در حال حاضر لیست پرفروشترین فیلمهای باکس افیس از فیلمهای ابرقهرمانی لبریز شده است این در حالی است که اکثر این فیلمهای ابرقهرمانی براساس کتابهای کمیک از دو شرکت انتشاراتی بزرگ یعنی مارول یا دیسی هستند، اما دیگر ناشران این صنعت چه؟
این امر چیز عجیبی نیست و کسی را سورپرایز نمیکند، در طول سالها فعالیت این دو کمپانی شخصیتهای افسانهای و فراموش نشدنی بسیاری را خلق کردهاند. اما این دو کمپانی تنها خالقان کتابهای کمیک نیستند که به عنوان فیلمهای سینمایی درخشان عمل کردهاند به همین دلیل ما هم تصمیم گرفتیم نگاهی به فیلمهای کمیک بوکی داشته باشیم که خاستگاهی متفاوت دارند. کتاب کمیک از قدیم تا کنون به خصوص در چند دهه اخیر تغییرات زیادی داشته و مخاطبان شاهد تکامل یافتن آن بودهاند. کمیک بوک نه تنها در لحن بلکه در نحوه روایت داستان نیز پیشرفتهتر شده و این مسئله سبب شده است که فیلمهای سینمایی درخشانی ساخته شوند. در این مقاله راجع به ۱۰ فیلم برتر بر اساس کمیک بوکهایی غیر از دیسی یا مارول میخوانیم.
۱. کلاغ – ۱۹۹۴
کلاغ (The Crow) که حال به عنوان یک کالت فیلم کلاسیک در بین فیلم دوستان محسوب میشود داستانی جذاب در پس زمینهای دردناک را در خود دارد. فیلم اریک دریون را به تصویر میکشد که از مرگ برگشته است تا انتقام مرگ خود و تجاورز به نامزدش را بگیرد. با اینکه این فیلم سینمایی خوش ساخت است اما مقداری از شهرت این فیلم از مرگ دردناک بازیگر نقش اول یعنی «برندون لی» (Brandon Lee) – فرزند «بروس لی» (Bruce Lee) – است که تنها هشت روز قبل از پایان تولید فیلم سر صحنهی فیلمبرداری توسط گلولهای که باید مشقی میبود کشته شد. این فیلم سینمایی عمیق و زیبا در نهایت بزرگداشت باشکوهی برای این بازیگر بود. شاید این فیلم سینمایی آنچنان ابرقهرمانی نباشد اما بیشک به عنوان یکی از بهترین فیلمهای کمیک بوکی غیر از دیسی یا مارول شناخته میشود.
۲. پسر جهنمی۲: ارتش طلایی – ۲۰۰۸
اگر اولین فیلم در سری فیلمهای پسر جهنمی راجع به این بود که «گییرمو دل تورو» (Guillermo del Toro) چگونه با وجود دخالتهای استودیو (در سالیانی قبل از دوره درخشش ابرقهرمانها) نسبت به متن اصلی یعنی کمیک بوک «مایک میگنولا» (Mike Mignola) وفادار بماند، دومین فیلم از این سری یعنی «ارتش طلایی» (The Golden Army) نشان میدهد که کارگردان با دستهایی بازتر کار کرده و توانسته ایدهی خودش را در فیلم منعکس کند. فیلم داستان پسر جهنمی را دنبال میکند در حالی که او سعی دارد رابطه بین لیز و خودش را ترمیم کند و همینطور در مقابل الفهایی که پس از هزاران سال از مخفیگاه خود بیرون آمدهاند تا دنیا را پس بگیرند مبازره کند. روح داستان درباره هیولاهایی است که به آنها اجازه ورود به دنیایمان را نمیدهیم و اینکه موجودات عجیب و خارقالعاده چه دنیایی را برای ما به ارمغان میآورند. همه این اینها هنوز ریشه در قهرمان دوست داشتنی کمیک بوک میگنولا دارد. بعضی از طرفداران دو آتیشه کمیک پسر جهنمی ممکن است این اقتباس دل تورو بد بدانند اما این فیلم با چشم اندازی که دل تورو در ذهن داشته تازه، جذاب، درخشان و سرزنده شدهاست.
۳. برف شکن – ۲۰۱۳
کتابهای کمیک فرانسوی همیشه حکم گنجینهای از ایدههای فوقالعاده داشتند و این برای فیلم «برف شکن» (Snowpiercer) نیز صدق میکند. این فیلم براساس یک رمان گرافیک فرانسوی با همین عنوان به نویسندگی «ژاک لوب» (Jacques Lob) ساخته شدهاست. داستان فیلم درمورد قطار برفشکنی میباشد که در پی رخداد عصر نوین یخبندان در زمین، آخرین بازماندههای بشر را در خود جای داده است. «بونگ جون-هو» (Bong Joon-ho) با تمرکزی قوی بر روی تم و شخصیت، استادانه در قلمرو ژانر حرکت میکند و «کریس اوانز» (Chris Evans) بازی بینقصی را به عنوان بازیگر نقش اول ارائه میدهد. برف شکن یکی از درخشانترین اقتباسها از روی کتابهای کمیک است که ثابت میکند کمیکها همیشه نباید راجع به شخصیتهای ابرقهرمانی و هرکولی یا داستانهای تخیلی باشند؛ آنها میتوانند راجع به انسان و انسانیت و تمام محدودیتهای آن باشند و باز هم از لحاظ بصری تاثیر شگفت انگیزی به جای بگذارند.
