در این مطلب قصد این را داریم که بهترین فیلمهای قرن ۲۱ از دیدگاه گیمشات را به شما دوستان عزیز معرفی کنیم، پس در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
The Dark Knight
بتمن، یکی از محبوبترین کاراکترهای صنعت سرگرمی است که طرفداران بیشماری در عرصههای مختلف نظیر کمیک، سینما و همچنین بازیهای ویدیویی دارد. با اینکه تا به امروز فیلمهای متعددی با حضور این ابرقهرمان خفاشی شکل منتشر شدهاند، سهگانه کریستوفر نولان را میتوان بهترین دوران سینمایی بتمن به حساب آورد. جایی که هر دو کاراکتر بتمن و بروس وین به یک اندازه با اهمیت جلوه داده شدند و زمینه لازم برای درخشش هر یک از آنان فراهم بود. و اما فیلم The Dark Knight در ادامه فیلم Batman Begins در ژوئیه سال ۲۰۰۸ میلادی اکران شد و ادامه حوادث بتمن و کشمکشهای جذاب آن با جوکر را روایت میکرد. یکسال از زمانی که دکتر جاناتان کرین معروف به مترسک که بطور اسرارآمیزی ناپدید شد و همچنین نقشههای راس برای نابود کردن شهر گاتهام توسط بتمن خنثی شد، گذشته است. اکنون با تلاشهای بروس وین، بتمن و کمکهای ستوان جیمز گوردون و یک بازپرس قضایی جدید به اسم هاروی دنت که قصد ازدواج با ریچل را دارد، مردم شهر احساس آرامش میکنند. اما این وضعیت پایدار نمیماند زیرا یک جنایتکار روانی و بسیار باهوش به اسم جوکر با نقشههایش میکوشد تا آرامش شهر را بهم زده و هرج و مرج و رعب و وحشت را در شهر حاکم کند و با اینکار بتمن را به مبارزه بطلبد.
بتمن با کمک هاروی میکوشد تا هر طور شده جوکر را متوقف ساخته و او را در چنگال عدالت قرار دهد. حضور شخصیت جوکر در این فیلم، قابل توجهترین نکته مربوط به فیلم The Dark Knight است. جوکر نیز به همین صورت تنها یک شخصیت منفی ساده نیست. بلکه شخصیتی شیطانی است که با رفتارهای فریب دهنده و مظلوم نمایی دشمنان خود را بر سر دوراهی قضاوت قرار داده و گمراه میکند. The Dark Knight تنها داستانی ساده در مورد تقابل خیر و شر نیست. بله، بتمن نقش مثبت و جوکر نقش منفی فیلم هستند. ولی بتمن شخصیت پیچیدهتری از یک ابر قهرمان را به تصویر میکشد که شهروندان Gothem City از یک سو برای اینکه بر مقابل ظلم مقامات شهری و گروهای تبهکاری ایستاده است، یک صدا او قهرمان مینامند و از سویی دیگر به قتل یک پلیس متهماش میکنند. کلیدیترین نقش فیلم یعنی جوکر را «هیث لجر» Heath Ledger بازی میکند که جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل را نیز پس از مرگش برایش به ارمغان آورد. فیلم موفق شد تا فروش بسیار بالایی را در باکس آفیس تجربه کند و در فصل جوایز نیز تا حدودی خوش درخشیده و البته بازی خارق العاده لجر در نقش جوکر، برای وی یک مجسمه طلایی به ارمغان آورد. فیلم برنده جوایز اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بهترین تدوین صدا شد و نامزدی بهترین طراحی صحنه و دکور، بهترین فیلمبرداری، بهترین تدوین، بهترین گریم،بهترین میکس صدا، بهترین جلوههای بصری را نیز به همراه داشت. اگر میخواهید بهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ سینما را تماشا کنید، تماشای فیلم The Dark Knight باید اولویت شما باشد.
Mulholland Drive
فیلم Mulholland Drive ساخته «دیوید لینچ» (David Lynch) کارگردان آمریکایی محصول سال ۲۰۰۱ آمریکا است. داستان فیلم با تصادف زنی جوان شروع میشود و بعد از تصادف، وی دچار فراموشی شده و در موقعیتی اتفاقی، با زنی دیگر به نام بتی برخورد میکند و دنبال هویت واقعیاش میگردد.
