در این یادداشت نگاهی خواهیم انداخت به مفهوم واژه نقد و اشارهای خواهیم داشت به تمامی قابهای فعال در حوزه سرگرمی. با ما در ادامه مطلب همراه باشید.
در زمانهای زندگی میکنیم که در آن بسیاری از نویسندگان حوزه سرگرمی به معنای واقعی کلمه در فقر ایده و خلاقیت به سر میبرند؛ سیل این الگوپردازی و تغییر ساختار صرفا ظاهری جملات در مطالب فضای مجازی آن قدر زیاد شده که در اکثر رسانهها و حوزههای فعال به وفور میتوان موارد مشابهی را یافت و حتی قابی مانند گیمشات نیز از این قاعده مستثنا نشده است. ریشه ظهور چنین تفکری که موجب الگوزدگی جمع کثیری از نویسندگان فضای مجازی شد، تقریبا به دو سال گذشته باز میگردد. عصری که در آن به دلیل دست کم گرفته شدن موقعیت، عملا نویسندهای برای آینده این حوزه پرورانده نشد و پس از خروج جمعی از قلمشکستان و موسفیدهای نویسندگی، کم کم موج جدیدی در سرتاسر فضای مجازی پراکنده شد و حاصل کار ظهور منتقدنماها و نویسندگانی بود که از تمام ماهیت واژه «نقد» یا «مقاله»، تنها یک الگوی ساده را در ذهن خود ذخیره کردهاند و هربار به همان شیوه مقالهای را به رشته تحریر در میآورند که عملا نه دردی از خواننده دوا میکند و نه دری را برای کسی باز. این شرایط خودش به تنهایی آنقدر به هویت این حوزه از دنیای مجازی آسیب رساند که بعدها با قرار گرفتن در سراشیبیِ نویسندگی و کمبود منابع درست برای پرورش نویسندگان آینده، کم کم موج جدیدی از الگوزدگی در دل خاک این حوزه رشد کرد و اکنون تبدیل به معضلی واقعا جدی و بزرگ شده است. مقالاتی که عموما بیمغز هستند و نه تنها حرفی برای گفتن ندارند، بلکه هویت آنها از نظرات یک شخص کاملا عادی نیز سطحیتر و مضحکانهتر به نظر میرسد.
ما هم مانند بسیاری از شما خوانندگان از همهجا بیخبر، گاهی اوقات مرورگرمان را باز میکنیم و در لا به لای جستجوهای روزمرهمان، کمی هم به حوزه سرگرمی نگاهی میاندازیم. دقیقا همانند شما خوانندگان محترم، بسیاری از سایتهای سطح بالای این حوزه را هم میشناسیم و حتی مطالبشان را هم دنبال میکنیم؛ چرا که حداقل در مقیاس کلی، هدف تک تک نویسندگان مجازی، لااقل در حوزه سرگرمی جنبه همگانی دارد و این طور نیست که من نویسندهِ سایتی مانند گیمشات مطالب دیگران را دنبال نکنم؛ که البته ای کاش نمیکردم! و کاش وارد بعضی از مطالب بیسر و ته این حوزه که در این مطلب بدون هیچ فیلتری آنها را نام خواهم برد، نمیشدم و با همان تصورات رنگی و زیبایی که از نویسندگی در فضای مجازی داشتم به مصاف غرغرهای اعضای خانواده میرفتم و مثل روزهای گذشته، صبحمان به شکلی کاملا نرمال و عادی شب میشد که نشد. نگارنده نه با کسی پدرکشتگی دارد و نه تعارف؛ عدهای بر سر این حوزه از فضای مجازی بلایی را آوردهاند که بعید میدانم کریتوس بر سر زئوس آورده باشد. عدهای آن قدر با تکبر مضحکانهای دست به قلم میشوند که احدی نمیتواند نوشته آنها را زیر سوال برده و از آنها انتقاد کند؛ اگر راهی برای این موضوع هم وجود داشته باشد، بدون شک بیپاسخ میماند.
موضوع بحث یادداشت این نیست که برای خوانندگان حرفی را دیکته کنیم و آن را به دیگران تحمیل؛ این خودش در تضاد با موضوع اصلی مقاله است و در ادامه هم قرار نیست که شاهد چنین بحث و گفتگویی باشید. در این دوره و زمانه کافیست که فردی از طریق چهارچوب رسانه اسمی در کند و نامش روی زبانها بچرخد؛ فردای همان روز نسخههای فیک و کپی & پیست شده همان منتقد بیزبان را در سر تا سر فضای مجازی خواهید یافت و خدا را هزار مرتبه شکر، ادعای اوریجینالیتی بودن تفکرشان زمین و زمان را شکافته است. هر زمان که مینشینیم و سکوت میکنیم، عدهای پیش خود گمان میکنند که صندوقچهای از دانش و فهم مجازیاند. درحالی که اصلا این گونه نیست؛ رفتار ما دقیقا مصداق همان جمله معروف است که میگوید جواب عدهای خاموشیست. به زبانی سادهتر، بهتر است از کنار برخی از مطالب با لبخندی ملیح گذر کرده و بیخیالش شویم. منتها ظرف تحمل یک خواننده یا مخاطب که سالها در این حوزه فعالیت داشته هم گنجایش خاص خودش را دارد و از یک نقطه به بعد، توهین به شعور مخاطب آنقدر زیاد میشود که این ظرفِ تحمل پر شده و سرریز میکند. در این لحظه است که چنین مقالاتی به رشته تحریر در میآیند!
