راستش باورم نمیشد(!). اکنون که نگاهی به گذشته میاندازم، بارها و بارها افسوس ندانستههایم را میخورم. «ای کاش»هایی که همیشه در ذهنمان مرور میشوند. اما حالا دیگر باور دارم؛ اینکه مرز میان خودتان و هدفهایتان، همان قصههای مزخرفی است که هر روز در ذهن خود مرور میکنید. این را من نگفتهام؛ لئوناردو دیکاپریو، یکی از موفقترین بازیگرانِ سینمای هالیوود گفته است. و اما بازیهای ویدئویی! عجب واژه نگون بخت و بد سرشتی بود و ما نمیدانستیم. وقتی پای این واژه به محفلهای ایرانی باز میشود، تمام جمعیت به یکباره قاضی و مدبری میشوند برای خودشان و دریغ از اندکی همدلی و همدردی. حکایت ما و بازیهای ویدئویی شبیه به قصه شیرین و فرهاد شده است. از دست والدینمان خوردهایم، از دستِ جامعه نیز خوردهایم، حتی گاها از دستِ اعضای جامعه نیز میخوریم، اما گویا زمانه نیز قصدِ زدن دارد. چه بزن بزنی است جامعه کنونی! کافیست که یک استودیوی خارجی پایش را به ایران بگذارد، شک نکنید که جرقه ساخت بزرگترین شوترِ واقعگرایانه تاریخ در ذهن سازندگان به صدا در میآید. چه بد است که این اواخر از رسانههای ملی نیز درحال خوردن هستیم. بزن آقا! ضربات شما مُشت و مالِ سبکی است از دردِ روزگار. با دومین قسمت از محموعه مقالات «تراژدیهای کثیف» در ادامه همراهِ گیمشات باشید.
پیش از این تعریف کاملی داشتیم از نحوه تولد مقوله سرگرمی و در جریان همین موضوع اشارهای کردیم به صنعت بازیهای ویدئویی. طبیعتِ زندگیِ گیمرها در جامعه فعلی به قدری آزاردهنده و خارج از بُعد «معمولی»ِ خود دنبال میشود که تماماً عاری از هرگونه منطق و تفکر هستند. قبلتر اشاره کرده بودیم که اگر خنجری را به یک قاتل بدهند، به راحتی قتل میکند! این در حالی است که اگر همان خنجر را به یک جراح بدهید، جان یک انسان را نجات میدهد. پس کاربرد بسیاری از تولیداتِ انسانی صرفا مربوط به کسی است که از آن استفاده میکند. بازیهای ویدئویی نیز به همین شکلند؛ اگر اصول و قواعد استفاده از آنها را به صورت جمعی آموزش ندهیم، قاعدتا در جهات اشتباه و با ابعادی نامناسب مورد استفاده قرار میگیرند. در جامعه فعلی همهچیز متفاوت است؛ به جای آنکه طریقه استفاده از مقولات سرگرم کننده (فرضا بازیهای ویدئویی) را آموزش دهند، تنها سعی بر ریشهکن کردنِ آن را دارند. اما همه ماها خوب میدانیم که هیچیک از این پروژهها تأثیرگذار نخواهند بود. مخصوصا زمانی که هیچ جایگزینی برای آن وجود نداشته باشد. در جامعه فعلی هرکسی که چشم بر جهان اطرافش باز میکند، یا قرار است مهندس شود یا دکتر. عجب!
