشتم فراموشم شود، حتی زمانی که موسیقی فراشاهکار بازی به گوشم میرسید، Rime هنوز هم یک چیزی کم داشت. چیزی که مانع از لذت مطلق میشد. وقتی بازی Rime به پایان راه رسید و دلیل و حقایق تمامی اتفاقات از روز درخشندهتر در مقابل چشمانم مرور شد، خوشحال از این تجربه ناب و ناراحت از پتانسیلهایی که نابود شده تا آخرین ثانیه غرق در موسیقی پایانی شدم. Rime شاید تنوع بالایی در پازلها داشته باشد، شاید موسیقی آن فراموش نشود، شاید جلوههایش هوش از سر مخاطب بپرداند، پایانبندیاش سوالی را بیجواب نگذاشته باشد؛ اما هر کاری کند، بازی Rime همچنان یک پتانسیل از دست رفته است! بیایید در ادامه چرایی این موضوع را بررسی کنیم.
اول از هر چیزی باید اعتراف کرد که Rime دنیایی از پازلهای خلاقانه است و اگر دیوانهوار تشنه چالشهای جدید هستید، خب در این صورت قطعا از تجربه این بازی لذت خواهید برد. این یعنی مفهوم گفتههای بالا قطعا در خصوص افرادی که تشنه چالشند کمرنگ و بیمعنی تلقی میشود، اما برای مخاطب عام ممکن است که Rime کمی گیجکننده به نظر برسد. اگر پیشتر پا به دنیای The Witness گذاشته باشید، متوجه خواهید شد که تم کلی دنیای بازی Rime چگونه فضایی دارد، اما برای آن دسته از مخاطبانی که موفق به تجربه عنوان مذکور نشدهاند باید بگویم؛ Rime از آن دسته بازیهایی خواهد بود که شما را در دنیایی از پازلها و معماها رها میکند و تا به خودتان میآیید متوجه میشوید که غرق در سوالات ریز و درشت شدهاید. از قضا همهچیز رنگ و بویی هنری دارد. اصلا Rime ذاتا جهانباز شده است که به شما در حل پازلها آزادی عمل بدهد. آزادی عملی که گاها ابعاد پازلها را آنقدر وسیع میکند که همین موضوع به خودی خود اولین مشکل بازی را پدید میآورد. فرضا این موقعیت را تصور کنید؛ وارد محیطی جدید میشوید و این محیط جدید یک پازل در مقابلتان قرار میدهد. پازلی که از قضا آنقدر ابعاد گستردهای دارد که شما را به دفعات وارد محیطهای دیگری میکند و در این بین، مسافت زیادی طی میشود تا شما تنها به یکی از قطعات پازل دست یابید. خب این قضیه به خودی خود خوب است، اما فقط زمانی که مخاطب خودش بداند کجای کار است. شما برای حل کردن یک پازل غولآسا وارد محیطی میشوید و برای بازگشایی بخشی از گرههای این پازل بزرگ مسافتی طولانی را طی میکنید. وقتی به مقصد خود میرسید پیش خود میگویید، آن پازل بزرگ چه چیزی از جانمان میخواست؟ یافتن کلید یا چیزی شبیه به آن؟ همین میشود که شما تمام مسافت رفته را باز میگردید. یا اصلا گاهی پیش میآید که شما در جایی موفق به حل مساله میشوید، اما مسافت طولانی موجود آنقدر برایتان سرعتگیر میگذارد که هرچه در ذهن داشتید را فراموش میکنید. گاهی اوقات Rime واقعا شما را گیج میکند و دستتان را برای ارتباط با محیط بازی میبندد.
