به پایان رساندن بازیهای ویدیویی کار بسیار سختی است. پایانبندی یک بازی درست همان لحظهی اوجیست که بازیکنان در طول بازی منتظرش بودهاند و میخواهند جواب تمامی سوالاتشان را در آن بیابند. اگر یک عنوان نتواند داستان خود را جمعبندی کند، تمامی آن ساعاتی که که بازیکنان دست به ماجراجویی زده بودند هدر خواهد رفت و به تجربه بازی لطمه بزرگی وارد خواهد شد.
اکثر بازیهای مدرنی که برای کنسولهای پلی استیشن ۳، ایکس باکس ۳۶۰، ایکس باکس وان و پلی استیشن ۴ منتشر شدهاند، پایان خوبی دارند، اما تنها برخی از آنها را میتوانیم مثال بزنیم که به اندازهای عالی بودهاند که تا سالها در ذهن باقی مانده و کلاس درسی برای دیگر بازیها شدهاند. در ادامه میتوانید قسمت آخر ۱۵ مورد از بهترین پایانهای موجود در بازیهای ویدیویی مدرن را مشاهده کنید:
توجه: بازیهایی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، توسط نویسنده اصلی مطلب انتخاب شدهاند و لزوما مورد تایید سایت گیمشات نیستند.
Tales From The Borderlands
استودیوی تلتیل به خوبی توانست به روش مخصوص خود، آن حس شوخ طبعی و دیوانگی دنیای Borderlands را در عنوانی داستان محور ترکیب کند. نقطه اوج پایانی این داستان جایی است که شاهد نبرد بین والت هانترهایی از قبیل Claptrap ،Zer0 و Athena با Travellerها هستیم. برای چند لحظه این حس به بازیکنان دست خواهد داد که هر آن ممکن است ساشا، شخصیت محبوب بازی، کشته شود، اما خوشبختانه داستان این عنوان بدین شکل تمام نمیشود. ناگفته نماند که سرنوشت ریس و فیونا به صورت دقیق مشخص نمیشود و نظرات مختلفی در رابطه با آن مطرح شده است. همین موضوع سبب شده تا حس ماجراجویی و کنجکاوی بازی را بیشتر درک کنیم.
Inside
درست همانند Limbo، استودیوی «پلیدد» (Playdead) بازی Inside را هم در جهانی کاملا بیکلام خلق کرده است. بازیکنان در این بازی کنترل پسربچهای را بر عهده خواهند گرفت که در نهایت باعث میشود به آزمایشگاه تحت کنترل انسانها نفوذ کرده و تودهای عجیب را از آن فراری دهد. جالب است بدایند که خود پسربچه میتواند برخی از انسانهای داخل بازی را نیز کنترل کند و در پایان مخفی بازی شاهد هستیم که با کشیدن سیم برق از پریز، کنترل پسر بچه را از دست میدهیم و او، همانند دیگران (انسانهایی که در بازی کنترلشان میکنیم) وارد حالت انتظار میشود. Inside جزو آن دسته از بازیهای ویدیویی بوده که به معقوله کنترل میپردازد و این پرسش را در ذهن بازیکنان ایجاد میکند که در بازی کنترل چه چیزی را به دست داریم؟ آیا ما از همان اول توده عجیب آخر بازی بودهایم که از پسرک داستان برای نجات خود سواستفاده کردهایم؟ یا اینکه انسانها کنترل توده و پسرک را به دست داشته و از آنها برای آزمایشات و خود استفاده کردهاند؟
The Witcher 3: Wild Hunt
شاید تمامی المانهای فانتزی بازی The Witcher 3 اصیل نباشند، اما نمیتوان آن تخلیه هیجانی که در شادترین پایان بازی وجود دارد را انکار کرد. شخصیت «گرالت» (Geralt) زندگی بسیار سختی داشته است، اما عشقش به «سیری» (Ciri) باعث میشود تا او از هرچه که در توان دارد استفاده کند و جان سیری را نجات دهد. در شادترین پایان بازی The Witcher 3 شاهد این هستیم که سیری به یک جادوگر تبدیل شده و گرالت نیز به عشق واقعی خود میرسد. علاوهبر این، زنده ماندن و نماندن شخصیتهای فرعی و داستانشان نیز بر اساس انتخابهایی که بازیکنان در بازی انجام دادهاند، متفاوت خواهد بود که این مورد، پایان بازی را برای بازیکنان مختلف، متفاوت و منحصر به فرد جلوه میدهد.
