«Batman v Superman: Dawn of Justice» فیلم پر سر و صدای امسال سینماست که در جلب نظر بسیاری از منتقدان ناموفق بود. از ۳ سال قبل، هنگامی که زک اسنایدر در کامیک کان (Comic con) از این پروژه سخن گفت تا روز اکران فیلم، بسیاری منتظر بودند تا قهرمانان بزرگ دنیای دی سی (DC) را در یک فیلم مشترک ببینند. در ادامه با بررسی شخصیت های فیلم Batman v Superman با گیمشات همراه باشید.
در فیلم قبلی زک اسنایدر یعنی «مرد پولادین» (Man of Steel) شاهد درگیری و مبارزه سوپرمن با ژنرال زاد بودیم که خرابیهای بسیاری در شهر متروپلیس (Metropolis) به بار آورد. یکی از ساختمان هایی که در اثر این مبارزه تخریب شد، متعلق به بروس وین بود. همین موضوع باعث شد، جرقهی برخورد بین دو قهرمان اسطورهای کامیک بوکی زده شود. برخوردی که میتوانست پردهی سینماها را به آتش بکشد و کاری کند که هواداران سر از پا نشناسند، اما اینطور که پیداست این فیلم نتوانست خود را به موفقیتی در حد انتظار برساند.
زک اسنایدر در این سالها سعی کرده چهرهای متفاوت از شخصیتهای بزرگ شرکت DC نشان دهد. تصویری که شاید از دور جذاب و بینقص به نظر برسد، اما اگر از سطح ظاهری آنها عبور کنیم و کمی عمیقتر بنگریم، شاهد ضعفهای متعددی در شخصیتپردازی کاراکترها خواهیم بود. شاید یکی از عوامل مهم عدم موفقیت کامل فیلم، پایبند نبودن به ذات بعضی شخصیتها و ارائه تصویری نادرست از آنها باشد. چنین اشتباهاتی بیشتر از هر چیز دیگری به فیلم ضربه وارد کرده است. در این مقاله سعی میکنیم به بررسی چهار شخصیت اصلی «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت»، یعنی شوالیه تاریکی، مرد پولادین، لکس لوثر و زن شگفتانگیز بپردازیم.
توجه: این مقاله، داستان بخشی از فیلم را لو میدهد. اگر هنوز طلوع عدالت را تماشا نکردهاید، میتوانید از خواندن آن صرف نظر کنید.
در رویا، آنها (خفاشها) مرا به سوی نور هدایت کردند. چه دروغ زیبایی!
شوالیه تاریکی (The Dark Knight)
هرکس بتواند جمله بالا را درک کند، در فهمیدن دیدگاه نویسندگان این فیلم نسبت به شوالیه تاریکی هم موفق خواهد بود. بروس وین با بر زبان آوردن این جمله قصد دارد از همان آغاز فیلم به همه بفهماند، هر آن چه که در طول ۲۰ سال فعالیتش به عنوان یک مبارز به دنبال آن بوده، بیشتر از یک «دروغ زیبا» نیست. مثل اینکه سال ها تلاش مستمر در مبارزه با جرم و جنایت، نه تنها نتوانسته او را از ظلمت به سوی روشنایی هدایت کند، بلکه باعث غرق شدن بیشتر او در تاریکی شب شده است. مشکل اینجاست که ذهن مخاطب هنوز برای پذیرش چنین شخصیتی آماده نیست. بینندهای که سالها بتمن را در حال تلاش برای رسیدن به رستگاری دیده و آن را باور کرده، چگونه شکست او در این راه را میپذیرد؟
اگر از آن دسته افرادی هستید که بتمن کریستوفر نولان را خیلی قبول دارند، ممکن است با شخصیت این یکی بتمن دچار مشکلات اساسی شوید، چرا که این دو، زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوتاند. بهتر است آنها را دو نسخه جدا از هم در نظر بگیرید که نه در باطن و نه در اهدافشان ربطی به هم ندارند. بتمنی که زک اسنایدر در فیلمش به تصویر کشیده، از کامیک بوک معروفی به نام The Dark Knight Returns الهام گرفته شده که اثر فرانک میلر است.
شوالیه شنلپوش بازگشته است اما با تغییر و تحولات بسیاری که ظاهر، بت موبیل و حتی تفکر و روحیات او را در بر میگیرد. در این فیلم با یک بتمن به شدت خشن و بیاعصاب طرف هستیم که سوپرمن را تهدیدی غیرقابل چشمپوشی برای کل بشریت تلقی میکند و برای متوقف کردن او دست به هرکاری میزند. از دیدگاه شوالیه، حضور سوپرمن به عنوان بیگانهای که قدرتهای فوق بشری هم دارد، بزرگترین خطری است که انسانها تاکنون با آن مواجه شدهاند. کابوس قدرت مخرب سوپرمن را حتی میتوان در یکی از رویاهای بروس وین – که کم هم نیستند – مشاهده کرد. رویای دنیایی که مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته و سوپرمن در آن به یک مستبد ظالم تبدیل شده است.