۴. اولدبوی – ۲۰۰۳
برگرفته از یک مانگای ژاپنی، اولدبوی موفق میشود از لحاظ بصری خیره کننده و از لحاظ احساسی ویرانگر باشد. این فیلم نئو نوآر از کارگردان اهل کره جنوبی «پارک چان-ووک» (Park Chan-wook) داستان مردی را روایت میکند که به اشتباه برای ۱۵ سال محکوم شدهاست؛ بدون اینکه بداند به چه دلیلی زندانی شده. وقتی که آزاد میشود تصمیم میگیرد باعث و بانی این کار را به هر قیمتی پیدا کند. فیلم بسیار خشن و خونآلود است اما چان-ووک از ژانر فیلمش برای برجسته کردن احساسات قوی تک تک شخصیتهایش استفاده میکند. اولدبوی فیلمی است که شما را تلوتلو خوران رها میکند و دارای یکی از بهترین شکها در تاریخ سینما است.
۵. شهر گناه – ۲۰۰۵
شهر گناه به نوبه خود موفقیت بزرگی بود. «رابرت رودریگز» (Robert Rodriguez) که برای کارهای آزمایشی و صرفه جویی در بودجه شناخته میشود کارگردانی کمیک «فرانک میلر» (Frank Miller) را بر عهده گرفت. او تصمیم گرفت صفحه به صفحه این کمیک را بسازد کاری که تا به حال انجام داده نشده بود. با اینکه فیلم ۳۰۰ زک اسنایدر (Zack Snyder) تقریبا همچین رویه را پیش گرفت، رودریگز قدم بزرگتری برداشت آن هم با تصویربرداری سیاه و سفید و استفاده فراوان از برش فام. در این فیلم از «کوئنتین تارانتینو» (Quentin Tarantino) برای کارگردانی صحنهای به عنوان کارگردان مهمان یاد شده. رودریگز تاثیر میلر بر روی فیلم را بسیار زیاد میدانست و سعی کرد که نام میلر به عنوان کارگردان در تیتراژ پایانی ذکر شود. در پایان این فیلم گیرنده و جذاب است و با اینکه رودریگز و میلر سعی کردند در فیلمهای بعدی – دنباله شهر گناه (Sin City: A Dame to Kill For) و روح (The Spirit) – این جادو را تکرار کنند، هیچ کدام از این آثار نتوانست به پای شهر گناه برسد و موفقیت آن را کسب کند.
۶. مردان سیاهپوش – ۱۹۹۷
مردان سیاهپوش (Men in Black) زمانی به اکران درآمد که در آن از فیلمهای کمیک به عنوان سطحی و سخیف یاد میشد. درسته، بتمن از این دید جدا بود و موفقیتهای زیادی کسب کرده بود اما سایر کاراکترها چندان موفق عمل نمیکردند مگر تعدادی معدود مثل فیلمهای «تیغ» (Blade) و «اسپاون» (Spawn) که با فقط متعلق به قشر بزرگسال بودند. برای مردان سیاهپوش، کارگردان فیلم یعنی «بری سوننفلد» (Barry Sonnenfeld) این کمیک را زیر رو کرد و بهترین قسمتها را انتخاب کرد تا بتواند فیلمی در ژانر کمدی تخیلی با حالت فیلمهای درجه ب تولید کند در حالی که «ویل اسمیت» (Will Smith) و «تامی لی جونز» (Tommy Lee Jones) بار فیلم را با همکاری خوبی که بینشان شکل گرفته حمل میکنند. این فیلم سینمایی هرگز خودش را خیلی جدی نمیگیرد و همزمان اجازه نمیدهد فیلم حالت کارتونی پیدا کند و از مسیر خارج شود. فیلم در مسیر خود به خوبی حرکت میکند و ادعایی ندارد همین هم سبب شد تا قسمتهای دیگری از این مجموعه با موفقیت ساخته شود.
