آری استر (Ari Aster)، جوردن پیل (Jordan Peele) و رابرت اگرز (Robert Eggers) سه کارگردانی هستند که به آنها لقب کارگردانان ژانر وحشت داده شده است و امسال هر سه آنها از این لقب به بهترین شکل ممکن استفاده کردند و به موفقیت رسیدند.
با اینکه ۲۰۱۹ در پول زایی در گیشه چندان موفق نبود اما امید بار دیگر در روح این گیشه دمیده شد. به ویژه در ماه های اخیر این امید در تاریک ترین مکانها خود را نمایان کرد: در فستیوال وحشیانه کافران، در اعماق پیچ در پیچ دنیایی همانند ما درست زیر پایمان و نزدیکتر از همه در صخرههای ساحلی دور افتاده در قرن نوزدهم میلادی درون برج فانوس دریایی قرار گرفته در نیو انگلند.
سه فیلم با بودجههای کم یا متوسط که جز بهترین و موفقترین فیلمهای امسال هستند. این فیلمها همچنین دومین اثرهای فیلمسازانی هستند که در ژانر وحشت فعالیت میکنند. فیلمسازانی که فیلمهای اولشان در ابتدا تماشاچیان را در فستیوال ساندنس وحشت زده کرد و سپس با موفقیت چشم گیری خارج از آن مواجه شد.
میدسامر (Midsommar)، ما (Us) و فانوس دریایی (The Lighthouse) هر سه توسط دو کمپانی متفاوت با استراتژیهای متفاوت و در فصلهای متفاوت اکران شدند اما هر کدام از آنها توسط فیلمسازانی ویژه و با استعداد ساخته شدند که دارای نگاهی هنرمندانهاند. نگاهی که امروز در هالیوود خریدار چندانی ندارد و باید تا حدی درآمد داشته باشد تا کسی حاضر به منتشر کردن آن شود. بیشتر از هر چیز این سه فیلم توسط کارگردانان/نویسندگانی نوشته شدهاند که توسط ژانری که در آن توانستند موفقیت و شهرت کسب کنند به نوعی قدرت رسیدهاند.
ژانر وحشت دارای چارچوبی انعطاف پذیر است که معمولا هر گونه که تیم بازار یابی بخواهد آن را تعریف میکند و در طی سالیان نشان داده که میتواند خط مشی قابل اعتمادی برای سینما باشد. در این ژانر فیلمها کم خرج، طرفداران وفادار و کسب تجربه مشترک واجب است. و وقتی که وضعیت نسبت به هنر – همان طور که مارتین اسکوسیزی میگوید: «بیرحم و دافع هنر است» برای «هر کسی که راجع به ساختن فیلم رویاپردازی میکند» هیچ نوع ضمانتی نیست که نسلی جدید از کارگردانان صاحب سبک بتوانند از پرطرفدارترین یا پر فروشترین فیلم خود در ژانر وحشت برای جلو بردن کارنامه هنری خود استفاده کنند. این همان دو راهی است که بازیگران فیلمهای ابرقهرمانی زمانی که از امنیت این فیلمهای پرخرج خارج میشوند گرفتارش میشوند. زمانی که شما از مسیر مشخص خود بیرون میآیید، موفقیت گذشته بیربط به آینده شما است.
با این وجود، آری استر، جوردن پیل و رابرت اگرز موفق شدند در ملا عام از این باتلاق خارج شوند. به روش خود و تا جایی که هر کدام قابلیت آن را دارند، هر کدام از نقاب وحشت به عنوان اسب تروآ استفاده کردند تا اعجازی را به بینندگانی که انتظارش را نداشتند القا کنند. اگر صنعت سینما بخواهد نسخهای از وضعیت کنونی را در آینده ادامه دهد باید این هنرمندان را در هر شکلی که میتواند پوشش دهد.
