مدتی قبل شاهد پخش یازدهمین قسمت از فصل هفتم سریال The Walking Dead بودیم و طبق رسم همیشگی، قصد داریم در ادامه مطلب به بررسی جدیدترین اپیزود منتشر شده بپردازیم. با ما همراه باشید.
اگر نمیدانید، چیزی بالغ بر ۱۰ اپیزود از فصلی که ماهها انتظارش را میکشیدیم گذشته و ساعتها و لحظهها برای پایان بندی فصل هفتم سریال The Walking Dead در حال سپری شدن است و حالا پس از اتمام نیمه ابتدایی فصل هفتم، وارد یک دوم پایانی آن شدهایم تا سرنوشت نگون بختهای دنیای The Walking Dead را باری دیگر از چهارچوب تلوزیون رنگیمان مشاهده کنیم. حالا در اپیزود یازدهم برای چندمین بار به همان محفل پر از تله نِگانها میرویم که سابقه نشان داده است؛ گاهی اوقات به سادگی جان انسان را میگیرد و به جهنم مردگان متحرکی اضافهاش میکند که در شرایط فعلی زندگی آسودهتری نسبت به بازماندههای آن دارند. نِگان به جلوی دوربینها بازگشته و همین یعنی قرار است حسابی با نورونهای عصبیتان بازی کرده و بند و بساط خوشحالیتان را جمع کند. آخر یکی نیست بگوید که وضعیت همان کاراکترهای اصلی سریال چنگی به دل نمیزند که دست و پا شکستههایش برای مخاطب جذاب باشند؛ اما خب سازندگان از درون این اتفاق، آن هم به واسطه یک چیز (بماند!) اپیزود یازدهم را سرپا نگه داشته و به جذابیتش میافزایند. حال یوجین قرار است با دستهای آغشته به خون لوسیل و سر زخمیاش دست و پنجه نرم کند؛ لوسیلی که اگر چه به دلیل فعالیت بسیار بالایش اکنون خسته به نظر میرسد، اما همچنان کشنده و مرگبار ظاهر میشود. طبق معمول شوخی هم که ندارد؛ ناگهان تشنه خون یک بخت برگشته میشود و سکانس پر از استرس The Walking Dead را چندش آورتر از قبلش میکند. لوسیل است دیگر؛ چه انتظاری از او دارید، آن هم زمانی که به دو ابرکاراکتر سریال در ابتدای فصل هفتم رحم نکرد. یکی از آنها چیزی نزدیک به شش فصل هم مسیر سرنوشت شوم ریک و فیلمنامهاش شده بود؛ یاد و خاطره مرحوم گلن هم بخیر!
متن پیش رو بخش عمدهای از فصل هفتم سریال The Walking Dead را فاش خواهد کرد؛ لذا اگر تا به این لحظه موفق به تماشای سریال مذکور نشدهاید، از خواندن ادامه مطلب صرف نظر کنید؛ چرا که این مقاله حاوی اسپویل است.
در این دنیای زوار در رفته و فصل هفتمیِ The Walking Dead، شاید خبرهای خوبی انتظار مخاطب را بکشد. موضوعی که پس از مدتها قرار است چیزی بیشتر از یک تئوری باشد. ما یوجین را خیلی وقت است که میشناسیم؛ شخصیتی ظاهرا (!) ترسو که خلقیات منحصر به فردی دارد و کمی هم غیر قابل پیش بیینی است. حقیقت دارد اگر بگوییم ما در طی فصلهای گذشته یوجین را یک شانس بسیار بزرگی برای بازگشت سریال به روزهای اوجش میدانستیم، ناسلامتی او با قول کشف رازی بزرگ پایش را به سریال گذاشت و خیلی هم اتفاقی و عجیب باخبر شدیم که همه چیز سرکاری بوده است و مابقی ماجرا که خودتان هم در جریانید. حالا او را خیلی وقت است که میشناسیم؛ اما واقعا یوجین کیست؟ نه این که بگوییم چه کاراکتری دارد؛ خب این که قاعدتا مشخص شده است! اپیزود یازدهم میخواهد پاسخ همین سوال را بدهد و در عین حال پاسخ سوالات بیشتری را هم میدهد. آیا یوجین واقعا یک شخصیت بزدل و ترسویی بود که برای نجات جانش سر یک بازمانده از خدا بیخبر را شیره میمالد که به سمت هدفی رفته و از قضا درمانی برای این جهنم فعلی پیدا کند؟ شاید آری و شاید هم نه! این «شاید آری»اش را نمیدانم، اما به «شاید نه»اش پاسخی شطرنجی و دست و پا شکسته میدهند؛ اپیزود یازدهم قرار است چنین کاری را بکند.
