گاهی اوقات شما نمیخواهید فیلمی پرهزینه با ابرقهرمانهای گوناگون ببینید. بعضی وقتها هم به دنبال تماشای انفجارهای بزرگ، بیگانههای فضایی و یا جلوههای ویژهی رایانهای نیستید. زمانی هم از دیدن فیلمهای عمیق و پر محتوا خسته شده و دوست دارید فیلمی عجیب و غریب، سرگرم کننده با صحنههای زد و خورد به همراه چاشنی کمدی تماشا کنید. شاید میخواهید فیلمی مانند Gringo را ببینید!
فیلم Gringo ساخته جدید کارگردان استرالیایی «نش اجرتون» (Nash Edgerton)، یک ماجراجویی مضحک و لذتبخش برای یک شب در سینما است. نش اجرتون که ده سال پیش اولین فیلم خود به نام «میدان» (The Square) را که یک درام جنایی و مهیج بود ساخت، اینبار با دستمایهی طنز به همراه هیجان فیلم Gringo را بر پرده سینماها دارد. او سعی کرده در این فیلم با زبان طنز حرص و طمع و خودشیفتگی آمریکایی را نشان دهد.
داستان فیلم Gringo دربارهی یک مدیر اجرایی متوسط در یک شرکت دارویی به نام هرُلد سویینکا (Harold Soiynka) با بازی «دیوید اویلوو» (David Oyelowo) است. او که درمییابد موقعیت شغلیاش به خطر افتاده، در یک سفر کاری به مکزیک، ناخواسته با مافیای موادمخدر درگیر میشود. روئسای او «ریچارد» (Richard) و «الین» (Elaine) با بازیهای «جوئل اجرتون» (Joel Edgerton) و «شارلیز ترون» (Charlize Theron)، که در پی درآمد بیشتر از تولید و فروش مواد مخدر هستند، باعث گرفتاری هرلد شده و باید راهی پیدا کنند تا او را به سلامت به آمریکا بازگردانند. البته آنها بیشتر به فکر منافع و موقعیت خود هستند تا نجات جان هرلد!
فیلمنامهی Gringo دارای یک داستان اصلی است که داستانهای فرعی دیگری به آن اضافه میشود تا در نهایت به داستان اصلی گره خورده و آن را به اوج برسانند. اما ضعف در پرداخت آنها باعث شده که فیلم برای بیننده قابل حدس باشد و جلوتر از فیلم، اتفاقات آن را پیشبینی نماید. زیادی زیرشاخههای فیلم و شخصیتهای فرعی نیز از دیگر اشکالات اساسی فیلمنامه است. همین فراوانی شخصیتهای فیلم که هرگز سعی نشده به درستی معرفی شوند، با وجود بازیگران معروف و بازیهای خوب، هرگز به یادماندنی و تاثیرگذار نیستند.
وجود داستانهای فرعی زیاد سبب شده که کارگردان دیر به دیر به سراغ آنها رود و ارتباط و نقش آنها در تکمیل داستان اصلی ضعیف شده و به خط اصلی فیلم صدمه وارد نماید. حتی شاید حذف برخی از این روایتها به زیباتر شدن فیلم کمک میکرد.
فیلمنامهای ضعیف و سردرگم با شخصیتهایی که به درستی به آنها پرداخته نشده، از Gringo فیلم متوسطی ساخته است.
شخصیتپردازی ضعیف درباره افرادی مثل سرکرده مافیا (پلنگ سیاه)، برادران مسافرخانهدار، دختر و پسری که به هرلد کمک میکنند و حتی مامور نفوذی مبارزه با مواد مخدر، باعث شده که بیننده هرگز نتواند با فیلم ارتباط برقرار کرده و دلیل حضور این همه کاراکتر ریز و درشت را درک نماید.
در این فیلم آمریکایی، تعداد کمی هنرپیشهای که اصالتا آمریکایی هستند حضور دارند. با اینکه شخصیتپردازی در فیلنامه ضعیف است اما گروه بازیگری بسیار عالی بوده و بازی هرکس درجای خود شگفتانگیز و جذاب است. دیوید اویلوو نقش هرلد-یک آدم درستکار و قربانی ساده لوحی-که همه به او از پشت خنجر میزنند و به تازگی چشمش بر روی حقایق اطراف باز شده، را به خوبی ایفاء میکند. او که همه اطرافیانش از همکار و رئیس گرفته تا همسرش به او خیانت کردهاند، به ناگاه میخواهد زندگیاش را تغییر داده و سرنوشت را خود رقم بزند.
