ردپای کفشی مندرز روی صورت برف، سپری کردن زمان میان یک مشت آژیر خطر خاک خورده، سیمهای خاردار که رنگ ناموس را مشاهده نکردند! و سربازانی کثیف که از چرب شدن سبیل، لذت وافری میبرند! تمام این توضیحات مقدمهای است برای فراری دیگر، اسارتی ناتمام و رسیدن چندین و چند باره به طعم ناب آزادی؛ در ادامه گیم شات را در نقد و بررسی بازی Winter Fugitives 2: Chronicles همراهی کنید.
مستقیم، آزادی
اگر از اکثر زندانیان که بهدلایل مختلف پشت میله، تقویم را وادار به خود زنی میکنند سوال کنید که محوری ترین آرزو محبوس در دلتان چیست، خیل عظیمی از آنها واژه «آزادی» را مهمان گوش خواهند کرد! کتب، روایات، فیلم، موسیقی، بازی، تئاتر و خیلی از فرزندان خانواده هنر، دفعات متعدد و به طرق مختلف موضوع حبس، مخصوصا تلاش برای بقا و فرار را نمایش دادهاند. گریزهایی که یا منجر به کشیدن نفسی رنگی میگردند، یا باعث رهایی دیگران و گرویدن به دیار باقی بانی خواهند شد. Winter Fugitives راجع به زمستانی سرد زیر پای داغی فشنگ اسلحهها بود و همچنان هست، راوی رسانیدن دست یاری به دوست بود و کماکان ادامه دارد، قصه برادری و خطر کردن تا مرز گذشتن از جان برای پا گذاشتن داخل دنیایی عاری از پاسبان را تعریف مینمود، هنوز هم سر شغل خود ایستاده است. شاید که نه، احتمال قوی کسانی که مطالب بندهی حقیر را رویت میکنند، سوالی مبنی بر اینکه چرا سید ایمان احمدیان از الفاظ ادبی در وصف عناوین کوچک استفاده میکند؟ در ذهنشان نقش بسته است. پاسخ روشن بوده و دلیل این امر، اهمیت دادن به بازیهای بهظاهر کوچک میباشد که اکثر اوقات با همان زبان ابتدایی، سخنان بزرگ و عمیقی در صندوق حنجره دارند. این اوصاف فقط مختص انجماد روحی The Last Of Us نیست، تنها بیانگر عظمت و حال و هوای Uncharted نخواهد بود. گاهی اوقات سادگی خیلی بیشتر از زرق و برق، قلب را میفشارد. داستان دومین نسخه از بازی Winter Fugitives تقریبا حول محور قسمت پیشین پرسه میزند. کماکان شخصیت اصلی «الیاس وگاس» (Elias Vegas) بوده و با فرارهای سریالی خود، قصد رهایی داشته و زیر بار محکومیت نخواهد رفت. هسته و زیر بنای اصلی داستان، فرار کردن و دوام آوردن در کوهستان برفی محیط بازی است. اهداف به فراری آبکی ختم نمیشود و دایم شاهد استراتژیهای مختلف و برنامه خواهید بود. الیاس از طریق نامه و ارتباطات خود با بیرون در تماس است؛ که این روابط شامل اطلاعات افرادی میشود که تواناییهای خاصی را دارا بوده و هر کدام تکههایی از این پازل ناقص را تشکیل میدهند؛ شخصیتهای دیگری داخل قصه نیز حضور دارند که قرار است به تعدادشان افزوده گردد. جز خود الیاس، میتوان بهجای «مارکوس روزک» «برنارد فورتایر» و «جو هریس» هم نقش آفرینی کرد و با قابلیتهای فردی مختلف، داخل کمپی آمیخته با فضای جنگ سرد، یخ نزد!
فرار از زندان
با توجه به صحبتهای تیم سازنده، کلیت بازی بر ماجرایی حقیقی استوار است؛ که صحت یا عنوان دیگرش بر فرض کاذب بودن را نمیدانیم! جدا از مزاح، گیم پلی دومین نسخه از بازی Winter Fugitives مانند اغلب عناوین تلفن همراه، مهمترین قسمت آن است. بازی یک ماجرایی_مخفی کاری با زاویه دوربین و دید بالا به پایین بوده و گاهی رنگ و بوی اکشن نیز میگیرد.
