اگر در نسل ششم از مالکان کنسول پلیاستیشن ۲ بوده باشید، احتمالا بازی ICO را به خوبی میشناسید. این عنوان، اثری خوش ساخت و زیبا است که توسط فومیتو اوئدا افسانهای ساخته شده است.
نسل ششم، مهد عناوینی بود که نوآوری را به معنای واقعی درون خود داشتند. در آن سالها، بازیهای ویدئویی همواره با پیشرفتهایی دیدنی همراه بود که با در نظر گرفتن تکنولوژیهای موجود در آن زمان، ساخت چنین آثاری تحسینبرانگیز است. فومیتو اوئدا (Fumito Ueda) یکی از افرادی است که عناوینش در نسل ششم، جایگاه خاصی در دنیای بازیهای ویدئویی یافته و بازیهایی هستند که با تجربه آنان، تنها میشود نام هنر خالص و ناب را بر رویشان گذاشت. Shadow Of The Colossus و ICO دو شاهکار وی هستند که به راستی با تجربه آنان، میشود معنای واقعی هنر در بازیهای ویدئویی را درک کرد. ICO اثری فانتزی است، داستانی کاملاً خیالی دارد که در نهایت خیالی بودن، چنان بازیکن را درگیر میکند که در پایان، احساس میکنید از درون دریایی از زیباییها برخواستهاید و دیگر نمیتوانید برگردید. در مدت ۶ تا ۷ ساعت تجربه این عنوان، درست است که مشکلاتی ریز و درشت گریبانگیر بازیباز میشود ولی باز هم این عنوان به تجربهای فراموش نشدنی تبدیل خواهد شد که قطعاً تاثیرگذار خواهد بود.
تنها داستان و نحوه روایت آن نیست که بازی ICO را به هنر ناب و خالص تبدیل میکند. گرافیک بینظیر، محیطهای نفسگیر و دیدنی و … همگی دست به دست هم داده و بازی ICO را به عنوانی تبدیل میکنند که ضمن آن که داستانی جذاب را ارائه میدهد، به تابلوی نقاشی تبدیل شده و در هر محیط، توان کافی را دارد که باعث شود آن را تحسین کنید. بیشتر وقایع بازی درون قلعهای جریان دارد و بازیباز بایستی به طریقی از آن خارج شود. از درهای بزرگ و راهروهای طولانی گرفته تا پلههایی به ارتفاعات بلند و حیاطی دیدنی و پر از گل و گیاه، همه و همه را بازی ICO به بهترین نحو نمایش داده و روایت زیبای خود را با چنین پس زمینهای در میآمیزد. بازی ICO عنوانی بود که در نسل ششم، تکنیکهای گرافیکی بینظیر و دیدنی را به کار برده که بازیهای بعد از آن نیز استفاده فراوانی از این تکنیکها کرده و امروزه نیز از آنان استفاده میشود. یکی از تکینکهای مذکور، Bloom است که بیشتر بر روی نوری که از پنجرهها رد میشود تاثیر دارد و آن را بسیار واقعگرایانه و دیدنی خواهد کرد. در جا جای بازی به خوبی میتوان تاثیر این تکنیک بر گرافیک بازی را مشاهده کرد که برای بازیی در سال ۲۰۰۱، میتوان آن را پیشرفتی عظیم دانست. طراحی هنری بازی به راستی بینظیر است و با توجه به سال انتشار آن، قطعاً نمیتوان ایراد خاصی را وارد کرد. از طرفی دیگر، گرافیک فنی بازی مشکلاتی دارد که میتوان این را امری عادی پنداشت. باگهای ریز و درشت و مشکلات دیگر از جمله برخی بافتهای کم کیفیت در جا جای بازی رویت میشوند که برای عنوانی در سال ۲۰۰۱ عادی است و نکته جالب این است که باگها و دیگر مشکلات، به هیچ وجه به تجربه شما از بازی لطمه وارد نمیکنند که این امرحتی از بسیاری از عناوین امروزی نیز بهتر است! زیرا خودتان میدانید که برخی آثار به حدی مشکلات فنی دارند که بازیباز نمیتواند تجربهای کامل و لذت بخش از آن داشته باشد.
ICO از نظر داستانی به راستی شاهکار است. داستانی کاملاً مناسب که سازنده آن از قرار دادن شخصیتهای زیاد پرهیز کرده و تنها با سه شخصیت آن را به خوبی هرچه تمامتر به پیش میبرد. اکثر بازیهای روز دنیا، شخصیتهای فراوانی را در داستان دخیل میکنند که در پایان بازیباز به سختی نام آنان را نیز به یاد دارد! از نبود شخصیت پردازی مناسب در آنان گرفته تا تاثیر بسیار کمشان بر روی داستان، همه و همه دست به دست هم میدهند تا نتوان شخصیت پردازی بیشتر عناوین امروزی را کامل و بینقص نامید. ICO بر خلاف آنان پیش میرود؛ بازی تنها سه شخصیت دارد، ولی این سه شخصیت به راستی فراموش نشدنی هستند. خود شخصیت اصلی، یعنی ایکو (Ico)، پسربچهای جسور و شجاع است که به طرز عجیب و افسانهای دو شاخ بر روی سرش دارد و اعضای دهکده، وی را نشانه بدبختی و بدشگونی میدانند در نتیجه او را به مکانی درون قلعهای ناشناخته و عجیب میآورند و در کپسولی زندان مانند رها میکنند. به طور اتفاقی او از کپسول نجات مییابد و سعی در خارج شدن از قلعه میکند که دختری را درون قفسی زندانی مییابد. آن دختر، شاهزاده داستان ما، یعنی یوردا (Yorda) است. ایکو سعی میکند همراه یوردا از قلعه فرار کند و با روحهای تاریکی که سعی در دزدیدن او دارند، مقابله میکند. داستان بازی و روایت آن فراتر از حد تصور است و به قدری زیبا و درگیر کننده است که در شش یا هفت ساعت مدت زمان تجربه بازی، احساس میکنید به راستی درون دنیای آن قرار گرفته و خودتان ایکو شدهاید! روایت داستان برخلاف بیشتر بازیها بر اساس دیالوگ نیست و دیالوگهای بازی نقش کمی را در پیشبرد داستان ایفا میکنند. البته این کار ریسکهایی نیز دارد ولی خوشبختانه ICO به طرزی کاملاً مناسب توانسته است روایتی داستانی را ارائه دهد که تا حد کمی بر روی دیالوگ وابسته است و بیشتر روایتی محیطی و مانند یک فیلم سینمایی اصیل دارد که نمیخواهد صرفاً بیننده را خسته کند بلکه میخواهد از طریق روایتی کاملاً مناسب، کنجکاوی برای دانستن حقایق را ایجاد کرده و از این طریق، انگیزهای بینظیر برای حل پازلهای بازی و پیشبرد گیمپلی ایجاد کند.
