بازی Detroit become human به عنوان یکی از موردانتظارترین عناوین سال جاری طی روزهای آینده به صورت رسمی عرضه خواهد شد. ما با همین بهانه به پیشواز یکی از بزرگترین بازیهای داستانمحور نسل هشتم رفتهایم.
ذهن پریشان دیوید کیج اینبار دوربین را به آیندهای نهچندان دور برده و آن را به سمت یک آخرالزمان رباتی گرفته است. در عصری که هوش مصنوعی سلطنت انسانها را به چالش کشیده، احساس کم کم در دل این قلبهای آهنی جوانه میزند. اندرویدهایی که حالا تعریف جدیدی از زندگی در هوش عجیب و غریبشان پدید آمده و پاسخی هم برای سوالاتشان نمییابند. رباتهایی که برای زندگی روزمره و رفاه آدمی ساخته شدند، کم کم از بند اسارت افکارشان گریزی به حیات حقیقی میزنند و اینک آخرالزمانی از رباتهای افسارگسیخته برپا میشود. دیوید کیج شاید از اولین کسانی نباشد که گیم پلی را در داستان و نحوه روایتش خلاصه میکند، اما قطعا از محدود بازیسازانی است که جنبههای داستانی نقش پررنگی در بازیهایش ایفا میکنند. Detroit سفر جدیدی به همین ذهن پریشان است. در واقع یک فیلم تعاملی علمی تخیلی است که کارگردان، نویسنده و تصمیمگیرندهاش بازیکنان خواهند بود. درست چیزی همانند هر آن چیزی که پیشتر توسط خالق بازیهایی نظیر Heavy Rain و Beyond Two Souls ارائه شده بود.
شاید درستترین و در عین حال سادهترین تعریف ممکن از هویت بازی Detroit become human همان چیزی باشد که کمی پیشتر هم به آن اشاره کردیم. این بازی در حقیقت یک فیلم علمی تخیلی با دهها پایان مختلف است که لحظه به لحظه آن را بازیکنان کارگردانی میکنند. قلم بازیکنان همانطور که خودشان بخواهد بر روی کاغذ نقاشی میکشد و در نتیجه بازهای گسترده از تصمیمات و اختیارات گوناگون در مقابل شما قرار میگیرد. در طول تجربه دمویی که چند وقت اخیر منتشر شد، متوجه شدیم که این بازی هم از لحاظ گیمپلی شباهتهای غیر قابل انکاری با دیگر عناوین دیوید کیج دارد و شاید نگران کنندهترین نکته در خصوص بازی Detroit become human نیز همین باشد. چیزی که بیش از اندازه احساس میشود عدم تحول کافی در سطح گیم پلی است. همچنان شما باید در محیطها به واسطه دوربین سینماتیک بازی جستجو کنید و برای رسیدن به پاسخِ سوالهای احتمالی ذهنتان کمی از قوه کنجکاوی مایه بگذارید. همین کنجکاوی شما را با چند تصمیم ساده مواجه میسازد که نهایتا برای مقابله با تهدیدات بزرگتر از آن استفاده میشود. برای مثال در طول دموی بازی گشت و گذار در محیط معنی خاصی میدهد. شما هر چه بیشتر به جمعآوری اطلاعات مشغول شوید، در هنگام صحبت با گروگانگیر دستتان برای انتخاب تصمیمات بیشتر باز خواهد بود. یا فرضا شما اسلحهای را در محیط پیدا میکنید و حالا باید تصمیم بگیرید که برای مواجه با تهدید گروگانگیر اسلحه به همراه داشته باشید یا آن را در همانجایی که هست رها کنید. داشتن یا نداشتن اسلحه به هنگام ورود به صحنه میتواند منجر به اتفاقات مختلفی شود. جالب است بدانید همین دموی چند دقیقهای که مجموعا به شش پایان مختلف منجر میشد در سه سرانجام شخصیت اصلی را به کشتن میداد! این یعنی که باید حسابی تصمیماتتان را جدی بگیرید. ظاهرا Detroit become human شوخی ندارد.