مراحل، مخاطب را با ماموریت و خواستههای متعدد خود، درگیر میسازد و آهن ربا را در مناطق مناسبی تعبیه میکند! در هر مرحله، هدف از پیش مشخص شدهای تدارک دیده شده، از جمله: آزاد کردن تعدادی زندانی میان نگهبانان، پیدا کردن کت، محمولههای مختلف، قمقمه، آذوقه و ….. اعمالی نیز برای کسب ستاره و مهارتهای بیشتر وجود دارند، مانند: طی کردن مرحله بدون کشتن حتی یک پاسبان یا بالعکس، اتمام یک بخش عاری از همکاری با کارکنان کثیف دولت! و موارد این چنینی که به مهارت مخاطب میافزاید. چالشهای جالب توجهی که سازندگان پیش روی مخاطب قرار دادند، خلاقیت و تنوع مطلوبی را عطای گیم پلی بازی کرده است. نوع حرکت شخصیتها که مانند آدم آهنی بوده و با لمس کردن و کشیدن انگشت روی صفحه شکل میگیرد، شاید پس از مدتی موجب آزردگی اعصاب و خواب رفتن دست شود، اما روند مراحل اندازهای خوب بوده که ترجیح خواهید داد این دست هیچ موقع بیدار نشود!
در ابتدای بازی بهجای الیاس وگاس ایفای نقش خواهید کرد. الیاس محکومی پخته و دنیا دیده است که عنوان نقش اصلی ماجرا را یدک میکشد؛ قابلیت تصحیح تصمیمات در مواقع خطرناک را داشته و در یک جمله، رهبر لایقی است. مارکوس روزک دیگر عضو معرفی شده به الیاس بوده و تا حد زیادی، حکم «سم فیشر» تیم را ایفا میکند! مارکوس نسبت به سایر اعضا، تواناییهای مخفی کاری وسیع تری را در خود پرورش داده است. اصلی ترین دلیل برای انتخاب اسم کماندوی دوست داشتنی سم فیشر، وجود دوربین و حسگر حرارتی روی پیشانی مارکوس بوده که بیش از حد شبیه به سونار داخل سری بازیهای Splinter Cell و یار همراه سم است. مارکوس میتواند مسیر رفت و آمد نگهبانان را ببیند و از خطرات در امان نمیماند؛ از جو هریس باید دوری کرد! بوکسوری افسار گسیخته که بر خلاف سایر افراد تیم که از پشت سر و مخفیانه حمله میکنند، علاقهای به مخفی شدن ندارد و درگیری مستقیم را همیشه ترجیح میدهد. هریس دقیقا نقش همان تانکی را ایفا میکند که هر تیمی نیازش دارد! برنارد فورتایر هم دیگر شخصیت داستان است که حضور کم رمقی در این شماره دارد و گفته شده مراحل بیشتری با او و سایر افراد در آینده قابل دسترس است. برنارد مهارت زیادی در استفاده از تیر و کمان و سلاحهای سرد دارد که بسیار مفید و مورد توجه واقع خواهد شد. هوش مصنوعی دشمنان فوق العاده خوب و جذاب طراحی شده و نیازمند حرکات عقلانی از سوی مخاطب است. نگهبانان در تعداد و انواع مختلف در حال گشت و پرسه زدن هستند، تا زمانی در امان خواهید بود که پایتان را بیش از گلیم خود دراز نکنید! و در اصل، حتی اگر مقابل مسیر حرکتشان قدم بزنید تا قبل از وارد شدن به خط قرمز این باج بگیرها! میتوانید با اکسیژن رفاقتی تنگاتنگ داشته باشید! پس از گرفته شدن مچ و شکست در هر مرحله، سه انتخاب دارید که شامل: تسلیم شدن و شروع مجدد، انجام ریسک و درگیری با دشمن که احتمال موفقیت پنجاه پنجاه بوده و آخرین انتخاب که رشوه دادن میباشد و پس از ورود به حریم دشمن و کشیدن جدی اسلحه به رویتان، با چند برگ از چرک سبز، طوری محو خواهد شد که انگار از مادر متولد نشده بود! گیم پلی بازی در مجموع مخلوطی از نکات مثبت فراوان است، موجب سرگرمی و لذت خواهد شد و آن چند مورد ایراد جزیی دیدگان را پوشش نمیدهد.
