با بررسی قسمت ششم فصل هفتم سریال The Walking Dead همراه گیمشات باشید تا نگاهی بیندازیم بر حوادث و اتفاقات این اثر تلوزیونی.
فصل هفتم سریال The Walking Dead به درجهای از طاقت فرسا بودن رسیده است که اینجانب به عنوان یکی از طرفداران این مجموعه باید بگویم چوبخط این سریال پر شده است! پس از افتتاحیه، سریال سیل عظیمی از پیشدرآمدهایش را به جلوی دوربینها کشید؛ لذا تا نیمه فصل هفتم چیزی جز مقدمه چینی و بیان وضعیت کنونی دنیای The Walking Dead به نمایش کشیده نشد. در ابتدای کار به کینگدام رفتیم و بعدها به قلمروی نِگان هم سری زدیم و پس از آن نیز به الکساندریا آمدیم تا بازهم نگاهی بیندازیم به شرایط کنونی ریک و گروهش. حتی هیلتاپ هم در جریان همین موضوع قرار گرفت و حال پس از تماشای تمامی قلمروهای شناخته شده، اینبار میزبان یک جامعه کوچک هستیم که تقریبا هیچ ربطی به خط اصلی داستان ندارد! چرا و به چه دلیل سازندگان تصمیم گرفتهاند که مدام به سرزمینهای مختلف بروند، واقعا برایم مشخص نیست. قریب به یک ساعت زمانتان را صرف تماشای قسمت ششم میکنید و شاید هم در این میان از مسخره بازیهای تارا لذت ببرید، اما گویا سازندگان، The Walking Dead را با آدامس اشتباه گرفتهاند و آنقدر این سریالِ فلکزده را کش میدهند که پس از گذشت ۶ قسمت متوالی نه چیزی به مخاطبان اضافه شده است و نه به دنیای آن.
از هر جهت که به اپیزود ششم نگاه میکنیم، با یک افتضاح واقعی رو به رو هستیم که حتی بامزگی شخصیتها هم نمیتواند آن را از این فلاکت به بیرون بکشد. به نظر میرسد که سازندگان یک سرچ کوچکی میان شخصیتهای سریال کردهاند و آنقدر گشتهاند تا یک کاراکتر دسته دوم پیدا کردهاند و یک اپیزود دیگر را نیز صرف پرداختنِ به آن. «تارا» نام شخصیتی است که برای اولین بار پس از فصل ششم به جلوی دوربینها میآید تا سازندگان در یک حرکت مضحک و مسخره، خط داستانی او را متمایز کنند؛ چه بسا که موفق هم نمیشوند. در این آشفته بازار The Walking Deadـی ظاهرا حضور تارا در سریال برایمان جذابتر از خط اصلی داستانی تصور میشود؛ چرا که خط اصلی تا بدین لحظه چیزی جز یک رمان اولشخص و بیسر و ته نبوده است. با این حال پس از سر و کله زدن با نِگان و شنیدن خزعبلات حاکم هیلتاپ، قسمت ششم با وجود ناامیدکننده بودن حکم آرامبخش را برایتان خواهد داشت.