در Detroit become human به سادگی شخصیت اصلی کشته خواهد شد! پس انتخابهایتان را جدی بگیرید.
کارا، کانر و مارکوس نام سه شخصیت اصلی بازی هستند که شما در طول ۳۰ ساعت (احتمالی-تایید نشده) از گیمپلی آن را همراهی خواهید کرد. کارا در واقع یک اندروید خانه داری است (اندروید در واقع اصطلاحی است که برای رباتهای این بازی استفاده میشود) که وظایفش در شستن ظروف، تمیز نگه داشتن خانه و کمک به کودکان خردسال خلاصه میشود. اما برای کارا ظاهرا زندگی به همین سادگی هم پیش نمیرود. چرا که اتفاقاتی دست به دست هم میدهند که کارا برای برخی از سوالات و دادههای ذهنش پاسخی نیافته و واکنشهای جدیدی را تعریف میکند. ظاهرا کارا در خانهای حضور مییابد که مالک آن یک روانپریش واقعی است (البته نه به اندازه دیوید کیج خودمان). وقتی کودکی در این خانه توسط این پدر روانپریش دائما مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، کارا ذره ذره تبدیل به یک اندروید فراری خواهد شد! اندرویدی که ظاهرا قاتل همان مرد روان پریش است. در طول این سناریو کارا به همراه آلیس (همان کودک) تبدیل به فراریهایی میشوید که ناگهان خودشان را در دل انقلابی رباتی میبینند. انقابی که توسط دومین شخصیت بازی یعنی مارکوس رهبری میشود.
اوضاع در جبهه مارکوس خیلی متفاوتتر است. در آخرین نمایشهای بازی مشخص شد که مارکوس ظاهرا از دل یک فاجعه جان سالم به در میبرد و وقتی دوباره بر روی پاهایش میایستد، تعاریف جدیدی در ذهنش نوای برپایی انقلاب بر این شهر رباتی را سر میدهد. سرودی که احتمالا مارکوس کاملا با آن غریبه است. مارکوس رهبری یک انقلاب رباتی را بر عهده دارد و ظاهرا او باید به این سلطنت بیرحمانهای که آدمها به پا کردهاند پایان دهد. تا کنون اطلاعات زیادی از این شخصیت منتشر نشده اما در عین حال او را به عنوان یکی از اصلیترین پایههای داستانی در بازی Detroit become human میشناسیم. روایت داستان در این بازی خطوط معوجی هستند که در یک نقطه به هم میرسند. در واقع آنطور که پیداست سازندگان قرار نیست سه سناریوی مختلف از این دنیا را به تصویر بکشند و تمامی این سه خط داستانی در یک روایت منسجم و پیوسته دنبال خواهد شد. و اما سومین شخصیت اصلی بازی نیز کانر است. همان کسی که در دموی بازی و تریلرهای آن مانور زیادی بر رویش داده شد.
کانر نه یک اندروید خانهدار و فراری است نه یک انقلاب رباتی را رهبری میکند. برعکس این دو، کانر ظاهرا در جبهه آدمها بوده و هنوز هم به آنها وفادار است. او یک اندروید طراحی شده برای موقعیتهایی خطرناک است که به رباتها مربوط میشود. این یعنی کانر دقیقا همان ماموری است که باید کارا و مارکوس را متوقف کند و در مواقعی مانند آن چه در دمو دیدیم، بخشی از این شورش اندرویدی را سرکوب سازد. هنوز بخش بزرگی از روند داستانی کانر پشت علامت قرار دارد اما ظاهرا هدف اصلی دیوید کیج برای این روایت سه لبه قرار گرفتن در تمامی جبهههای موجود است. مارکوس رهبر انقلاب اندرویدها، کانر مامور مقابله با این انقلاب و کارا نیز بخش کوچکی از آن. حقیقتا تجربه این بازی از لحاظ داستانی حسابی وسوسه انگیز و جذاب به نظر میرسد.
