از بین تمامی نکاتی که با آن میتوانیم این بررسی را آغاز کنیم یکچیز میدرخشد، اینکه صبر یکساله ما برای این فصل و قسمت بهخصوص سریال Game of Thrones ارزشش را داشت! با نقد قسمت نهم سریال Game of Thrones همراه گیمشات باشید. در ادامه اسپویلر قسمت نهم و فصل ششم وجود دارد، اگر آن را تماشا نکردهاید از مطالعه پرهیز کنید.
سانسا از وینترفل به سوی برادر خود فرار کرد و درعینحال جان اسنو به زندگی بازگشت. از همان موقع که این موضوع را هضم کردیم، میدانستیم که «نبرد حرامزادهها» اتفاق میافتد. باید بدانید که Battle of the Bastards تا سال گذشته فقط یک تئوری و از امیال طرفداران پروپاقرص سریال بود. «نبرد حرامزادهها» در کتاب پسزمینه و ساخت بهتری خواهد داشت، مخصوصاً اگر تئوریهای دیگر که در آخر به آن میرسند (ازجمله توطئه بزرگ شمال) واقعیت داشته باشند. جرج آر.آر. مارتین میتواند و شاید یک شاهکار ادبی بر سر آن خلق کند، اما باید بدانید که در این هفتهِ سریال Game of Thrones با جادوی تصویر اثری جاودانه که ارزش دوباره تماشا کردن آن بینهایت است خلق شد که عوام و طرفداران تا مدتها در مورد آن صحبت خواهند کرد.
قسمت نهم هر فصل از سریال بهعنوان بهترین و پرهزینهترین قسمت شناخته میشود و معمولاً هم به یک نبرد بزرگ اختصاص مییابد و حتی برای تمامی داستانها سرنوشتساز است. این قضیه را اولین بار درنبرد خلیج دریای سیاه در قسمت نهم فصل دوم دیدیم. در قسمت نهم فصل چهارم نگهبانان شب با سپاهی عظیم از وحشیها قسمتی افسانهای در دنیای فانتزی خلق کردند. فصل پنجم ما را در قسمت هشتم غافلگیر کرد اما میدانستیم در فصل ششم این قسمت فوقالعاده همان یکی مانده به آخری خواهد بود. اما صحبت در مورد اینها کافی است! بیایید به بررسی خود اپیزود بپردازیم.
از همان ثانیه اول، قسمت نهم شما را وارد اکشن میکند. ناوگان بردهداران با آتش کشتیهای خود شهر میرین را به خاک و خون میکشند، درحالیکه فرزندان هارپی مردم را در داخل شهر قتلعام میکنند. دنریس با ارتشی از دوتراکی ها بازگشته و حال میخواهد یکبار و برای همیشه مسئله درگیری با این اربابان را حل کند.
صحنههای سینمایی خلقشده در تمامی این سکانس بهقدری فوقالعاده و درجهیک و البته فانتزی اصیل هستند که بههیچوجه انتظار آنها را نداشتیم، چراکه همه میدانستیم «نبرد حرامزادهها» بهقدری بزرگ و عظیم است که تمام قسمت را پوشش دهد و برای بینقص بودن نیاز به خط داستانی دیگری نداشته باشد. اما این اتفاق نیفتاد.
دنریس به همراه اژدهای خود فرمانبرداری دو اژدهای زندانیشده را به دست میگیرد و با آتش و خشم آنها جهنم را برای ناوگان و سربازان بردهداران ترسیم میکند. درحالیکه دروگون، ویسریون و ریگال با آتش، آب را در اختیار خود درمیآورند، مزدور محبوب دنریس با ارتش دوتراکی ها وارد میرین شده و تمامی خائنان هارپی را سلاخی میکند.