بگذارید کار را از تولید محتوا شروع کنیم؛ در میان سایتهای فارسی زبان و منهای مواردی کاملا استثنا، مساله تولید محتوا به هیچ وجه جدی گرفته نمیشود. به روایتی در محتوای مقالات مرتبط با حوزه سرگرمی المپیک شیپیشها برپاست و نه تنها حرف جدیدی برای گفتن وجود ندارد، بلکه از ورژنهای قبلی همین سبک از مطالب نیز محتوای کمرنگتری را منتقل میکند؛ و به جرئت میتوان گفت اکثر مقالات حاضر در سایتهای گیم و سرگرمی کاملا تکراری و بدون نوآوری هستند. نمونه بارزش نیز همین تاپ ۱۰های موجود در فضای مجازی خواهد بود. اوج محتوای این دسته از مقالات در تیتر آنها نهفته است؛ یعنی اگر تیتر فلان مطلبی «۱۰ بازی برتر در تاریخ صنعت گیم» باشد، در محتوا فقط و فقط با جملاتی رو به رو میشوید که به ستایش اسامی حاضر در لیست میپردازد و فقط جملهبندیها تغییر میکنند. یا شما مقالات متعددی را از بازی The Last Of Us یا حتی عناوین کوچکی مانند Undertale در فضای مجازی مییابید؛ اما سوال اصلی این است که کدام یک از مطالب مذکور حرف جدیدی برای گفتن دارند؟ نویسندگان در تمامی موارد متنی در مدح و ستایس بازی محبوبشان به رشته تحریر میآورند و مدام عنوان مورد نظر را روی سرشان حلوا حلوا میکنند. و زمانی که خواندن مقاله به پایان میرسد از خودتان میپرسید؛ خب؟ این که The Last Of Us یا هر نمونه دیگری بازی خوبی است را تیتر مقاله به خواننده منتقل کرده است؛ خود مقاله چه چیزی دارد؟ شاید دلیل این اتفاق در میان مقالات و مطالب کشورمان این باشد که بسیاری از نویسندگان هنوز با مفهوم درست واژه «نقد» آشنا نشدهاند. نقد قرار نیست گفتن خوبیها و بدیهای یک اثر باشد؛ هدف از نقد گفتن چرایی این موضوع است. به زبانی سادهتر ما در «نقد» هیچگاه نمیگوییم که بازی ایکس تجربه خوبی را برای مخاطب فراهم میکند؛ میگوییم که بازی ایکس «چرا» تجربه خوبی را برای مخاطب فراهم میکند. نقد کردن به معنی آن فرمول همیشگی میان بررسیهای امروزی نیست؛ این که بیاییم و بگوییم که فلان بازی در زمینه گیمپلی به درجه عرفان رسیده است، یا موسیقیها به دلمان ننشسته و… به هیچ وجه نمیتوان اسم آن را نقد یا حتی بررسی یک اثر گذاشت. گیمپلی، داستان، موسیقی و گرافیک تنها بخشی از نقد هستند که نویسنده باید بر روی آنها تسلط یافته باشد؛ مفهوم «نقد» در ورای این چهار شاخصه اصلی قرار گرفته است. راستی؛ واقعا گفتن خوب و بد یک اثر (حتی) برای یک کاربر ساده کار سختی خواهد بود؟ من که اینگونه تصور نمیکنم.
نه به آن شوری شور، نه به این بینمکی! دقیقا خلاف همین اتفاق نیز به شکلی افراطی در حال به وقوع پیوستن است. یعنی همانقدر که عدهای بررسی اثار سینمایی و ویدئوگیمی را شل میگیرند و مدام با اثر تعارف دارند، عدهای هستند که به شکلی کاملا متضاد، اثر را به روایت تصویر قیمه قیمه میکنند. منتها وضعیت این جبهه از فضای مجازی به شدت وخیمتر و ناامیدکنندهتر است. نویسنده چنین مقالاتی معمولا نه درکی از اثر دارد و نه سواد کافی برای سنجش خوب و بد آن؛ این دسته از نویسندهها معمولا از دریچه منطق خودشان عناوین را به اصطلاح نقد میکنند و اصلا و ابدا کاری به تعاریف و اساس این حوزه ندارند. حرف، حرف خودشان است؛ اصطلاحا به منطق خودشان شرطی شدهاند. بحث کردن با این عده دقیقا همان نتیجهای را دارد که طرفداران دو تیم استقلال و پرسپولیس پس از ساعتها گفتگو در رابطه با برتری تیمشان خواهند داشت. اساسا قرار نیست منطق پایش را به بحث بگذارد؛ نویسنده تنها میخواهد حرفش را به کرسی بنشاند و طرق و روشهای موجود اصلا برایش اهمیتی ندارد.