هسته اصلی بازی Detroit become human چنان چه انتظار میرود در خصوص داستان و نحوه روایت آن است. به همین منظور اینبار بیشتر از هر زمانی بر روی حساسیت و ظرافت انتخابها کار شده و این موضوع را میتوان با استناد به دموی بیست دقیقهای بازی نیز تایید کرد. در طول این دمو حدودا شش پایان مختلف وجود داشت که سه مورد از آنها به مرگ شخصیت اصلی منجر میشد. اگر چه کوانتیک دریم به عنوان تیم سازنده ادعا میکند که سرانجام تک تک شخصیتها به دست شما است و به شکلی مستقیم تصمیماتتان بر روند بازی تاثیر میگذارد، اما باید بگوییم که ظاهرا این گونه نیست. چرا که بازی با توجه به پلانهای مختلفی روایت میشود. این یعنی با پایان هر سکانس، نتایج تصمیماتی که میگیرید به انتهای خط خود رسیده است. تصور کنید که هر پلان یا سکانس شش پایان مختلف دارد، اما این سرانجام به سناریوی جدیدی منجر نخواهد شد و تقریبا همان جا پایان مییابد تا در سکانس بعدی، انتخابهای جدید و تصمیمات جدید سرانجام پلان بعدی را تایین کند. البته در حقیقت این موضوع چندان هم ادعای سازندگان را زیر سوال نمیبرد اما کمی تا حدودی با تصور عموم فاصله دارد. اگر چه باید این اطلاعات را تا ضمن انتشار بازی صرفا در حد چند حدس و شایعه بدانیم.
اگر چه کوانتیک دریم به عنوان تیم سازنده ادعا میکند که سرانجام تک تک شخصیتها به دست شما است و به شکلی مستقیم تصمیماتتان بر روند بازی تاثیر میگذارد، اما باید بگوییم که ظاهرا این گونه نیست.
بنا به این تصمیم که Detroit become human در طول سکانسهای مختلفی روایت شده و سرانجامهای گوناگون آن به صورت جزئی پایان مییابد و سپس در پلان بعدی دوباره آغاز میگردد، بازی حاوی یک نقشه از تصمیمات است. این نقشه که ما تصمیم داریم آن را درخت روایت داستان بنامیم مجموعهای از تمامی انتخابها و راههای پایان یافتن پلان مذکور را به نمایش میگذارد و به شما نشان میدهد که در صورت تغییر آن تصمیم به چه سرانجام دیگری خواهید رسید. به همین بهانه شما در برخی از لحظات مهم توانایی بازگشت به گذشته و تغییر تصمیماتتان را دارید. البته که این اتفاق خوبی است! بازی Detroit become human مجموعهای متوالی از تصمیمات بزرگ و هیجان انگیز است که ظاهرا پایانهای جذابی هم دارند و این ویژگی به بازیکنان کمک میکند که در مواقعی محدود نتایج دیگری را هم امتحان کنند. البته که با این کار هیچ آسیبی به روند معمولی داستان نمیرسد و در صورت لزوم بازیکنان میتوانند بدون استفاده از این قابلیت و با یک شانس بازی را به پایان برسانند که البته این موضوع احتمالا از مدت زمان گیم پلی بکاهد.
سه راس اصلی داستان را کانر، کارا و مارکوس تشکیل دادهاند. سازندگان به بهانه جو و موقعیتی که هر کاراکتر دارد، موسیقی مجزایی در نظر گرفتهاند تا به فضاسازی اثر کمک بیشتری شده باشد. Philip Sheppard، جناب نیما فخرآرا و John Paesano از رهبران بخش موسیقی بازی محسوب میشوند که عملکردشان لااقل در طول تریلرها موی تن آدم را سیخ میکند. جناب فخر آرا یکی از موسیقیدانان ایرانی است که تاکنون فعالیتهای گستردهای در هالیوود داشتهاند و پیشتر موسیقی این شخص را در بازی Resident Evil Revelations 2 نیز شنیدهاید.
