هر ساله شاهد ساخته شدن فیلمهای مختلفی با اقتباس از اتفاقات جالب، دلخراش و عجیب رخ داده در نقاط مختلف جهان هستیم که فیلم سالی یکی از این آثار است. در ۱۵ ژانویه ۲۰۰۹ یکی از عجیبترین اتفاقات تاریخ خطوط هوایی آمریکا رخ میدهد. یعنی برخورد چندین پرنده با یک هواپیما ایرباس در فاصله بسیار کمی از زمین که ۱۵۵ مسافر را در خود جای داده بود. اتفاقی که بسیار برجسته و خبر ساز شد. موضوعی که روزها تیتر یک خبرگزاریها بود و مردم در مورد آن بحث میکردند. در نتیجه ساخت فیلمی در مورد آن چندان دور از ذهن نیست. اما واقعا این پرواز هوایی کشش ساخته یک فیلم ۹۵ دقیقهای را داشت؟ پاسخ مسلما منفی خواهد بود زیرا سالی چیزی فراتر از یک مستند کسالت بار نیست. در ادامه با نقد و بررسی فیلم سالی (Sully) همراه گیمشات باشید.
ماجرای فیلم از ساعاتی پس از پرواز ۱۵۴۹ خطوط هوایی ایالات متحده شروع میشود. و ما وارد جلسه بررسی و تحقیق در مورد چگونگی سقوط هواپیما توسط شرکت خطوط هوایی آمریکا میشویم که در آن کاپیتان چلسی سالنبرگ که به اختصار او را سالی میخوانند (با بازی تام هنکس) و افسر ارشد اسکیلز (با بازی آرون اکهارت) مورد بازخواست قرار میگیرند و تیم تحقیق و تفحص برای کنار آمدن با شرکت بیمه و حتی ارائه وجه بهتری از خود در نزد مردم، به دنبال هر روشی برای مقصر نشان دادن خلبان و کمک خلبان داستان کلاینت ایستوود در سقوط هواپیما و وجود امکان یک فرود موفق در فرودگاه هستند. پس از برخورد پرندههای مزاحم که سالیانه میلیونها دلار خسارت را به خط هوایی ایالات متحده تحمیل میکند، با هواپیما تحت کنترل کاپیتان سالی، او این ایرباس را به جای فرودگاه، در رودخانه هادسن فرود میآورد که او را در کانون توجهات قرار داده و حتی وی را به قهرمانی موقتی برای مردم آمریکا بدل میکند.
یکی از مواردی که در داستان این اثر بهخوبی خود را نشان میدهد پرهیز تیم سازنده از جانب داری است. به نوعی آنها سعی کردهاند تا تصویر مطابق واقعیت را از آنچه که روی داده است را نشان دهند. از همان لحظات ابتدایی فیلم متوجه خواهیم شد که با یک روایت تکه تکه و به صورت فلش بکها مواجه هستیم. موردی که ایستوود بهزیبایی توانسته است آنها را در کنار یکدیگر قرار دهد اما به واسطه ضعف خود داستان اصلی و عدم داشتن کشش لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی، با یک روایت ساده و خطی به دور از هرگونه اتفاق شوکه کننده مواجه هستیم.
یکی از مواردی که میتوانست به نکات قوت فیلم تبدیل شده و حداقل سبب شود این روایت کسالتآور اندکی جذابیت داشته و عمق پیدا کند، روابط عاطفی میان کاپیتان سالی و همسر و دختران او بود. در فیلم ما عملا اثری از دو دختر سالی مشاهده نمیکنیم (!) و تمامی این ارتباطات به چند مکالمه تلفنی میان خانم و آقای سالنبرگ که مکالماتی عاری از هرگونه جذابیت برای به تصویر کشیدن عواطف انسانی هستند، خلاصه میشود که گه گاه با اشک ریختن همسر کاپیتان خاتمه مییابند! همچنین یکی دیگر از کاستیهایی که به وضوح در فیلم به چشم میخورد، عدم به تصویر کشیده شدن آن فضا و فشار روانی است که پس از صانحه به خلبانان تحمیل شده است. در فیلم رسما این فشار و تشویش ذهنی تنها به چند خبر در رسانهها خلاصه میشود که واقعا سطحی بوده و چه بسا اندکی پردازش به این معقوله و درگیر کردن مخاطب با آن میتوانست فیلم را از این کرختی خارج کند.