مشکل این نیست که ژانر وحشت سطحی یا محدود کننده باشد بلکه حتی با استعدادترین کارگردانان دوره ما نیز میتوانند به آن محدود شوند. اگرز توضیح میدهد: «اگر فانوس دریایی در ژانر وحشت نبود، فکر نمیکنم کسی هزینه ساخت را بر عهده میگرفت، روی کاغذ به نظر میرسید که میدسامر و ما میتوانستند پول ساز باشند اما برای فانوس دریایی اینطور نبود.» این جملات چند ماه قبل از اکران فیلم دریایی و عجیب اگرز بود که توانست در هجده روز اکران محدود خود هفت میلیون دلار فروش کند.
در ابتدا کمپانی تهیه کننده فیلم جادوگر (The Witch)، یعنی RT Features، تهیه این پروژه را بر عهده گرفت اما تامین مالی فیلم بر عهده Regency Enterprises قرار گرفت و حق انتشار آن محفوظ به A24 بود. اگرز ادامه میدهد: «همه آنها به من آزادی زیادی دادند. من احساس خوش شانسی میکردم. باورم نمیشد که فیلم ساخته شده. البته به خاطر موفقیت فیلم جادوگر بود که اشخاص حاضر بودند باز هم با من همکاری کنند.»
اما جادوگر و فانوس دریایی فیلمهای بسیار ناهمسانی هستند. یک نکته مهم این است که اگرز واقعا از فانوس دریایی خوشش میآید. او راجع به جادوگر یکی از شیطانیترین و خوش ساختترین فیلمهای قرن بیست و یکم اینگونه صحبت میکند: «من به آن افتخار میکنم اما از نتیجه کار ناامید بودم. ناامیدی فراتر از این حقیقت که این کار اولم بود. اگر من یک بیننده بودم که برای دیدن این فیلم هزینه کرده از فیلم لذت نمیبردم. فانوس دریایی به تصورات اصلی من نزدیکتر است.»
یک تفاوت مهم که اگرز در شرح آن بسیار مشتاق به نظر میرسید این است که این دو فیلم متعلق به یک ژانر نیستند. او توضیح میدهد: « من کاملا درک میکنم که چرا مردم جادوگر را به عنوان یک فیلم ترسناک نمیبینند و من به نظر هر کسی با این دید احترام میگذارم… اما من فکر میکنم که جادوگر واقعا یک فیلم ترسناک است. اما فانوس دریایی نه. از این ژانر استفاده میکند و خیلی از عناصر این ژانر را دارد اما ترسناک نیست.» در واقع استر (کارگردان فیلم میدسامر) فیلم فانوس دریایی را که راجع به دو فانوس بان مست و رو به دیوانگی در قرن نوزدهم است به نمایشنامهای نوشته هرولد پینتر (Harold Pinter) شبیه دانسته.
وحشت یا غیر وحشت، اگرز میدانست که فانوس دریایی باید یک سری هیجانات را ارائه دهد تا بتواند دایره بینندگانش را گسترش دهد. دایرهای بزرگتر از طرفداران فیلمهای هنری قابل تحسین رابرت پتینسون (Robert Pattinson). داستان باید همان چیزی را که طرفداران فیلم جادوگر از آن لذت بردند در بینندگان بیدار میکرد و همزمان این قول را به بیننده بدهد که این بار چیز تازهای در چنته دارد.
اگرز میگوید:« ما در تلاش هستیم تا این مرز را پیدا کنیم و میخواهیم که مردم متوجه شوند که این خنده دار است. اما فیلم سیاه و سفید است پس همین خود یک نوع مانع محسوب میشود. پس همیشه این سوال ها هستند [راجع به اینکه چه طور میتوان فیلم را بازاریتر ساخت] مثلا میتوان هیولاهای بیشتری در آن باشند؟ و مطمئنا من از این چیزها با خبرم حتی زمانی که در حال نوشتن فیلمنامهام. این شاید احمقانه به نظر برسد اما… من چطور میتوانم چیزی بنویسم که در درون خود دارای نکاتی جذاب است اما در عین حال تصاویر مناسبی دارد که بتوان آنها را در تریلر فیلم گنجاند؟ اگر فیلم فانوس دریایی به نحوی بتواند پول ساز باشد این یک کمک بزرگ به بخش مالی کمپانی A24 است.»