اگر به یاد داشته باشید در نقدهای ابتدایی عرض کردم که این سریال پتانسیل بالایی برای شکست خوردن در فصل هفتم دارد؛ مخصوصا زمانی که تجربه ثابت کرده است سریال The Walking Dead معمولا در دام اینجور تلهها میافتد و باید بگویم که همین اتفاق هم در حال رقم خوردن است. به شکلی که حتی نمیتوان به آینده فصل هفتم امیدوار بود. بگذارید ماجرای این قسمت را مرور کنیم. وقایع قسمت ششم از جایی شروع میشود که تارا به شکل احمقانهای از هیث جدا شده و پس از افتادن به یک دریاچه سر از جامعهای جدید در میآورد که از قضا حال و حوصله میهمانان ناخوانده را ندارند. از همین جای کار مطمئن میشویم که روند فعلی قسمت ششم هیچ ربطی به موضوع اصلی فصل هفتم ندارد؛ لذا کاراکترهای جدید یکی پس از دیگری از راه میرسند تا این اپیزود به تیتراژ پایانیاش نزدیک شود. ریچل و سیندی دو شخصیت جدیدی هستند که توجه بیشتری به آنها خواهد شد. سیندی کسی است که برعکس ریچل میخواهد جان تارا را نجات داده و بیخیالش شود. در نتیجه او را زیر سایهای به همراه دو بطری آب و مقداری غذا رها میکند! حال بماند این که در جریان این قسمت تارا و سیندی به شکل سوپرمنپسندی باهم رفیق شده و اینکه چرا من چنین حسی نسبت به آنها ندارم بماند، به یک باره متوجه میشوید که ای دل غافل! تارا سر و گوشش میجنبد و همین است که کل قسمت ششم میشود حماقت کردن تارا و تماشای راه حلهای احمقانهترش. اگر در پایان این قسمت چیزی به شما اضافه شده است به ما بگویید، چون اینجانب متاسفانه نتوانستم موضوع مفیدی از این قسمت استخراج کنم.
شاید شما هم در حین تماشای فصل هفتم پیش خود بگویید که بازیگران و شخصیتهای سریال چرا اینگونه شدهاند؟ برخی از آنها تا دیروز جانشان را هم برای اطرافیانشان میدادند؛ نه این که تحت تاثیر رفتارهای نِگان تغییر جهت داده باشند، خیر! اصلا اینگونه نیست. برای مثال شخصیت هیث که اصلا در جریان وقایع مربوط به نِگان نبوده، ناگهان نسبت به اطرافیانش حس عجیبی پیدا میکند و حتی خرابیهای به بارآمده را از چشم ریک و گروهش میبیند؛ اگر چه این جمله را در طول قسمت ششم به زبان نخواهد آورد. شاید ماجرای دِرل و ریک اندکی قابل باورتر و جذابتر باشد، چون آنها در ضمن شکنجههای نِگان قرار گرفتهاند، اما سطح آشنایی افرادی مانند تارا و هیث با نِگان در حد اسم و فامیل است و بس.
از اینها که بگذریم، قسمت ششم سعی دارد نگاهی به جامعه کوچک و بیدر و پیکری به اسم «اوشنساید» بیندازد. وقتی میگویم بیدر و پیکر، واقعا همین طور است و صرفا قصد مزاح کردن ندارم. از قضا اوشنساید نام منطقهای پنهان شده و گریزان است که مردمانش چندان میانه خوشی با ناجیان شب ندارند؛ البته همانطور که قسمت ششم میگوید، تمامی مردان و کودکان بالای ۱۰ سال این جامعه توسط ناجیان شب به دیار حق شتافتهاند و بماند اینکه اصلا حس عجیبی نسبت به این موضوع نداریم؛ لذا اوشنساید فقط از زنها تشکیل شده است. با وجود بلایای عظیمی که بر سر اعضای این جامعه آمده، اینجانب نهتنها حس عجیبی نسبت به آن ندارم، بلکه برایم کاملا عادی شده است. دقیقا همان اتفاقی که بر سر زامبیهای دنیای The Walking Dead افتاده، دارد بر سر نِگان و شخصیتهای منفی سریال هم میافتد. چرا؟ بزودی به این سوال پاسخ خواهم داد.
اکثر شماها فصل اول سریال را به خاطر دارید. جایی که زامبیها محوریت اصلی سریال بودند. شاید در آن زمان اگر به ما میگفتند چند عدد زامبی پشت فلان دیوار قایم شده است، تن و بدمان میلرزید که خدایی نکرده یکی از کاراکترهای دوستداشتنی سریالمان به خورد آنها نرود. در فصل هفتم (و پیش از آن) اصلا این گونه نیست. در قسمت پنجم فصل هفتم دیدیم که مگی و ساشا خودشان یک تنه ارتشی از زامبیها را حریفند و این دقیقا همان چیزی است که با فرایض فصل اول سریال در تضاد خواهد بود. دیگر نه تنها چند عدد زامبی ما را نمیترساند، بلکه ارتشی از آنها نیز در وحشتانگیز جلوه دادن موقعیت فعلی ناکام خواهند ماند. شرایط نِگان و شخصیتهای منفی فصل هفتم نیز به همین شکل خواهد بود! آنقدر اتفاقات عجیب و بیرحمانهای رخ داده است که کشته شدن یک جامعه ناآشنا و حتی کودکان ۱۰ ساله هم نمیتواند ما را خشمگین کند؛ اینگونه بگویم که این دسته از وقایع اصلا تعجب برانگیز و دور از ذهن نیستند که بخواهد برای مخاطبان جذابیت داشته باشد.
