بعد از قسمت نخست فصل ششم سریال Game of Thrones که چندان باب میل مخاطبین نبود، قسمت دوم بسیار قوی و حتی فراتر از انتظارات ظاهر شد تا سبب شود باری دیگر دوستداران دنیای وستروس غرق در زیباییهای این ساخته HBO شوند. این هفته هم شاهد انتشار قسمت سوم از فصل ششم بودیم؛ قسمتی قابل قبول که چشماندازهای تازهای را پدید آورد و سکانس پایانی آن سبب شد بسیاری از مخاطبین نظرشان نسبت به پایان سریال تغییر کند. حال قصد داریم تا نگاهی بیندازیم بر قسمت سوم فصل ششم سریال Game of Thrones تا بابی باشد برای کنکاش بیشتر در این اثر. موضوعی که در این قسمت کاملا قابل لمس بود، ریتم آرام و پخته آن نسبت به هفته گذشته است. قسمتی که به سر و سامان دادن و پرداخت بیشتر به اتفاقات سریع قسمت پیشین میپردازد و در کنار آن موضوعات و سرفصلهای تازهای را نیز ایجاد میکند. در قسمت سوم (عهدشکن) همه انتظار داشتیم که در نهایت امر سرگذشت والدین جان اسنو مشخص شود اما در لحضه موعود کلاغ سه چشم همه را غافلگیر میکند و تایید یا رد نظریه J= L + R را به هفتههای آتی موکول کرد! همچنین با زنده شدن جان اسنو در پایان قسمت قبل همه مشتاق بودیم تا ببینیم لرد فرمانده چه تصمیماتی را اتخاذ خواهد کرد و چه پیش میآید اما در سکانس پایانی بازهم همه چیز تغییر کرد و نگهابانی جان اسنو پایان یافت و او به دنبال سرنوشت خودش رفت. علاوه بر این موارد متاسفانه یا خوشبختانه (بهتر است بگوییم بدون شک متاسفانه!) پیشبینیهایی که در مورد اسیر شدن ریکون استارک به دست رمزی بولتون وجود داشت به حقیقت پیوست و پسر کوچک استارکها نیز به نظر قرار است در این فصل نقشی تقریبا مهم را ایفا کند چرا که او هماکنون برای حاکم وینترفیل نقش کلید شمال را دارد.
یکی از نکاتی که از همان سکانس ابتدایی مخاطب متوجه میشود تغییر باورها و ساختارهای جان است. لرد فرمانده دیوار که پس از بازگشت از مرگ، وحشیها او را یک خدا میدانند! پس از زنده شدنش به خوبی در مییابد با وجود اینکه کلیت کارش در آوردن وحشیها به این سوی دیوار درست بوده اما در جزئیات اشتباه کرده است. اشتباهی که موجب مرگ او شد. حال این جزئیات و کلیات چه هستند؟! مسلما نجات دادن وحشیها از سرما و وایتواکر شدن امری است بیتردید درست. اما برای چه کسانی؟ برای لنیسترها که جافری سر ند را بر نیزه کند و با آن سانسا را آزار دهد؟ برای محاظفت از وینترفیل که بولتونهای جنایتکار در آن کلاشی کنند و جان برای حفظ آنها از خطر خنجر بخورد؟ مسلما نه! در آخرین لحظات این قسمت جان همانند اسم قسمت سوم، «عهدشکن» بود و به نگاهبانی خود پایان داد. جان حال یحتمل قصد دارد به دنبال ارجعیت دادن درست از دیدگاه خودش به آرمانها و مصلحت جامعه باشد. و همین موضوع مهر تاییدی است بر گمانهزنیهایی که پس از تریلرهای فصل ششم در مورد حضور جان در نبرد شمال صورت گرفت و اینجاست که بعد از شش فصل که در حق استارکهای دوستداشتنی ظلم شد (باید جان را هم جزءای از خاندان استارکها دانست!) به نظر قرار است شاهد رستاخیزی باشیم از جنس گرگهای شمال.
و موضوع دیگری که در مورد جان و دیوار حسابی جیگرمان را حال آورد! کبود شدن چهره منفور آلی کوچولو بود! و نکتهای که میتوان از آن سکانس اعدام مجرمین در پایان قسمت برداشت کرد این است که جان حتی با وجود دگردیسی شخصیتی که انجام داد، هنوز هم عاطفه دارد و همان جان دوستداشتنی خودمان است. زیرا به وضوح پیداست حتی با وجود وقیح بودن حرکت آلی بازهم در کشتن او تردید دارد ولی جان با حرکتی مثبت و محکم آنچه را انجام میدهد که باید داد. همچنین صحبت سرآلیستر و نگاه خیره او به دوردست و پذیرفتن مرگ باشرف با توجه به آرمانهایش نیز دوستداشتنی است.
