در ادامه به بررسی سومین قسمت از فصل هفتم سریال Game Of Thrones خواهیم پرداخت. جایی که جنگ میان دیالوگها، سلاحهایی تیزتر از شمشیر دوتراکیها را به تصویر میکشد. با ما همراه باشید.
ویژگی بزرگی که سریال Game Of Thrones را تبدیل به ساختهای تماشایی میکند، وجود عناصری نامتعارف در بطن تک تک سکانسهای مجموعه است. این که هر لحظه، هر زمان و در هر شرایطی خبرهای خوب و بد از راه میرسند و ورق را برای بیننده کاملا بر میگردانند. قسمت سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones اولین و احتمالا هم آخرین اپیزودی نبوده و نیست که شما را در تک تک لحظاتش مات و مبهوت میکند. البته که بسیاری از اتفاقات مرتبط با قسمت سوم پیشتر قابل پیشبینی بودهاند، اما شکی نیست که عملکرد تیم کارگردانی و سناریوی تقریبا بینقص داستان بیننده را به وجد خواهد آورد. Game Of Thrones همیشه در به تصویر کشیدن جنگ و حواشی این جنگها عملکرد خوبی از خود به جا گذاشته است و چه بسا که حالا با بزرگترین میز شطرنج Game Of Thronesـی تاریخ طرف هستیم و قاعدتا، تک تک اجزا و اتفاقات داستان در ابعادی گسترده به وقوع میپیوندد. مهرههای داستان همگی فینالیستهایی هستند که شش فصل در دنیای Game Of Thrones دوام آوردهاند و حالا که زمستان از راه رسیده است. زمستانی که هر لحظه در حال خط زدن نام شخصیتها از لیست بازماندگان فصل هفتم است. در قسمت سوم از فصل هفتم نیز نامها درحال خط خوردناند و اگر چه این موضوع اتفاقی بدیهی قلمداد میشود و Game Of Thrones از زمانی که بوده همین بوده، اما نابودی تک تک این فینالیستها حال و روز نا به سامانی برای طرفداران مجموعه پدید آورده است. و اما در قسمت سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones چه گذشت؟
قسمت سوم در مقایسه با افتتاحیه و «طوفانزاد» نسبتا اپیزودی ساکت و آرام است؛ حتی زمانی که شما را به مناطق جنگی داستان میبرد باز هم این ظرافت داستانگویی و سکوت کلی سناریو حفظ میشود. خیلی زود اتفاقات مهم بدون هیچ گونه پیشزمینه و حاشیهای به تصویر کشیده شده و از دل یک سکانس تماشایی اطلاعات زیادی استخراج میگردد. پس درست همان طور که میتوانستیم پیشبینی کنیم، جان اسنو به ملاقات دنریس تارگرین میرود و مکالمه میان آنها چیزی قریب به ده دقیقه از وقت قسمت سوم را میگیرد، اما در این میان چند چیز به بیننده ثابت میشود. اول آن که دنریس در جایگاه یک ملکه توان اداره مستعمرات خود را دارد و قاطعانه در مقابل مخالفتها میایستد؛ بلبل زبان هم شده است! دوما؛ او در هر عملی توانایی داشته باشد، قطعا نمیتواند یک ارتش را رهبری کند. او به وضوح در میدان نبرد یک ابله به تمام معنا (اشاره به ریشهِ این کلمه) است و همین طور که مخاطب ناخنهای مبارکش را به دیوار گچی میکشاند و میگوید که جان آن فک و فامیلهای دیوانهات کمی هوشیاری به خرج بده، اسامی حاضر در لیست حامیان او کم کم در حال خط خوردن هستند. و اینبار داستان دو قربانی نصفه و نیمه تحویل بیننده میدهد.