فیلم Mulholland Drive به عنوان یکی از بهترین فیلمهای قرن بیستم، یک شاهکار به تمام معنا است که به جای توجه به روایت آن باید به موضوع آن توجه کنیم. دیوید لینچ از بینندگان میخواهد که از دید خود به داستان نگاه کرده و خودشان نتیجهگیری کنند. بنابراین همیشه میتوانید به درک شخصی خود از آن دست پیدا کنید. مهم نیست تا به حال چه فیلمهای پیچیدهای تماشا کردهاید، در هر صورت این فیلم یک تجربه منحصربهفرد در اختیارتان قرار میدهد. این فیلم از همه نظر غنی است. در فیلم Mulholland Drive داستان، شخصیت پردازی، نماد پردازی، موسیقی، صداها و رنگ پردازی بسیار دقیق و قوی انجام شده و طبق رای منتقدان جز بینقصترین کارهای لینچ است. فیلم Mulholland Drive ساختاری چند لایهای دارد و چنان ساخته شده که هر کسی بتواند با آن ارتباط برقرار کند و در حد معلومات خود برداشت کند. میتوان گفت در حین بینقص بودن این فیلم داستانی عامه پسندتر از دیگر فیلمهای لینچ دارد. در Mulholland Drive «ناومی واتس» (Naomi Watts) و «لورا هرینگ» (Laura Elena Harring) بازی فوقالعادهای داشتند. این فیلم درونیات کثیف انسانها رو بررسی میکند و به نحوی این درونییات انسانها را با دنیای مافیایی هالیوود مقایسه میکند. شخصیت دایان به خوبی تحلیل میشود و نیز تصدیق عکس در خوابش به صراحت به تصویر در آمده و حقیقت رویا و کابوس این پارادوکس کلامی در این فیلم باعث تحول در ذهن مخاطب میشود. اگر با دیوید لینچ و کارهای وی آشنایی داشته باشید، قطعاً تا الان تصویری از دنیایی که Mulholland Drive باید داشته باشد در ذهنتان دارید. این اثر را به جرئت میتوان قویترین اثر دیوید لینچ و همچنین یکی از بهترین تریلرها دانست. فیلم داستانی مرموز را به نمایش میگذارد و در این داستان، به راستی مرزی بین واقعیت و خیال وجود ندارد. در کل جریان فیلم ممکن است بارها بین رویا و حقیقت جابهجا شوید و خود نیز ندانید! این ویژگی، از جذابترین ویژگیهای فیلم است که آن را به اثری خاص در این لیست تبدیل میکند. از ابتدای فیلم، ما شاهد مرز بسیار باریکی بین رویا و واقعیت هستیم که تشخیصش غیرممکن است و پایان فیلم مقدار کمی به آن کمک میکند. از عناصر ژانر تریلر در این فیلم میتوان به هیجان بسیار شدید، ترسی ناشناخته و مرموز بودن بیش از حد اشاره کرد که این اثر را به فیلمی بینظیر و دیدنی تبدیل کرده است. دیوید لینچ با فیلم نئو نوآر و معمامی بینظیر خود، عناصر فراواقعی را با ظرافت فوقالعادهای در کنار هم چیده تا یک اثر ماندگار رقم بخورد. جاده مالهالند به پردازش سرکوب عذاب وجدان در بشر میپردازد و کما اینکه در طرف دیگر از داستان فساد موجود در هالیوود نیز نشانه میرود و وضع بازیگر و کارگردان و کلا هنرمندان در ستیز با سرمایه داران و صاحبان کمپانیهای بزرگ و بی عدالتی موجود را نیز نمایان میکند.
Inglourious Basterds
فیلم Inglourious Basterds محصول سال ۲۰۰۹ و به کارگردانی «کوئنتین تارانتینو» (Quentin Tarantino) است. این فیلم داستان گروهی از یهودیان آمریکایی است که تحت فرماندهی ستوان آلدو رین به فرانسه تحت اشغال آلمان میروند و از هر گونه روشهای انسانی و غیرانسانی استفاده کرده و فرماندهان و افسران نازی را شکنجه و به قتل میرسانند. روشهای ابدائی این گروه خشن و مهارت آنها در کشتار آلمانها ، آنها را به گروهان حرامزادگان در آلمان معروف کرده است.