المانهای گیمپلی به تنهایی ساعتها چالش برایتان در نظر گرفتهاند. این یعنی اگر در مجموع مدت زمان گیمپلی Rime فرضا به چهار ساعت برسد، شما در حالتی عادی واقعا زمانی بیشتری برای اتمامش نیاز دارید. چون Rime گاها آنقدر پیچیده و سخت میشود که ساعتها تمرکز تنها بر روی یک معما هم نمیتواند شما را به پاسخ برساند.اما باید بگویم که چالشهای Rime فقط به گیمپلی بازی منحصر نمیشود؛ چرا که از همان ابتدا، داستان بازی نیز خودش یک راز بزرگ است. رازی که حتی شخصیت اصلی بازی را هم به سکوت وا داشته و نمیگذارد که حداقل در میان دیالوگهای او به دنبال حقیقت این همه فعالیت پی برده و کمی هدفمندانه به بازی خاتمه دهیم. بازیکن اما تیر خلاصی را زمانی میخورد که از داستان بازی به طور کامل ناامید شده است. از اواسط به بعد، کم کم تک تک فعالیتهای گذشتهتان معنا پیدا میکند و در اختتامیه همچون یک بمب، شدیدا سورپرایزتان میکند. پسرک دنیای Rime بسیار شخصیتی غریب دارد و منشا بسیاری از ویژگیهایش در ابتدا مبهم به نظر میرسد. گیمپلی بازی هرچند کوتاه، ساده و بیآلایش است، همچنان ایراداتی دارد. برای مثال در بازی فلسفه حضور مکانیزم سکوبازی (مشابه آن چیزی که در آثار ماجراجویی مییابید) واقعا قابل درک نیست آن هم به دو دلیل. اول آن که Rime اگر چه یک بازی ماجراجویی خطاب میشود، اما تمرکز اصلی آن بر روی حل پازلها و چالشهایش قرار گرفته است. لذا معمولا در حین حل پازلها نکتهای نمییابید که سکوبازی دنیای Rime را برایتان به امری توجیهپذیر تبدیل کرده باشد و بیشتر شبیه به یک مکانیزم اضافه است؛ المانی که حداقل در خلق جلوههای بصری جذاب و تماشایی کمی اثربخش به نظر میرسد. ثانیا؛ سکوبازیهای دنیای بازی Rime به شدت خام و ساده طراحی شدهاند. سازندگان اگر چه این ویژگی را در بُعد ماجراجویی نگه داشتهاند، اما واقعا استفادهای در قاب ماجراجویی از آن نمیکنند و صرفا شما برای این که دیرتر به مقصد برسید، مجبور به سکوبازی میشوید. و بدترین بخشهای گیمپلی که به کندی صورت میگیرد نیز مربوط به همین بخش است.
پازلهای دنیای Rime خلاقیت نسبتا بالایی دارند؛ اگر چه با تمامی المانهای بکار رفته در ذات گیمپلی پیشتر آشنایی کاملی داشتهاید و معمولا چیزی بر این داشتهها اضافه نخواهد شد. بازی Rime معجونی از ترکیب بازیهای بزرگ پازل محور صنعت گیم است و تا حدودی سعی دارد هم مسیر بازی Journey شود. فضایی خلق میکند تا همان اندازه وسیع باشد و رنگ و بویی به دنیایش میدهد که به همان اندازه منحصر به فرد است؛ از همه مهمتر چنان مینوازد که موسیقیهایش درست همانند Journey فراموشتان نشود. خب در این حالت من با قاطعیت میگویم علی رغم آن که Rime بازی خوب و نسبتا خلاقانه محسوب میشود، اما همچنان نمیتواند به اندازه شاهکاری مانند Journey بدرخشد. آن هم به این دلیل که المانهای گیمپلی هرچند با خلاقیت ترکیب شده باشند، بازهم نمیتوانند به اندازه گذشته اوریجینال و دست نخورده به نظر برسند و تا حدودی تاریخ مصرفشان گذشته و کمی وارد بُعد کلیشه شدهاند.
جدا از گیم پلی و بار خلاقیت هنریاش، Rime برای اثبات هویت و روایت داستانش طبیعتی پویا و کاملا زنده برای بازیکنان فراهم آورده است. جلوههای بصری و دنیایی که در آن پرسه میزنید آنقدر خیالی و نافرم است (نافرم نه به معنای بدش) که بازیکنان هر لحظه و در هر نقطه از بازی ممکن است حسابی سورپرایز شوند. قالب محیط دائما تغییر میکند و اتفاقا بخش عمدهای از پازلهای نیمه ابتدایی بازی بر همین واقعیت استوار است. برای مثال در یکی از پازلها بازیکنان قابلیت تغییر شب و روز را دارند و این عمل علاوه بر این که موقعیت گرافیکی بینظیری را فراهم میکند، گیمپلی را به هم به سطح جدیدی میرساند. بد نیست بگوییم که جنس جلوههای بصری دنیای Rime هم به اندازه کافی در روند گیمپلی موثر بوده و اگر چه بعضا رنگ و بویی تکراری به خود میگیرد، اما در مجموع جذاب و دوست داشتنی است. علاوه بر اینها، طبیعت Rime حال و هوایی جهان باز دارد و این جهان باز بودن بازی (نه به معنی نقش آفرینی بودنش) حسابی روند بازی را گیج کننده کرده است. همان طور که پیشتر در رابطه به وسعت برخی از پازلها حرف زدیم باید بگویم که فلسفه «وسعت» در دنیای Rime اصلا متقاعد کننده نیست. چرا که شما در طول این مدت یا مشغول به قدم زدن در محیط هستید و مدام اسکرین شات میگیرید که زیباییهای بازی را به دوستان خود نشان دهید یا این که حسابی گیج شدهاید و دقیقا نمیدانید که در کجای کار قرار گرفتهاید. اصلا آیا مسیری که برگزیدهاید درست بوده است؟ اشیایی که در محیط مییابید چه کمکی به بازی میکند؛ و سوال حیاتی اما این است که آیا جنبه ماجراجویی بازی صرفا بهانهای برای افزایش مدتزمان گیمپلی بوده و آنقدر بیمایه است که به قدم زدن و سکوبازی ختم میشود؟ خب متاسفانه جواب کاملا مثبت است و گیمپلی بازی Rime معمولا در اکثر اوقات که وارد بُعد ماجراجویی میشود حسابی خسته کننده است و منهای جلوههای بصری دوست داشتنیاش واقعا چیزی برای گفتن ندارد. اگر در یک سوم پایانی، روند بازی به طور کامل دگرگون شده و کم کم پاسخ تمامی سوالاتتان را دریافت خواهید کرد، اما تا پیش از آن؟ واقعا روند گیمپلی خسته کننده میشود.
