سریال Chernobyl که مینیسریالی از شبکه HBO درباره فاجعه هستیهای چرنوبیل ، اثباتی است بر این مسئله که حقیقت چقدر میتواند از داستانهای ساختگی عجیبتر و ترسناکتر باشد.
وقوع یک فروپاشی و فاجعه هستهای موضوع جدیدی نیست. از بازیهای ویدیویی مثل Fallout گرفته تا فیلمهای ترسناک متعدد مثل The Return of the Living Dead و Grindhouse، فجایع اتمی دهههای بسیاریست که ژانر سرگرمکننده و هیجانانگیزی برای انسانهاست.
ولی مثالهای این چنینی بسیار با حقایق تفاوت دارند. برای افراد، قبول فجایع هستهای در فیلم و بازیهای ویدیویی کار بسیار سادهت هست چون این آثار پر از موجودات عجیب غریب و جهش یافته و زامبیها و هیولاهاست که خب همگی دور از واقعیت هستند. داستان سریال Chernobyl اما بسیار متفاوت با این ماجراست.
«کریگ مازین» (Craig Mazin)، کارگردان سریال Chernobyl، که در کارنامه کاریش آثار آشنای The Hangover Part II و Identity Theft را دارد، توانسته داستانی از نگاه نزدیک و به شدت مخوفآور از حادثه هستهای فاجعهبار و ننگین کشور اوکراین ارائه دهد و به بینندگان پیامدهای این اتفاق را (که شامل برخورد دولت و تلاش برای سرپوشانی این قضیه توسط آنها و نیز زیانهای انسانی و طبیعی این حادثه است) نشان دهد.
در سریال Chernobyl خبری از زامبیهای پراکنده در خیابانهای شوروی نیست و در عوضِ آن، مازن پیامدهای واقعی حادثه چرنوبیل را به تصویر کشیده است. صحنههایی که افراد بیگناه و معصوم را نشان میدهد که همگی به علت تشعشعات رادیواکتیو بیش از حد در بیمارستانها نفسهای آخرشان را میکشند و پوست و گوشت تنشان در حال آب شدن است. همه اینها تنها قسمت بسیار کوچکی از عمق فاجعه است.
هیولای واقعی این حادثه، سم زهرآگینی است که در صحنههای اولیه سریال از رآکتور بیرون میریزد. هیولایی نامرئی که وقتی که دروغهای دولت شوروی برای بهتر نشان دادن خودشان را به آن اضافه کردند، دست در دست یکدیگر پیامدهایی فجیع و غیر قابل باور را به همراه داشتند. به همین علت است که میتوان گفت که سریال Chernobyl ترسناکترین اثریست که تا به حال ساخته شده است.
سریال Chernobyl در حال حاضر با ریتینگ ۹۵٪ در وبسایت Rotten Tomatoes قرار گرفته و با امتیاز ۹.۷/۱۰ در صدر جدول سایت IMDb به عنوان بهترین سریال است.
اواخر قسمت دوم سریال، سه مرد شجاع را میبینیم که داوطلب شدهاند که به زیرزمین نیروگاه بروند تا لولههای تخلیه آب را باز کنند تا آبی که در رآکتور است خالی شود و از فجایع گستردهتر جلوگیری شود. این سه مرد در تاریخ به «گروه خودکشی» (Suicide Squad) معروف هستند. در این صحنههای پایانی قسمت دوم سریال Chernobyl، تنها چیزی که دیده میشود این سه مرد هستند که با لباسهای مخصوص به تونلهای زیرزمینی رفتهاند و تا زانو در آبهای جمع شده در تونلها فرو رفتهاند، صدای نفس نفس زدنهای بلند آنها و دستگاه سنجشِ تشعشعات رادیواکتیو فضا را پر کرده و چراغ قوههایشان دائما از کار میافتند. در این قسمت از سریال به وضوح میتوان وحشتی که بر بیننده غلبه میکند را حس کرد و برای چند لحظه جوریست که انگار همراه این سه مرد در تونلها هستیم و اضطراب آنها را حس میکنیم و نفس آدم بند میآید.