۷. لبه فردا – ۲۰۱۴
«داگ لیمان» (Doug Liman) با فیلم تخیلی «لبه فردا» (The Edge of Tomorrow) یکی از بهترین فیلمها راجع به سفر در زمان در چند سال اخیر را ارائه کرد. فیلم داستانش را از لایت نوول علمی–تخیلی نظامی ژاپنی نوشته «هیروشی ساکورازاکا» (Hiroshi Sakurazaka) به نام «تنها چیزی که نیاز داری کشتن است» میگیرد: سربازی به نام ویل کیج در آیندهای نزدیک پس از کشته شدن در جنگی علیه بیگانگان، بار دیگر زنده میشود و به موقعیت قبلی خود بازمیگردد، این اتفاق بارها و بارها رخ میدهد و کیج متوجه میشود که گیر افتاده است. اما این همه داستان نیست، لیمان خود تغییراتی به داستان اولیه میدهد و مثل بسیاری از داستانهای شخصیت محور، کاراکتر ویل کیج که در ابتدا یک شخصیت ترسو است رفته رفته و در طول فیلم تبدیل به یک قهرمان از خود گذشته میشود. «تام کروز» (Tom Cruise) در نقش خود بسیار خوب ظاهر میشود اما برگ برنده فیلم در «امیلی بلانت» (Emily Blunt) و شخصیت او است که به عنوان هم رزم و کسی که قبلا در این بازی زمان گیر کرده بود نقش آفرینی میکند. مبتکر، خیره کننده از نظر بصری و مملو از سورپرایزهای مختلف، لبه فردا یکی از بهترین فیلمهای کمیک در دهه اخیر به حساب میآید.
۸. کیک-اس – ۲۰۱۰
کیک-اس فیلمی بریتانیایی در ژانر کمدی سیاه است که احتمالا فرصت نکردهاید آن را تماشا کنید اما پیشنهاد میکنیم که حتما آن را تماشا کنید. داستان فیلم دربارهٔ دیو لیزسکی نوجوان دبیرستانی است که هیچ قدرتی ندارد اما میخواهد تبدیل به یک ابرقهرمان شود و نام خود را «کیک-اس» (اصطلاحی در انگلیسی به معنی بزن بهادر یا خفن) میگذارد. دیو در حین تلاشش در مخمصه بزرگی گیر میکند و اوضاع پیچیده میشود. او در این مسیر با بیگددی که یک پلیس قدیمی که در تلاش برای نابودسازی دلال مواد مخدر فرانک دامیکو میباشد و با دختر ۱۰ ساله او هیت گرل که کمک و همیار پدرش است و جنگندهای بسیار بهتری نسبت به دیو، آشنا میشود. فیلم بسیار خشن و پر از ناسزا است که ممکن است برای آن آماده نباشید. اما اگر دوست دارید نوجوانی به نام کیک-اس که در حال مبارزه با فساد و قاچاقچیهای منزجرکننده است در حال گفتن فحشها محکم و برنده ببینید این فیلم برای شما است.
۹. کینگزمن: سرویس مخفی – ۲۰۱۴
اولین فیلم کمیک بوکی ساخته متیو وان (Matthew Vaughn) فیلم کیک-اس بود که در جایگاه قبل قرار گرفت. کینگزمن و کیک-اس هر دو کارهایی از مارک میلر (Mark Miller) هستند اما کینگزمن به وان اجازه داد تا ورژن خودش از جیمز باند را با ویژگیهای بصری تند و صحنههای خشن رنگارنگ بسازد. ترکیدن سر و تبدیل آن به دود رنگارنگ را یا در اقتباسی از یک کتاب کمیک خواهید دید یا فیلمی از کوئنتین تارانتینو. کینگزمن خوش ساخت است و در بطن خود از ویژگیهای متعددی استفاده کرده اما در نهایت این فیلم یک سفر تند و تیز و سرگرمی هیجان انگیز است.
۱۰. اسکات پیلگریم در برابر دنیا – ۲۰۱۰
اقتباس ادگار رایت (Edgar Wright) از کمیک برایان لی اومالی (Bryan Lee O’Malley) در هنگام اکران موفق نشد مخاطبین زیادی را جلب کند اما در طول سالها تبدیل به یک فیلم کالت شده. فیلم داستان اسکات پیلگریم با بازی مایکل سرا (Michael Cera) است. اسکات آدم خوبی است اما کمی خودخواه است و اغلب کارهای اشتباهی انجام میدهد. او عاشق دختری به نام رامونا فلاورز میشود و تنها وقتی میتواند با او در رابطه باقی بماند اگر هفت عاشق سابق خبیث او را شکست دهد. فیلم در بطن خود دو فرد در رابطه را به تصویر میکشد که اگر میخواهند چیزی که شروع کردهاند شکست نخورد باید با یکدیگر رو راست باشند، مشکلاتشان را پنهان نکنند و آنها را پشت سر بگذارند. رایت کل فیلم را با نشانههایی از بازیهای ویدیویی پر کرده اما هرگز بعد عاشقانه فیلم را فراموش نمیکند. اسکات پیلگریم در برابر دنیا خندهدار و سرزنده است و تنها با دیدن دوباره آن مزه واقعی آن چشیده میشود.
4 دیدگاه
Tester
پس RoboCop کوش؟
سارا میرجوادی
کمیکهایی RoboCop خودشون اقتباسی از فیلم سینمایی RoboCop سال ۱۹۸۷ هستند. در ابتدا کمیک نبود.
فربد
اینا هم قشنگن ولی matrix یه چیزه دیگس
آرمان
شماره هشت جزو کمیک های مارول هست