فیلم Arctic درواقع داستان هیجانانگیزِ بقاء کاشفی با بازی مدس میکلسن در سرزمینی بیرحم و غریب بوده که سراسر از یخ تشکیل شده است.
فیلم Arctic درواقع داستان کمنظیر یک اسارت است. اسارتی در چنگال طبیعت وحشی، با بازی خیرهکنندهی مدس میکلسن در نقش جستجوگری که پس از سقوط هواپیمایش در قطب گیر میکند. نمیتوان گفت که طرفدارانِ چه سبکی از فیلم، از چنین موضوعی خوششان خواهد آمد، اما بدون شک حسو حال و بازی مدس میکلسن و اتفاقاتی که برای وی رخ میدهد، بیننده را مجبور به تماشای ادامهی فیلم میکند، گویی که انگار خود تماشاچی در آنجا حضور دارد و احتمال رخداد هرکدام از این اتفاقات برای تماشاچی نیز ممکن است.
شاید ابتدای فیلم به آرامی پیشرود و برخلاف انتظار بینندگان که احتمال به تصویر کشیدن سقوط هواپیما را میدهند، داستان از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی داستان با این موضوع که در قطب گیر افتاده است کاملا کنار آمده و امیدوارانه هرروز در تلاش است تا با دنیای خارج ارتباطی برقرار کند. این درحالیست که از محل سقوط هواپیما خیلی فاصله نمیگیرد و انگار هنوز کاملا آمادهی رویارویی با طبیعت را ندارد.
به طور کل فیلم Arctic سه مرحلهی کلی دارد. مرحلهی اول در واقع مرحلهی ابتدایی فیلم است که در آن شاهد اعمال شخصیت اصلی داستان که درحال کندن حروف «کمک» (SOS) بر روی یخ است میشویم. وی هرروز آن حروف را ترمیم میکند و پس از سرزدن به قبری که برای یکی از همراهانش ( که در حین سانحه کشته شد) ساخته بود، به قلابهای ماهیگیر جاسازش سر میزند و سپس برای برقراری تماس با دنیای بیرون، امواجی را میفرستد. این روند هرروز ادامه دارد تا جایی که هلیکوپتری شخصیت اصلی داستان را میبیند اما متاسفانه به دلیل شرایط بد آن و هوایی، هلیکوپتر موفق به فرود نمیشود و سقوط میکند.
مرحلهی دوم فیلم درواقع جاییست که شخصیت اصلی داستان درمیابد که علاوه بر خود، از فرد دیگری نیز باید محافظت کند چراکه پس از سقوط هلیکوپتر، خلبان جان خود را از دست میدهد، و سرنشین دیگر نیز که نسبت نزدیکی با خلبان داشته، مجروح شده و بیهوش میشود. حال در این شرایط سخت چه باید کرد؟ در شرایطی که به سختی غذا گیر میآید و هوا به طرز ناامیدکنندهای سرد شده، محافظت از خود به اندازهی کافی سخت است، چه رسد محافظت از انسانی دیگر که حتی زبان مشترکی نیز ندارد.
اما شخصیت اصلی داستان تا آخر ناامید نمیشود و همچنان برای زیستن میجنگد و چه بسا مطمئن است که افرادی برای کمک به هلیکوپتر غریبه خواهند آمد. بنابراین به فرد مجروح همچنان امید میدهد.
مرحلهی آخر درواقع مرحلهی حرکت است. شخصیت مدس نیکلسن تصمیم میگیرد از هواپیمایش دور شود و برای رسیدن به ارتفاعی بالاتر که شاید بهتر دیده شود و کمک بیابد تلاش میکند. قطعا در طی مسیر بارها ناامید میشود و همین موضوع فیلم را جذابتر میکند اما بدون شد این پایان راه نخواهد بود.
کارگردان فیلم Arctic یعنی جو پنا درمورد ایدهی اصلی فیلم بیان کرد:
مدتها پیش در فکر ساخت چنین چیزی بودم. اما موقعیت داستان کمی فرق میکرد، مثلا چیزی که مد نظرم بود زندگی بر روی مریخ بود. هدف از ساخت این فیلم همین بود، سرزمینی که فکرش را هم نمیکنید. درواقع هدف اصلی من ساخت فیلم برروی مریخ بود، اما پس تماشای فیلم The Martian مسیر فیلم را عوض کردیم و تصمیم گرفتیم در آیلند فیلمبرداری کنیم.
مدس نیکلسن در رابطه با این فیلم میگوید:
چشم انداز اصلی فیلم درواقع فضاییست که در آنجا فیلمبرداری فیلم Arctic صورت گرفت. حرف معروفی در آیلند هست که میگوید: (اگر هوای اینجا را دوست نداری، پنج دقیقه صبر کن.) روزهایی بود که وقتی در خودرو را باز میکردیم، در کنده میشد و پرواز میکرد و قطعا در آن روز فیلمبرداری ممکن نبود. بنابراین با دیالوگهای کم میتوان فهمید که موضوع اصلی فیلم خود سرزمین است.
1 دیدگاه
امید اصلانی
,فیلم کسل کننده ای بود.اشتباهات رایجی در فیلمبرداری داشت که کسی هنوز اشاره ای نکرده. هلیکوپتر اولی که سقوط کرد با آنچه قبل از سقوط وجود داشت فرق میکرد..و… عجیب بود واقعا…