پروسه ورود نِگان به سریال و آتش زدن زمین و زمان توسط او بماند؛ خواستند که او را به یک ابرکاراکتر منفی و ضد بازمانده (!) تبدیل کنند. آش خودشان است و هرجور که بخواهند میپزند؛ اما منفی بودن و بد بودن یک کاراکتر زمانی که بیهدف باشد، واقعا چه نیتی جز خشمگین کردن مفرط مخاطب میتواند داشته باشد؟ نِگان هرکجا که پیدا میشود یا مغزی را خوراک آن لوسیل مادر مرده میکند، یا درصد چندش آور بودن موقعیت را به هر بهانهای، هرچند کوچک، بالا میبرد و همین روال آنقدر ادامه مییابد تا از افق، شوالیهای سوار بر اسب و حامل یک هفت تیرِ از قضا خفن (!) به سروقتش بیاید و بساطش را جمع کند و برود؛ به هرحال قرار است شخصیت منفی دیگری به سریال بیاید که او نیز جنبههای دیگری از چندش آور بودن را به تصویر میکشد. چیزی که خواندید مزاح بود؛ اما اگر کمی صادق باشیم متوجه خواهیم شد که وضعیت کنونی سریال چندان هم با اظهارات بالا فاصله ندارد. هربار یک کسی میآید که خوشی (خوشی؟) به دلش زده است و دوست دارد که انسانها را عین مگس بکشد؛ از قضا مگس کُشش را هم دارد. مدتی نمیگذرد که او به نحوی نابود میشود و همین نابودی، کاراکتر منفی دیگری را متولد میکند که از قضا از قبلی قوی و مجهزتر هم به نظر میرسد. در جریان اپیزود یازدهم، شما طبق معمول نِگان را میبینید که با عالم و آدم حال نمیکند و وقتی هم حال نمیکند، یعنی خداحافظ شما! شگرد همیشگی سازندگان The Walking Dead در این اپیزود هم جواب میدهد و استرس مرگ برخی از کاراکترها همواره در تعقیب بیننده است، اما همان طور که قبلا هم عرض کرده بودم؛ قرار نیست تا زمان موعود، شخصیت مهمی سریال را ترک کند.
پیش از آغاز اپیزود یازدهم و با تماشای پوسترهای این قسمت، پیش خودمان میگفتیم؛ خدا نکند که در بازی نِگانها، حقیقت یا شجاعتِ سرنوشت گریبانگیر یوجین گرامی شود و آن «امید به سریال»ی که در ابتدا عرض کردم به دیار باقی بپیوندد؛ خب همین اتفاق هم میافتد و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود. این خوبی و خوشی هم برای یوجین صدق میکند و هم برای بیننده؛ چرا که یک اتفاق خوب در جریان این اپیزود میافتد و از دید اینجانب به عنوان یکی از مهمترین اتفاقات فصل جاری به شمار میرود. یوجین پس از مدتها خودش را برایتان میشکافد! منظور آن شکافتنهای چندش آوری که لوسیل زحمتش را میکشد نیست، منظور حقیقت خود کاراکتر است. یوجین میگوید که او پیش از شروع این وقایع واقعا یک دکتر بوده است و در یک آزمایشگاه بیوشیمی و هزار و یک کلمه قلمبه و سلمبه فعالیت داشته و عضو گروهی محرمانه، برای حل مشکلی محرمانهتر فعالیت بوده است. چنین دروغی را آخرین بار، دقیقا بر سر جادهای شنیدیم که به سمت یک هدف ختم میشد. اولا؛ سریال خیلی وقت است هدف ندارد و همین موضوع دیالوگهای یوجین را حائز اهمیت میکند. دوما؛ اساسا «دروغ» چیزی نبود که یوجین در این موقعیت به آن نیاز داشته باشد. اما او برای چند بانو میگوید که در گذشته چه بوده است و دانشش را به رخ آنها میکشد. در همین لحظه بیننده پیش خودش خدا خدا میکند که آن حرف نگفته و محفوظ شده در دل یوجین به بیرون درز کند و به همین مناسبت چهار چشمی سکانسها را دنبال میکند. یوجین میگوید که او در یک گروه محرمانه فعالیت میکرد تا برای یک بیماری بیوشیمی درمانی از جنس خودش پیدا کنند؛ وقتی از او سوال میشود که وظیفهات چه بوده است و سرانجام این کار چه شد، فقط میگوید که اگر چیزی بگویم هم متوجهاش نمیشوید.