ریچارد و الین شخصیتهای منفی متکبر و بی ادب فیلم، که فقط به فکر منافع خود بوده و نمادی از طبقه حریص و فاسد جامعه آمریکایی هستند. بازی جوئل اجرتون و شارلیز ترون در نقشهای ریچارد و الین بسیار زیبا و واقعی به نظر میرسد. جوئل اجرتون که همه او را در نقش همسر دیزی در فیلم «گتسبی بزرگ» به خاطر دارند، با توجه به ظاهر و سبک بازی خود توانسته تنها شخصیت منفی به یاد ماندنی در فیلم باشد. کسی که حتی در گرفتاری کارمند و دوست خود به فکر پول درآوردن از مرگ اوست. شارلیز ترون هم در نقش تکراری خود به عنوان یک زن اغواگر و قدرتمند بازی قابل قبولی دارد.
میتوان گفت نقطه قوت فیلم Gringo حضور بازیگران قدرتمندی است که با اجرای خوب، بینندگان را شگفتزده میکنند. اما با وجود این استعداد، ضعف در فیلمنامه باعث شده که فیلم Gringo به نتیجهی دلخواه نرسد.
با وجود اشکالات اساسی در فیلمنامه، بازیهای عالی و بیعیب از نقاط قوت فیلم Gringo است.
شروع فیلم بسیارسریع و کوبنده است و تماشاچی انتظار فیلمی با ضرب آهنگی تند را دارد. اما روایت مو به موی بعضی از حوادث در مکزیک گاهی خسته کننده و کند میشود. فیلم Gringo یک کمدی تاریک، خشن و انباشته از لحظات خشونتبار و زشتیهای عجیب و غریب است. مانند سکانسی از قطع انگشت پا که در زمانی نامناسب، ویرایش و به تصویر کشیده شده است. با توجه به کمدی بودن فیلم انتظار میرفت صحنههای خندهدار و تاثیرگذار فیلم بیشتر باشد که متاسفانه کارگردان در خلق چنین لحظاتی موفق نبوده است.
صحنههای اکشن و تعقیب و گریز فیلم با توجه به سابقه کارگردان (نش اجرتون سابقه طراحی و انجام بدلکاری در فیلمهای گوناگونی را داشته است) از نقاط قوت فیلم است گرچه در بعضی از صحنهها غیر قابل باور میشود. تدوین هوشمندانهی فیلم نیز قابل توجه بوده که گاهی با ایجاد تعلیق و شوخیهای نیمبند توانسته بیننده را سرگرم کند. ایده اولیهی داستان فیلم Gringo که همان تقابل نیکی و بدی و پیروزی خیر بر شر است و پایان خوش آن، با اینکه به خوبی قوام نیامده، اما بسیار جذاب و مردم پسند است.
فیلم Gringo یک کمدی-اکشن خشن از برادران اجرتون، بسیار رنگارنگ و پرانرژی است، اما طنز آن کوتاه و کمرنگ است.
میتوان حدس زد کارگردان بر روی سکانسهای مهیج ، آوازهی هنرپیشگان فیلم و پایان دلپذیر آن، برای موفقیت در اکران بیش از اندازه حساب کرده اما بعد از ترک سالن سینما و یا خاموش کردن تلوزیون چیز زیادی از فیلم Gringo در خاطر بیننده باقینمیماند جز اینکه فیلمی سرگرم کننده، دیده است. فروش ۸/۹ میلیون دلاری، رتبه یازدهم در باکسآفیس (Box Office) و امتیازهای متوسط ۶ از ۱۰ سایت «آیامدیبی» (IMDB)، ۵.۱ از ۱۰ سایت «راتنتومیتو» (Rotten Tomatoes) و +C «سینماسکور» (CinemnaScore) نشان میدهد بر خلاف انتظارها فیلم Gringo چیز خاصی برای عرضه ندارد.
میتوان گفت فیلم Gringo نتوانست انتظارات مردم و منتقدان را برآورده کند، و کارگردان فقط توانسته اثری سرگرم کننده و گذرا بدون عمق و معنا بیافریند.
1 دیدگاه
kratos
به نظرم ارزش یبار دیدنم نداره!!!