Life is Strange
بازی Life is Strange که توسط استودیوی Dontnod ساخته شده است، با آن پایان منحصر به فردش، بازیکنان را با حس دوگانگی تنها میگذارد. شاید دانستن این نکته برایتان جالب باشد که اسم قسمت آخر این بازی نیز «دوگانگی» انتخاب شده است. در لحظات آخر بازی، بازیکنان باید بین ۲ گزینه نجات دادن دوست صمیمی خود یا قربانی کردن آن و نجات دادن شهر از طوفان، یکی را انتخاب کنند. شاید بهترین راه این است تا بازیکنان، کلویی، دوست صمیمی شخصیت اصلی، را در همان قسمت اول میکشتند تا مجبور نباشند در پایان با آن انتخابهای دردناک مواجه شوند. درواقع Life is Strange یک بازی ویدیویی برای بزرگسالان به شمار میرود، به همین خاطر است که پایان خوشی ندارد. برخی مواقع، تلاش برای تغییر دادن شرایط و بهتر کردن آنها، همه چیز را بدتر میکند و باید با عذاب وجدان حاصل از اقدام کردن یا نکردن، دست و چنجه نرم کرد. خاطراتی که از کلویی در ذهن شخصیت اصلی نقش میبندد نیز نشان دهنده این موضوع است که همه عزیزانی که از میان ما رفتهاند، هنوز هم در ذهن و قلب ما زنده هستند.
Uncharted 4: A Thief’s End
در بازی Uncharted 4: A Thief’s End با جنبه سیاهتری از زندگی نیتن دریک، شخصیت اصلی بازی، مواجه میشویم و تمام شیطنتها و اتفاقات سرخوشی که در ۳ قسمت ابتدایی این مجموعه شاهد بودیم را فراموش میکنیم. در این قسمت مشاهده میکنیم که ادامه ماجراجوییهای نیتن دریک به جایی میرسد که زندگی شخصی او در لبه پرتگاه و سقوط قرار میگیرد. شاید عجیب باشد اما استودیوی ناتیداگ به شکل بسیار مناسبی داستان نیتن را پایان میدهد، به گونهای که شاهد بالانس خوبی بین مضامین بزرگسالانه و آرزویهای کودکی (که داستان این قسمت از مجموعه را شکل میدهند) هستیم. در پایان این عنوان و دیدن دختر نیتن دریک و الینا فیشر متوجه میشویم که هرچند آنها زندگی گذشته خود را کنار گذاشتهاند، اما اثرات آن هنوز وجود داشته و به دخترشان نیز سرایت کرده است.
Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots
رباتهای نانو، تجربیات واقعیت مجازی، میهن پرستان و بسیاری از مواردی که در بازی Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots وجود دارند را فراموش کنید. این عنوان بیش از هر چیزی به خود شخصیت اصلی بازی که سولید اسنیک است، میپردازد. در پایان این بازی Liquid Ocelot شکست خورده و اسنیک به فکر خودکشی میافتد که بیگ باس از راه رسیده و به او میگوید که پدرش است و با گفتن جمله «فراموشش کن» نظر اسنیک را درمورد خودکشی عوض میکند. در ادامه بیگ باس نحوه تشکیل شدن گروه میهن پرستان را توضیح میدهد و به او میگوید که بهانه جدیدی برای زندگی کردن پیدا کند. هرچند بازی Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots دارای لحظات به یادماندنی زیادی است، اما بدون شک پایان آن یکی از بهترینهای آن لحظات در بازیهای ویدیویی به شمار میرود.