فیلم Inglourious Basterds مانند هر فیلم دیگری از تارانتینو، اثری بحث برانگیز است. تارانتینو از همان اولین ساختههایش Reservoir Dogs و Pulp Fiction تا Kill Bill، Death Proof و… فیلمسازی جنجالی بوده است. نگاه ویژه او به سینما، دنیای دیوانهواری که خلق میکند، ارجاع به فیلمهای مختلف (که الزاما هم شاهکارهای تاریخ سینما نیستند و او خیلی وقتها به سراغ فیلمهای گمنام درجه چندم میرود)، خشونت بیواسطهای که به نمایش میگذارد و کلا همه چیزهایی که سینمای تارانتینو را در این سالها، همچنان بحثانگیز نگاه داشته، در Inglourious Basterds نیز به تمامی قابل مشاهده است. اولین تجربه تارانتینو در سینمای جنگی بیش از آنکه شبیه آثار این ژانر باشد، نزدیک به دیگر ساختههای سازندهاش است. فیلم Inglourious Basterds یک اثر تارانتینویی تمام و کمال است که به اعتقاد بسیاری از منتقدان، پس از چند فیلم ناامیدکننده حکم بازگشت موفقیتآمیز او به روزهای خوبش را دارد. منتقد سنفرانسیسکو کرانیکل فیلم Inglourious Basterds را بهترین فیلم کارنامه تارانتینو و نشانه بلوغ هنریاش میداند و بسیاری نیز اعتقاد دارند این فیلم پس از Pulp Fiction بهترین اثر کارگردانش به شمار میآید. فروش بالای فیلم در سراسر جهان، در کنار اقبال منتقدان، «حرامزادههای لعنتی» را به موفقترین فیلم تارانتینو در یک دهه اخیر تبدیل کرده است. فیلم از فرانسه اشغالشده به دست آلمانها شروع و سپس دو داستان را از ترور رهبران سیاسی نازی، بازگو میکند که یکی از آنها توسط یک جوان یهودی فرانسوی که صاحب یک سینماست اتفاق میافتد و دیگری توسط یک گروه سرباز آمریکایی که حرامزادهها نامیده میشوند. تارانتینو گفته است: با وجود اینکه این اثر جزو فیلمهای جنگی است، بیشتر یک فیلم کابویی محسوب میشود؛ یک وسترن با تمثال جنگ جهانی دوم. این فیلم یکی از مهمترین منتخبین شصتودومین جشنواره فیلم کن بوده و تنها فیلم آمریکایی بود که در آن سال جایزه کن را به دست آورد. «کریستوفر والتز» (Christoph Waltz) نیز برنده نخل طلای بهترین بازیگر نقش مکمل و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. فیلم از همان دقایق اول خود تاثیر گذار است، و این تاثیر گذاری و کشش تا آخر فیلم وجود دارد،با وجودی که سکانسهایی در فیلم وجود دارد که بسیار طولانی هستند لحظهای وجود ندارد که ریتم فیلم کند شود، همانند دیگر فیلمهای تارانتینو بازیها یکدست، قوی و فوق العاده تاثیر گذارند، هیچ بازی ضعیف یا ناهمخوانی در فیلم وجود ندارد و تعامل بین شخصیتها به بهترین شکل ممکن ظهور پیدا می کند. دیالوگها ، همان دیالوگهای تارانتینویی است، او ده سال برای نوشتن این شاهکار وقت صرف کرده و میتوان این فیلم را قویترین اثر او دانست. اگر Pulp Fiction قدرتش بر روی فیلم نامهاش بود، فیلم Inglourious Basterds از لحاظ بصری نیز شاهکار است. صحنه فرار دختر به سمت دشت و گرفتن شات او در حال فرار از نمای داخلی کلبه و از چارچوب در را به یاد آورید و یا تصویر تابیده شده صورت دختر از پروژکتور بر روی دود حاصل از آتش را.
Lord of the Rings: The Return of the King
فیلم The Lord of the Rings: The Return of the King، داستان ادامه سفر فرودوی هابیت، دوستش سم و همراه تازهشان گالوم به سوی آتشفشان کوه نابودی است. سفری که به خواست گاندولف از شایر آغاز شد و در سرزمین الفها به ماموریت نابودی حلقه در محل پیدایشش یعنی آتشفشان انجامید. همانند قسمت دوم، گاندولف، آراگون و دیگران را هم در خطوط موازی سفر خواهیم دید تا پایان راه همراهشان خواهیم بود.
