همان طور که در جریان هستید، مدتی قبل شاهد پخش دوازدهمین قسمت از سریال The Walking dead بودیم. در این فرصت قصد داریم نگاهی به اتفاقات اپیزود دوازدهم سریال The Walking Dead داشته باشیم. با ما همراه باشید.
به عنوان یک بیننده میگویم؛ واقعا چقدر این سرعتگیرهای میان فصلی سریال The Walking Dead طاغت فرسا و مسخره شده است؟ تعارف که نداریم؛ کمی از جمعیت زامبیها کم شود و نِگانها نیز مرخصی بگیرند، عملا میتوان سریال The Walking Dead را شب، پیش از خوابیدن کودکان پخش کرد و موجبات خوابشان را فراهم! اپیزود دوازدهم از آن دسته آشهای شله قلم کاری است که اگر از تماشای آن غافل شده باشید، عملا چیزی را از دست ندادهاید؛ مایی که دیدیم چه شد؟ از رابطه عاشقانه و لبریز از اشوههای آنچنانی اپیزود دوازدهم گرفته، تا رفتار روی مختر روزیتا، همه و همه لحظه به لحظه این اپیزود را برای تماشاگران غیر قابل تحملتر میکند. واقعا علاقه ریک و میشون نسبت به هم آنقدر غیر قابل تحمل و مسخره به نظر میرسد که به شخصه رفتارشان هیچ رقمه تو کَتم نمیرود. حال این چه باشد که یک اپیزود کامل را صرف تماشایش کنیم؟ ماه عسل این دو شخصیت در طبیعتی مملو از زامبی، آن قدر احمقانه و بیمعنی سپری میشود که شاید در میانه کار، بارها و بارها ویدئو را جلو بزنید و از شر این اشوههای چندش آوری که به اپیزود دوازدهم تزریق شدهاند خلاص شوید؛ اما ای دل غافل که کل اپیزود دوازدهم در جاده خاکی به سر میبرد و ربطش به ماجرای اصلی آنقدر کم و ناچیز است که اصلا به چشم نمیآید. از آن طرف هم که شخصیت رزیتا هر لحظه مسخرهتر میشود؛ نه این که بازیگر بدی داشته باشد، شخصیتش جوری درحال جهتگیری است که زخم خوردهتر از آن نیز اینگونه عمل نکرده بودند؛ خود رزیتا کم بود، ساشا را هم جو میگیرد.
کل اپیزود دوازدهم را میتوان در دو جمله خلاصه کرد؛ میشون ریک را دوست دارد و رزیتا هم تنش میخوارد. پس اگر موفق به تماشای اپیزود دوازدهم نشدهاید، باید بگویم که الان شدید! اپیزود دوازدهم یعنی همین دو خط دیالوگ ساده و عملا شما را در خماری اتفاقات بزرگش خواهد گذاشت تا یک هفته دیگر سرکار بمانید؛ ناسلامی پخش سریال تا سال ۲۰۲۰ تایید شده است. الکی که نیست؛ به نحوی باید آن را به بیراهه بکشند و شیره کار را درآورند. از اینها که بگذریم؛ اپیزود دوازدهم از قضا زامبی دارد؛ شگفتا! ماه عسل ریک و میشون که طبق معمول سر از ناکجاآبادی در آورده و سپس چند عدد زامبی حوالهاش میکند، در اپیزود یازدهم کمی پر زرق و برقتر میشود. در کمال تعجب، قسمت دوازدهم فصل هفتم سریال The Walking Dead چند عدد زامبی دارد؛ زامبیهایی که کاملا خنثی هستند. نهایت کاری که از این زامبیهای چندش آور برمیآید، حکایت همان جامپ اسکیرهای یک بازی ویدئویی است. این طور بگویم؛ با چنین فضاسازی و خلق موقعیتی که در فصل هفتم شاهدش هستیم، عملا ترسناک بودن یک خرگوش سفید هم به اندازه یک زامبی است. چرا؟ چون عملا خود زامبی که ترسناک نیست، فیلمبرداری هدفمندِ ماجرا به یک باره شما را میترساند. لذا اگر بجای یک زامبی، ناگهان خرگوشی از پشت در ظاهر شود (با چنین فرمول و موقعیتی)، ترسش دقیقا هم اندازه ورود یک زامبی است. شاید گفتن این جمله کمی تکراری شده باشد، اما همان طور که قبلا هم گفته بودم، تا پیش از موعد کسی قرار نیست از جمع کاراکترهای اصلی خارج شود. پس اگر شما میشون را در جهنمی از زامبیها دیده یا اگر گروهی از مردگان متحرکی را درحال خوردن موجودی دیدید، اصلا شوکه نشوید! چرا که قطعا (بدون هیچ شکی!) قرار نیست کاراکتری مثل میشون یا ریک طعمه آنها شوند.