اهمیت ندارد که گیمپلی بازی تا چه اندازه چالش برانگیز است یا این که ترازوی خلاقیت به کدام سمت سنگینی میکند؛ آن هم زمانی که موسیقیهای بازی دیوانهوار جذاب و شنیدنیاند. به محض این که Rime شروع میشود شما برای اولین بار سورپرایز خواهید شد. بازی کارش را با یک موسیقی واقعا شنیدنی آغاز میکند، قطعهای که شاید همان ابتدا فریاد بزند که Rime واقعا از نظر طراحی هنری (چه جلوههای بصری و چه موسیقی) چیزی برای مخاطبش کم نگذاشته است. وارد محیط بازی که میشوید با دنیایی از صداهای مختلف رو به رو خواهید شد که بخشی از آنها تعریفی برایشان نخواهید یافت. از صدای آب و باد زمانی که به سخرهای برخورد میکنند گرفته تا فرو ریختن پل و موسیقی حماسی آن، همه و همه در جذاب کردن Rime واقعا موفق ظاهر میشوند به طور کلی شخصیت اصلی بازی قابلیتهای زیادی ندارد. درست مصداق شخصیتهای اصلی بازیهای پلی دد، در Rime ما با کاراکتری رو به رو هستیم که عملا به جز تکان دادن اشیا و فعال کردن یک سری ویژگیها حداقل از حیث گیمپلی قابلیت دیگری ندارد. با این حال در تمام این اوقات، صدا تاثیری مستقیم بر رفتار شخصیت میگذارد و استفادههای زیادی از آن در جنبه گیمپلی بازی صورت میگیرد. از این رو زمانی که میگوییم کیفیت صداگذاری و موسیقی بازی بالا است، این یعنی گیمپلی نیز تحت تاثیر همین موضوع چشمگیرتر از گذشته میشود.
در مجموع بازی Rime برای کسانی که حسابی به دنبال چالش و در عین حال آرامشند، یک دنیای خیالی فراهم میکند. دنیایی که اگر چه معماها و پازلهای پرتعداد و خلاقانهای دارد، اما هرگز نمیتواند از دام المانهای تکراری و تاریخ مصرف گذشته گیمپلی بگریزد. گیمپلی بازی و داستانش از یک دوم پایانی واقعا جذابتر از گذشته میشوند و Rime در نهایت به یک تجربه دوست داشتنی برای مخاطب عام تبدیل خواهد شد، اما در یک دوم ابتدایی ممکن است که روند گیمپلی کمی برایتان تکراری شود. داستان بازی روایت بیمایهای دارد و به ندرت از شخصیت اصلی صدایی میشنوید، اما یک پایانی بندی خوب نمره قبولی به بخش داستانی بازی میدهد. موسیقیها و صداگذاریها نیز به قدری دقیق و شنیدنی طراحی شدهاند که نمیتوان به آنها خرده گرفت. در نهایت تجربه Rime را تنها به کسانی میتوان پیشنهاد کرد که به دنبال یک سرگرمی پازلمحور هستند و اگر جنبه ماجراجویی بازی را فاکتور بگیری؛ Rime بازی بزرگی است. در این فقدان خلاقیت و هنر، شاید بد نباشد که هر از چند گاهی پس از پس از شوترها و نقش آفرینیهای موجود در بازار، کمی هم به دنبال آرامش و خفقان دنیای Rime بروید. شخصا احساس میکنم که Rime یک تجربه مفید و لذت بخش است و اگر چه ایراداتی دارد اما در مجموع سربلندتان میکند.
2 دیدگاه
سینا حسینی
سلام سجاد جان
بالاخره نقدو خوندم و باید یه خسته نباشید بگم
نقد خوبی بود و از خوندنش لذت بردم
سجاد محمدیپور
ممنون نظر لطفته سینا جان