مدتی قبل شاهد انتشار اپیزود پانزده فصل هفتم سریال The Walking Dead بودیم. در این فرصت قصد داریم به بررسی اپیزود مذکور بپردازیم و کمی هم اتفاقات گذشته در فصل جاری را مرور کنیم. با ما همراه باشید.
از اختتامیه فصل هفتم سریال The Walking Dead چه انتظاری داریم؟ سوالی که شاید پس از تماشای اپیزود پانزدهم خیلیها از خودشان پرسیده باشند. هنوز آخرین تقابل میان ریک و نِگان و ماجرای آن جنگل پر از ناجی را فراموش نکردهایم؛ حالا چیزی نزدیک به پانزده قسمت از آن افتتاحیه پرتلفات فصل هفتم گذشته است و به نظر میرسد که همه چیز در پایان به گره ابتدایی فصل باز میگردد؛ ریک و نِگان. میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست؛ یک افتتاحیه پرخون، اختتامیهای پرتلفات میطلبد و حالا همه چیز برای این موقعیت فراهم شده است. منتها چیزی بالغ بر یک فصل کامل برای یک اتفاق ظاهرا بزرگ صبر کردهایم و در این میان واقعا نمیتوان گفت که چه بر سر بینندگان سریال آمد و چه کُشتیها که با پلکهایمان نگرفتیم. اپیزود پانزدهم قرار است همان تلنگری را به مخاطب بزند که در پایان بندی فصل ششم سریال The Walking Dead شاهدش بودیم؛ منتها قواعد کار کمی تغییر کرده است. با تمامی این اوصاف، قسمت پانزده فصل هفتم سریال The Walking Dead طبق رسم همیشگی این روزهای سریال، لبریز از مشکلات فنی بزرگ و یکی دو عدد هم کوچک است که نمیگذارد کار اپیزود به خوبی تمام شود. منهای موارد فنی موجود، اپیزود پانزدهم یک مشکل بسیار بزرگ دارد که در همان ابتدای کار بارها و بارها مخاطب را به فکر فرو میبرد. با این حال اگر قسمت پانزدهم را در ترازوی The Walking Dead قرار دهیم و صرف قیاس، اپیزودهای فصل جاری سریال باشد؛ باید گفت که وضعیت آن قدرها هم وخیم نیست!
از پانزده اپیزود گذشته، چیزی نزدیک به دوازده قسمت آن را صرف مرور زندگینامه کاراکترها کردیم و روایت داستان هر یک از شخصیتها به طور جداگانه دنبال میشد؛ این روند تا انتهای قسمت چهاردهم نیز ادامه داشت. حالا پس از چهارده اپیزود (منهای مواردی به خصوص) بازهم تمامی خطوط داستانی به یکدیگر متصل شده است. اما بگذارید پیش از هر چیزی یک نگاهی به پتانسیل از دست رفته بسیاری از شخصیتهای مهم فصل هفتم داشته باشیم. بی برو و برگرد، سریال در شرایط کنونی تنها سه مهره کلیدی و دسته اول دارد؛ ریک، درل و کارول! مابقی شخصیتها یا آن قدر در جاده خاکی سپری میکنند که به چشم مخاطب نمیآیند، یا آنقدر درون مایه و پتانسیل اندکی دارند که عملا نمیتوان به آنها بیش از اندازه پرداخت؛ اگر هم بشود، حاصل کار چیزی مشابه اپیزود چهاردهم یا همان اسکی سواریهای مسخره کارل و ایند خواهد شد که ماقبل واژه مضحک و خسته کننده است. در جریان فصل هفتم سریال The Walking Dead از بین سه شخصیتی که پیشتر نام بردیم، پتانسیل دو تن از آنها به شکل عجیبی دست کم گرفته شد و عملا نه در خط اصلی داستان بلکه در حاشیه سپری میکردند. ریک با وجود آن که نقش پررنگی در جریان فصل جاری ایفا کرده است، هنوز هم آن طور که افتتاحیه فصل نمایان میکرد ظاهر نشد؛ اتفاق بزرگی که منجر به خفقان ریک و اعضای گروهش شد. با این حال حداقل بر روی نمودار، حضور ریک در فصل هفتم به مراتب پررنگتر و موثرتر از کارول و درل بود. کارول به رسم اختتامیه فصل گذشته، یک شخصیت کاملا منزوی و به دور از روند اصلی داستان به تصویر کشیده شد که منهای عملکرد خوب تیم بازیگری، عملا حرفی برای گفتن نداشت و در نقدهای گذشته به این موضوع پرداختیم. بزرگترین حسرتی که بر دل فصل هفتم باقی خواهد ماند، عدم حضور درل در روند اصلی داستان است. به واقع کسی که پس از اپیزود ابتدایی فصل انتظار داشتیم که بار