دقیقا نمیدانم چگونه و چطور تمامی اعضای جامعه ریک (الکساندریا) به مناطق دور دست سفر میکنند و این کار در فصل گذشته غیر ممکن به نظر میرسید. اگر به خاطر داشته باشید، دوایت و همسرش در فصل ششم تصمیم میگیرند که از شر پایگاه نِگان و کل نِگانها خلاص شوند، اما موقعیت جوری تداعی شده بود که فرار کردن از دست آنها غیر ممکن به حساب بیاید؛ حتی خود نگان هم بارها میگوید که راه فراری وجود ندارد. حالا به اختتامیه فصل هفتم نزدیک میشویم و هر لحظه شکافهای بزرگی در خطوط داستانی ایجاد میشود. برای مثال در اپیزود دوازدهم، ریک و میشون به منطقهای سفر میکنند که کیلومترها از پایگاه نِگان و حتی الکساندریا دور است؛ عملا از دست آنها فرار کردهاند و اگر دلشان بخواهد که در منطقهای سکونت کنند، روح کسی هم باخبر نمیشود. حالا ما وارد لوکیشنهایی شدهایم که نه حرف تازهای برای گفتن دارند، نه سوپرایزی انتظار طرفداران را میکشد و نه زامبیها به قدری توان نابودی ریک و میشون را دارند. سوال این است که لوکیشنهای قسمت دوازدهم چه دارند؟ عملا هیچ! چیزی که این آخرالزمان را آخرالزمان کرده است، همان زامبیهایش هستند. زامبیهایی که نه نیت کشتن کسی را دارند و نه توانش را؛ آن قدر ضعیفند که ریک و میشون به تنهایی و با یک سلاح سرد آنها را زمین گیر میکنند.
یکی از مسخرهترین و خندهدارترین اتفاقات اپیزود دوازدهم به جایی باز میگردد که سازندگان با شگردی ابلهانه ریک را مُرده نمایش میدهند. ماجرا از این قرار است که ریک در آن بزن و بکش، آهویی را میبیند که البته به افتضاحترین شکل ممکن و توسط کامپیوترها ساخته شده است (از شعاع دویست کیلومتری میتوان ضعف گرافیکی آن را تشخیص داد) و حالا نیت دارد که آن را برای میشون شکار کند. جو که ریک را میگیرد او از بالای ارتفاع سقوط کرده و خود را در دل جمعیت کثیری از زامبیها میبیند. حالا دوربین زاویه را تغییر میدهد و آن را به سمت میشون میگیرد؛ میشون هم از قضا چند عدد زامبی را در حال نوش جان کردن یک فلک زده میبیند و فکر میکند که ریک به دیار حق شتافته است. چند ثانیه از این اتفاق میگذرد که ریک از درون حفرهای به بیرون میآید و سورپرایز! ریک زنده است! کشته شدن ریک در این شرایط و موقعیت به حدی احمقانه به نظر میرسد که حتی سطحینگرترین بیننده سریال The Walking Dead نیز در صدمِ ثانیه متوجه سرکاری بودن اوضاع خواهد شد. ریک شخصیت اصلی داستان است؛ مثل روز هم روشن است که او تا انتها زنده خواهد ماند و چند عدد زامبینما و یک آهو قطعا نمیتواند دلیل مرگ او باشند. سازندگان با این حرکت میخواستند ثابت کنند که میشون بدون ریک نمیتواند زنده بماند و آی که چقدر آنها یکدیگر را دوست دارند. چه کسی پدید آمدن این رابطه احساسی میان ریک و میشون را جدی گرفته است که حالا جدایی این دو بخواهد برایمان ناراحت کننده باشد. همین ریک کافیست چند روز از مرگ میشون بگذرد تا نسبت به شخص دیگری ابراز علاقه کند؛ قبلا پیش آمده که میگویم. اگر کمی صادقانه و با دید بازتر به این موضوع نگاه کنید، متوجه خواهید شد که رابطه میان ریک و میشون نهتنها بار درام بالایی ندارد، بلکه آنقدر سست و سریع صورت میگیرد که مخاطب مجال واکنش نشان دادن نداشته باشد.
