مدتی قبل شاهد پخش افتتاحیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones بودیم. در این فرصت یادداشتی خواهیم داشت در رابطه با هر آن چیز که افتتاحیه فصل هفتم به نمایش گذاشت.
بهترین خبر ممکن برای طرفداران سریال Game Of Thrones این است که بگوییم سریال محبوبتان با گذشت شش فصل متوالی و چیزی بالغ بر شصت قسمت (آن هم با میانگین ۴۵ دقیقه در هر اپیزود)، هنوز هم مانند گذشته جذاب و تماشایی ظاهر شده است؛ خب در این صورت به آنها دروغ گفتهایم. افتتاحیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones ترکیبی از بهترین اتفاقات سریال است. همچنان سرانجام برخی از سکانسها باعث تعجب شما خواهد شد، درست مانند گذشته سورپرایز میشود و داستان هم مانند همیشه با سرعتی مناسب و کاملا رو به جلو درحال حرکت است. راستش ما پیش از این هیچگاه بازی تاج و تخت را تا این اندازه کاربلد ندیده بودیم. افتتاحیه به خوبی نشان میدهد که در پشت صحنه، عوامل سازنده به تک تک مهرههای داستان توجهی ویژه دارند و کوچکترین حفرهای برای داستان باقی نمیگذارند. از آریایی که با خنده قتل میکند گرفته تا اسنوهای ماجرا و لنیسترهایی که حالا بیشتر از هر زمانی موقعیتشان در تهدید دشمنان قرار گرفته، همه و همه در بخشی از دنیای نغمه یخ و آتش نوید آغاز یک طوفان زمستانی را میدهند؛ و حالا که زمستان از راه رسیده! البته که نباید مجموعه را لوس بار آورد؛ سریال Game Of Thrones سالهای سال است که در لیست پرمخاطبترین مجموعههای تلوزیونی قرار گرفته است. افتتاحیهای جذاب و تماشایی که امضای این سری را پررنگ میکشد؛ چه خوب که حالا مختصر اما مفید هم ظاهر میشود.
برای آنهایی که نمیدانند، سریال Game Of Thrones یک مجموعه تلوزیونی آمریکایی بوده که توسط «دیوید بنیاف» (David Benioff) و «دنیل بی وایس» (Daniel B Weiss) برای شبکه HBO تولید شده است. مجموعهای که پس از گذشت شش فصل متوالی در این نقطه از تاریخ، به گذرگاه فصل هفتم خود رسیده و مدتی قبل شاهد پخش افتتاحیهای پرتنش برای طرفداران بودیم. افتتاحیهای که ثابت میکند سریال Game Of Thrones با گذشت شصت قسمت، همچنان به دنیای خود وفادار بوده و چه بسا در حال حاضر دیوانهوارتر از هر زمانی به نظر میرسد. فصل هفتم در شرایطی شروع میشود که با یک سری از فلشبکهای مهم سریال رو به رو خواهیم بود و این فلشبکها قرار است در توجیه بسیاری از اتفاقات موثر واقع شوند. مثلا اتفاقاتی از فصل سوم به تصویر کشیده میشود؛ جایی که سندور کلگان به بهانه فرا رسیدن زمستان پدری را به قتل میرساند و حالا که زمستان فرا رسیده است، دیدن جسدشان آن هم زمانی که جسه بیجان پدر هنوز هم دخترکش را در بغل دارد، وجدان شخصیتی کلگان را بیدار میکند. کسی که کم کم دیگر آن شخصیت منفور گذشته نیست و اتفاقا طرفداران زیادی هم دارد. اما سوال اصلی این است؛ ما هم درست همانند همراهان او اصلا نمیدانیم که سندور دقیقا کجای داستان قرار گرفته است. شاید آریا، جان، سرسی و اکثریت شخصیتهای داستان در جای مناسب خود قرار گرفته باشند، اما سندور کلگان که حالا تبدیل به شخصیتی محبوب شده و طرفداران میخواهند او را در قاب تصویر ببینند، هنوز جایگاه مناسبی در خطوط داستانی پیدا نکرده است. آیا در جریان فصل هفتم، بازهم شاهد حضور او در کنار آریا خواهیم بود؟ و اگر این اتفاق بیفتد، آیا آریا میبایست نام جدیدی به لیست خود اضافه کند یا خلاف این موضوع ثابت میشود؟