اصولِ شرطسازی یا شرطی سازی؟
میتوان گفت که شرطی سازی کردن به این معنا است که فردی نسبت به برخی از مسائل موجود در طبیعت، بیش از حد معقول ابراز علاقه کند و میل پرداختنِ به آن تا حد غیر قابل کنترلی افزایش یابد. درواقع ما در روانشناسی شش نوع شرطی سازی داریم که در ششمین مرحله از شرطی سازی، فرد به طور کلی کنترل خود را از دست میدهد(!). برای مثال میتوان به پرندگان خانگی اشاره کرد! زمانی که شما قصد غذا دادن به این دسته از جانوران را دارید، آنها به سرعت خودشان را به دستانِ شما نزدیک میکنند؛ حال پس از گذشت چند ماه اگر دستانتان خالی باشد و با همان روال همیشگی به قصد غذا دادن به پرندگان نزدیک به قفسِ آنها شوید و دستتان را تکان دهید، آنها به شوق غذا خوردن نزدیک دستانتان میشوند و این درحالی است که چیزی در دستان شما وجود ندارد. در این مرحله میگوییم پرنده X به غذای Y شرطی شده است. در کودکان نیز به همین شکل خواهد بود؛ شما بارها برایتان پیش آمده که وقتی یک لواشک جلوی رویتان میگذارند به طور کاملا ناخودآگاه در دهانتان آب جمع میشود. اما چرا؟ دلیلش این است که شما نسبت به این غذای ترش شرطی شدهاید و وقتی یک عدد لواشک جلوی شما میگذارند، قبل از آن که تصمیم به خوردنش بگیرید دهان شما میزان قابل توجهی از بزاق را ترشح میکند. بازیهای ویدئویی نیز به همین شکلند! تب کلشزدگی هم در ایران با همین روال فراگیر شده و تبدیل به یکی از بزرگترین معضلات حاضر در جامعه بازیکنان شده است. خدا نیاورد روزی را که بعضا به چنین بازیهای چپ نگاه کنید. فراموش نکنیم که در میدانِ رقابت، همان اندازه که ما ضربه میزنیم، آن سازنده خارجی نیز قرار است به ما ضربه وارد کند. پس بجای آنکه در عموم رسانهها اصولِ ضربه زدن را یاد بدهیم، نحوه جلوگیری از «ضربه خوردن» را نیز رسانهای کنیم؛ چرا که هیچ یک از سازندگانِ حاضر در سرتاسر جهان از پول بدشان نمیآید و اگر موقعیتی برای درخشش عناوین خود بدست بیاورند، بدون شک از آن موقعیت استفاده خواهند کرد. اما چرا شرطسازی؟
بیایید مشکلات را از ریشه مورد بررسی قرار دهیم. در جامعه کنونی و به خصوص در کشور ایران زمانی که یک برنامه تلوزیونی با پشتوانه «فرهنگسازی» به میزبانی شبکهها و رسانههای ملی میرود، پیش از هرچیزی خودش نیز نیازمند فرهنگسازی است (!). عجیب است نه؟ در جوامع امروزی به جای آنکه اصول شرطی سازی را به مخاطبین یاد بدهند، وارد جبههای تحت عنوان «شرطسازی» میشوند (توجه: واژه «شرطسازی» هیچ ریشهای در زبان فارسی ندارد). هربار که در مقابل تلوزیونها قرار میگیریم، شاهد امر و نهیهایی هستیم که عموما خارج از اصول منطقی و قابل درک در جامعه روایت میشوند. برای مثال بارها پیش آمده است که حضور در فضای مجازی را عاملی مخرب و اعتیادآور میخوانند و این در حالی است که مجری تلوزیون خودش پیامهای مردم را از همین طریق قرائت میکند. در واقع نه اینکه حضور در چنین فضاهایی بیخطر محسوب شود؛ خیر! بلکه کاملا برعکس است. اما فراموش نکنیم که خطرناک بودنِ یک ابزار به معنی بد بودنش نیست. خطاب به اولیای محترم! چطور ما همواره از فرزندان خانواده انتظار خروج از فضاهای مجازی را داریم؛ درحالی که همان فرزند هیچ جایگزین مناسبی برای این کار ندارد. حتی پیش آمده است که بسیاری از فرزندان بارها به دنبال یک دلیل قانع کننده برای جلوگیری از انجام بازیهای ویدئویی بودهاند، اما زمانی که از والدین محترم درخواست حضور در موقعیتهای مختلف را میدهند، هیچگاه این درخواست مورد قبول واقع نمیشود. چطور به فرزند خانواده میگوییم «چه سودی از پریدن در بازی Xخواهی برد؟» درحالی که هیچگاه در دنیای واقعی فرصت پریدن (مثال!) را به او ندادهایم. حقیقت آن است که اگر جایگزین قابل قبولی برای این موضوع در نظر گرفته نشود، انتظار بالایی است که جوانان امروزی از بزرگترین سرگرمیشان دست بکشند. ما همواره به جای آنکه مشکلات را حل کنیم آن را ریشهای تر میکنیم.
تحصیل؛ بزرگترین باسفایتِ بازیکنان ایرانی!