وقتی میگویم تکلیف سازندگان با خودشان مشخص نیست، چندان بیراه نمیگویم. جالب خواهد بود اگر بدانید که جامعه اوشنساید کاملا مخفی و به دور از قلمروی نِگان برپا شده است. اما رفتار مردمان این شهر جوری جلوه میکند که کورترین فرد حاضر در دنیای The Walking Dead هم میتواند از شعاع ۱۰۰ کیلومتری محل آنها را شناسایی کند؛ اصلا بماند اینکه چگونه توانستند از دست ناجیان شب فرار کرده و در گوشهای از این دنیا جامعهای برپا کنند، در حالی که سریال خودش را جر داده است تا بگوید فرار کردن از دست ناجیان شب غیر ممکن خواهد بود. این جامعه کوچک و بیدر و پیکر معمولا مهمانی را به خانههایش راه نمیدهد و اگر روزی فردِ «تارا»نامی سر از اوشنساید در آورد چند عدد تیر به در و دیوار محله خالی کرده و آن را فراری میدهند، اما سوال اصلی اینجاست که با چنین شرایطی چگونه مخفی ماندهاید؟ قریب به ۱۰-۲۰ عدد تیر (در خوشبینانهترین حالت!) حواله در و دیوار کردهاید که از قضا صدایش تا کیلومترها آن طرفتر را نیز باخبر میکند و شما در طول قسمت ششم بارها و بارها بخاطر مخفیماندن این جامعه سر و گردن میشکانید. باور کنید مساله سادهای است؛ صرفا سرکارمان گذاشتهاند.
در لابهلای سریال گاها سناریوی تارا و هیث به نمایش در میآید که اگر مضحکتر از وقایع مربوط به جامعه اوشنساید نباشد، بهتر از آن هم نیست. این سناریو نشان میدهد که تارا و هیث چگونه از هم جدا شدهاند و قصد دارد که تکلیف این دو را مشخص کند. لذا این دو هنگام گشتن به دنبال آذوقه گیر یک لشکر زامبینما میافتند که البته خود این موضوع چیز جدیدی نیست، اما صبر کنید تا ببینید چه آش شله قلم کاری از آب درآمده است. تارا و هیث مانند روزهای گذشته به دنبال غذا و مهمات میگردند که ناگهان با یک پلِ برخورد میکنند. با هزار سلام و صلوات وارد پل میشوند تا نگاهی به اطرافشان بیندازند. کمی که جلو میروند یک تپه شنی و یک کیف سنگین توجهشان را جلب میکند. کشیدن کیف همانا و خراب شدن کلِ تپه همانا! از همه بدتر آنکه زیر این تپه ارتشی از زامبینماها خوابیده بودند و اکنون بیدارند که بروند سروقت هیث و تارا (یاد کتابداستانهای کودکیمان افتادیم). اینکه خراب شدن یک تپه با استفاده از یک کیف کوچک اصلا از نظر فیزیک ممکن نیست بماند، سوال این است که چگونه ارتش عجیب و غریب زامبینماها در زیر این شنها پنهان شده بودند؟ البته آن طرف شنها نیز تعداد زیادی زامبی حضور دارند که از قضا صدای پرتاپ شدن بطری و گفتگوی بلندِ تارا و هیث را نشنیده بودند که این موضوع هم از نظر قوانین The Walking Deadـی ممکن نخواهد بود. رسما درحال تماشای یک فیلم فانتزی هستیم که ساختههای مارول و DC را هم زیر سوال میبرد.
