در ادامه به بررسی یکی از آرامترین قسمتهای فصل جاری سریال Game Of Thrones خواهیم پرداخت. جایی که جان اسنو تیمش را برای سفر به سمت شمال دیوار میچیند!
اگر نمیدانید بدانید که قسمت پنجم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones در واقع حکم نیمه انتهایی فصل جاری را برای بیننده دارد. هنوز نمیدانیم که پنج هفته گذشته چطور بر مخاطب گذشت، اما به نظر میرسد که سازنده پا بر روی پدال گاز گذاشته و به مراتب حفرههای داستانی بزرگی در سریال رخ نشان بیننده میدهند. قسمت پنجم در ترازوی مقایسه با اپیزودهای قبلی، لحظاتی تماشایی را رقم میزند اما در مجموع نسبت به گذشته سبکی میکند و یکی از آرامترین قسمتهای فصل هفتم تا به این لحظه بوده است و در عین حال یک اثر تماشایی و خوب به شمار میرود. پس اگر میگوییم قسمت پنجم از حیث محتوا سبکتر از چند قسمت گذشته بوده است، چنین برداشت نکنید که با یک اپیزود ضعیف طرف هستیم؛ قسمت پنجم در مقایسه با هر آن چیز که تا به حال دیدهایم به شخصیتها و کاراکترها بیشتر بها داده و کمتر خون بپا میکند. البته که برخی از اتفاقات به رسم دنیای Game Of Thrones دور از انتظار بوده و کمی متعجبتان میکند، اما رفته رفته متوجه میشوید که تصمیمات گذشته چه کمکهای بزرگی به پایانبندی فصل هفتم کرده یا بهتر است بگوییم خواهد کرد. وستروس یکی از سردترین زمستانهای تاریخش را تجربه میکند و حالا بزرگترین دشمن شخصیتهای محبوبمان واژه «مرگ» است. لشگر شاه شب زمستان را به سوی جنوب دیوار میآورد، اما به نظر میرسد که قبل از فرا رسیدن زمستان مردگان متحرک در وستروس، عدهای به دل زمستان در شمال دیوار خواهند زد. بیایید مروری داشته باشیم بر هر آن اتفاقی که در جریان قسمت پنجم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones به وقوع پیوست.
اولین چیزی که در قسمت پنجم بیش از اندازه خود نمایی میکند، تغییر مسیر خط اصلی داستان است. این یعنی اصلا اهمیت ندارد که فصل هفتم سریال Game Of Thrones تا چه اندازه با سرعت در حال روایت شدن است؛ این دنیا هنوز حرفهایی جدا از میدانهای جنگ دارد. این تغییر مسیر خط اصلی داستانی نشان میدهد که شاید پایانبندی فصل هفتم بسیار غیرقابل پیشبینیتر از چیزی است که ما در جایگاه بیننده تصورش را میکنیم. سریالی که تا دیروز جنگ میان ملکهها را قطب اصلی داستان خود قرار داده بود، اکنون به صلح فکر میکند. البته که این صلح بسیار دور از ذهن است، اما قطعا بیننده را برای مدتی کوتاه از میدان جنگ بین ملکهها دور خواهد کرد. جان تصمیم میگیرد که یک بار برای همیشه شانس خود را آزمایش کند و به همین واسطه، عازم شمال دیوار خواهد شد تا نمونهای از مردگان متحرک دنیای Game Of Thrones که آنها را با نام وایت واکر میشناسیم تقدیم ملکهها بکند؛ بلکه شاید از خر شیطان پیاده گردیده و کمی سر عقل بیایند. زیرا دشمن اصلی در شمال دیوار، ذرهای اهمیت نمیدهد که در جنوب این منطقه چه اتفاقاتی در حال رقم خوردن است.