من نمیدانم چه کسی چنین چیزی را در جامعه همهگیر کرده است؛ اما در این حد میدانم که هرکجا حرف از بازیهای ویدئویی باشد، نام «تحصیل و تهذیب» میدرخشد(!). در قسمت قبلی نیز اشارهای به این موضوع داشتیم، اما شرایط کنونی به قدری فاجعهآمیز و خندهدار است که برای اشاره به تک تک جزئیات آن، نوشتنِ مقالهای با وسعت شاهنامه نیز کفاف نمیدهد. من به عنوان نویسنده این مطلب نمیدانم در آن زمانی که کشورهای همسایه، صنعت بازیهای ویدئویی را «شغل» نامیدند، اساتید و منتقدانِ مطرح در این مرز و بوم چه بلایی بر سر این صنعت پررونق آوردند (صدای کوبیده شدنِ سر به میز!). در گذشته اگر حرف از «فقر» به میان میآمد، ناخودآگاه ذهنمان کودک پا برهنهای را تصور میکرد که زندگیاش را برای زنده ماندن تلف میکند. گرچه در حال حاضر کشور ایران چندان به این مسأله دچار نشده است، اما فقرِ فعلی جامعه فقر فرهنگی است. زمانی که در یک محفل دوستانه حرف از بازیهای ویدئویی میشود، با وجود آنکه هیچ اطلاعی نسبت به این صنعت و مجتویاتش ندارند، هربار ما را به چشم کودکان خردسالی میبینند که روزگاری با عروسکهای رنگارنگش سرگرم میشده و اکنون با کنسول محبوبش! دریغ از یکبار تفکر و بحث با همین افرادِ کودکنما. با اینحال ممکن است بعضا شاهد بحثهای اینچنینی باشیم، اما امیدوار نشوید؛ چرا که آنسوی قضیه نیز تنها به جنبههای منفی و اشتباهش پرداخته میشود. تحصیلات هم میشود گلِ سرسبدِ بهانههایی که هر روز در گوش جماعتی از زخمخوردگانِ نسل حاضر مرور میکنند. سرتان را درد نیاورم، بحث در رابطه با این موضوع همچنان ادامه خواهد داشت.
Games For Windowsهای لعنتی!
در قسمت اول حرف از بنیاد ملی بازیهای ویدئویی به میان آمد. همان بنیادی را میگویم که بزرگترین، خفنترین، با عظمتترین، گولاخترین (!) و پر هزینهترین بازیاش، همان «ارتشهای فرازمینی» خواهد بود که با دریافت تنها ۱۲ نقد به میانگین ۵۴ در متاکریتیک رسیده است. هرچه تقدیر نامه نیز داشتهاند را بارش کردهاند. عجب! دیگر گوشمان از جمله «حمایت کنید» و چرندیاتی از این قبیل پر شده است! همانقدر پولی را که خرج اردو زدن در فلان نقطه دنیا میکنید را صرف تولید محتوا کنید، قطعا و به راحتی نتیجه خواهید گرفت. مطمعن باشید تا زمانی که بازیهای مزخرف و «Copy & Paste» شده موجود در بازار به صورت کلی محو نشوند، حمایت کردن دردی از شما دوا نخواهد کرد. منظورمان از کپی شده صرفا برداشتِ بخشی از یک بازی نیست؛ بلکه در مواردی شاهد تعویض نامِ بازیها بودهایم و جالب است بدانید که اسم این حرکت را تولیدِ بازی گذاشتهاند. SHADOW OF THE COLOSSUS 2 نیز توسط ایرانیها ساخته شده است؛ لذا از سازندگان محترم تقاضا داریم که با دیدنِ وضعیتِ فراتخیلی و درب و داغانِ بازیهای خود، فریاد حق را لبیک نگویند. آن سازنده محترمِ ایرانی و عزیزی که تمام هویت این بازی را به لجن کشیده باید بداند که سازندگان SHADOW OF THE COLOSSUS حدود ۱۰ سالی میشود که قادر به تولید ادامه بازی نشدهاند و The Last Guardian این سازنده همچنان تأخیر میخورد. نسخههای شبیهسازی شده بازیهای انحصاریِ بسیاری از کمپانیها نیز این روزها به سادگی سر از پلتفرم PC در میآورند. آنوقت انتظارِ پیشرفتِ این صنعت را داریم؛ درحالی که عموم کاربرانِ ایرانی مسأله «کپی رایت» را هویج نیز فرض نمیکنند. البته ناگفته نماند که در این مسأله نیز ایرانیها گناهکار نیستند؛ چرا که کپی کردنِ بازیهای ایرانی برای بسیاری از «عوامل» سودمند و پولساز است. و خب طبق معمول؛ کیست که از پول بدش بیاید؟ کاربران ایرانی نیز مستثنا نیستند و زمانی که چنین فرصتی برایشان بوجود میآید، قطعا از آن استفاده خواهند کرد. چه تلخ است زمانی که میگوییم «سیگار کشیدن» بسیار مضر خواهد بود، اما خودمان آن را تولید میکنیم. بازیهای کپی شده نیز همین شرایط را دارند. از آن طرف میگوییم نباید از عناوین کپی شده استفاده کرد، درحالی که نیمی از شرکتهای ایرانی سود کلانی را از تولید همین بازیها بدست میآورند. و چه عجیب است که حتی یکبار هم در رسانههای ملی حرف از «فرهنگسازی» در رابطه با این موضوع زده نشده و نخواهد شد.