این سکانس ازنظر سینمایی و فنی بهقدری کامل است، از همان موقع که به پایان رسید میترسیدم تحتالشعاع قسمت نبرد بزرگ جان با رمزی قرار بگیرد و آن طوری که باید میان مخاطب ندرخشد. جلوههای ویژه سریال در بهترین حالت خود با موسیقی حماسی رامین جوادی (که کار خود را بازهم بهخوبی هرچهتمامتر انجام داده) تلفیق میشوند و صحنههایی را میسازند که فقط و فقط در یک سریال فانتزی با این ابعاد بزرگ میتوانید مشاهده کنید. دوست داشتیم کارگردانی که قبلاً بر روی اپیزودهای فوقالعاده سریال کارکرده بود این قسمت را تهیه کند و کار به دست Miguel Sapochnik که قبلاً اپیزود The Gift و Hardhome را کارگردانی کرده بود. هاردهوم، هشتمین قسمت فصل پنجم، بهعنوان یکی از سه قسمت برتر سریال و همینطور از بهترینهای صنعت تلویزیون شناخته میشود. فقط یکچیز به HBO میگوییم؛ او را نگهدارید!
این حقیقت که بدون هیچگونه انتظاری ما دو تجربه حماسی و سینمایی در قسمت نهم داشتیم، غافلگیری امسال تهیهکنندگان سریال بود. و این بود نبرد در آتش! پس از کشته شدن اربابان و شکست کاملشان، بهسرعت از میرین خارج میشویم و به شمال و زمینهایی میرویم که بهزودی قرار است محل تلنبار شدن اجساد هزاران نفر شود.
پس از شنیدن نقشههای مختصر و نهچندان پر جزئیات نبرد توسط جان و دوستان! شاهد یک مکالمه کوتاه و بهشدت جذاب بین تورموند و داووس هستیم. داووس حقیقت بزرگی را میفهمد که در قسمت آینده زندگی زن مو قرمز را به خطر میاندازد. تیئان و خواهرش یارا وارد مذاکرهای شنیدنی با دنریس میشوند. اما چیزی که در طی این سکانسها به خود میگویید:«پس کِی به اصل ماجرا میرسیم؟!» حتی اگر مکالمهها را خستهکننده یافتید، سی دقیقه بعدی سریال آن را جبران خواهد کرد.
صحنه بعدی ارتش وحشیهای جان اسنو و رمزی بولتون را نشان میدهد. مسئلهای که در اینجا مطرح میکنیم تلاش و تقلای بیحدومرز سریال برای متفاوت بودن است و میخواهیم ببینیم این جهد به نفع آن است و صحنههای آن را لذتبخش میکند یا خیر.
تاکنون در فیلمها و سریالها زمینهای نبرد زیادی را دیدهایم و وقتی همصحبت از یک اثر فانتزی باشد، ناخودآگاه فکر و اندیشه به سوی «ارباب حلقهها» و سکانسهای استثناییاش میرود.
این متفاوت بودن شاید در جلای نبرد نسبتاً حماسی گم شود اما تابهحال به این پررنگی نبوده است بهگونهای که بهسختی میتوانستیم انتظار روایت داستانی اینچنینی داشته باشیم. ریکان، یکی از آخرین بازماندگان خاندان ، توسط رمزی کشته میشود. جان باخشم به آنطرف میدان حرکت میکند اما طولی نمیکشد که خود را مضمحل در برابر دهها نیروی سواره بولتون ها پیدا میکند.
شاید هیجانانگیزترین صحنه این قسمت همزمانی بود که دو سپاه به هم رسیدند و اوضاع «خرتوخر» را برای اولین بار در تاریخ تلویزیون به تصویر کشیدند! Tracking shot جان در این سکانس از بهترینهای صحنههای اکشن در تاریخ سینمایی و در تمام آن چند دقیقه با آدرنالین آغشته شده است.