سرنوشت شوم مخاطبین، تماشای مرگ تک تک کاراکترهای دوست داشتنی دنیای Game Of Thrones شده است. اینکه تا چه اندازه و تا چه حد با معیارهای خوبی در سیاستهای فعلی دنیای بازی تاج و تخت طرف هستیم، هیچ اهمیتی ندارد؛ آن هم زمانی که سریال Game Of Thrones گامهای بلندی در راستای رسیدن به نقطه پایانش برمیدارد و مخاطب در جایگاه یک بیننده به وضوح پیشروی داستان را احساس میکند. برخلاف سریال The Walking Dead که چیزی بالغ بر ده قسمت از کل فصل هفتمش را در حاشیه سپری کرد و بدون ذرهای پیشروی، عملا مخاطبش را فریب داد. Game Of Thrones اما از حیث روایت خطوط داستانی درست در نقطه مقابل سریال The Walking Dead قرار میگیرد و بیننده به وضوح متوجه میشود که سریال محبوبش از تک تک سکانسها برای پیشروی و البته رسیدن به هدف نهایی مجموعه استفاده میکند. و چه خبری خوشحال کنندهتر از این؟
قسمت سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones که «عدالت ملکهها» نام گرفته است، از حیث محتوا در ترازوی مقایسه با افتتاحیه و «طوفانزاد» حسابی سنگینی میکند و اگر دو اپیزود ابتدایی، از ۰ تا ۱۰ محتوایی قریب به عدد ۷ را ارائه میکردند، «عدالت ملکهها» عملا ۱۰ از ۱۰ است. کاملا پایش را روی پدال گاز گذاشته و تا میتواند داستان را پیش میبرد. البته که این موضوع شاید برای طرفداران سرسخت سریال خبر خوشحال کنندهای نباشد؛ چرا که Game Of Thrones از ابتدا هیچ جزئیاتی را نادیده نمیگرفت و حالا به واسطه برخی سیاستها میبایست داستانش را طی چهار قسمت باقی مانده از فصل هفتم به نقطه مناسبی برساند. سفر جان به سمت زادگاه دنریس اختلالی در میان خطوط داستانی بوجود میآورد و برای بیننده این طور به نظر میرسد که در زمان سفر جان اسنو به سمت دراگون استون، هیچ اتفاقی در دنیای Game Of Thrones نیفتاده و کل وستروس در سکوت کامل قرار گرفته است. داستان احتمالا در آینده هم بخشهایی را از روایت کلیاش حذف میکند تا در نهایت اصل مطلب ادا شود. سناریویی که قطعا به هسته اصلی داستان صدمه وارد نمیکند، اما در مجموع از کیفیت آن میکاهد.
سریال Game Of Thrones به اندازهای از غیر قابل پیشبینی بودن رسیده است که نتوان بسیاری از اتفاقاتش را پیشگویی کرد. این که سرانجام جان اسنو چگونه سر از آن سوی دیوار در میآورد (یا حتی ممکن است که طوفان سر از جنوب دیوار درآورده باشد!) یا این که اژدهایان دنریس در مقابل کدام جبهه قرار میگیرند یا حتی موقعیت مکانی شاه شب و نمایشهای او در تریلرها، همه و همه مواردی هستند که تا به اینجای کار هیچ توجیه قابل قبولی نداشته و ندارند. حتی داستان به نقطهای از سناریو نزدیک نشده که بخواهیم از آن به عنوان یک پیش زمینه برای وقوع اتفاقات بالا یاد کنیم. پس قاعدتا باید گفت که اتفاقات مرتبط با «عدالت ملکهها» هنوز هم شرایط آرامش قبل از طوفان را به تصویر میکشد و بیننده حتی یک قدم به بزرگترین اتفاقات فصل هفتم نزدیک نشده است. اگر چه داستان گامهای بلندی برمیدارد، اما همچنان به مکان و زمان درستی برای نمایش اتفاقات مرموز تریلرها نرسیده است. ما میدانیم که شاه شب در فصل هفتم حضور دارد و جنگ میان اژدهان دنریس و طرفین بازی تاج و تخت بزودی آغاز خواهد شد و سریال تنها چهار قسمت برای نمایش این نبردها فرصت دارد.
داستان این بار دقیقا از اصل ماجرا شروع میشود؛ جان اسنو بعد از سفری که گویا چندان هم طولانی نبوده، دنریس را ملاقات میکند. دنریسی که تا دیروز قاطعانه پیروز میدان جنگ بود و حالا اصلا این گونه نیست؛ چرا که او در جبهههای جنگ تجربه کافی ندارد و همین موضوع هم متحدان او را به خاک سیاه نشانده است. فصل هفتم تمام کاراکترها را در نوعی ترازو قرار داسته است تا بازی تاج و تخت در متعادلترین حالت ممکن قرار بگیرد. دنریسی که تا دیروز پیروز بی چون و چرای جنگ محسوب میشد، حالا شانس شکستش تقویت یافته و از آن سوی ماجرا، متحدان بیشتری به سرسی خدمت میکنند. گر چه به نظر میرسد سریال قصد دارد با چنین سیاستهایی مخاطبش را فریب بدهد و ذات نبردهایش را همچنان جذاب نگه دارد؛ نه این که خیلی پیشتر از موعد بسیاری پیروزی دنریس بر سرسی و فرمانروایی او را پیشبینی کنند. شاید پیش از شروع فصل هفتم واقعا همین گونه بود، اما حالا ورق کاملا برگشته است. درثانی؛ احتمال قریب به یقین، سرسی از پایان این ماجرا جان سالم به در نمیبرد و یک چیز برای بیننده کاملا قابل پیشبینی است. آن هم این که در پایان فصل هفتم تنها جبهه خوب و بد باقی میماند و هرچیز که در جنوب دیوار قرار گرفته، باید بر علیه شاه شب و ارتش مردگانش رستاخیز کنند. و تقریبا یقین داریم که پایان خوشی در انتهای فصل هفتم انتظار سرسی را نمیکشد. بازی تاج و تخت همواره رفتار نادرستی با کاراکترهای کلیدیاش داشته و در رابطه با سرسی هم قرار نیست استثنا قائل شود.