سریال چند شاخه شده است و البته میدانم که تقریبا به این موضوع پی بردهاید. اما این چند شاخه شدنهای سریال نهتنها به نفعش تمام نشده است، بلکه آن را بیش از پیش به سمت و سوی فرعیات میکشد. در نقد قسمت پنجم عرض کردم که با وجود احمقانه فرض شدن، سریال خیلی سعی دارد شبیه به Game Of Thrones باشد! نه اینکه چند شاخه شدن آثار تلوزیونی صرفا به سریالی مرتبط باشد و سخنانی از این قبیل، خیر! The Walking Dead واقعا شخصیتهایش را جدا از هم پرورش میدهد که هر کدام در پایان روانه هدف اصلی سریال شوند. منتها باید قبول کنیم که این سیستم در سریالی مثل The Walking Dead اصلا بازخورد مثبتی نخواهد داشت و چرا سازندگان تاکنون به این قضیه پی نبردهاند نمیدانم. سریال جوری پیش میرود که هر لحظه نسبت به اختتامیه فصل ششم ابراز خشم و ناراحتی به ما دست دهد. اینکه چرا بیخود و بیجهت یهو سر و کله فردی به اسم نِگان پیدا میشود و در نهایت دو کاراکتر محبوب از دور خارج میشوند. البته این موضوعات قابل درک است، اگر در فصل هفتم شاهد پردازش منطقی و خوبی به آن بودیم که اصلا چنین چیزی نیست و وضعیت سریال هرلحظه درحال وخیمتر شدن است.
خیلی دوست داشتم که دنیای The Walking Dead را در فصل هفتم بازهم به مانند گذشته ببینم. دنیایی عاری از موجودات زنده و امید! اگر در آن زمان میتوانستیم نام انسانهای این دنیا را «بازمانده» بگذاریم، درحال حاضر اصلا این گونه نیست. تا چشم کار میکند انسانهای زنده و جوامع مختلفی را میبینیم که هرکدام داستان خودشان را دارند، اما آیا واقعا جذاب هستند؟ پاسخ من منفی خواهد بود. قبلتر اهداف شخصیتها روشن بود و اگر برای مثال شخصیت ریک تصمیم میگرفت که به دل شهر بزند، دلیلش پیدا کردن خانوادهاش بود. سریال خیلی سعی دارد که شخصیتهای منفی را جایگزین زامبیها بکند و بگوید که ممکن است گاها انسانهای این دنیا خطرناکتر از زامبیهایش ظاهر شوند. گرچه تصور ما از سریال The Walking Dead دقیقا صد و هشتاد درجه فرق میکند! هدف اصلی ما زمانی که پشت تلوزیونهایمان مینشینیم تا به تماشای The Walking Dead بپردازیم، دیدن اوج ناامیدی و رنجش شخصیتها در مقابل دشمن دیرینه خود، یعنی زامبیها است. نه شخصیتهای روی اعصابی که صرفا پس از مدتی فراموش خواهند شد؛ همانطور که پیش از این نیز کاراکترهای منفی زیادی آمدند و رفتند. با حذف کردن شخصیتها و کش دادن داستانی که معلوم نیست چگونه قرار است به سرانجام برسد، دردی از مخاطب دوا نخواهد شد. تنها کاری که از دستمان بر میآید ابراز امیدواری به آینده سریال است. منتظر قسمت هفتم خواهیم ماند.
8 دیدگاه
ahmad
سازندگان دارن گروه های جدید اضافه میکنن تا به ریک بپیوندن و نگان رو نابود کنن! به همین خوشمزگی!
با عکس ۵ خیلی موافقم. چه هیجانی داشتم وقتی فصل اول رو میدیدم. اما حالا…
سپاس بابت نقد
سجاد محمدیپور
سلام احمد جان.