اگرچه بن افلک (Ben Affleck) بهخوبی توانسته نقش بروس وین میانسال و بتمنی باتجربه را ایفا کند و بدون شک می توانیم او را بهترین بازیگر این فیلم بنامیم، اما سوال اساسی این است که آیا استفاده این حد از خشونت آن هم توسط بتمن، لازم بود؟ باید توجه کرد که نویسندگان تغییرات زیادی در شخصیت بتمن ایجاد کردهاند. او دیگر کسی نیست که خلافکاران و اشرار را دست و پا بسته تحویل قانون دهد و از این کارش احساس رضایت کند. او عادت جدیدی پیدا کرده و روی بدن دشمنانش «نشان عدالت» را به یادگار می گذارد. البته در انتهای فیلم شاهد غلبه مسئولیتپذیری بروس وین بر حس خشم بیحد و حساب او هستیم که در نوع خودش نکته مثبتی محسوب میشود. بالاخره کارهایی مهمتر از داغ کردن دشمنان وجود دارد، که بتمن بتواند به آنها رسیدگی کند. به زودی همه متوجه خواهند شد که سیلی از حوادث غیرقابل پیشبینی در راه است و نمیتوان به تنهایی با آن مقابله کرد.
مردم از آن چیزی که نمیتوانند درک کنند، متنفر میشوند!
مرد پولادین (Man of steel)
«مردم از چیزی که نمیتوانند درک کنند، متنفر میشوند» این جمله دقیقاً گویای حال و روز سوپرمن در «طلوع عدالت» است. او به عنوان نماد یک قدرت ویرانگر فوقبشری دیده میشود و عده بسیاری از درک جنبههای زیبای انسانی شخصیتش ناتوانند. تقریباً هر قدرتی که در این فیلم وجود دارد، هدفش این است که به نحوی از شر سوپرمن خلاص شود یا او را تحت کنترل در بیاورد! از بتمن که دلایل شخصی خودش را دارد بگیرید تا لکسلوثر که اهدافش دقیقاً معلوم نیست و حتی سناتورهایی که به خاطر اعمالش از او توضیح میخواهند.
در نسخه نهایی این فیلم، شاهد هستیم کلارک کنت (Clark Kent) حضور بیشتری به عنوان یک روزنامهنگار را تجربه میکند. او در روزنامهی «دیلیپلنت» (Daily Planet) مشغول کار است و به هیچ وجه اهمیتی به خبرهای بازی فوتبال نمی دهد! چراکه از نظر او اتفاقات مهمتری در گاتهم در حال وقوع است. منظور همان شایعاتی است که دربارهی شوالیه تاریکی بر سر زبانها افتاده. آیا این شوالیه حق دارد خود را در مقام قاضی، هیئت منصفه و مجازاتگر هم ببیند؟ همینطور مردم را به وسیله نشان خود داغ کند و از درب و داغان کردن و حتی به قتل رساندن چند خلافکار هیچ اِبایی نداشته باشد؟ میدانیم که این اعمال، خیلی با آرمانهای عدالتخواهانه بتمن همخوانی و تناسب ندارند. اگر بتمن برای برقراری عدالت، دست به کشتن افرادی هرچند گناهکار بزند، آنگاه چه تفاوتی با یک مجرم خواهد داشت؟ چنین رویدادهایی باعث میشوند که مردپولادین (با بازی هنری کویل) رفتهرفته متقاعد شود در مقابل حرکات خودسرانه بتمن ایستادگی کند تا رویارویی آنها به امری اجتنابناپذیر تبدیل شود.
اما نویسندگان (دیوید اس.گویر و کریس تریو) و کارگردان (زک اسنایدر) به هیچ وجه نتوانستهاند از پتانسیل بالای سوپرمن استفاده خاص و تاثیرگذاری کنند، به طوری که او در اکثر مواقع در موضع ضعف قرار دارد و کاری از دستش ساخته نیست (البته به غیر از نجات دوباره لوییس لین!). نمونههایی از این ضعف را میتوانید در به زانو در آمدن او مقابل لکس لوثر ببینید. واقعیت این است که مرد پولادین کاملاً به حاشیه رانده شده و از آن قهرمان رویایی که نماد و مظهر «امیدبخشی» است هیچ نشانی ندارد.
هیچ قدرتمند مطلقی نمیتواند کاملاً خوب باشد و اگر کاملاً خوب است، نمیتواند قدرت مطلق را داشته باشد.