سریال تا به این لحظه کاراکترهای مهمی را حذف کرده است و عملا در میان کسانی که به جلوی دوربین میآیند، جای شخصیتهای بیهدف نیست. سریال به گلن و آبراهام رحم نکرد، اما در این بین یوجین را زنده نگه داشت. چرا؟ چون که میدانست در آینده ممکن است که به درد شرایط وخیم مجموعه بخورد و این طور هم میشود. یوجین شخصیتی نیست که آزارش به مورچهای رسیده باشد؛ حداقل تا جایی که در جریان سریال به او پرداخته شد. حالا در اپیزود یازدهم از فصل هفتم سریال The Walking Dead، او نیز حرفی نگفته دارد. زمانی که از او میپرسند تو شخصیت بسیار خوبی و مهربانی داری، او با قاطعیت میگوید که آدم خوبی نیست و در زمانی نامعلوم مرتکب کار اشتباهی شده است. تمام دفترچه خاطرات سریال را مرور میکنید تا به نقطه تلاقی برسید؛ جایی که یوجین دستش رو شده باشد! اما هیچگاه به نتیجه نمیرسید؛ چرا که او واقعا شخصیت مثبتی بوده است و اگر هم در این بین چند تن از بازماندهها را به قتل رسانده باشد، قطعا نیتش چیزی جز دفاع کردن نبوده است. آن قدر در میان صندوقچه اطلاعاتتان میگردید تا مطمئن شوید که این حرف او به «گفته»های سریال مربوط نمیشود و اگر اتفاقی افتاده باشد، مربوط پیش از ورود او به سریال است. قسمت یازدهم جایی است که فرایض مربوط به حقیقت داشتن گفتههای یوجین قوت مییابد؛ گفتههایی که خبر از کشف درمانی برای این بیماری میدهد. یوجین سر و تهش کنند، کاراکتر ترسویی است! شاید آن زمان که گفتههایش را دروغ خواند، با دیدن آن لشکر عظیم زامبیها چنین چیزی را گفته و در واقعیت دروغی در کار نبوده باشد. به هرحال او میخواهد زنده بماند؛ ما خیلی وقت است که او را بزدل و ترسو میدانیم و شاید همین بُعد از ماهیتش باعث شده است که او حرفهایش را دروغ بخواند و فقط زنده بماند؛ حالا چند فصل از آن اتفاق میگذرد و یوجین میگوید که خود را گناهکار میداند. شاید سکانسهایی که با حضور یوجین همراه شده است را تاکنون بیارزش و وقت تلف کنی میپنداشتیم؛ اما قطعا از اپیزود یازدهم به بعد، شرایط اصلا این گونه نیست؛ چرا که امیدها با چند دیالوگ ساده دوباره زنده شده است.