شاید صحنههای اینچنینی را در آثار بسیاری پیش از این دیده باشیم، اما باید به این موضوع توجه داشت که قبل از این که حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ به وقوع بپیوندد و فجایع پس از آن را به بار بیاورد، هرگز دنیا با چنین مشکلی دست و پنجه نرم نکرده بود و این به آن معناست که هیچکس نمیدانست که باید چه کند.
«والری لگاسوف» (Valery Legasov) با بازی «جیرد هریس» (Jared Harris)، یک دانشمند فیزیکدان هستهای شوروی و وزیر نیروی وقت شوروی «بوریس شربینا» (Boris Scherbina) با بازی «استلان اسکارسگارد» (Stellan Skarsgard) افرادی هستند که دولت به کار میگیرد تا عمق فاجعه را بررسی کنند و از بدتر شدن آن جلوگیری کرده و مشکل را حل کنند. همزمان با شروع کار آنها، روند سریال Chernobyl را میبینیم که چگونه پیش میرود و چه مراحلی را میگذرانند تا جماهیر شوروی را نجات داده و مردم را از محل حادثه دور کنند.
حضور «امیلی واتسون» (Emily Watson) در نقش «یولانا خومیوک» (Ulana Khomyuk) که یک دانشمند فیزیکدان هستهای دیگر است، به درک بیننده از فضای فرهنگی آن دوره شوروی کمک بسیاری میکند چون در دهه هشتاد در شوروی تعداد بسیار معدودی از زنها بودند که مشاغل علمی داشتند. شخصیت یولانا (که تنها شخصیت ساختگی این سریال است و هدف به وجود آوردنش ادای احترام به دانشمندانی بود که همگی در کنار لگاسوف کار میکردند) در فضاسازی سریال نقش مهمی دارد چون به دنیا نشان میدهد که جامعه شوروی در دهه هشتاد، از لحاظ برابری جنسیتی چه تفاوتهایی با دیگر کشورهای پیشرفته همان دهه داشته است.
اطلاعات در جماهیر شوروی قویترین اسلحه بود. این که دولت انتخاب میکرد که چه اطلاعاتی را در اختیار مردم قرار دهد و چه قسمتهایی از آن را به نفع خودش تغییر دهد تا مردم چیزی را بدانند که دولت دستچین کرده و از حقیقت کامل خبردار نشوند. در قسمت پایانی سریال Chernobyl، لگاسوف این دست بردن و کنترل اطلاعات و نتیجه دروغهای متعدد به مردم و عواقب آنها را به خوبی بیان میکند. در طول سریال چندین بار کارمندان دولت (که معتقدند هسته رآکتور اتمی RBMK امکان انفجار ندارد) از مهندسین دیگر و لگاسوف میپرسند که برایشان توضیح دهند که اگر واقعا فکر میکنند رآکتور منفجر شده، پروسه این انفجار و چگونگی آن را برای آنها توضیح دهند و این مهندسین و لگاسوف هر بار از سخن میمانند چون از لحاظ علمی و منطقی امکان انفجار این نوع رآکتور به هیچ وجه وجود ندارد.
در قسمت آخر سریال Chernobyl که دادگاه رسیدگی به این فاجعه و عوامل مسئول آن را به تصویر میکشد، لگاسوف پس از این که توضیح میدهد که یک رآکتور RBMK دقیقا چطور کار میکند و عاملهای مقصر در وقوع این حادثه را نام میبرد میگوید که این حادثه کاملا قابل پیشگیری بوده است. اگر دولت بیشتر هزینه میکرد و کیفیت مصالح دخیل در سازه رآکتور را بالا میبرد و نیز راجع به خراب بودن سیستم و کلید جلوگیری از حوادث این چنینی در رآکتور به مهندسین چرنوبیل دروغ نمیگفت. لگاسوف میگوید: «هر دروغی که گفته میشود، دینی بر گردن حقیقت دارد. دیر یا زود این دین ادا میشود. هسته رآکتور RMBK اینگونه منفجر میشود. با دروغ.» این جمله به طور مفید و مختصر شدت دروغگوییهای شوروی و اثرات آن را به بیننده میفهماند.