با وجود اینکه او تا به حال دو فیلم موفق – چه از لحاظ فروش و چه در نظر منتقدین – ساخته و هیچکدامشان برای او احساس موفقیت آن چنانی نداشتهاند، اگرز با چالش سختتری رو به رو است چرا که بودجهاش رو به افزایش است و رفته رفته از ژانری که با آن آغاز کرده و با آن در دنیای سینما شناخته شدهاست دور و دورتر میشود. او وضعیت را اینگونه توضیح میدهد:« من فیلمهای با هزینههای فوق العاده سنگین را بر عهده نمیگیرم. چون زمانی که این فشار برای جلو رفتن برایم پیش بیاید من همیشه پروژهی کوچکتر در آن وضعیت را انتخاب خواهم کرد تا بتوانم کنترل بیشتری داشته باشم. فانوس دریایی بدون شک بسیار گمنامتر از جادوگر است اما من فکر میکنم که هدف این است که بتوانیم کاری کمی عامتر با کمی هزینه بیشتر انجام دهیم اما کاری که باز هم به من این اجازه را بدهد که خودم باشم.»
و برای اگرز «خود بودن» دقیقا در ژانر وحشت تعریف نمیشود. «من از دیدن فیلمهای ترسناک لذت میبرم، اما این ژانر واقعا همان چیزی نیست که تمام علایق من در آن خلاصه شود. من بیشتر به گذشته علاقهمندم. اتمسفر آن زمان معمولا اولین نکاتهای است که در ذهن من شکل میگیرند پس من فکر میکنم این همان چیزی است که من به ساختن آن ادامه خواهم داد.» بعد از این مصاحبه مشخص شده است که اگرز قرار است فیلم The Northman، راجع به وایکینگهایی در قرن دهم را کارگردانی کند.
استر نیز که اذعان دارد نمیتوانست متقبل هزینه ساخت یک دهکده نزدیک بوداپست برای فیلمی در ژانر رومانتیک کمدی شود از ژانر وحشت به عنوان یک راه حل یاد میکند. او میگوید: «برای من واقعا خلق کردن دنیاها اهمیت دارد. همه چیزی است که میخواهم انجام دهم. من فیلمنامههای زیادی قبل از اینکه فیلمنامه موروثی (Hereditary) را بنویسم نوشته بودم و وقتی که موروثی را نوشتم میدانستم که چه استراتژی پشت آن است چرا که میدانستم از فیلمنامههایی که من نوشتم فیلمهای کم خرجی بیرون نمیآید. من فیلمهایی نمینوشتم که بتوانم با چند هزار دلار بودجه آنها را سر هم بیاورم. نکات زیباشناسی برای من بیشترین اهمیت را دارند. و بله، ژانر وحشت به من این حس را داد که میتوانم آن کاری را که میخواهم در این ژانر انجام دهم، اگر شانس بیاورم. و من هم شانس آوردم.»
موفقیت اولین فیلمش استر را در موقعیتی قرار داد که بتواند میدسامر را شروع کند. ایدهای که اولین بار بسیار قبلتر از اینکه به نامی آشنا در بین طرفداران ژانر وحشت تبدیل شود به او ارائه شده بود. او میگوید: «میدسامر تنها فیلمنامهای است که آن را برای استخدام شدن نوشتم و آماده بودم آن را به کس دیگری بدهم تا اینکه متوجه شدم میتوانم یکی از فیلمهایم راجع به جدایی را با این فیلم ادغام کنم و همیشه هم میخواستم فیلمی در ژانر وحشت روستایی بسازم. اما این فیلمنامه پس از موروثی تنها فیلمنامهام بود که ربطی به ژانر وحشت داشت. همهی نوشتههای من با موضوعات خوفناک دست و پنجه نرم میکند اما این تنها نوشتهام بود که میشد آن را وارد ژانر وحشت کرد. با اینکه من آن را نوعی از داستان جن و پری میبینم.»