یکی از نکات مثبت فیلم را میتوان هیئت تحقیق و بررسی که در بالا نیز به آنها شاره شد دانست. تیمی چند نفره که همان آدمهای واقعی و قابل لمسی هستند که به دنبال تغییر شرایط به نفع خودشان هستند و به نوعی نقش منفی داستان را نیز بر عهده دارند که از میان آنها میتوان به آنا گان که همگان او را به خاطر بازی در سریال بریکینگ بد در نقش اسکایلر وایت به یاد داریم، اشاره کرد. از هرچه که بگذریم نمیتوان از بازی واقعا خوب بازیگران فیلم سالی گذشت. تام هکنس را به جرئت میتوان مناسبترین فرد برای ایفای نقش این خلبان کار کشته و زبر دست دانست زیرا هنکس در میان طرفداران خود مقبولیت خاصی دارد و میشود از او انتظار یک مرد محکم و از خود گذشته را داشت. به همین سبب او توانسته است به زیبایی هرچه تمامتر آن از خود گذشتگی، اقتدار، فداکاری و دانش کاپیتان واقعی را به تصویر بکشد که جای تقدیر بسیار دارد و یحتمل اگر اندکی اقبال با او همراه باشد در مراسم اسکار پیش روی شاهد حضور او خواهیم بود. همچنین سایر بازیگران از جمله آرون اکهارت در نقش دستیار خلبان نیز توانستهاند آنطور که شایسته است نقش خود را ایفا کنند.
مورد دیگری که بهخوبی توانسته بود سطح کیفی فیلم را افزایش دهد سبک فیلمبرداری و استفاده از روش «آیمکس» است. تیم تصویر برداری فیلم توانسته است به خوبی آنچه که مخاطب باید از روایت قصه کلاینت ایستوود را ببیند به قاب دوربین بیاورد؛ در صحنههای مختلف سبب گیج شدن مخاطب نشود و او را در به انتها رساندن این روایت دوستنداشتنی یاری کند.
سخت پایانی:
در پایان باید گفت فیلم سالی (Sully) پایینتر از سطح انتظارتم ظاهر شد و انتظار یک قصهگویی و روایت بهتر از این واقعه جالب را داشتم. شاید فرود آمدن یک هواپیما با ۱۵۵ مسافر در وسط شهر شلوغ و پر از آسمان خراش نیویورک و آن هم در قلب رودخانه هادسن آنقدر بزرگ باشد که با اندکی زیرکی از سوی ایستوود و تیم همراه او میتوانستیم شاهد روایتی جذابتر باشیم. در فیلم علارقم تلاشی که برای احساسی کردن ماجرا و بهرهگیری از احساسات بیننده برای افزایش محبوبیت فیلم صورت گرفته است، آنقدر این صحنهها خشک و بیروح هستند که کوچکترین تاثیری بر روی شما نخواهند گذاشت. شاید بزرگترین نقطه قوت فیلم را باید تام هنکس و تیم بازیگران فیلم سالی و تاحدوی نحوه فیلمبرداری این اثر دانست که حداقل ۹۵ دقیقه آن را قابل دیدن میکنند! شاید آمریکاییها و به واسطه حس ملیگرایی و این اتفاق مسلما مهم برای آنها، لذت بیشتری از فیلم نسیبشان شود، اما به شخصه بیشتر دوستداشتم این فیلم به یک مستند ۵۰ تا ۶۰ دقیقهای تبدیل میشد تا روایتی خشک و بی روح که با ندیدن آن چیز خاصی را از دست نخواهید داد. اگر قصد دیدن فیلم سالی را دارید چندان انتظاراتتان را بالا نبرید و در یک آخر هفته آرام به تماشای آن بنشینید.
نمره کلی فیلم سالی: ۶ از ۱۰