سنگینی از درام فصل را به دوش بکشد، کاراکتر درل دیکسون بود که به دلایلی کاملا نامشخص به فرع کشیده شد و منهای چند دیالوگ نسبتا جذاب، حضورش به واقع حس نمیشد. حالا و در اپیزود پانزده فصل هفتم سریال The Walking Dead، تمامی خطوط داستانی به هم متصل میشود و دیگر خبری از آن اپیزودهای خسته کنندهای که در فصل هفتم به وفور مشاهده شد نیست؛ و خب این برای اپیزود پانزدهم نکته مثبتی است. جایی که میتوان آن را به عنوان نقطه تلاقی بسیاری از کاراکترها برای مواجه شدن با همان پایان حماسی و احتمالا پر تلفاتی که مدتها است انتظارش را میکشیم دانست. خبر خوبی نیست؟
خبر خوبی نیست! آن هم به دلایلی متعدد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. مشکلات فنی و محتوایی موجود در فصل جاری آن قدر زیاد است که به واقع نمیگذارد از این برهه زمانی به نیکی یاد کنیم. گل سرسبد این مشکلات عجیب و غریب در اپیزود پانزدهم فوران میکند و اینجاست که نمیتوان چشم را به روی واقعیت بست. ماجرا در رابطه با شرایط فعلی کاراکتر ساشا است! ما از همان ابتدای کار نیز میدانستیم که نقشه ساشا به هیچ وجه نتیجه نخواهد داد، آن هم به دو دلیل؛ اول آن که حضور نِگان در فصل آینده تایید شده و این یعنی او نمیمیرد. پس این وسط یا دخل ساشا میآید یا اینکه به نحوی نقشه آنها به خاک گل آلود مینشیند. دلیل دومش این است که نِگان عملا کاراکتر دسته اول ماجرا است و بعید به نظر میرسد که حالا در این شرایط و جنون انتقامی که در بین اعضای گروه ریک جریان دارد، قاتل شخصیت منفی داستان رزیتا و ساشا باشند؛ حداقل در این نقطه از داستان غیر ممکن است. پس این موضوع که ساشا و رزیتا از این ماموریت سربلند به بیرون نخواهند آمد از روز هم روشنتر بود؛ حالا ماجرا جور دیگری روایت میشود! جوری که گویی میخواهند ابرو بردارند، میزنند چشم ماجرا را هم کور میکنند. چه ماجرایی؟ در ادامه میگویم.
وقتی اپیزود پانزدهم شروع میشود، در لا به لای سکانسها به دنبال کاراکتر ساشا میگردیم. لااقل میخواهیم بدانیم که سرگذشت آن حماقت اپیزودهای گذشته چه شده است؛ میخواهیم تلاش او را برای زمینگیر کردن نِگان ملاحظه کنیم که میبینیم ای دل غافل! ماجرا جوری به نظر میرسد که ساشا با نیت تبدیل شدن به یک گروگان دست و پا بسته عازم قلمروی ناجیها شده است. چرا؟ چون عملا اتفاقی که پیش از این برای ساشا افتاد به تصویر کشیده نمیشود (!) و وقتی به اپیزود پانزدهم میرسید، مخاطبِ از همه جا بی خبر ساشا را دست و پا بسته در زندان مییابد. در گروه سازنده سریال The Walking Dead واقعا کسی نیست که بگوید ما چیزی قریب به دو اپیزود گذشته را برای این حمله و ترور نِگان توسط ساشا و رزیتا صرف کردیم؛ آن قدر بی اهمیت بود که حتی یک لحظه را برای شرح اتفاق رخ داده در آن جولانگاه نگانها صرف نکنیم؟ کمی هم درک موقعیت لازم است؛ سازنده شرایط و موقعیتی را بوجود میآورد، اما بدون اینکه آن موقعیت را به سرانجام برساند شما را به موقعیت بعدی دعوت میکند. حتی اگر خلق آن موقعیت چیزی نزدیک به دو اپیزود از وقت بیننده را گرفته باشد. از اینها که بگذریم، اتفاقات مربوط به قلمروی ناجیها نیز در اپیزود پانزدهم اصلا و ابدا به ایده آلهای بیننده نزدیک نمیشود. نِگان به رسم اخلاق عجیبش، هیچگاه کسانی را که به قصد کشتن او وارد قلمروی ناجیها میشوند را به قتل نمیرساند و کاملا هم برعکس؛ میهمان نواز خوبی هم میشود. عملا تا به این لحظه هر شخصیتی که اقدام به قتل نِگان کرده است ذرهای آسیب ندیده و شرایط خوبی شامل حالش شده است. رزیتا، کارل، ریک و اکنون هم ساشا! و این چه صیغهای است که قاتلان ول میگردند و ککشان هم نمیگزد؛ اگر فهمیدید به ما هم بگویید.