هویت بازیهای ویدئویی از تصورات جامعه کنونی کیلومترها فاصله دارد. این واژه نامش با عشق و علاقه عجین شده است. آرزوی موفقیت داریم برای دنیایی که به ما آموخت؛ هرکجا در مقابل خود دشمن دیدی، بدان که داری راه را درست میروی. همان دنیایی که عشق و همبستگی را معنا نکرد، حس حضور در آن را برایمان تداعی کرد. همان تمدنی را میگویم که مرز میانِ آرزوها و«واقعیت»ها را به صفر نزدیک کرد؛ اگر هم نتوانست، زورش را زد. کاش چشمهایمان را باز کنیم و بداینم که بازیهای ویدئویی تنها به کلیک کردن و ضربه زدن خلاصه نمیشود. کافیست یکبار زندگی را از قاب یک «گیمر» ببینید. چه خوب که در بازیهای ویدئویی شکست مفهومی ندارد. برای ما مرز میان «زمین خوردن» و «ایستادن» تنها فشردن یک دکمه است. «Restart»! این دقیقا همان فرصتی است که جامعه کنونی هیچگاه به مردمانش نخواهد داد. پس به قول سهراب سپهری؛ چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید…
4 دیدگاه
Agent_of_Chaos
مشکل اینجاست که حسودی میکنن، چونکه در زمان قدیم این چیزا نبوده، حالا هی میخوان تو سرمون بزنن هی میزنن تا خورد و خمیر شیم، ولی اینو نمیدونن که Game Over برای یک گیمر (با هر اصالت و قوم و زبان و نژاد و دین و مذهبی) معنی نداره و دوباره خودشون رو جمع جور میکنن و به کارشون ادامه میدن، و هرچقدر هم که سرکوبمون کنن، ما باز هم امید دارم و به Game Over اعتقادی نداریم.
سجاد محمدیپور
با نظرتون موافقم.
یک سری سیاستهای غلط و تکراری داره به جامعه و رسانههای ایرانی تزریق میشه که در اولین مرحله به دیدگاهِ عمومِ مردم تأثیر گذاشته. و خب همین میشه که در جامعه کنونی کمتر شاهد خودنمایی صنعت بازیهای ویدئویی هستیم؛ تازه «اگر» فرصت خودنمایی کردن بوجود بیاد…
سید ایمان احمدیان
دیشب حدود ساعت سه و نیم داشتم مقالتو میخوندم و خواستم نظر بدم ک خب طبق روال همیشه نت ته کشید! بگذریم. سجاد جان خسته نباشی فوق العاده زیبا بود و خیلی خوشحالم بابت این قضیه که رو تن لخت حقیقت خیاط نمیشی و همه چیو میگی و این درسته.. به قدری سر همین بازی کردن خورد شدیم و میشیم ک واقعا حد و حساب نداره اما مهم نیس، ما که همیشه له شده خدایی بودیمو هستیم به قولی اگه کل درو پنجرههای ی خونه رو ببندی بازم ی درزی پیدا میشه ازش هوا بیاد تو .. دمت گرم بابت قلم همیشه دلنشینت
سجاد محمدیپور
نظر لطف شماست ایمان جان.
همین که برای مطالب بنده ارزش قائل میشی و وقتت رو برای خوندن این مقاله صرف میکنی خودش خیلی برای من (یا ما) ارزشمنده و همین جملاتِ دلنشین و پرمفهومی که زیر پستهامون نوشته میشه، خستگی رو از تنمون بیرون میکنه. خیلی خیلی ممنون بابت لطف همیشگیت.
راستش اونقدر بحث در رابطه با این دسته از مسائل طولانیه و حرف برای گفتن داره که بعید میدونم بشه تو قالبی به اسم «مقاله» جمعش کرد، ولی همین که یک سری حرفا عمومی بشه خودش یک حرکت رو به جلو محسوب میشه. مخصوصا اگر به گوش اعضای جامعه هم برسه. به هرحال ما همیشه زورمون رو میزنیم، گرچه بیشتر اوقات این حرفها به نتیجه نمیرسه. بازهم ممنون بابت دلگرمیت ایمان جان.