جیمی لنیستر درست همانند قسمت چهارم، یکی از مهرههای کلیدی داستان محسوب میشود. جیمی به عنوان کاراکتری که در طول هفت فصل گذشته جهتدهیهای زیادی در داستان سریال بوجود آورده، حالا بیشتر از آن که شخصیتی منفور باشد کاراکتری محبوب در میان طرفداران سریال Game Of Thrones است. شخصیتی که در نهایت میبایست میان عشق ناشیانه خود و سرنوشت مردم و شرافتش یک جبهه را را انتخاب کند؛ البته که اکنون جیمی را مانند گذشته شخصیت بیشرافت نمیخوانند. چه بسا که حالا وارثی بر تاج و تخت آینده لنیسترها در شکم سرسی دارد. یکی از شوکه کنندهترین اتفاقات فصل جاری نیز به همین موضوع مربوط میشود. درست در زمانی که بیننده احساس میکند کار سرسی در پایان فصل هفتم تمام خواهد شد و این شخصیت از فصل جاری جان سالم به در نمیبرد، سریال با بهانه باردار بودن او بیننده را متعجب میکند. کاملا یک موضوع برای بیننده واضح است. در نهایت هر آن چیز که در جنوب دیوار قرار گرفته، میبایست بر علیه شمال دیوار قیام کند و در منطقه جنوبی سریال گنجایش جنگ میان ملکهها را ندارد. پس میبایست تا پایان همین فصل، جنگ میان ملکهها به نقطه درستی از داستان رسیده باشد یا حتی پایان یابد؛ چرا که زمستان بوی مرگ میدهد، آن هم مرگی که شما را به زندگی فلاکتباری میکشاند و حقیقتا نمیکُشد. این که چه اتفاقاتی در پایان دو اپیزود باقیمانده انتظار بیننده را میکشد واقعا قابل پیشبینی نیست، اما تا جایی که اطلاعات میگوید، قسمت ششم دوربین سریال Game Of Thrones را به سمت شمال دیوار میگیرد. جایی که جان میخواهد به استقبال شاه شمال برود؛ فارغ از این که بداند در حال رقمزدن یکی از بدترین ایدههای موجود است. امیدواریم تا زمان عملی شدن این ایده، فکر بهتری به ذهن کاراکترها رسیده باشد، وگرنه این زمستان به هیچکس رحم نمیکند؛ حتی جان اسنو!
این که جان اسنو با مادر اژدها، دنریس تارگرین رابطه فامیلی دارد اتفاقی است که از بینندگان پوشیده نبوده و نیست. چرا که در جریان اختتامیه فصل ششم سریال Game Of Thrones حقیقت تلخ و بسیار عجیب جان اسنو (که البته نباید آن را «اسنو» نامید) برای بیننده فاش شد. جان آخرین روزهایش را در قلمروی مادر اژدهایان سپری میکند و کمی پیش از آن که بار و بندیل خود را با نیت سفر به سمت شمال دیوار جمع کند، اتفاق جالبی باعث تعجب بیننده میشود. اژدهایان دنریس که پیشتر نحوه برخورد با غریبهها را به رخ بیننده کشانده بودند (ماجرای تیریون لنیستر و آزاد کردن اژدهایان از زنجیرها)، اینبار با یک برخورد مسالمتآمیز نهتنها دنریس بلکه بینندگان را هم متعجب میکنند. این سکانس به خوبی یادآوری میکند که درست مانند بینندگان، عوامل سازنده اصلا ماجرای مرتبط با قسمت پایانی فصل ششم را فراموش نکردهاند و این که بزودی شاهد رویارویی جان اسنو با واقعیت باشیم، اصلا و ابدا دور از ذهن نیست. کافی است که جان مقصد شمال دیوار را به سمت خانهاش (البته به شرط حیات!) ترک کند. او حالا میداند که برن و آریا از تمام ماجراهای سریال Game Of Thrones تا به این لحظه جان سالم به در بردهاند و تنها چیزی که میتواند جان را با واقعیت و هویتش آشنا کند هم دقیقا همان مهرهای است که در باغهای وینترفل بر روی یک صندلی چرخ دار نشسته است. برن تنها کسی است که در حال حاضر هویت اصلی جان اسنو را میداند و این موضوع میتواند جهشی بزرگ در روند کلی سریال Game Of Thrones بوجود بیاورد. چرا که در این صورت، جان اسنو به یکی از مدعیان تاج و تخت وستروس تبدیل میشود و از طرفی دنریس جایگاهش به خطر میافتد. چه بسا که در جریان قسمت پنجم تصمیماتی را میگیرد که فرسنگها با عدالت یک ملکه مهربان فاصله داشته و ما را به یاد حاکمان سابق پادشاهی میاندازد.