نبرد بین خیر و شر بارها و بارها در دنیای تصویر در قالبهای داستانی گوناگون و متفاوت روایت شده و پایانی محتوم را به نمایش گذارده است. خارج شدن روشنایی و امید از دل سیاهی مطلق در تریلوژی ارباب حلقهها به بهترین شیوه به تصویر درآمده است. پیام پیروزی حقیقت خوبی بر بدی مطلق توسط این فیلم سینمایی پرخرج و زیبا به بهترین نحو انتقال یافته است. یک دستاورد مهم سه گانه ارباب حلقهها این است که تمامیت این سه گانه – و نه جزء به جزء آن – به عنوان یک اثر هنری منسجم و تمام عیار هویت خاص خودش را دارد. سه گانه ارباب حلقهها با موفقیت گسترده تجاری و هنری خود توانست به یکی از آثار تاریخ ساز سینما بدل شود. با این حال سومین قسمت از این مجموعه است که بیش از سایرین برایمان درخشیده است. یکی از دستاوردهای عمده پیتر جکسون در بازگشت شاه، شیوهای است که او برای جمع کردن داستان انتخاب کرده است؛ او به شکل هوشمندانه و ظریفی تمام مسیرهای فرعی داستان را به شاهراه اصلی طرح داستانیاش هدایت میکند. یکی از جذابیتهای قسمت پایانی این تریلوژی سینمایی آن است که تماشاگر بدون این که کتاب ارباب حلقه های تالکین را خوانده باشد میتواند با قصه و ماجرای داستان ارتباط برقرار کند. اینجاست که باید تمام اتفاقات به نتیجهای معقول و حساب شده برسد و بیننده را همراهی کند. صنعت جلوههای ویژه با فیلم بازگشت شاه استانداردهای تازهای را در سینمای آمریکا مطرح کرده است. اوج موفقیت جلوههای ویژه بازگشت شاه را میتوان در صحنههای نبرد فیلم شاهد بود. این صحنهها کاملاً واقعی به نظر میرسند و هیچ نشانی از انیمیشن کامپیوتری در آنها به چشم نمیخورد. گالوم، مخلوق کامپیوتری فیلم همانقدر واقعی به نظر میرسد که کاراکترهای غیر کامپیوتری فیلم. لوکیشنها، طراحی صحنه و لباس در بازگشت شاه نیز نمود چشمگیری دارند. بازیها نسبت به دو قسمت قبلی به مراتب بهتر و پختهتر است. و بالاخره باید به موسیقی متن هاوارد شور اشاره کرد که کاملا با تصاویر چفت و بست شده است. قسمت سوم ارباب حلقهها، نسبت به دو قسمت قبلش پختهتر و حرفهایتر به نظر میرسد. صحنههای اکشن و جلوههای ویژه کمتر دیده میشود. خط پیشروی داستان، شفافیت بیشتری دارد. کار مثبت پیتر جکسون در این قسمت، این است که با وجود کاراکترهای بیشمار، همه آنها را به خدمت گرفته و حضور هیچکدام از آنها بیهوده نیست. داستان از جایی شروع میشود که فرودو، سم و گالوم در بیابانهای مونت دووم سرگردانند. بازگشت پادشاه قصه را به گونهای درخور توجه، کامل میکند. داستان پرفراز و نشیب حلقه و هابیتهای کوتاه قد به پایان رسید، و خاطرهای زیبا و دیدنی از خود بر جای گذاشت. آن همه موجودات عجیب و غریب و فضاهای بکر و زیبا، و داستان افسانهای تالکین همه دست به دست هم دادند تا پیتر جکسونِ ناشناخته، اینک تبدیل به یکی از قدرتمندترین فیلمسازان دنیای سینما شود. فیلم موفق به کسب تمامی ۱۱ جایزه اسکاری شد که برایشان نامزد شده بود. بهترین فیلم، بهترین کارگردانی برای پیتر جکسون، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین تدوین، بهترین موسیقی، بهترین کارگردان هنری، بهترین طراحی لباس، بهترین چهره پردازی، بهترین موسیقی اورجینال، بهترین صدا، بهترین جلوههای ویژه.
The Departed
یکی از مأموران اداره پلیس شهر بوستون به اسم بیلی کاستیگان از سوی دو تن از فرماندهانش یعنی کاپیتان کوئینان و سرجوخه دیگنام مأموریت پیدا میکند تا بصورت ناشناس در تشکیلات یک باند گانگستری بسیار مهم و خطرناک که رهبری آن برعهده فردی به اسم فرانک کاستلو است نفوذ نماید تا خبرهای آنجا را به اداره پلیس منتقل کند. از سوی دیگر یکی از افراد مهم و وفادار به کاستلو به اسم کالین سالیوان بعنوان یک پلیس به اداره پلیس شهر میپیوندد تا برای کاستلو خبرچینی کند. پس از گذشت مدتی از این اتفاقات بیلی پی میبرد که گانگسترها یک جاسوس در اداره پلیس دارند.