در جماهیر شوروی چیزی که به عنوان حقیقت و واقعیت مسلم به مردم خورانده میشد در واقع چیزی بود که دولت انتخاب میکرد که با مردم در میان بگذارد. حقیقت، حقیقت نبود. در سریال Chernobyl میبینیم که وضعیت به این صورت است که مردم ممکن است بمیرند، آب ممکن است آلوده شود و اکثریت قاره ممکن است غیر قابل سکونت شود ولی تنها چیزی که شوروی به آن اهمیت میدهد جلوگیری از گسترش اطلاعات درست است و به جای هشدار دادن به مردم و تخلیه سریع آنها از شهر پریپیات و گزارش این فاجعه به کشورهای همسایه، شوروی تلفنها و ارتباط را قطع میکند و به مردم میگویند که رآکتوری که جلوی چشمانشان در حال سوختن است و از آتش آن خاکستر، هوا را پر کرده، همه و همه بیخطرند. مردم هم با خیال راحت بر روی پل به تماشای رآکتور چرنوبیل ایستاده و بچهها در خاکستری که شبیه به برف بر رویشان میبارد و روی زمین مینشیند (خاکستری که لگاسوف هر دانه آن را به گلولهای که سمت این مردم شلیک میشود تشبیه میکند) بازی میکنند و همگی این تصور را دارند که هیچ خطری آنها را تهدید نمیکند. عاقبت این دروغ آن بود که تک تک افرادی که آن شب بر روی آن پل، که حالا به پل مرگ معروف است، به تماشای آتش چرنوبیل ایستاده بودند، اعم از بزرگسال و کودک، همگی مردند.
علاوه بر مردمی که آتش را تماشا میکردند، آتش نشانانی را میبینیم که برای خاموش کردن شعلههایی که رآکتور را میسوزاندند رفته بودند و به آنها گفته شده بود که آتش چرنوبیل یک آتشسوزی کاملا عادی در ساختمان است و ارتباطی به مواد رادیواکتیو هسته رآکتور ندارد. این آتشنشانان نیز همگی کمی بعد در نهایت بر اثر مسمومیت تشعشعات رادیواکتیو جان دادند.
همه درباره فاجعه چرنوبیل شنیدهاند و هربار حادثهای در رآکتورهای دیگر پیش میآید همه از چرنوبیل یاد میکنند. همه میدانیم که داستان چرنوبیل چیست و چگونه به پایان میرسد، اما این مسائل اهمیتی ندارند. چیزی که مهم است، جزئیات این اتفاق و از خودگذشتگیهای مردان و زنان متعددیست که زندگیهایشان را پای این فاجعه گذاشتند و برای جلوگیری و حل مشکلات حاصل از فاجعه چرنوبیل از جان خود گذشتند. همه اینها در سریال Chernobyl به تصویر کشیده شدهاند. وقایعی که با جلو رفتن هر چه بیشتر سریال غیر قابل باورتر میشوند و اگر فاجعه چرنوبیل اتفاقی بر اساس داستانی تاریخی و حقیقی نبود، باور این که یک فاجعه اتمی در چنین سطحی رخ بدهد و عواقبی چنین گسترده داشته باشد کاملا تخیلی و غیر قابل باور و غیرممکن میبود.
ولی در هر حال، این فاجعه واقعی بود و ما انسانها هرگز نباید فراموش کنیم که بیکفایتی، کمکاری و مدیریت نادرست عدهای کم، چه فجایع عظیمی را میتواند به بار آورد و چیزی مانند چرنوبیل (و دیگر فاجعههای انسانی دیگر) چقدر آسان میتواند دوباره تکرار شود. در نهایت درسی که از این سریال باید گرفت این است: پشتیبانی نابهجا از دروغ، چیزیست که به آن قدرت میبخشد.