اما قسمت سوم همان طور که از نامش مشخص شده است، تنها دنریس و ماجرای ملاقاتی با جان اسنو را به نمایش نمیکشد؛ «عدالت ملکهها» عملا دو روی متفاوت از یک سکه را نشان میدهد. ملکه کنونی هفت اقلیم و ملکهای که قصد دارد هفت اقلیم را زیر سلطه خود بگیرد. ملکه کنونی معنای واقعی استبداد و ظلم را به نمایش میگذارد، در حالی که آن سوی ماجرا دنریس آزاد کننده بردهها و هزاران لقب ریز و درشت در اختیار گرفته است. هر کدام از این دو ملکه هم سیاستهای خاص خودشان را اتخاذ میکنند؛ سرسی دشمنانش را به بدترین شکل ممکن از میز شطرنج خط میزند، درحالی که دنریس شایسته با آنها برخورد میکند. و همان طور که از نام این قسمت مشخص شده، «عدالت ملکهها» این بار هر دوی آنها را پشت میز قضاوت مینشاند تا ماجرای مقابله آنها با مسائل موجود تماشایی شود. قسمت سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones مصداق بارز یک نمایش خاله زنک بازی جذاب و تماشایی است. جایی که دیالوگ بر صحنههای کشت و کشتار و حواشی میدان جنگ غلبه میکند و تا دلتان بخواهد میتوانید از تماشای بحث میان دنریس و جان و تیرین لذت ببرید.
قسمت سوم از فصل هفتم، چنان چه پیشتر اشاره کردیم در اوج هیجان بسیار ساکت است. سعی میکند در سکوت و ارامش ضربه مهلکش را به مخاطب وارد کند و موفق هم میشود. «عدالت ملکهها» ثابت میکند که نویسندگان و کارگردانان سریال Game Of Thrones خوب میتوانند جنگی میان دیالوگها به نمایش بگذارند و اگر چه خونی این وسط ریخته نمیشود، اما برخی دیالوگها به تیزی شمشیرهای دوتراکیاند. پایانبندی اپیزود سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones نیز با وجود آن که گوشههایی از میدان جنگ را به نمایش میگذارد، اما آن روند ساکت و آرامش را کاملا حفظ میکند. تیرین شرایط را قرائت کرده و در پس زمینه اتفاقات مهمی به وقوع میپیوندد.
اما در آن سوی ماجرا، قلمروی استارکها شرایط نسبتا خوبی دارد. اگر به خاطر داشته باشید در یادداشت مرتبط با قسمتهای پیشین به این نکته اشاره کردم که اگر روزی تمام استارکها در کنار یکدیگر جمع شوند، قطعا با همان شخصیتهای معصوم فصل اول طرف نخواهیم بود. بِرَن کاراکتری که پس از مدتها به خانه بازگشته و خواهرش را زنده مییابد، تقریبا هیچ شباهتی به آن کودک دست و پا شکسته قدیم ندارد. سانسا اگر چه از ملاقات با او خوشحال میشود اما از طرفی ترس او را فرا میگیرد؛ چرا که حالا بِرن تبدیل به یکی از قطبهای جنگ میان جنوب دیوار با هر آنچیز که در شمالش قرار گرفته تبدیل شده است. کسی که ایستاده شروع کرد، به زمین نشست و حالا قرار است به پرواز در بیاید! شخصیتی که قطعا در آیندهای نزدیک نقشی کلیدی در جنگ پیش رو ایفا خواهد کرد. و اما تنها کاراکتر قایب در قسمت سوم آریا استارک است که احتمالا در اپیزود آینده به جمع نچندان گرم خانواده باز میگردد. هفت فصل از استارکها گرگهای خوبی ساخته است.
در مجموع قسمت سوم از فصل هفتم از حیث محتوایی که ارائه میکند، کاملا روی دست تو اپیزود قبلی میزند. روند آرام و ملایمی که پس از مدتها به دنیای Game Of Thrones بازگشته و اینبار میزبان عدالت ملکهها شده است. قسمت سوم از فصل هفتم سریال Game Of Thrones جنگی میان دیالوگها بپا میکند. جنگی که در ابتدا شما را به دراگون استون میبرد، سپس روی دوربین را به سمت لنیسترها گرفته و در نهایت سراغی از استارکها میگیرد. تنها چهار قسمت از فصل هفتم سریال Game Of Thrones باقی مانده و باید دید که آیا در پشت صحنه سازندگان قادر به تحقق اهدافشان خواهند بود یا خیر. برای رسیدن به پاسخ این سوال باید کمی بیشتر صبر کنید، اما قطعا تا به این لحظه، فصل هفتم حسابی به طرفداران خوش گذشته است. شما نیز میتوانید نظراتتان را در رابطه با فصل هفتم سریال Game Of Thrones با گیم شات به اشتراک بگذارید.