فیلم The Departed این یکی از آثار جنایی اسکورسیزی است که از دیگر فیلمهای جنایی به طرز عجیبی یک سر و گردن فراتر است. فیلمی که با خود اسکاری را برای اسکورسیزی آورد که سالها از او روی برگردانده بود. The Departed گالری تمام عناصر و ویژگیهایی است که فیلمهای اسکورسیزی را اینقدر باورپذیر و عمیق میکنند. از تدوین تند و سریع و استادانهاش گرفته تا فیلمنامه و بازی فراموش نشدنی «جک نیکلسون» (Jack Nicholson). حقیقت این است که انگشت روی هر بخشی از فیلم The Departed میگذاریم، با یک تاییده روبه رو میشویم که چرا این فیلم یکی از بهترین برندگان بهترین اسکار قرن است. فیلم یک شاهکار پیچیده درباره هویت و خیانت و قانون مدنی و طبع بشری است. فیلمنامه به گونهای شروع میشود که انگار تمام دنیا را در دلاش جا داده و جوری پیش میرود که ناامیدمان نمیکند و در آخر هم که بهتبرانگیز است. یکی دیگر از آن فیلمهایی که نوشتن دربارهشان، یک جور ورزش فکری برای هر منتقدی به نظر میرسد. یک سرگرمی سطح بالای درجه یک. درباره ناتوانی ما از بیرون کشیدن وجود و صداقتمان از دل جنگل شهر. یک نوآر به شدت مدرن که چالش اصلی همه فیلمهای نوآر، یعنی وجود انسانی و نسبتاش با صداقت در یک متروپلیس را به شکل پیچیده و در عین حال تاثیرگذاری مطرح میکند. حالا این منشور اخلاقی را چی زنده نگه میدارد؟ «لئوناردو دیکاپریو» (Leonardo DiCaprio) چند سالی که جوانیاش را در اختیار استاد اسکورسیزی گذاشت و حال نیز بهرهاش را برده است. قبل از این فیلم اگرچه دیکاپریو در قالب شخصیتهای بالغ بازی کرده بود، اما کماکان او را به عنوان همان جوان خوشتیپ به یاد میآوردند. فیلم The Departed اما این طرز فکر را به کلی تغییر داد. هنرنمایی تیروتارِ دیکاپریو در نقش بیلی کاستیگان چیزی نبود که کسی به آن عادت داشته باشد. چون قبل از سال ۲۰۰۶، کسی فیلمهای دیکاپریو را با صفت تیروتار توصیف نمیکرد. اما یکدفعه او در نئونوآری بازی میکرد که سیاهی و خون از سر و رویش میبارید. کاستیگان اگرچه پلیس تازهواردی است، اما او در اولین ماموریت مهمش باید به عنوان مامور مخفی وارد حلقهی مافیای قدرتمند فرانک کاستلو (نیکلسون) شود و این به معنای غرق شدن در منجلاب جرم و جنایت است. او از یک طرف باید برای مخفی نگه داشتنِ هویتش دست به هر کاری بزند و از طرفی دیگر رقصیدن به ساز شیطان او را حسابی از لحاظ روانی به هم میریزد. ما به چشم میبینیم که آن پسر ساکت ضربهخورده چگونه در طول فیلم تبدیل به یک نیروی مرگبار میشود و دیکاپریو موفق شده وضعیت ذهنی کاستیگان را آنقدر خوب منتقل کند که ما قلبمان از دیدن این تراژدی درد بگیرد.
The Grand Budapest Hotel
در سال ۱۹۳۰ که دولتی فاشیست در حال قدرت گرفتن است و شعله جنگ در حال روشن شدن، هتل بزرگ بوداپست به واسطه تلاش فراوان مهماندار و شاگردش به یکی از برترین تفریحگاههای اروپا تبدیل شده است. اما در یک روز یکی از مشتریان همیشگی هتل میمیرد و یک نقاشی ارزشمند به مهماندار میرسد، با این اتفاق همه چیز تغییر میکند.