کوانتیک دریم با تولید بازی Detroit become human ریسک بسیار بزرگی کرده است. گیم پلی در این عنوان همچنان اوضاع نگران کنندهای دارد و اگر چه نقش آن در روند داستانی پررنگتر از هر زمانی به نظر میرسد، اما حقیقتا کافی نیست. نباید این موضوع را شوخی بگیرید که در حال تجربه یک بازی نسل هشتمی هستیم و به مراتب پیشرفت قابل توجهی نسبت به گذشته را طلب خواهیم کرد و در یک جمله؛ دیگر سیستم بازیهای قدیمی کوانتیک دریم پاسخگوی یک AAAیِ نسل هشتمی نیست. باز هم با استناد بر دموی بازی باید بگویم که گیمپلی شکل جدیدی به خود نگرفته و همچنان شما موظف به گشت و گذار در محیط، یافتن اطلاعات و نهایتا مواجه شدن با تهدید X هستید. در این میان هیچ نکته قابل توجه و هیجان انگیزی وجود ندارد که بعد از مدتها آن را به عنوان یک پیشرفت چشم گیر خطاب کنیم. با این حال بعید میدانیم که کوانتیک دریم برای حفظ نظر عام، مخاطب خاص خود را فراموش کند و بدین ترتیب احتمالا بازی Detroit become human دقیقا برای طرفداران بازیهای دیوید کیج ساخته شده باشد.
بیتردید Detroit become human بزرگترین بازی دیوید کیج تا به امروز است.
در بازی Detroit become human گاها با شخصیتهایی رو به رو میشوید که شاید عمر حضورشان در سناریوی شما تنها یک دقیقه باشد و با انتخابهای شما تا پایان در بازی بمانند. موتور بازی سازی Detroit become human کاملا اختصاصی است و سازندگان از بهترین متدها و تکنولوژیهای موجود برای طراحی چهره استفاده کردهاند تا به این ترتیب با یکی از واقعگرایانهترین بازیهای تاریخ در زمینه طراحی ظاهری مواجه باشیم. بازی از لحاظ بصری به شکل قابل توجهی چشم گیر است و کمبودی در آن احساس نمیشود. اگر چه افت جلوههای بصری در قیاس با تریلر رونمایی از این بازی تا حدودی ملموس است. البته سازندگان این افت گرافیکی را صرفا به دلیل ماشینیتر کردن چهره شخصیتهای اصلی انجام دادهاند و ظاهرا این ادعا هم درست است؛ چرا که به جز سه شخصیت اصلی داستان و دیگر اندرویدهای بازی، طراحی چهره کاراکترهای دیگر شامل ماجرای افت گرافیکی نشدهاند.
در نهایت باید گفت که Detroit become human به عنوان آخرین دستاورد استودیوی کوانتیک دریم احتمالا با هدف جذب مشتریان قدیمی بازیهای دیوید کیج ساخته و پرداخته شده است. بدین ترتیب باید انتظار داشت که با کمی پیشرفت در زمینه گیمپلی و روایت داستانی درگیر کننده با یکی از بزرگترین عناوین داستانمحور سال جاری روبه رو باشیم. قلکهایتان را بشکانید؛ چرا که به تاریخ انتشار بازی Detroit become human بیش از اندازه نزدیک شدهاید و قیمتها نیز سر شوخی را با بازیکنان باز کردهاند!
1 دیدگاه
Redline
تشکر آقای محمدی پور بابت پیشنمایش خوب و مفصلی که نوشتید
دیتریت فوق العاده میشه و امیدوارم به بهترین بازی دیوید کیج تبدیل بشه
همیشه یه سری افراد بازی های کیج دوست نداشتن اما امثال من که قصه براشون مهمه عاشق بازی هاش شدن و احتمالا دیترویت هم همینطور بشه