لکس لوثر (Lex luthor)
در فیلم Batman v Superman بروسوین تنها کسی نیست که از سوپرمن نفرت دارد. لکس لوثر (با بازی جسی آیزنبرگ) یکی از شخصیت های عجیب و نامتعادل فیلم است که رفتار متناقضی از خود بروز میدهد اما در عین حال فرد باهوشی هم به تصویر کشیده شده و قرار است دردسر بسیار زیادی را برای سوپرمن به وجود بیاورد. او همان کسی است که تلاش کرد تا به گفته خودش بزرگترین مسابقهی گلادیاتوری تاریخ (نبرد بتمن و سوپرمن) در شهر گاتهم (Gotham) برگزار شود. مسابقه ای که نه تنها به کشتهشدن بتمن یا سوپرمن (البته این مورد کمی نزدیک بود!) منجر نمیشود، بلکه اتحاد آنها را در پی دارد. وقتی که نقشه اولیه لکس لوثر با شکست مواجه شد، با استفاده از امکانات سفیه فضایی و جسد ژنرال زاد، هیولای مخوفی به نام دومزدی (Doomsday) را خلق میکند تا تبدیل به آخرین روز زندگی سوپرمن شود. اما واقعاً این همه تلاش برای نابود کردن مرد پولادین چه دلیلی دارد؟ آیا او میخواهد با از میان برداشتن او زمینه را برای هجوم بیگانگان فراهم کند یا از سوپرمن به عنوان یک قدرت برتر، متنفر است؟ در این فیلم پاسخ مشخصی برای این سوالها دریافت نمیکنیم. شخصیت گنگ و نامفهوم لکس لوثر به یکی از مهمترین مشکلاتِ فیلم Batman v Superman تبدیل شده است.
ناگفته نماند که در انتها، بتمن به جای گذاشتن نشان «عدالت» روی بدن لکس لوثر، او را به دیدار دوستان ویژهاش در تیمارستان آرکهام (Arkham Asylum) دعوت میکند. این موضوع هم میتواند نشاندهنده دگرگونی رفتار بروس وین و پیبردن او به برخی خطاهایش باشد. با توجه به اطلاعاتی که لکس توانست توسط سفینه کریپتونی از دنیاهای ناشناخته به دست آورد و استپنولف (Steppenwolf) که طبق اخبار منتشر شده قرار است در فیلم بعدی حضور داشته باشد، بعید نیست که لکس لوثر را در فیلم «لیگ عدالت» (Justice league) باز هم ملاقات کنیم.
زن شگفتانگیز (Wonder Woman)
دایانا پرنس یا همان زن شگفت انگیز یکی دیگر از شخصیتهای مهم فیلم Batman v Superman است که در دو ضیافت فیلم حضور دارد و همانجا با بروس وین ملاقات میکند. گال گدوت (Gal Gadot) با اینکه حضور چندان زیادی در فیلم ندارد اما در نقش زن شگفتانگیز (Wonder Woman) راضیکننده ظاهر میشود.
دایانا به معنای واقعی کلمه یک جنگ جوی تمامعیار است و حتی از یک هیولای بیگانهی کریپتونی هراسی به خود راه نمیدهد، زیرا در گذشته با موجوداتی از دنیاهای ناشناخته جنگیده است. واضح است تنها هدف حضور او در فیلم به دلیل همکاری نهایی او با بتمن و سوپرمن و تحقق یافتن «طلوع عدالت» است. با اینکه «عدالت» اصلاً نتوانسته طلوع درخشانی داشته باشد اما حداقل این اتحاد باعث شد در انتهای فیلم یک نبرد حماسی و جذاب که با موسیقی هیجانانگیز هانس زیمر و جانکی اکساِل (Hans Zimmer & Junkie Xl) همراه شده، به مخاطب تحویل داده شود.
سخن آخر:
Batman v Superman: Dawn of Justice با وجود اینکه در نزد منتقدان موفق نبود و عده زیادی از مخاطبانش را راضی نکرد، اما به هیچ وجه فیلم کمارزشی نیست. کارگردان سعی میکند داستان هر شخصیت را جداگانه به تصویر بکشد و همین موضوع در بعضی مواقع باعث از کنترل خارج شدن فیلم و طولانی شدن غیرضروری آن شده است. سوپرمن تا کنون در دو فیلم زک اسنایدر حضور داشته، اما ناتوانی در شخصیتپردازی و به تکامل نرسیدن این کاراکتر مهم، هنوز هم به چشم میآید و از مشکلات اساسی دنیای سینمایی DC است. اگر در ساختن این اثر سینمایی بهجای این همه عجله به خرج دادن، از بسترسازی مناسب و شخصیتپردازی بهتر، بهره میگرفتند، شاید با چنین اثر پراشکالی مواجه نمیشدیم.