افتتاحیه از چهار جبهه مختلف تشکیل شده است که از این نظر، احتمالا رکورد شلوغترین اپیزود تاریخ سریال را از حیث حضور شخصیتهای اصلی به خود نسبت خواهد داد. مشخص شد که آریا هنوز برای بازگشت به خانه آماده نشده و تئوریهایی که پیشتر در رابطه با بازگشت او به آغوش خانوادهاش در فضای مجازی پخش شد، کم و بیش توسط عوامل سازنده رد میشود. چرا که آریا مصمم برای نابودی اهدافش عازم سفری خطرناک شده است؛ سفری که لحظه به لحظه احتمال مرگ این شخصیت محبوب را بیشتر از گذشته میکند. درحالی که خیلیها پس از کشته شدن والدر فری (باعث و بانی عروسی خونین)، پرونده حضور آریا در کنار این خاندان را مختومه اعلام کرده بودند، افتتاحیه فصل هفتم نشان میدهد که آریا پس از کشتن والدر فری کارش با این خاندان تمام نشده و او به خون تک تک مردان این سرزمین تشنه است و درحالی که بیننده نمیداند، ناگهان در پشت نقاب والدر فری، چهره آریا به نمایش در میآید و ثابت میکند که رسیدن به هدفهای بزرگ برای این شخصیت خردسال اصلا کار مشکلی نخواهد بود. داستان با گذشت شش فصل، تازه به نقطه صفر خود رسیده است و تک تک شخصیتها از حالا به سمت هدفشان گام بر میدارند. جان اسنو قدرتمندتر از همیشه به نظر میرسد و از طرفی، قدرتمندترین ارتش وستروس در مقابل او قرار گرفته است. دشمنانی که با مرگ هر نفر، یک عضو جدید در ارتش خود دارند! آن سوی ماجرا اما جیمی و سرسی، به عنوان آخرین کسانی که تنفسشان از جنس لنیسترها است، تلاش میکنند که در این رقابت ناعادلانه جان سالم به در ببرند؛ چرا که آنها در مقابل تهدیدات بزرگتری قرار دارند و در صدر این تهدیدات هم شخصیت آریا قرار گرفته است. کسی که به واقع در کمتر از چند دقیقه نسل یک خاندان را از حیث مردانش، منقرض میکند.
برای بینندگانی که خیلی وقت است سریال Game Of Thrones را دنبال میکنند، افتتاحیه فصل هفتم بیشتر شبیه به یک آرامش قبل از طوفان است. خیلی ملایمتر از چیزی که تصور میکردیم دنبال میشود؛ حتی اگر در ابتدای کار اتفاق بزرگی مانند عروسی خونین تکرار شود. ما قبلتر هم اپیزودی که حالا اصطلاحا به آن میگوییم از نوع «ملایم»ش داشتیم و احتمالا در آینده هم داریم، اما موضوعی که در رابطه با افتتاحیه کاملا موجب رضایتمندی بیننده میشود، کلید خوردن اتفاقات بزرگی است که از فصل هفتم انتظار میرود. بر خلاف The Walking Dead هدف و مقصود سریال در لا به لای اهدافی انحرافی گم و گور نمیشود و اصل مطلب است که به جلوی دوربین میآید. افتتاحیه مانند دشت سرسبزی است که در آیندهای نزدیک میزبان یک نبرد افسانهای خواهد شد. ظاهرا با منظرهای پر از گل و بلبل طرف هستیم، اما طولی نمیکشد که این میدان توسط خون شخصیتهای محبوبمان رنگی شود. کافی است برای تماشای آن نبرد منتظر فرا رسیدن طرفین به میدان جنگ باشیم. پیشتر اشاره کردیم که سریال Game Of Thrones در اپیزود ابتدایی فصل هفتم تقریبا تمام شخصیتهای اصلی دنیای تاج و تخت را به نمایش میگذارد؛ با این توصیفات میتوان گفت که خطوط داستانی سریال رفته رفته به یکدیگر میرسند تا در نهایت آن چیزی که مدتها پیش انتظار تماشایش را داشتیم در این سیزده اپیزود باقیمانده به نمایش درآید. جبهه خیر علیه شرِ معروف که سریال برای هر چه جذابتر کردنش به آن پیچ و خم داده است. البته که در نهایت، از قول دنیای تاج و تخت، تنها یک سلسله باقی میماند و آن سلسله بر جهان سریال حکومت میکند. جزئیاتی که قطعا به هویت اصلی کتابهای مارتین خیانت میکند اما فراموش نکنید که چیزی به پایان این بازی تاج و تخت نمانده است.
راستش دلمان خیلی وقت است که برای شخصیتهای دنیای Game Of Thrones تنگ شده بود. آریایی که دیگر آن بچه معصوم نیست و اتفاقا کار با شمشیر را خوب بلد است. چه بسا با خنده هدفهایش را میکشد و دیگر آن احساس کودکانه قدیمی را به مخاطب منتقل نمیکند؛ بلکه شانس اول برای نابودی هدفهای بزرگ محسوب میشود. راستش این ویژگیاش بیشتر از هر چیزی بیننده را میترساند؛ آریا خیلی وقت است که دیگر آن بچه معصوم گذشته نیست و از تمام هویتش، لیستی پر از نام باقی مانده که البته یکی پس از دیگری درحال خط خوردن هستند. و این موضوع چرا ترسناک است؟ شاید به آن دلیل که دنیای نغمه یخ و آتش بیرحمتر از چیزی است که بخواهد به کودکی مانند آریا رحم کند. حال این که بخواهیم آریای فصل هفتمی را در کنار خانوادهاش، آن هم درست مانند سابق ببینیم غیر ممکن به نظر میرسد. شاید به همین دلیل است که میگوییم آریای فصل هفتمی بسیار به مرگ نزدیک میشود؛ آن هم توسط بازی تاج و تختی که ثابت کرده در کشتن شخصیتهای اصلی بیمی ندارد.