فیلم The Grand Budapest Hotel نام اثری محصول سال ۲۰۱۴ به کارگردانی «وسن اندرسن» (Wes Anderson)، کارگردان مشهور و صاحب سبک آمریکایی است. وی توانسته تحسین تماشاگران و بسیاری از منتقدان سینما را به خود جلب کند و جایزه ی بزرگ هیات داوران (خرس نقرهای) جشنواره برلین را دریافت کند. در این فیلم مطرح، ستارگانی چون «رالف فینس» (Ralph Fiennes)، «تیلدا سوینتون» (Tilda Swinton)، «آدرین برودی» (Adrien Brody)، «ویلیام دفو» (Willem Dafoe)، «جود لا» (Jude Law)، «بیل موری» (Bill Murray)، «ادوارد نورتون» (Edward Norton)، «ساوریس رونان» (Saoirse Ronan)، «جیسون شوارتزمن» (Jason Schwartzman)، «تام ویلکینسن» (Tom Wilkinson) و «اون ویلسون» (Owen Wilson) به ایفای نقش پرداختهاند. غیر قابل پیشبینی بودن روایت فیلم The Grand Budapest Hotel این اجازه را میدهد که خیلی سریع پیش رود. آرایشی از چندین بازیگر زبده همراه با چاشنی شوخ طبعی منحصر به فرد و غیر معمول اندرسون مخاطب را به کاوش در فیلم و درگیر شدن با آن ملزم میکند. هرچند این موارد باز هم نمیتواند نظر کسانی که فیلمهای اندرسون را بیش از حد غامض و گنگ میپندارند عوض کند، اما برای آنان که از فیلمهای یکنواخت و معمول خسته شدهاند میتواند بساط یک سرگرمی دلچسب را فراهم آورد. فیلم The Grand Budapest Hotel دارای یک روایت غیر متضاد، تکه تکه و درخشان است که این کیفیت را در سرتاسر فیلم حفظ میکند. داستان فیلم شامل فلش بکها و فلش فورواردهای متعددی است که در یک بازه زمانی در قرن بیستم در حرکت است. زیرو مصطفی صاحب کنونی هتل بزرگ بوداپست سرگذشت خود را از پادویی تا صاحب شدن این هتل روایت میکند. ما در فیلم پادوی نوجوانی را میبینیم که به عنوان همراه و ملازم مدیر هتل آقای گوستاو با بازی متفاوت رالف فاینز خدمت میکند. فیلم داستانی جدی را روایت می کند که طنزی حساب شده در دل خود جای داده که نه به سمت ابتذال می رود و نه لودگی را چاشنی کارش می کند. وس اندرسون با هتل بوداپست ادای دینی نیز به فیلمهای کلاسیک میکند، با تعقیب و گزیرهای پر جزئیات فیلمهای کنونی شوخی میکند، با دکورهای عظیمش یاد آور فیلمهای ابتدای اکسپرسیونیم آلمانی میشود و کادر بندی و رنگ آمیزیش را به رخ میکشد. هتل بزرگ بوداپست فیلمی است سرحال در وصف روزگار فلاکت باز گذشته. وس اندرسون با لحنی حامل طنز و هجو روایتی جدی از دورانی پر از خفقان و سراسر ترس را ارائه میدهد. این ادای دین، با موسیقی به شدت فکر شده و بازی گرفتن فوقالعاده از تمامی هنرپیشگان همراه شده است. هتل بزرگ بوداپست به طور گسترده در مارس ۲۰۱۴ به اکران عمومی در آمد و توانست از بزرگان فصل جوایز، لقب بگیرد. فیلم توانست در ۹ بخش نامزد جوایز اسکار شود و ۴ اسکار طراحی لباس، طراحی گریم، موسیقی متن و پروداکشن دیزاین را به خانه ببرد. این فیلم همچنین جوایز مهم دیگری نظیر بهترین فیلم کمدی موزیکال گلدن گلاب و خرس نقره ای برلین را نیز در مجموعه افتخارات خود میبیند. در نهایت میتوان فیلم The Grand Budapest Hotel را فیلمی دانست که در پس لایههای ظاهری عمومیاش، نیم نگاهی به زمان جنگ جهانی دوم و تأثیر فاشیسم و بهت، نگرانی و ترس متعلق به آن دوران دارد. فیلم همچنین پیوند غیر قابل انکاری میان سینما و ادبیات برقرار میکند.
۱۲ Years a Slave
فیلم ۱۲ Years a Slave که براساس سرنوشت واقعی «سالومون نورتاپ» (Solomon Northup) ساخته شده، داستان مرد سیاه پوستی را روایت می کند که در شهر واشینگتن دزدیده شده و به عنوان برده فروخته میشود و به مدت ۱۲ سال در یک مزرعه مشغول به کار میشود.