اما بگذارید دلمان را در این شرایط صابون نزنیم؛ چرا که مقصد بعدی جان شمال دیوار است و درست همان طور که میتوانید پیشبینی کنید، قطعا ملاقات میان او و شاه شب بدون حاشیه نخواهد بود. پس فاش شدن واقعیت و هویت اصلی جان اسنو احتمالا به بعد موکول میشود. قسمت پنجم درست مانند دو اپیزود قبلی ایرادات خودش را دارد. داستان با سرعت بسیار زیادی روایت میشود اکثر شخصیتهایی که در سکانس قبلی، حضور در محیط دیگری را تجربه کردهاند اکنون تغییر مکان داده و انگار در یک چشم بر هم زدن وستروس را چرخیدهاند. برخی از اتفاقات این قسمت که کاملا اجتناب ناپذیر بود، بلاخره به تصویر کشیده شد و جوراه مورمنت پس از مدتها جایگاه خود را به عنوان یک جنگجو و البته یک دلباخته پیدا میکند و البته که زمان زیادی از این ماجرا نمیگذرد که ناگهان زنگ سفر به صدا در میآید. جوراه تبدیل به یکی از همراهان جان برای سفر به شمال دیوار میشود. گندری که حالا چندین روز از پاروزدنهایش میگذرد تبدیل به دومین عضو از این گروه میشود. سگ شکاری و دار و دستهاش هم به گروه جان میپیوندد تا مسیر آنها به سمت شمال دیوار و شاهی که بر آن حکومت میکند بسیار حساستر از گذشته شود. جان برای ثابت کردن واقعیتِ حضور شاه شب میبایست سربازی از ارتش بیشمار او را به سمت پادشاهی ببرد تا سرسی از تهدید بزرگی که در کمین اوست با خبر شود؛ بلکه از خر شیطان پایین بیاید. اما چیزی که کاملا پیشبینی خواهد بود این است که اعضای این گروه چند نفره، هرگز به طور تمام و کمال به خانه بازنخواهند گشت و چه خواهد شد اگر آن پیشکشی، یکی از اعضای همین گروه باشند؟ سری برای قانع شدن به یک مرده متحرک نیاز دارد، اما احتمالا آن مرده متحرک یکی از اعضای همین گروه چند نفری عازم شمال دیوار هستند.
چیزی که فصل هفتم سریال Game Of Thrones شاید بیشتر از جنگاوران و استراتژیهای جنگی به آن نیاز دارد، سیاستهای مرموز این دنیا است. لیتل فینگر بعد از مدتها ثابت میکند که برای نابودی یک خاندان، قدمهایش را حساب شده بر میدارد و او اگر به اندازه شاه شب خطرناک نباشد، کمتر از او هم اهمیت ندارد. در جریان قسمت پنجم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones او با استفاده از یک موقعیت از پیش تعیین شده، آریا را به سمت مدرکی سوق میدهد که محتوای آن احتمالا واقعیت نداشته و ندارد. آریا در نامهای که پیدا میکند، وفاداری بسیار زیاد سانسا به خاندان لنسیرها را کشف میکند. در بخشی از این نامه نوشته شده است که سانسا پدرش را یک خیانتکار میدانسته و رفتار لنیسترها را دفاع از حکومت خودشان میشمارد. این در حالی است که مخاطب محتوای اشتباه این نامه برایش عین روز روشن است، اما آیا آریا هم چنین حسی نسبت به آن دارد؟ لیتل فینگر با همین شگرد ساده احتمالا یک جنگ میان دو بانوی وینترفل بپا خواهد کرد. به نظر میآید که حضور شخصیت لیتل فینگر برای چنین سیاستها و ظرافتهای بازی تاج و تخت ضروری است؛ شاید بهتر است بگوییم دنیای Game Of Thrones بدون او معنای واقعی جنگ میان تاج و تخت را نخواهد چشید.
در پایان مخاطب گیم شات بد نیست بداند که تنها دو قسمت دیگر تا پایان فصل هفتم سریال Game Of Thrones باقی مانده است. بیایید فعلا در رابطه با اختتامیه صحبت نکنیم، چرا که اتفاقات بسیار بزرگی در جریان اپیزود ششم انتظار بیننده را میکشد. سفر جان به شمال دیوار احتمالا حماسهای از جنس سریال Game Of Thrones را رقم خواهد زد. درست است که فصل هفتم به سرعت روایت شد و بینندگان به خوبی حفرههای موجود در داستان را احساس کردند، اما چیزی که همواره این مجموعه را جذاب نگه میدارد، ویژگیهای نامتعارفی است که همچنان در قمار مجموعههای تلوزیونی آسش را رو میکند. چیزی به پایان فصل هفتم نمانده و باید دید که آیا عوامل سازنده میتوانند داستان را به نقطه مناسبی برسانند یا خیر. این که چه چیزی در پایان انتظار بیننده را میکشد، روح بیننده هم خبر ندارد اما یک اتفاق کاملا قابل پیشبینی است؛ نبرد خیر و شر از آن چه که تصور میکنید به شما نزدیکتر است، پس تا آن موقع چیزی جز زمان نمیتواند آینده را شرح دهد.
2 دیدگاه
Hosseinkfr
چقدر احتمال میدید وایت واکری که میخوان بیارن برای نشون دادن، یکی از این گروهی باشه که رفتن اون سمت دیوار؟یا یکی از شخصیت های شناخته شده باشه؟
سجاد محمدیپور
گرچه هر چیزی بگیم در حد حدس و گمانه، اما احتمالش خیلی بالاست. بنجن هم گزینه خوبیه برا نمونه 😀