بیایید جبهه شر ماجرای فصل هفتمی Game Of Thrones را فراموش نکنیم. یورون گریجوی که سومین آنتاگونیست شدیدا منفور داستان به شمار میرود، حالا به جلوی دوربین آمده است تا فصل هفتم هم مانند گذشته، دردسرهای خاص خودش را داشته باشد. البته که رمزی و جافری در مقایسه با یورون گریجوی با توجه به جزئیاتی که مارتین از کتابهایش منتشر کرده، اصلا به حساب نمیآیند! درست مانند مقایسه کردن یک هیجدهچرخ با موتور سیکلت است. یورون گریجوی تقریبا همان کسی است که احتمالا مرگها و اتفاقات ناراحت کننده زیادی را در جریان فصل هفتم رقم میزند و بدترین خبر اما این است که به گفته سازندگان، حضور او چندین برابر بدتر از رمزی و جافری دنبال میشود. تئوریهای زیادی در رابطه با این شخصیت وجود دارد و خیلیها بر این باورند که بزودی او به خطوط اصلی داستان ملحق میشود و چه بسا که احتمالا روند کلی داستان، افسانهایتر و تخیلیتر جلوه کند. یورون در کتابها صاحب یکی از ارزشمندترین اجسام دنیای نغمه یخ و آتش است؛ وسیلهای که میتواند اژدهایان را به زانو در بیاورد! چیزی که حالا برای سرسی قطعا ارزشمند خواهد بود؛ چرا که او در یکی از جبهههای جنگش، به مصاف با دنریس میرود. دنریسی که حالا سه اژدهای شدیدا گرسنه دارد. از طرفی میدانیم که یورون برای ازدواج با سرسی، قول آوردن هدیهای گرانبها را داده است. این تئوری حسابی میتواند برای بینندگان وسوسه کننده باشد.
اما بدترین بخش از افتتاحیه، در شمال وستروس رقم میخورد. جایی که سانسا در کنار شاه شمال، میخواهند از برنامههای آینده خود برای بیننده بگویند. پیشتر میدانستیم که رابطه میان سانسا و جان اسنو قرار است کمی شکر آب شود، اما واقعیت سریال در افتتاحیه بهانه خوبی از این نظر دست مخاطب نمیدهد. گوش فرا دادن به گفتههای کسانی که چیزی بالغ بر شصت قسمت در عمق واژه «رنج و سختی» شیرجه زده بودند همچنان جذاب است، اما در حال حاضر بهانه Game Of Thrones برای ایجاد تنش میان استارکها قابل قبول به نظر نمیرسد. مگر آن که لرد بیلیش ماجرا سرانجام نیش خودش را بزند؛ اگر چه چنین چیزی کاملا بعید به نظر میرسد. زیرا در حال حاضر سریال موضوعات مهمتری برای پردازش دارد و شش فصل گذشته قرار است در سیزده قسمت به نقطه پایان خود برسند.
در مجموع افتتاحیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones مجموعهای از سکانسهای آرام و ملایم است. شخصیتها یکی پس از دیگری در جای خودشان قرار میگیرند و با سرعت قابل قبولی به سمت هدفهایشان نزدیک میشوند؛ اگر چه در این میان بر روی تخت نشستن عدهای پنج دقیقه از وقت بیننده را میگیرد. بهترین ویژگی قسمت اول فصل هفتم سریال Game Of Thrones بازگشت مهمترین مهرههای سریال به مقابل دوربین است. افتتاحیه دقیقا همان فرمولی است که سریال Game Of Thrones تقریبا برای شروع تمامی شش فصل گذشته از آن استفاده کرد تا در نهایت به هدفهای بزرگی که خودمان هم میدانیم چه هستند منجر شود. و چه خوب میدانیم که دنیای بازی تاج و تخت، بیرحمانه بهترینها را حذف میکند. این تراژدی غمانگیز دیر یا زود شروع میشود، اما در حال حاضر بهتر است از آرامش کنونی لذت ببریم. فکر میکنم افتتاحیه فصل هفتم سریال Game Of Thrones، یکی از شکه کنندهترین و البته ساکتترین سکانسهای تاریخ مجموعه را به نمایش میگذارد؛ البته که سکانس قتل عام شدن خاندان فِرِی، برای ما گردنشکستههای دنیای بازی تاج و تخت، همان سکانسی «ساکت» تلقی میشود.