فیلم ۱۲ Years a Slave آخرین ساخته «استیو مک کوئین» (Steve McQueen) کارگردان، تهیهکننده و نمایشنامهنویس انگلیسی است. مک کوئین که خود جز سیاه پوستان به شمار میآید، سراغ موضوعی حساس و جنجال برانگیز رفته است. مسئلهای که با تاریخ سیاه پوستان مهاجر عجین شده است. ۱۲ Years a Slave داستان سیاه پوستی به نام سالومون نورثاپ با نقش آفرینی «چیوتل اجیوفور» (Chiwetel Ejiofor) را روایت میکند که طعم بردگی را میچشد. سالومون که در نیویورک از آزادی بر خوردار است ربوده شده و فروخته میشود. به بردگی برده میشود و زیر یوغ اربابانی نظیر ویلیام فورد و ادوین اپس با نقش آفرینی های «بندیکت کامبربچ» (Benedict Cumberbatch) و «مایکل فاسبندر» (Michael Fassbender)، انسانیت را از ابتدا به نظاره مینشیند. فیلم ۱۲ Years a Slave داستان خشم است. داستانی که گونه انسان را سر افکنده در آزمونی به نظاره مینشیند. آزمونی که تداوم شکستهایش از یادآوری به فراموشی گراییده است. فیلم ۱۲ Years a Slave برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد و در دو بخش بهترین بازیگر زن مکمل برای «لوپیتا نیانگو» (Lupita Nyong’o) جایزه به همراه داشت و اسکار فیلمنامه اقتباسی هم دریافت کرد. فیلم ۱۲ Years a Slave در مجموع در ۹ بخش نامزد اسکار بود. این فیلم همچنین برنده جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم درام و برنده جایزه بفتا بهترین فیلم شد. فیلم ۱۲ Years a Slave با بودجه ۲۰ میلیون دلار ساخته شد و در دنیا بیش از ۱۴۰ میلیون دلار فروخت. درام به شدت تلخ و واقعی ۱۲ Years a Slave از آن فیلمهایی است که بیننده را به شدت به فکر فرو خواهد برد. فیلم سفری دردناک به تاریکترین دوران تاریخ امریکا است و این فیلم یکی از سر راستترین و بیپردهترین فیلمهایی است که درباره تاریخ بردهداری ایالات متحده ساخته شده است. فیلم ۱۲ Years a Slave همه چیز را میگوید. با اینکه بسیار کم گو است و بسیار عصبی کننده ولی همانطور که از عنوان فیلم برمیآید بالاخره این رنج به پایان خواهد رسید. بیننده به هیچ وجه حتی برای یک دقیقه خودش را برای یک پایان خوش در فیلم آماده نمیکند و فیلم نیز بسیار هوشمندانه به این کار دست نمیزند. چون هیچگاه درد و رنج به پایان نمیرسد. هیچگاه تجاوز پایان نمیگیرد و زندگیهای بینام و نشانی که نسلی برده را یکی پس از دیگری به دنیا میآورد همچنان ادامه دارند. فیلم قسمتی از تاریخ سیاه امریکا را نشان میدهد که کمتر به نمایش درآمده است. فیلم ۱۲ Years a Slave داستانی درباره روح شجاع انسانیت است. درباره وجدان. داستان مردی که عاشق خانوادهاش است و در جستجوی راهی برای دوستی و صلح در دنیایی دیوانهوار است تا در آن درباره انسانیت صحبت کند. فیلم از بهترین آثار مربوط به تاریخچه سیاه پوستان در تاریخ سینما به شمار میآید.
Old Boy
شاید بتوان فیلم Old Boy را به تنهایی بهترین فیلم آسیایی قرن ۲۱ام دانست. اثری جدی و دوستداشتنی که امکان ندارد از ذهن مخاطبش پاک شود. این فیلم یکی از سهگانه انتقام است و بیتردید بهتر از دو اثر دیگر. چان-ووک در این اثر ماجرای مردی خوشگذران به نام او ته سو را روایت میکند که در حال مستی و در شب تولد دخترش دزدیده میشود. او ته سو بدون اینکه بداند چرا، پانزده سال در حبس میماند و تا بخشهای انتهایی فیلم این پرسش مخاطب است که چرا او ته سو دزدیده شد؟ و زمانی که به این سوال پاسخ داده میشود، تازه ابتدای اوج گرفتن داستان فراموش نشدنی اولد بوی است. این فیلم به واسطه کارگردانی بسیار قوی و بازی خوب بازیگرانش، از سال ۲۰۰۳ تا به امروز مورد تمجید بسیاری از سینما دوستان قرار گرفته است و حتی در سال ۲۰۰۴ به عقیده بسیاری شایسته دریافت جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن بود که متاسفانه دست این ساخته چان-ووک از نخل طلا کوتاه ماند. هیچ چیز کیفیت بالای اولد بوی را به اندازه دیدن خود فیلم توضیح نمیدهد و بهترین کار این است که به تماشا آن بنشینید.