Mass Effect 2
در قسمت دوم مجموعه Mass Effect، کاپیتان شپرد هنوز به آن شخصیت کاریزماتیکی که سارن را شکست داد، تبدیل نشده بود. او در مواجه با کالکتورها، کشته شد و سپس توسط سربیروس دوباره به زندگی برگشت. ماموریت کاپیتان شپرد که یک خودکشی تمام عیار به شمار میرفت، باعث شد تا بازیکنان نگران این باشند که دیگر هیچ وقت نتوانند او و یا خدمهاش را برای باری دیگر ملاقات کنند. البته صحنه آخر بازی نیز که نشان میداد رپیرها به زمین حمله کردهاند، بسیار وحشتناک بوده و این سوال را ایجاد میکرد که آیا کاپیتان شپرد میتواند بر دشمنان خطرناک خود غلبه کند یا خیر؟
Assassin’s Creed 4: Black Flag
برخلاف قسمتهای دیگر این مجموعه محبوب، داستان Assassin’s Creed 4: Black به موضوع انتقام نمیپردازد. هرچند «ادوارد کنوی» (Edward Kenway)، شخصیت اصلی این قسمت از بازی، اتفاقات زیادی (از دست دادن مری رید و کشتن تملارها و غیره) را پشت سر میگذارد. او در همان ابتدای داستان به این موضوع اشاره میکند که برای پولدار شدن، همسر خود را ترک کرده است. در نهایت او با دخترش مواجه میشود و درمییابد که همسرش فوت کرده است. از این نقطه به بعد او رابطه بسیار عاطفی را با دخترش آغاز میکند و به نوعی به رستگاری و آرامش میرسد. شاید قسمت سوم این مجموعه نتوانست به گونهای که انتظار میرفت، بازیکنان را به طرف خودش جذب کند، اما بدون شک Assassin’s Creed 4: Black، نه تنها یکی از بهترینهای این مجموعه به شمار میرود، بلکه دارای پایانی بوده که کمتر در دیگر بازیهای ویدیویی به نمایش گذاشته شده است.
Portal 2
پس از همه جریاناتی که در قسمت اول این بازی اتفاق افتاد، «چل» (Chell) باری دیگر در چنگال «گلادوس» (GLaDOS) گیر میافتد. در پایان بازی با یک پیچ داستانی ناگهانی مواجه میشویم که چل و گلادوس مجبور میشوند با همکاری هم، «ویتلی» (Wheatley) را شکست داده و با باز کردن پورتالی در کره ماه، آن را به همان مکان منتقل کرده و برای همیشه از شرش راحت شوند. و در آخر گلادوس نیز دست از سر چل برداشته و او را راحت میگذارد. البته پایان این بازی به گونهای طراحی شده تا بازیکنان را به فکر فرو ببرد که تاکنون موفق نیز شده است و بازیکنان تا به این لحظه تئوریهای زیادی را در رابطه با داستان و نحوه پایان بازی Portal 2 مطرح کردهاند.
4 دیدگاه
سید ایمان احمدیان حسینی
Guns of patriots از اون پایانای عجیب و احساسی ژاپنی بود که میشد بارها بازی رو به خاطر وقایع سکانس پایانی و خصوصا موسیقی فوقالعادش تموم کرد و باز خسته نشد..
Behnam
پایان Life is strange واقعا سخت بود، ولی قبل از تجربه کردنش فکر نمیکردم انقدر خوب باشه یکی از بهترین بازی هایی بود که تجربه کردم
رضوان دشتی
بازی life is strange خیلی منطقی به این موضوع میپرداخت که تغییر دادن حتی کوچکترین جزئیات در گذشته میتونه به فاجعه تبدیل بشه و احتمالات زیادی رو به وجود بیاره. مهمتر از همه اینه که بازی تونست به شکل موفقی این موارد رو در بازی اجرا کنه و برای بازیکنان قابل فهم باشه.
سينا
جای بازی mafia 1 به شدت احساس میشه کاش تو لیست بود