همان طور که از مدتها قبل پیشبینی کرده بودیم؛ این بار موقعیت ساحل نشینها نیز هدف دوربینها میشود. ریک و گروهش عازم پایگاهی میشوند که از قضا تا دندان مسلح تشریف دارند؛ اسلحه که دارند، ولی این اسلحهها همگی در اتاقی گنجانده شده و منتظر شوالیهای سوار بر اسب سفیدی هستند که به همراه غروب آفتاب از سر میرسد؛ مدیونید اگر فکر کنید که دیالوگ سه گانه شِرِک را کش رفتهایم. واقعا همین گونه است. چیزی نزدیک به پانزده عضو از گروه ریک با بمب گذاری در اطراف منطقه ساحل نشینها (بمب از کجا آوردهاند نمیدانم) که به گفته خودشان پر زدن حشره را از چندین کیلیومتری هم حدس میزدنند و نزدند، به نحوی اعضای جامعه را در منطقهای جمع کرده و با رفتاری مهربانانه و رابینهودپسند تمامی دارایی آنها را به سرقت میبرند. منتها برای این که ساختارشکنی کرده باشند، ساحل نشینها را با گروه ریک همراه نمیکنند و آنها یک گوشه مینشینند تا این دوستان گرامی اسلحهها را ببرند؛ اگر چه خوب میدانیم که برای ورود این گروه به ماجرای اصلی از پیش برنامه ریزی شده است. مگر این که طی دو اپیزود طولانی و طاقت فرسا مخاطب را سرکار گذاشته باشند؛ البته بعید هم نیست!
بخشی از اپیزود پانزدهم را در لوکیشن ساحل نشینها سپری خواهید کرد. جایی که ریک با استفاده از یک حمله ظاهرا غافلگیرکننده، تمامی اعضای جامعه مذکور را خلع سلاح کرده و اموال آنها را به سرقت میرساند و این کار را هم میکند. ماجرا از جایی شروع میشود که تارا برای مذاکره به شکلی مخفیانه وارد منطقه ساحل نشینها میشود. این که کسی حاضر نیست سر سرقت اموالش با فردی مذاکره کند بماند؛ تارا از آن جایی که کلا شخصیت جنگجو و مبارزی نیست، خیلی زود قافیه را میبازد و تبدیل به گروگانی دست و پا بسته میشود (البته ناگفته نماند که ماجرای گروگان شدن تارا لااقل چند لول بهتر و قابل باورتر از ماجرای ساشا به تصویر کشیده میشود). تا جایی که آنها به سراغ ریک میروند تا این ماجرا را مختوم اعلام کنند، اما طبق رسم همیشگی دنیای The Walking Dead جمعیتی از زامبیها به سمتشان حملهور میشوند. منتها قضیه این است که ریک و اعضایش با دیدن این زامبیها طوری وانمود میکنند که انگار نمیدانستند پس از آن انفجار مهیب و شلیکهای پی در پی، زامبیها گوش دارند و از قضا به هرچیزی که صدا در کند حملهور میشوند. سرانجام این ماجرا نیز همان طور که پیش از این گفتیم، به خوبی و خوشی تمام میشود و چه بهتر! جمعی از ساحل نشینها نیز به دنبال ریک راهی ماجراجویی بزرگشان میشوند که احتمالا برای خیلیها تبدیل به آخرین ماجراجویی خواهد شد. اهمیت نمیدهم که رویه داستان در این روزهای سریال The Walking Dead تا چه اندازه شبیه به سریالهای کرهای و ترکیهای شده است؛ منطق را چه کنیم؟ آیا واقعا این موضوع که ریک میخواهد دخل نِگان را بیاورد به اندازه کافی قانع کننده است که علاوه بر اسلحهها، جمعی از گروه ساحل نشینها همراه ریک عازم سفری خطرناک شوند؟ به شخصه فکر میکنم که نهایت شناخت اعضای ساحل نشینها از شخصیت ریک، در حد چند انفجار و البته، چند دقیقه زامبی کشی باشد. غیر از این است؟