10 دیدگاه
Mamad
همه اینا رو دیدم ولی بهترینشون اون کره ایه و جاده مالهالنده
roya
این دوازده سال بردگی چقدر اعصاب خورد کن بود ادم تا دو روز افسرده میشه
Joel
با تشکر از اشکان خان عزیز. لیست به شدید ترین وجه ممکن سختگرانه انتخاب شده یقینا تمامی اثار شاهکار هستن. شخصا دوست داشتم اینسپشن و جایی برای پیر مرد ها نیست هم در لیست حضور میداشت?
اشکان دولتی
سلام دوست عزیز
اینکه میگید انتخاب سختگیرانه بود که شکی توش نیس چون فیلمهای خیلی خوب زیادی میتونن تو همچین لیستی قرار بگیرن
ولی ممکنه که این دو تا فیلمی که گفتی تو قسمت دوم مقاله باشن
پس منتظر قسمت دوم باش که دو هفته بعد منتشر میشه
البته باید بگم که این لیست توسط یه نفرن گلچین نشده و نوشتنش هم حتی یک نفری صورت نگرفته و قرار تو ماههای آینده با همچین مقالههایی سراغ یه سری دسته بندی دیگه هم بریم و میشه گفت همه اعضای خوب تیم گیمشات تو این پروژه شرکت داشتن
مرسی که مقاله رو خوندی و نظر دادی
amin
اقا خدایی من با زیرنویس خدای جنگ با سایت اشنا شدم تورو خدا بازیای معروف مث spide man روهم زیرنویس کنید ممنون
اشکان دولتی
سلام امین جان
مرسی که با ما همراه بودی
راتسش بخوای خود ما هم خیلی دوس داریم که این پروژه رو ادامه بدیم و در خدمت کاربرای خوبی مثل شما باشیم ولی متاسفانه با توجه به اوضاع کلی منابع کافی برای انجام این کار رو نداریم
ولی شک نکن که اگه بتونیم زیرنویس بازیها رو ادامه میدیم
خود ما هم خیلی دوس داریم بازیهایی مثل همین اسپایدر من یا لست او اس 2 که تو اینده منتشر میشه رو زیرنویس کنیم ولی در حال حاضر تواناییش رو نداریم
سعی میشه تو ادامه کار با بخشهای متنوع تر جای خالی زیرنویس بازی ها رو به صورت موقت پر کنیم.
صالحی
کسی که این لیست رو تهیه کرده به تنها چیزی که دقت نکرده توجه به مولفه های اصلی سینما برای انتخاب بهترین هاست. شاید لیست قابل احترامی باشه اما به شدت شخصی است و اصلا لیست معتبری نیست و از دیدگاه منتقدان حتی یکی از این فیلم ها در لیست بهترین ها قرار نمیگیره.
اشکان دولتی
سلام دوست عزیز
مرسی که مقاله رو مطالعه کردی
و اگه یه نگاهی قسمت نظرات بندازی متوجه میشی که این لیست به انتخاب یه نفر پدید نیومده
همچنین باید به این هم دقت کنی که تنها فیلمهایی که تو قرن 21 اکران شدن صلاحیت حضور تو لیست رو داشتن
ولی سوال پیش میاد اگه تمامی این فیلما لیاقت همچین لیستی رو ندارن
پس چه فیلمایی دارن؟
علی موذن
اشکان جان همه فیلم ها رو دیدم و خیلی خوبن
لیاقت حضور تو این لیست رو دارن
مرسی
صالحی
من هم حرفی ندارم که هر کسی می تونه هر فیلمی روی توی لیستش قرار بده اما این هم لیست پیشنهادی من برای قرن 21:
در حال و هوای عشق، درخت زندگی، پیانیست، خون به پا خواهد شد، امیلی و
Caché
Inside Out
Shutter Island
There Will Be Blood
Mulholland Drive
The Intouchables
Interstellar
Inception
Donnie Darko