بچههای کوه آلپ
محیط بازی یادآور خاطرات شیرین و دردناک گذشته است. همان گلولههای برف که بر زمین جاری میشوند و سادگی دوست داشتنی منطقه، حال و هوای نخستین Metal Gear Solid و جزیرهی «شادو موزز» بوده و در دنیای سینما نیز حس فرارهای «استیو مک کویین» و «داستین هافمن» در «پاپیون» را القا میکند.گرافیک ساده و بی زرق و برق است، دنبال هیچ جلوهای اینجا نگردید، جز کوهستان برفی، اتاقک، موانع از جنس چوب و سربازان وظیفه شناس! چیز دیگری یافت نخواهد شد. گرافیک بازی قبل، فانتزی گونه بود و بار طنز هم پر و پیمان تر، اما در این نسخه فضا، حس محیط و کلیت بازی شکلی خاکستری و جدی به خود گرفته است. فهرست اصلی نیز طراحی قابل قبولی دارد، مراحل زنجیر وار متصل شده و مهارت و تجارب کسب شده در هر مرحله در چهارچوب اصلی خود درج میشوند. شخصیتها نیز در عکس مخصوص به خودشان، زیبا از آب درآمده و بسیار شیرین با دست کشیده شدند. کمبود تنوع در محیط مراحل، از ایرادات بازی محسوب می گردد؛ و موجب خستگی مخاطب خواهد شد زیرا برف و اجزای تکراری عضوی جدا نشدنی از محیط اطراف بازی هستند که اگر کمی خلاقیت چاشنی کار میبود، شاید این بخش امتیاز کاملی میگرفت؛ هرچند ایرادات کم و سطحی گریبان این قسمت را گرفته و هنوز هم میتوان از گرافیک ساده و کم ادعای بازی لذت برد و سر را مانند یک زندانی کبک زده زیر برف کرد و گفت: هیچ چیز مهم نیست دیگر!
آژیر خطری قحطی زده!
نمیدانم ریشهی آژیر خطر از کجا بوده ولی پدیدهای جالب است. تنها یک حرکت کم یا اضافی کافی خواهد بود تا تمام نقشههای شیرین قبل را به تلخ ترین چیز دنیا بدل کند، مخصوصا با آن طنین زیبا و نور سرگردان! موسیقی و صدا در بازی لنگ میزند و ضعیف ترین بخش این زمستان منجمد محسوب میشود؛ با ورود به هر مرحله، یک نوع صدا و موسیقی (که در واقع وجود خارجی ندارد) شنیده میشود؛ و این مورد قدری رنگ کلیشه میگیرد که امکان دارد نام بازی را فراریان کلیشه بخوانید! شخصیتها نیز صامت بوده و سخنانشان، پایین صفحه نوشته میشود. نبود قطعه و اصوات بدیع، حس این گریزها را ناقص و خام کرده و میان چشیدن از این غذای خوش طعم، احساس لذت کامل را سر بریده و خود زیر دندان در حالت بدی جای خوش خواهد کرد!
پشت دیوار میبینمت
در یک جمع بندی جامع، Winter Fugitives 2: Chronicles عنوان بسیار خوبی بوده که روایت ساده اما جذابی را دارا است، چالشهای متعدد را با چاشنی مخفی کاری ترکیب و خروجی قابل قبولی ارایه میکند، گرافیکش دهان را اتوبان نکرده و در حد کوچه حرف خود را به گوش میرساند، از صدا و موسیقی خوب و متنوعی بهره نمیبرد اما تا انتها آوای خفگی گلوی نگهبانان مال را نگاه میدارد! بازی که امید به دنبالههای موفقش بسیار است و نوید پایانی عاری از ذلت و تسلیم شدن برابر زور را میدهد.
نکات مثبت:
روایتی درگیر کننده در عین عدم وجود زرق و برق، روند خوب مراحل و وجوه مختلف مخفی کاری، گرافیک ساده و زیبا
نکات منفی:
اهداف ماموریتها بعضا تکراری میشود، کنترل خسته کننده شخصیتها، محیط ها گاهی تکراری به نظر میآیند، موسیقی و صدا گذاری ضعیف و تکراری