اگر از آن دسته مخاطبانی هستید که تصور میکنند نویسنده سریال فلبداهه بخشی از آن را روایت میکند، باید بگویم اولین نفری نیستید که چنین تصوری دارد. واقعا برخی از اتفاقات مربوط به فصل هفتم سریال The Walking Dead جوری رقم میخورد که مخاطب شاخ در میآورد؛ مثل این میماند که یک بازیگر با طبیعت سریال حال نکرده باشد و تصمیم بر ترک آن بگیرد. حالا نویسنده پیش خود میگوید چه کنیم؟ او را به شکلی از روند کلی اثر دور کرده و خودمان را هم میزنیم به کوچهای که از قضا ساکنش شدهایم؛ کوچه علیچپ! در واقع وقایع اپیزود یازدهم را میتوان فلش بکی به گذشته دانست؛ پیش از اتفاقات مربوط به گروه زبالهدانها. اگر واقع بینانه نگاه کنیم، در اپیزود یازدهم چیز آنچنان مهمی به تصویر کشیده نشد که ما این کار سازندگان را تحسین کنیم؛ داستان دلش نیامده که آن سوی ماجرا را از مخاطب دور کند. این خوب است! اما زمانی خوب است که چیزی برای گفتن وجود داشته و آن قدر اهمیت این موضوع بالا بوده باشد که کارگردان نخواهد به سادگی از کنارش عبور کرده و یک اپیزود کامل را در وصف آن تولید کند. کسی قرار نیست منکر جذابیت کلی قسمت یازدهم شود؛ اصلا حضور نِگان و لوسیل در یک لوکیشن برای مخاطب و طرفدار The Walking Dead کفایت میکند و همین هم برای جذابیتش کافیست. اما برای امثال ما منتقدانی که سکانس به سکانس، در جستجوی یک حرف جدید میگردیم، قتل عام شدن انسانها نه حرف جدیدی است و نه جذاب به نظر میرسد. زامبیها هم که کلا مرخصی تشریف دارند و اصلا خطری برای کسی محسوب نمیشوند که حالا بخواهیم به عنوان دردسر از آنها یاد کنیم.
دوایت هم بخشی از این سکانسهای کسل کننده را تشکیل میدهد که علیرغم پررنگ بودن نقشش، همچنان قابل قضاوت نیست. در این اپیزود او بیرحمتر از همیشه است؛ فارغ از اینکه نمیدانیم که در اواسط این اپیزود چه بر او گذشته است و صرفا جهت همدردی، شاید او را کمی درک کنیم. اما اینکه بخواهد برای نزدیکانش، اشخاص بیگناهی را بکشد؛ این موضوع خودش برای نفرت انگیز کردن او کافیست. نفرتانگیزی که اگر شما ندانید، حداقل برای ما عین روز روشن است که بزودی نقابش را عوض کرده و به جبهه موافق میپیوندد. سکانسهای مربوط به دوایت و همسر غارت شدهاش (پس چه فکر کردید؟ آدم عاقل که زن نِگان نمیشود) دقیقا همان تاثیری را بر روی مخاطب دارند که دیدار کارول و درل در اپیزود قبلی داشت. درام بودن این سکانسها آن را جذاب و تماشایی میکند، اما اینکه چه هست و چه نیتی دارد و اینکه تکلیفش مشخص هم نمیشود، به لعنت خدا هم نمیارزد.
در نهایت اپیزود یازدهم از فصل هفتم سریال The Walking Dead نِگان را دارد، نِگان هم لوسیل را دارد و از قضا لوسیل هم قربانی میطلبد. اپیزودی که در آن شاهد حضور نگان هستیم، بیقتل و غارت تمام نمیشود و قسمت یازدهم از فصل هفتم سریال The Walking Dead هم استثنا نشده است؛ همان قدر از نِگان متنفر میشوید، همان قدر اعصابتان خراب میشود و به همان اندازه از تماشایش لذت میبرید. اما اگر موارد ذکر شده را از کلیت اثر فاکتور بگیرید، یوجین مهمترین حرفی است که اپیزود یازدهم میزند؛ چرا که خود یوجین هم حرف میزند و دیالوگهایش آن قدر عجیب است که شما را به فکر فرو میبرد. آیا قضیه دروغ بودن این که یوجین درمانی برای این بیماری پیدا کرده است، خود نیز یک دروغ است؟ یوجین یک دانشمند بود؛ دانشمندی که باهدفی بزرگ پایش را به سریال گذاشت، اما پس از مدتی به شکلی عجیب خط داستانیاش به بن بست رسید و از آن موقع تا به الان، چیزی جز یک بزدلِ ترسو نیست. آیا در آینده یوجین به مهره مهمی تبدیل میشود؟ مهرهای که به ماهیت فعلی سریال هدف و ارزش میدهد؟ چندان هم بعید نیست! The Walking Dead ثابت کرده است که نباید هیچ یک از اجزای سریال را دست کم بگیرید؛ مخصوصا در فصل هفتم سریال The Walking Dead.