باید بگویم که نفرتبرانگیزترین بخش از اپیزود پانزده فصل هفتم سریال The Walking Dead مربوط به ماجرای ساحل نشینها نیست. همان طور که گفته شد، اپیزود پانزدهم مرکز تقاطع خطوط داستانی فصل هفتم سریال The Walking Dead است و از این منظر میتوان گفت که با اپیزود شلوغی طرف هستیم. حالا ساشا در کُنج اتاقی به دلایلی کاملا نامشخص زندانی شده است و به نظر میرسد که میخواهد خودکشی کند؛ اگر چه در مرحله اول برای قتل نِگان تلاش کرده و از یوجین سلاحی را طلب میکند. طبق معمول نِگان از راه میرسد و از هم اکنون سخنرانیاش شروع میشود. بدترین و افتضاحترین بخش از اپیزود پانزدهم نیز در همین لحظه به تصویر کشیده میشود. تیم کارگردانی به نحوی عجیب سعی دارند که نِگان را از قالب منفی مطلق بودنش در بیاورند و آن را به یک ضد قهرمان تبدیل کنند و همین اتفاق هم میافتد! اگر تا به این لحظه با یک شخصیت منفی و روی اعصاب طرف بودیم، از حالا به بعد با یک ضد قهرمان طرف خواهیم بود. سازندگان با روشهای گوناگونی رفتار صحیحی از نِگان به نمایش میگذارند؛ کمی که بیشتر فکر میکنید متوجه خواهید شد که نِگان تا به این لحظه عملا چیزی بیشتر از یک ضد قهرمان نبوده است. کشته شدن گلن و آبراهام توجیه دارد، کشته شدن جمعی از الکساندریاییها نیز توجیه دارد، رفتار او با کسانی که قانون را میشکنند نیز توجیه دارد و عملا همه چیز توجیه دارد. این یعنی اگر تا به این لحظه منتظر جنگ بزرگی بین ریک و نِگان بودید و حقانیت به گردن شخصیت ریک بود، حالا این گونه نیست و نِگان تنها کاری را کرده است که مجبور به انجامش شده بود؛ البته که تغییر رفتار نگان در اپیزود پانزدهم ذرهای به مخاطب تلنگر نمیزند.
فصل هفتم سریال The Walking Dead با تمام نشیبها و نشیبهایش (!) در حال اتمام است. سال گذشته با اتمام فصل ششم، خیلیها پنداشتند که شرایط کلی سریال The Walking Dead توانایی بازگشت به روزهای اوجش را دارد. متاسفانه نتیجه کار شرایط را وخیمتر از گذشته کرده است و اگر در انتهای فصل ششم نمیتوانستیم بگوییم که The Walking Dead فصلِ ششمی به نقطه صفر رسیده است، حالا پیش از اتمام فصل هفتم با قاطعیت میتوان مهر صحت به این تفکر زد. اپیزود پانزدهم در قیاس با سایر سکانسهای طولانی و کسل کنندهای که در فصل جاری شاهدش بودیم، نه خوب است و نه بد. اپیزود پانزدهم تصمیمات اشتباهی دارد و طبق معمول لبریز از مشکلات فنی و محتواییِ روی مخ! با این حال شمارش معکوس برای اتمام فصل هفتم درحال اتمام است؛ لذا اگر سریال The Walking Dead قصد دارد ضربه نهایی خود را کوبنده وارد کند، هنوز فرصت دارد! اما یک حساب و کتاب ساده از هر آن اتفاقی که قرار است در جریان اختتامیه فصل هفتم سریال The Walking Dead بیفتد، شما را قطعا به نتیجه خوبی نخواهد رساند. یک اپیزود دیگر، پرونده فصل هفتم سریال The Walking Dead را خواهد بست. سوال این است که آیا از اپیزودهای فصل جاری به نیکی یاد خواهیم کرد؟ به هیچ وجه…