با وجود رسومات خوفناک، ساختاری الهام گرفته از فیلمهای اسلشر و سلاخی شدن توریستهای خودشیفتهی آمریکایی (مثل فیلم Hostel)، میدسامر اما کاملا از عناصر فیلمهای وحشت به عنوان یک راه حل برای رسیدن به چیز دیگری که استر میخواهد استفاده میکند. داستان محاصره شده با نور خورشید راجع به زنی جوان و عذادار – فلورنس پیو (Florence Pugh) – که به دوست پسرش – جک رینور (Jack Reynor) – و چندی از دوستان او ملحق میشود تا به جزیرهی دورافتاده سوئدی سفر کنند، درست وسط فستیوالی عجیب، فیلم به هیچ وجه فراتر از این ژانر نیست، تنها چندان به دنبال این نیست که شما را بترساند بلکه میخواهد آن چارچوب آغشته به مرگ را به داستانی راجع به تولدی دوباره تبدیل کند.
باز هم، استر میدانست که متحمل ریسکی حساب شده میشود، زمانی که تصمیم گرفت به ریشه اصلیاش بازگردد. او میدانست که میدسامر او را بیش از پیش اسیر تمهایی مثل غم، گروههای عجیب و مرگبار و آلات قتاله چوبی خواهد کرد. اما پس از ده سال کار برای رسیدن به جایی که مردم واقعا برای دیدن کارهای او هیجان داشتند او مشتاق بود تا وقتی که تنور هنوز داغ است مشغول به کار شود.
به زبان خودش: «موروثی به من این حس را داده بود که خدای من، چیزی در این ژانر باعث میشود آدمها مثل قبایلی به هم نزدیک شوند. اما در وحشت شما بر اساس اینکه چقدر سرکش هستید قضاوت میشوید. برای من، تله این است که نمیخواهم در بین خطوط حرکت کنم حتی وقتی قبول میکنم که میدسامر را در ژانر وحشت راجع به مردم روستایی خواهم ساخت – و این فیلم تمام نکات مربوط به این ژانر را بسیار موشکافانه دنبال میکند به نوعی که شاید برخی بینندگان را اذیت کند؛ اما نگاه و میل اصلی من روی آن رابطه است.»
این فیلمسازان ملقب به کارگردانان ژانر وحشت هنوز میتوانند با قتل قسر در بروند. حتی در آب و هوای هنری ریسکی امروز اما آنها باید آلات قتاله خود را در دید وسیع تماشاچیان مخفی نگه دارند. به این شکل میتوان میدسامر را عالمی صغیر از بازاری که استر و اگرز ممکن است همیشه مجبور به عبور و مرور در آن باشند دید: تظاهر به بین خطوط حرکت کردن به تنها راه حل قابل اطمینان برای کندن تونلهای زیر آنها است.
میدسامر به عنوان فیلمی کابوس مانند از ذهن بیمار کارگردان فیلم موروثی، آری استر، به بازار ارائه شد. جای اینکه از آن به عنوان ۱۵۰ دقیقهی مضحک و نیش دار یاد شود؛ کاریکاتوری از درد، هموابستگی و فلسفه آمریکایی که در آن درد طولانی به مرگی با عزت ارجحیت داده میشود. فیلم در سراسر دنیا چهل و یک میلیون دلار فروش داشت و دایره طرفداران استر را بیش از پیش گسترش داد.
البته این استراتژی اسب تروا بسیار نزدیک به استراتژی سنت ژانر وحشت است. از سینمای وایمار گرفته تا جورج رومرو (George Romero) و فراتر از آن، هیچ ژانری بهتر از وحشت تماشاچیان را طعمه خود نمیکند. این نکته که خود تماشاچیان هم مایل به طعمه بودن هستند به این قضیه کمک میکند. آنها لایههای محافظ را کنار میزنند و مینشینند تا به آنها حمله شود. این استراتژی است که جوردن پیل از آن به نحو احسنت در فیلم برو بیرون (Get Out) استفاده کرد، فیلمی با تاثیرات غول آسا در فرهنگ و در گیشه، فیلمی که با استفاده از یک فضای به ظاهر خانوادگی لایههای شیطانی زیرین «آمریکای پسا نژادی» را به تصویر کشید. برای تماشاگران، موضوعات مهم فیلم تبدیل به تلههایی برای گرفتاری در آنها نشد، برو بیرون شبح نامیرای گناه کبیره ایالات متحده را درونیتر و تکان دهندهتر از هر فیلم درامی به تصویر کشید.