مشکل فقط نویسندهها نیستند؛ مخاطب این دسته از مطالب نیز گاهی نقش بنزین روی آتش را بازی میکنند. خوانندگان بی آن که توجهی به محتوای بخش عمدهای از مقالات داشته باشند، با این هدف که بتوانند بحثی را در رابطه با موضوعاتی جزئی و کلیشهای راه بیندازند، نویسنده را ترغیب به نوشتن دوباره این دسته از مطالب میکنند. یادم است در آخرین مصاحبه صورت گرفته با متین ایزدی، در پاسخ به این سوال که چرا دیگر نمینویسید اینگونه پاسخ دادند؛ کسی نمیخواند! بیایید باور کنیم که نوشتن در رابطه با زیباترین شخصیتهای دنیای گیم، زشتترین آنها، برترین آنها، جسورترین آنها و خلاصه و گرد میگویم؛ ایکسترین آنها چیزی نیست که مخاطب ایرانی به آن نیاز داشته باشد. بیایید باور کنیم که این دسته از مقالات، بیشتر از آن که مخاطب را با قلم نویسنده آشنا کنند، آنها را به دیدن تصاویر و تیترها قانع میکنند. بیایید باور کنیم که نویسندگی به سادگی آوردن چند جمله کوچک نیست؛ یک مقاله پیش از آن که به بدنه نیاز داشته باشد به مغز نیاز دارد. اساسا مطلبی که هدف و مقصودی برای خواننده نداشته باشد، چه چیزی جز وقت تلف کردن هستند؟ بیایید باور کنیم، پیشرفت این حوزه دست به دامان برتری میان پلتفرمها نیست، نیازمند به اصطلاح نقدهای چندین هزار کلمهای نیست. بیایید باور کنیم که حوزه محبوبمان برای مخاطب با هدف سرگرمی و لذت طراحی شده است، نه کشف برتری میان بازیها. بیایید در ایدهپردازی فقیر نمانیم؛ همانطور که فرهنگ اطرافمان در درک ویدئوگیم فقیر است. بیایید استثنا باشیم؛ ایدههایتان را بکارید و حتی اگر به سرانجام نرسیدند به خودتان افتخار کنید که حداقل مغز تو خالی نبودهاید. درست همانند جمع کثیری از نویسندگانی که خوب میشناسمشان.
در پایان یادآوری میکنم که این یادداشت صرفا درد دلی از زبان یک نویسنده تازهکار بود که برای حوزه کاریاش دل میسوزاند. بهتر است در جمع نویسندگانی باشید که سر مخاطبش را کلاه نمیگذارد. درست مصداق همان تبلیغات کذایی داخل شبکههای اجتمایی که شما را به محتوایی دروغ دعوت میکنند. باور کنید که نوشتن فقط و فقط به معنی تسلط بر روی نگارش نیست؛ یک نوشته مغز و هدف میخواهد و اگر مسالهای به این مهمی فاکتور گرفته شده باشد، نوشته چیزی برای گفتن ندارد.
4 دیدگاه
سید ایمان احمدیان حسینی
سجاد جان طبق معمول حرف دل رو با حقیقت ترکیب کردی و نتیجه شد یک اثر خوب.
ما هم راه معروف شدنو بلدیم و تو نوشتن مقاله راجع به اعمال گرالت داخل میان پردههای ویچر عاجز نیستیم (!) منتها این چرندیات پوچ چیزی به مخاطبای اغلب مصرف کننده گیم ایران اضافه نمیکنه.. دم اون نویسندهای گرم که تو ساختن قدم ورداره. خراب کردنو ک همه بلدن.
مرسی بابت قلمت?
PEYMAN666
دمت گرم و خستنه نباشی.
سایت گیم .ف.ا دقیقا اینطوری کار میکنه. از اون طرف اقای رضا محمدی خوب مینویسه اما یک عده شروع کردن به پرستش ایشون!
اما سجاد جان همچین مهربون بودی توی نوشتن این نقد باهاشون!
سجاد محمدیپور
به قول شاعر؛ مهربانی نقش هر نقاش نیست، هر که نقشی را کشید نقاش نیست!
حق با شماست پیمان جان؛ اما گاهی اوقات بهتره به در بگیم، شاید دیوار بشنوه… ممنون بابت مطالعه
میلاد رضایی منش
عالی و گویا…. و دیگر هیچ