سم تارلی قرار است نقش پررنگتری در داستان داشته باشد. بعد از سه قسمت بالاخره در «عهدشکن» ما سم و اهل و ایال! را دیدیم که از قضا سم دریا زده شده بود! اما کماکان مصمم است تا به جان و سم کوچولو و مادرش کمک کند. هرچند که در سیادل و رفتن به نزد خانوادهاش مشکلات بسیاری را پیش روی خواهد داشت.
وقتی تمام نقشهها، نقش بر آب میشوند! دقیقا این جمله حکایت احوال دنریس تارگرین، زاده طوفان و مادر اژدهایان است که اینک از کالیسی به «دوشاخین» نزول درجه داشته است! در این قسمت همان دوشاخینی که در فصل اول و به هنگام ازدواج کال دروگو و دنریس، آن قلب تپنده را به خورد او داد! هم اکنون زاده اژدهایان را برای مراسم دادگاه حکام دوتراکیها آماده میکند تا آنها در مورد آینده وی تصمیم بگیرند. از سوی دیگر سر جورا مورموننت و همراهانش به نزدیکی ویسدوتراک رسیدهاند و یحتمل در قسمت آینده شاهد تقلای آنها برای نجات دنریس که اکنون تمام نقشههایش نقش بر آب شده است خواهیم بود. شاید بتوان دگردیسی دنریس و جان اسنو را در این قسمت تا حدودی شبیه به هم دانست. زیرا هر دو با وجود اینکه در گذشته راه درست را انتخاب کرده بودند، هر آنچه را که ساخته بودند سست و لرزان میبینند. اما با این تفاوت که دنریس کماکان در بند است و پس از آزادی بیتردید درگیر پاکسازی مرین از شر پسران هارپی و همراهان آنها خواهد شد اما جان عهدشکن، راهای مکانی نامعلوم شده است تا به لطف خدای نور در بازگشت وی به دنیا پاسخی درخور بدهد.
از سوی دیگر در این قسمت، در مرین شاهد سکانسهایی کوتاه اما جالب بودیم. نخست صحنه مکالمه یا بهتر است بگوییم بازجویی لرد واریس را میبینیم که همانند همیشه سیاستی خاص و کمنقص در تار و پود آن تنیده شده است. یکی از نکات لذت بخشی که در مواقع حضور واریس و نقشههای وی مشهود است سبک خاص سیاست مداری اوست. سبکی گاهی اعصاب مخاطب را خرد میکند اما همیشه در نزد او خاص و جالب است! در بخش دیگر شاهد کوتوله داستان، ترین لنیستر هستیم که مشغول صحبت کردن با کرم خاکستری و همراه همیشگی دنریس است که لحظات مفرحی را پدید میآورند.
برخلاف انتظارات به هیجان و انتظار بیاندازهمان برای فهمیدن سرگذشت والدین جان، به سوالاتمان پاسخ داده نشد و پیرمرد گرفتار در میان درخت! با بیان جمله همیشگیاش یعنی، «اگه زیاد توی جایی که به اون تعلق نداری بمونی، دیگه نمیتونی برگردی» یک دنیا حسرت را در دل ما باقی گذاشت! اما فهمیدیم که پاکترین مرد دنیای وستروس و سریال Game of Thrones نیز دروغ گفته است! بعله، ند استارک دوست داشتنی نیز در مورد مبارزهاش با سر آرتور دین، و چگونگی کشتن او دروغ گفته است. زیرا در مبارزه او با آرتور دین، شمشیر باد و به گفته بسیاری از شمشیرزنان همدورهاش، بهترین مبارز تاریخ با دو شمشیر در دست، این ند نیست که او را میکشد بلکه هالند رید نیمه جان است که سر آرتور را با خنجری از پشت میکشد. پس از آن ند به سراغ خواهرش میرود این فلش بک همینجا پایان مییابد و همه چیز به قسمتهای آتی موکول میشود.
خروش لنیسترها، دوگانگی در دربار. همانطور که انتظار میرفت سرسی و جیمی سعی بر دیکته کردن قدرت خود به سایرین و پس از آن انتقام گرفتن از گنجشک اعظم را داشتند. مورد اول که به لطف سر گریگور به خوبی انجام میشود! غول بی شاخ و دمی که چندان بدمان هم نمیآید از هیبتش!
اما اینجا دنیای وستروس است و دنیایی سراسر تزویر و دروغ که از هرجایی ممکن است آسیبی به قهرمانان داستان برسد، حال اگر این شخص پادشاه تامن کم تجربه یا بهتر است بگوییم بی تجربه باشد! در سکانس ملاقات گنجشک اعظم و تامن، پیشوای تند رویان دینی به زبان چرب و نرمش به خوبی تامن را فریب میدهد آرمانهای ابتدایی او را دست خوش تغییر میکند. هرچند یحتمل با صحبتهای بعدی سرسی و جیمی عقیده تامن بازهم تغییر کند اما مسلما اراده او به محکمی قبل برای گرفتن انتقام نیست.