یکی از موضوعاتی که «نبرد حرامزادهها» بهخوبی هرچهتمامتر به آن پرداخت، چهرهای واقعگرایانه از جنگ بود و همینطور فهمیدیم که جان اسنو فردی بسیار خوششانس است! درواقع این چیزی است که سریال میخواهد به ما نشان دهد؛ مرگ وزندگی در یک جنگ تماماً به شانس شما برمیگردد. هرکدام از آن بارانهای تیر میتوانستند هدف خود را بر بدن و سر و سینه جان پیدا کنند اما این اتفاق نیفتاد. حتی چندین بار توسط سواران و افرادش و در لحظه آخر نجات پیدا کرد. Battle of the Bastards نبردی را نشان میدهد که در آن افراد بدون ایستادن و فکر کردن میجنگند زیرا هیچچیز قابلتشخیص نیست. سربازان انسانیت خود را از دست میدهند و همه بر هر چیزی که به دستشان میرسد تکیه میکنند تا از بلبشو و مرگ حتمی فرار کنند.
نهایتاً شوالیههای ویل از راه میرسند (که کسی را هم غافلگیر نکرد، اما متعجب نمیشدیم اگر این اتفاق نمیافتاد و قهرمانان سریال همانجا کشته میشدند! بله، Game of Thrones است دیگر!) و پرچم استارک ها پس از چهارفصل باری دیگر برجها و دیوارهای وینترفل میدرخشد. و این بود نبردی در یخ!
شخصیتپردازی یکی دیگر از درخششهای پنهان این قسمت بود. شما بخشی از شخصیتهایتان را میبینید که تاکنون قابلرؤیت نبودهاند. جان اسنو، فرمانده نگهبانان شب، که تقریباً خفن ترین شخصیت تمام داستان است در این قسمت خود را باخت. وقتی ریکان کشته شد، دیگر چیزی برایش مهم نبود و تقریباً با حماقتش همه را به کشتن داد. بااینکه میتوان این حرکت او را درک کرد و منطقی برای توجیه آن آورد، این نشان میدهد که جان اسنو آن فرمانده و رهبر ایده آلی که فکر میکردیم نبود. در کنار او، سانسا پیروزی درنبرد را اولویت قرار میدهد و تا جایی پیش میرود که دیگر حتی برایش مهم نیست که برادرش مرده. او اعتقاد دارد که ریکان خیلی وقت پیش مرده است. آیا سانسا میدانست که برادرش در برابر رمزی شکست میخورد؟ و دلیل مخفی نگهداشتن بیلیش و سپاهش همین بود، تا درنهایت خودش بتواند رمزی را شکست دهد؟ حال چه اتفاقی برای رابطه این دو خواهر و برادر میافتد؟ فقط باید صبر کنیم و ببینیم.
پایانی خوش – بعید برای سریال Game of Thrones
با تمامی اینها، باید این بررسی را به پایان برسانیم. «نبرد حرامزادهها» اکشن خالص و فوقالعادهای با نوشته ای عالی از سوی نویسندگان و کارگردانیِ کمنظیر کارگردانی که قبلاً خود را ثابت کرده به پایان میرسد تا وقتی آن را تماشا کردید، عطش تان برای Game of Thrones بیشتر، به سقف برسد!
4 دیدگاه
کسری کاظمی
آریا و برن هم که رو هوا موندن
قسمت شدیدا بینظیر بود یعنی فصل جچوری میتونه تموم شه که همه این وسط راضی بمونن ؟ فقط خدا کنه اون تئوری آریا پوچ و غلط باشه که شدیدا از نویسنده گرامی دلخور میشم
ممنون بابت سرعت عمل
123
داداش میتونی اولش بنویسی اسپویل?
کسری کاظمی
با بنده ای داداش ؟ من که چیز خاصی نگفتم کلا درباره این قسمت صحبت نکردم
منتقد عزیز هم که تو منتش نوشته اولش اسپویل پس…
White.wolf
ممنون بابت نقد
اپیزود۹ غیر از اینکه موفق بوده واقعا قابل پیش بینی بود مثلا همون کمک لرد بیلیش به ارتش جان اسنو توسط سانسا کاملا مشخص بود که جان اسنو از بولتون ها شکست میخوره و لرد بیلیش به کمکش میاد فقط ۵ دقیقه اخر اپیزود و خورده شدن رمزی توسط سگ های خودش غیر قابل پیش بینی نبود. به غیر از این همه جا طرفدارای گیم اف ترونز با هم درباره ی سریال بحث میکنن وسریال قابل پیش بینی شده کلا