با نظرت موافقم ولی واقعا حال و هوای امروزی سریال، اصلا و ابدا جذابیت گذشته رو نداره. توی کل فصل هفتم بجای اینکه تقابل میان بازمانده ها و زامبی ها رو ببینیم، صرفا یا شخصیت های اصلی افتادن به جون نِگان یا برعکس، نِگان افتاده به جون شخصیت ها که واقعا اگر با دید بازتر نگاه کنیم؛ به هیچ وجه نمیشه فصل هفتم سریال رو The Walking Dead دونست. امیدوارم بعد از گذشت ۶ قسمت حداقل چند قسمت پایانی به موضوع اصلی اختصاص پیدا کنه.
مرسی بابت اینکه مطالب سایت رو دنبال میکنی احمد جان. ممنون بابت نظر
ahmad
راستی این شکلک ها پس چی شد؟
محمد سعید خزایی
سلام احمد جان
یکم آواتارا دستخوش تغییر شدن! بخش نظرات هم به زودی خیلی خوشگل میشه و شکلک بهش اضافه میشه.
ممنون از همراهیت.
Alireza25
ممنون بابت نقد
واقعا سریال به مرحله غیرقابل تحملی رسیده! طوری که من هر ۵ دقیقه یه بار تایم رو چک میکردم که ببینم تموم میشه یا نه!
این اپیزود هم یکی از بدترین هایی بود که دیدم! شخصیت نچسب و شوخ بودن بیش از حد و بدون منطق تارا آدم رو دیوونه میکرد (مخصوصا اونجایی که همه تفنگ گرفته بودن روش ولی تارا داشت مزه پرانی میکرد!)
اگه بجای اختصاص دادن یک ساعت به شخصیت های درجه سوم یه طوری میساختن از شخصیت به شخصیت کات کنیم و بیشتر گروه ها رو ببینیم خیلی بهتر بود و حداقل ضعف اینجور بخش ها رو میپوشید.
جالب اینجاست که ساندگان گفته بودن قراره یکی از هیجانی ترین و بهترین فصل سریال بشه! 😐
سجاد محمدیپور
سلام علیرضا جان
بنده هم با نظرت خیلی موافقم. میزان هیجان توی فصل هفتم سریال تقریبا زیر خط فقر بوده تا الان! حقیقتا بغیر از چند سکانس کوتاه، فصل هفتم هیچ چیزی برای ارائه کردن نداشته و صرفا ۵ قسمت رو (منهای قسمت اول) به مقدمه چینی کردن پرداخته. مرسی بابت نظر علیرضا جان
dexter
منم با عکس ۵ موافقم! و اینکه مثل GOT داستانای فرعی میده یا مثل breaking bad یه سری شات های هنری به فیلم میده ولی همون طوری که گفتید جاش اینجا نیس کریکمن! به نظرم سریال تو فصل ۶ خراب شد وگرنه تا قبل از اون با شخصیتای سریال ادم زندگی میکرد و وقتی یکی میمرد تا دوروز ناراحت بودی ولی الان ادم همش منتظر پایان سریال تا بیشتر از این خراب نشه بماند که شخصیتای غیر حرفه ای دارن وارد خط اصلی داستان میشن و میبینیم که شخصیتای خوب مثل درل یا کارول وگلن و…. یا کشته شدن یا پخش وپلا شدن .البته کریکمن قبل از فصل ۷ گفته بود که مردم الکساندریا تو این فصل نقش بیشتری ایفا میکنن ولی نه اینکه شخصیتای اصلی جاشونو با شخصیتای فرعی عوض کنن.
سجاد محمدیپور
کاملا با نظرتون موافقم. یک سری سیاست های اشتباه داره روند کلی سریال رو منهدم میکنه و جایگزین هایی که براش در نظر گرفته، واقعا با موضوع اصلی سریال مرتبط نیستن و صرفا یک سری شخصیت های منفی هستن که تقریبا هممون به دیدنشون عادت کردیم. به هرحال با توجه به خبری که این اواخر منتشر شده، تا پایان این فصل خبری از انتقام یا نابودی نیگان نخواهد بود؛ لذا به نظر میرسه این روند تا پایان فصل ادامه داشته باشه. به هرحال ممنون بابت نظر دوست عزیز.