مثلا فصل ابتدایی سریال را در نظر بگیرید؛ ریک از کما بیرون آمده و حالا دنیا تبدیل به جهنمی آخرالزمانی شده است. ریک در اولین فرصت به خانه خود میرود تا زن و فرزند خود را در آن جا بیابد و وقتی خانهای مخروبه را به جای همسر و فرزند خود مییابد، چنان واکنشی از خود نشان میدهد که بیننده نفسی میکشد و میگوید: چه خوب که جای او نیستیم! موقعیتی که ریک در آن قرار داشت، رابطه شگفت انگیز میان او و همسرش را به نمایش میگذاشت که واقعا تماشایی به اتمام رسید. حالا در فصل هفتم سریال The Walking Dead، میشون قرار است جای همسر قبلی ریک را بگیرد. صادقانه بگویم که نه این تم عاشقانه و فدایت شَوَمی که درحال نمایش است به ظاهر قضیه میخورد و نه گذشته هر دو شخصیت به یکدیگر. آن میشون بدون اعصاب و روانی که با دو زامبی خلع سلاح شده در جای جای این دنیا سرگردان بود کجا و این عشقِ انتقامِ کنونی کجا؟ حالا بزرگترین شگردی که تولید کنندگان برای جذاب نشان دادن اپیزود دوازدهم بکار میگیرند، خلق موقعیتی پر از زامبی است. موقعیتی که نه زامبیهایش خطر دارند و نه تعدادشان زیاد است؛ ناسلامتی همین دو نفر مدتی قبل ارتشی از زامبیها را به خاک سیاه نشاندند. حتی خود ریک و میشون هم میدانند که این حجم از زامبیها برایشان مثل شوخی میماند و اصلا دید مخاطب به کنار.
موقعیت فعلی اپیزود دوازدهم شما را به یاد آن دورهای میاندازد که ریک به همراه شان برای یافتن کمی دارو وارد منطقهای پر از زامبی میشوند. واقعا فضاسازی خیره کننده آن زمان، با درنظر گرفتن این که زامبیها نیز همچنان خطری جدی برای آنها محسوب میشوند و از طرفی رابطه بسیار بد میان شان و ریک، چنان فضایی از آن لوکیشن پر از زامبی میساخت که تاکنون نمونهاش را در تاریخ سریال The Walking Dead ندیدهایم. خطری به اسم مردگان متحرک در آن موقعیت همه بازماندهها را تهدید میکرد و از طرفی خود بازماندهها نیز تهدیدی برای یکدیگر محسوب میشدند؛ برخی از آن کاراکترها به حدی غیر قابل پیش بینی بودند که نمیتوانستیم به آنها اعتماد کنیم. حالا در فصل هفتم حضور داریم؛ جایی که میشون و ریک، برخلاف موقعیت مذکور، هم یکدیگر را عمیقا دوست دارند و هم زامبیها نیز خطری برای شرایط محسوب نمیشوند. چنین لوکیشنی نهتنها کسی را نمیترساند، بلکه مفهوم و هدف آن نیز آنقدر ناچیز و کماهمیت است که واقعا کسی به آن توجهی نخواهد کرد. فضاسازی سه فصل ابتدایی داستان کجا و شرایط کنونی سریال The Walking Dead کجا؟
پیشتر به طور مختصر در رابطه با زامبیهای خنثی اما پرتعداد اپیزود دوازدهم بحث کردیم. ثابت شد که واقعا زامبیها در چنین شرایطی نمیتوانند خطری برای اعضای گروه ریک محسوب شوند؛ چه باشد که شخصیتهای اصلی سریال را تهدید کند؟ موقعیتی که ریک و میشون روایتگر داستان آن هستند، از قضا در چنین شرایطی دنبال میشود. مردگان متحرک، روز به روز طراحی عجیبتری دارند و وضعیت ظاهریشان چنان چندشآور است که مخاطب بجای ترسیدن، صورتش را پر از چین و چروک میکند. فرمولهای تکراری آنقدر بیمسما شدهاند که مخاطب بدون توجهی از کنارش رد میشود. از قضا در جریان اپیزود دوازدهم، بازهم در سکانسی شاهد زندانی شدن ریک و میشون در اتومبیلی هستیم. ماجرا از این قرار است که ریک و میشون برای جلوگیری از ورود حجم بیشتری از زامبیها تصمیم میگیرند که راه را با استفاده از اتومبیلی مسدود کنند؛ همه چیز خوب پیش میرود تا زمانی که ریک متوجه خراب بودن ترمز اتومبیل میشود. میشون هم که میبیند فرصت نیست، صاف میرود در صندوق عقب اتومبیل مذکور! زامبیها هم که فرصت طلب؛ از در و دیوار به سمت ماشین حملهور میشوند و راه خروج را میبندند. طبق هفت-هشت بار گذشته، از قضا سقف اتومبیل فضایی برای فرار کردن دارد؛ اما! خدا میداند که میشون چگونه از صندوق عقب در آمده و از وسط ماشین سر در میآورد. چنین شگردهایی را قبلا در نمایشهای دیوید کاپرفیلد دیده بودیم و اینکه از دیوار چین عبور میکند و مابقی ماجرا؛ ولی تا به این لحظه میشون رو نکرده بود که میتواند از صندوق عقب ماشین ناپدید شده و سر از بالای آن درآورد. از اینجور مسائل پیچیده که بگذریم، قالب اتفاق هم واقعا دیگر شیرهاش درآمده است. کمی خلاقیت هم جای دوری نمیرود؛ در هر فصل ۵-۶ عدد اتومیل یافت میشود و کاراکترها در آن زندانی. بلا استثنا هم جان سالم به در میبرند.
اپیزود دوازدهم طولانی است؛ نه به آن دلیل که زمان زیادی دارد، به این دلیل که در همین زمان کوتاه آن قدر طاقت فرسا و طولانی سپری میشود که واقعا تمایلی برای تماشای آن باقی نمیگذارد. در ابتدای بررسی اشاره کردم؛ اپیزودی که نِگانها در آن حضور نداشته باشند و خطری جدیتر از آنها گریبانگیر ماجرا نشده باشد، عملا جای تماشا ندارد. زامبیها بهتر است مرده بمانند و از سر جایشان بلند نشوند؛ چند هفته سریال را ترک کنند تا این نِگان شرش را کم کرده و به مابقی ماجرا فرصت بدهد. رزیتا و ساشا، دقیقا همان حرکتی را قرار است بزنند که در نیمه ابتدایی زدند (ماجرا همان تیری که به احمقانهترین شکل ممکن با لوسیل برخورد کرد). واقعا این جهت گیریهای رزیتا، با توجه به آن که واقعا شخصیت جذابی ندارد (!)، نه برای مخاطب جذاب است و نه بار درام سریال The Walking Dead را بیشتر میکند؛ حتی احمقانه به نظر میرسد! رزیتا جوری برای انتقام گرفتن عجول است که هرکه نداند میگوید چه بلایی سر او آمده که سر دیگران نیامده است. با این حال سریال هیچ جای بحثی ندارد؛ احمقانه است، اما همچنان جذاب سپری میشود. البته اگر از جذابیتش، اپیزود دوازدهم را فاکتور بگیرید. تا اختتامیه فصل هفتم، تنها چهار هفته و چهار اپیزود دیگر باقی مانده است و خدا میداند که چگونه میخواiند سر و ته این قضیه را هم بیاورند. احتمالا سوژه قسمت سیزدهم، ساحل نشینها خواهند بود؛ کسانی که پیشتر در عذابآورتر کردن سریال، واقعا نقش به سزایی را ایفا کردند.