آینده آریا هم در نهایت پس از نزدیک به ۱۰ قسمت اندکی روشن میشود و خدای هزار چهره به نظر پس از گذران مرحله نابینایی، این دختر که اکنون «هیچکس» نام داد را در پیشگاه خود پذیرفته است. همچنین بر اساس تریلر آنچه در قسمت چهارم از فصل ۶ خواهیم دید، در قسمت بعدی شاهد حضور لرد بلیش مکار! (انگشت کوچک) خواهیم بود که بیتردید هدف اصلی او سانسا و شمال خواهد بود و همچنین با توجه به گروگان گرفته شدن ریکون توسط رمزی بولتون و حرکت جان به خارج از دیوار، مسلما به زودی شامل نبرد شمال خواهیم بود. نبردی که احتمالا همان بزرگترین نبرد وعده داده شده در تاریخ تلویزیون خواهد بود.
از قسمت آینده سریال چه انتظاراتی داریم؟!
- لرد بلیش مکار باز میگردد! در این قسمت بالاخره شاهد بازگشت سیاستمدارترین مرد دنیای تاج و تخت و سریال Game of Thrones خواهیم بود. مردی که واقعا نمیتوان با جدیت به پیشبینی افکارش پرداخت و باید صبر کرد و شاهد نقش احتمالا پر رنگ وی در داستان باشیم.
- رمزی بولتون پس از چند دقیقه مهربانی با ریکون بینوا شیطان میشود! شیطان که نه! چیزی بدتر از آن رمزی میشود و مسلما شاهد آزار و اذیت ذهنی ریکون از سوی او خواهیم بود.
- بازگشت تیون به جزایر آهنین. در قسمت دوم، «خانه» شاهد جدا شدن تیون گرجوی از سانسا و عزیمت او به سمت زادگاهش بودیم. جایی که هماکنون تخت نمک (تخت حاکم گرجویها) بی صاحب است و مدعیان آن بسیار. و از سوی دیگر مسلما آنزادگان روی خوش به تیون یا همان ریک خودمان نشان نخواهند داد.
- بالاخره پس از مدتها قرار است آن سکانسی که بارها در تریلرها گوشههایی از آن را دیدهایم، یعنی اعتراف ملکه مارجری نزد گنجشک اعظم و آزادی او را شاهد باشیم. موضوعی که مسلما بر عملکرد لنیسترها و دوگانگیهای موجود در دربار نیز تاثیر گذار خواهد بود.
- رهایی دنریس تارگرین از دست دوتراکیها. بهنظر در این قسمت بالاخره شاهد درگیری بین یاران کالیسی دیروز و دوشاخین امروز! خواهیم بود و درنهایت امر آینده دنریس و آینده مرین، پس از صحبتهای ترین با حکام ثروتمند شهرهای اطراف مشخص خواهد شد.
سخن پایانی:
همانطور که در بالا اشاره شد در این قسمت علاوه بر اینکه به برخی از سوالاتمان پاسخ داده میشود، هزاران سوال بیجواب و چندین شخصیتی که حتی نمیشود در مورد آیندهشان پیشبینی هم کرد را درمقابلمان قرار میدهد. قسمت «عهدشکن» برخلاف هفته قبل آنچنان طوفانی و سریع نبود و با ریتمی خوب و مناسب به اتفاقات بسیاری پرداخت. در یک جمع بندی کلی میبایست قسمت سوم از فصل ۶ سریال Game of Thrones را مثبت ارزیابی کرد و بیش از هر چیز منتظر قسمت بعدی برای یافتن پاسخ سوالهایمان باشیم.
5 دیدگاه
Ragnar
به نظرم جان نباید اون پسر کوچیکه رو اعدام میکرد. بهتر بود زندانیش میکرد. بیچاره رو!
hanna
به نظر من این قسمت، از دوتاى اولى بهتر بود. به نظر من لرد بلیش تلاش خواهد کرد تا سانسا رو پیش رمزى برگردونه. فراموش نکنیم توى یکى از عکس هاى HBOسامسا با زره شمال داره مى جنگه. براى رسیدن به این نقطه یا باید دوباره زن رمزى شده باشه یا رهبر قبیله وحشى ها که البته ظاهراً فقط از جان اسنو حرف شنوى دارن. امیدوارم قسمت بعدى به خوبى این باشه.
From masoud of iran
با مرگ اُلی خیلی حال کردم واقعا حقش مرگ بود.
استاد خزایی کارت حرف نداره 🙂
محمد سعید خزایی
مسعود منم دقیقا خیلی با مرگ آلی حال کردم!
و نظرم برخلاف نظر Ragnar هست! آلی لایق مرگ بود….
ممنون. لطف داری
HS70
جان دودل بود برا کشتنش، بنظرم نفرت جان از اُلی بیشتر بخاطر کشتن ایگریت بود تا کشتن خودش، بخاطر همین نبخشیدش، همه بدبختی جان از همین اُلیه