شخصیتپردازی این اثر نیز در حد مناسبی قرار دارد. ایکو، شخصیت اصلی، به خوبی در دل بازیباز جای خود را باز میکند و با نمایش بینظیری از شجاعتها و تلاشهایش برای نجات یوردا و فداکاریهای بسیار برای وی، به یکی از جذابترین شخصیتهای کمسن در بازیهای ویدئویی تبدیل شده است. از طرفی دیگر، شخصیت پردازی شاهزاده یوردا زیاد مورد توجه واقع نمیشود. وی اکثر اوقات شخصیتی کاملاً ساکت است که اگر نیز حرف بزند، چند کلمهای نامفهوم با زبانی دیگر بیان میکند که چیزی از آن نخواهید فهمید. وی بیشتر نقش فردی ضعیف را دارد که شما برای محافظت از وی تلاش بسیاری میکنید و برخلاف ایکو، تا اواخر بازی سرگذشت وی زیاد معلوم نمیشود. با توجه به مدت کوتاه بازی، نمیتوان شخصیت پردازی یوردا را در سطح بالایی دانست ولی میتوان گفت که در حدی قابل قبول قرار داشته و راضی کننده است.
گیمپلی در ICO تا حد زیادی محدود است و در خدمت روایت داستان قرار گرفته است. برخلاف Shadow Of The Colossus که مبارزات بسیار نفسگیر و جذابی داشت، در ICO بیشتر اوقات را با یک چوبدستی و مبارزه با ارواحی سپری میکنید که تلاش میکنند یوردا را گرفته و به درون چالهای از سایه بکشانند. یکی از مواردی که نمیگذارد با خیال راحت مبارزه کنید و تا حد کمی به آن چالش میافزاید، همین قضیه است که بایستی سعی کنید سایهها را از یوردا دور کرده و همواره مواظب وی باشید. همین ویژگی، بخش اعصاب خوردکن گیمپلی نیز هست و بازیباز در بیشتر اوقات به درستی نمیتواند بر روی مبارزه تمرکز کند زیرا ناگهان با جیغی عجیب روبرو شده و میفهمید که یوردا را بردهاند! این مشکل در هنگام حل پازل نیز وجود دارد و شما بایستی مانند نگهبان، همواره یوردا را با خود به هرجایی برده و یک دقیقه نیز او را به حال خود نگذارید، زیرا شاید در حال سر در آوردن از پازلی باشید که به ناگه جیغ وی را شنیده و ندانید حتی کجا بوده و چگونه برده شده است و تا رسیدن و نجات وی، با صفحهای نفرتانگیز روبرو خواهید شد که خبر از شکست شما میدهد. این اثر متاسفانه در زمینه گیمپلی کمی ضعیفتر از دیگر عوامل ظاهر میشود؛ ایرادات در این بخش تا حد زیادی میتوانند به تجربه شما از بازی لطمه وارد کنند ولی اینجاست که داستان بازی و مدت زمان کوتاه آن به دادش میرسد. قبل از این که بخواهید خسته شوید و بازی را کنار بگذارید، داستان آن و مدت زمان کم بازی، به کمک آن رسیده و قبل از آن که بخواهید خسته شوید، با پایان آن روبرو میشوید. البته این به معنی نامفهوم بودن بازی و سریع پایان یافتن آن نیست، بلکه مدت زمان بازی دقیقاً همان چیزی است که بایستی باشد؛ نه آن قدر طولانی که خسته کننده شود و نه آن قدر کوتاه که نتوانید چیز خاصی را متوجه شوید.
به طور کلی میتوان ICO را از عناوین بسیار ارزشمند کنسول PS2 و حتی نسل ششم دانست که با توجه به سال انتشارش، از بسیاری از عناوین روز دنیا نیز کیفیت بالاتری دارد و با وجود مشکلات ریز و درشت خود، میتواند هم سطح بسیاری از آثار ماندگار و دیدنی دنیای بازیهای ویدئویی قرار بگیرد که تجربه آن برای هر گیمری واجب است.
4 دیدگاه
Diba
درکل چیزی به اسم عشق وجود نداره
hashi22
یادش بخیر. رفتم به دوران PS2.
Sasan.S
ممنون از آقای قهرمانی. واقعا یادش بخیر. ما رو برد به دوران بچگی و ویدئو کلوپ ها.
DarkDevill
یادش بخیر واقعا الان دیگه بازیا به اندازه اون زمان لذت بخش نیست