بعد از موفقیت بزرگ فیلم برو بیرون جوردن پیل میتوانست هر کاری که میخواهد انجام بدهد. همین کار را هم کرد. در تلویزیون او The Twilight Zone را بازسازی کرد. در دنیای سینما اما او میخواست روی هدف فیلم اولش بیش از پیش کار کند. پیل میگوید: «من انقدر عاشق فیلمهای ترسناک هستم که وقتی مردم سر اینکه آیا برو بیرون فیلم ترسناک است یا نه شک داشتند قلبم یکمی شکست. من میخواستم یک فیلم ترسناک بسازم و حالا مثل اینکه این فیلم آنقدر هم ترسناک نیست.»
اما اگر فیلم ما در انتخاب ژانر مبهم باشد صحنههای مربوط به تهاجم به خانه که کل داستان را به هم ربط میدهد تمام شکها را از بین میبرد. فیلم همچنین گستردهتر نسبت به مشکلات اجتماعی صحبت میکند. خانهای از آینه که تماشاگران را به درون خود کشاند تا تصویر پیچ خورده خود را ببینند. فیلم ما از بروشور ژانر وحشت به طور کامل استفاده کرد، همزادهای نقاب دار، صداهای خوفناک و خنجرهای خونین آمیخته در داستانی راجع به مزیتها و عواقب غیرمنتظره رویای آمریکایی.
پیل بلیطهایی به ارزش ۲۲۵ میلیون دلار راجع به دستهای دور تا دور آمریکا فروخت. فیلم دیگری با بودجهی متوسط ساخت که موفقیتی خارق العاده پیدا کرد. فیلمی که خارج از طبقه بندیهای امروز هالیوود قرار میگیرد. پیل از فیلمهای خود استفاده کرد تا به مردم چیزی را نشان دهد که شاید قادر به دیدن آن نبودند. ما موفق نیست چون وحشت را به تصویر میکشد، ما موفق است چرا که زنجیرهای انسانی به تصویر میکشد که وحشت را به هر چیزی در اطراف آن وصل میکند.
هر کارگردان پیشرو هنگامی که باید فیلم دومش را بسازد با دو راهی سخت مواجه میشود: آنها میتوانند همان کاری که بار اول انجام دادند را انجام دهند چون بار اول موفق شدند یا میتوانند به مردم چیزی ارائه دهند که حتی خود مردم هم نمیدانستند که طالب دیدن آن هستند. نبوغ غیرمعمول فانوس دریایی، میدسامر و ما در این نکته جدا نشدنی است که هر سه این فیلمسازان از ژانر وحشت برای محود کردن این تفاوت استفاده کردند. هر چقدر بیشتر تهیه کنندگان و سرمایهگذاران دست آنها را در انجام این کار باز بگذارند، این صنعت نسبت به پروژههای مبتکرانه مهربانتر خواهد شد.
اگرز اینطور توضیح میدهد: «بهش بگید وحشت، فراتر از ژانر هر اسمی که میخواهید بگذارید اما از شخص درست را راه بده (Let the Right One in) تا جادوگر و موروثی مردم بیشتری این فیلمها را دنبال میکنند. همینطور که دایره بینندگان گسترش پیدا میکند، کسانی که شاید هرگز جز فیلمهای هنری کمپانی A24 نیز نبودند هم با این فیلمها مواجه میشوند و شاید آنها هم متوجه شوند که این فیلمها خیلی قابل درکتر از آن چیزی هستند که فکرش را میکردند.»
در مصاحبه اگرز گفت که بسیار مشتاق است در آیندهای قدم بردارد که در آن فیلمسازان این قدرت را دارند که هر طور که میل دارند هنر خود را به تصویر بکشند. او میگوید: «من برای چیزهای عجیبتر و گمنامتری که در آینده خواهیم دید هیجان زدهام و اینکه همه اینها سبب شود تا کلمات از تاریخ گذشتهای که صنعت سینمای امروز را تعریف میکند شکسته شوند.»