هشتمین فصل از سریال American Horror Story به نام Apocalypse به تازگی به پایان رسید. با گیمشات همراه باشید تا به بررسی این فصل بپردازیم.
سریال American Horror Story که یکی از سریالهای شناختهشده در ژانر ترکیبی ترسناک/ماورا الطبیعه/درام است، اولین بار در اکتبر سال ۲۰۱۱ از شبکه FX پخش شد. این سریال با کارگردانی و تهیهکنندگی «رایان مورفی» (Ryan Murphy) و «برد فلچوک» (Brad Falchuk) طوری طراحی شده که هر فصل آن داستانی جدید و متمایز از فصلهای دیگر را به نمایش میگذارد (هرکدام از فصلها به نوعی به تنهایی یک مینیسریال هستند)، اما اکثر بازیگران آن ثابت بوده و تنها نقش و شخصیت آنها متغیر است نکته جالب در مورد این سریال این است که خود داستانها که کموبیش براساس واقعیت هستند.
فصل اول سریال American Horror Story با عنوان Murder House هنوز هم از دیدگاه اکثریت منتقدین و طرفداران، بهترین فصل سریال محسوب میشود. فصل دوم Asylum و سوم Coven هم از پرطرفدارترینها به شمار میروند، اما Freak Show و Hotel که به ترتیب چهار و پنجمین فصلهای سریال American Horror Story بودند، بدترینها فصلهای این مجموعه هستند ولی برخلاف این دو، فصل های ششم و هفتم، Roanoke و Cult توانستند باری دیگر حمایت طرفداران و منتقدین را جلب کنند. البته باید اشاره کرد که تفاوت نظرهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و در میان بییندگان این سریال همیشه این سوال وجود دارد که «بهترین فصل سریال American Horror Story کدام است؟»
حالا به این مجموعه، فصلی دیگر با عنوان Apocalypse اضافه شده است. Apocalypse که اخیرا قسمت نهایی آن پخش شد، فصلی پر از هرج و مرج و کشتوکشتار و سوالات بیپاسخ است. داستان این فصل از جایی شروع میشود که شهروندان لس آنجلس پیامکی دریافت میکنند که خبر از بمباران اتمی میدهد تا هرچه سریعتر شهر را ترک کنند. به طور حتم میتوانید تصور کنید که جو عمومی در چنین شرایطی به چه صورت است. تمرکز داستان روی شخصیت «کوکو» (Coco Vanderbilt) با بازی «لزلی گروسمن» (Leslie Grossman) بوده که در ابتدای سریال روی صندلی آرایشگاه نشسته و نگران موهایش است و از آرایشگرش «آقای گالانت» (Mr. Gallant) با بازی «ایوان پیترز» (Evan Peters) درخواست بهترین مدل مویی را دارد که مورد پسند طرفداران متعددش در اینستاگرام باشد. کوکو که نمونه بارز یک شخصیت کلیشهای در جامعه امروزی دنیاست، پس از اعلام خبر بمبباران به همراه آرایشگرش، مادربزرگ او و نیز دستیارش «مالوری» (Mallory) با بازی «بیلی لورد» (Billie Lourd) به فرودگاه رفته تا طبق راهنماییهای پدرش به پناهگاهی اورژانسی رود و جان سالم به در ببرد.
جلوتر در همین قسمت، هنگامی که کوکو و همراهانش و نیز دو نوجوانی که به دلیل دارا بودن ژنهای برتر توسط دولت برای زنده ماندن انتخاب شدهاند، همگی به پناهگاه میرسند و داستان اصلی در واقع از همینجا شروع میشود. سریال به ما «خانوم وینبال» (Ms. Venable) را معرفی میکند که مدیر این پناهگاه است. او به پناهجویان و ساکنین جدید راه و چاه زندگی در این مکان را نشان میدهد و آنها را طبق قوانین از پیش تعیین شده، به دو گروه بنفش و طوسی تقسیم میکند؛ گروه طوسی خدمتکاران این مکان هستند و گروه بنفش باقی افراد که زندگیهای لوکس و پیشین خود را ادامه میدهند.
به زودی ذخایر غذایی این گروه محدود شده و با وجود وضعیت آلوده سطح زمین، آنها راهی ندارند جز این که با همین شرایط سر کنند. تا این که ۱۸ ماه بعد، شخصیتی جدید به نام «مایکل لنگدون» (Michael Langdon) به این پناهگاه آمده و ادعا میکند که برای نجات آنها آمده و قصد دارد تا از میانشان مناسبترین افراد را انتخاب کرده و با خود به پناهگاهی بهتر ببرد که ذخایر غذایی بیشتری دارد. البته جلوتر متوجه میشویم که مایکل نه تنها قصد کمک ندارد، بلکه به دنبال پلیدترین افراد در میان جمعیت پناهگاه میگردد و در واقع مایکل پسر شیطان و فرزند «تیت» (Tate) بوده و همان کودکی است که او را در پایان فصل اول با سر و صورت خونی دیدیم.
از این نقطه داستان به بعد، زاویه دید تغییر میکند و با عقب رفتن و تعریف داستان از زوایای مختلف سعی میکند که چگونگی شروع قضیه بمب باران و به پایان رسیدن دنیا را گردهم آورده و نقل کند و راستش از این جا همه چیز کمی پیچیده میشود اما درنهایت جمع شده و با عقل جور در میآید.
اگر بخواهیم به طور خلاصه به باقی فصل بپردازیم، باید از جایی شروع کنیم که خانوم وینبال با سمی کردن تعدادی سیب، همه ساکنین پناهگاه را میکشد. پس از آن متوجه میشویم که «خانوم مید» (Ms. Mead) با بازی «کتی بیتز» (Kathy Bates) که دستیار وینبال است، در واقع یک ربات است که از مایکل فرمان میبرد و به دستور مایکل، خانوم وینبال را میکشد. پس از این اتفاق، بخشی جدید به داستان اضافه میشود که با سر رسیدن جادوگران آشنای فصل سوم سریال American Horror Story، «کوردلیا» (Cordelia) با بازی «سارا پائولسن» (Sarah Paulson) به همراه «مارتل» (Myrtle) و «مدیسون» (Madison) با هنرنمایی «فرانسیس کانروی» (Frances Conroy) و «اما رابرتس» (Emma Roberts) آغاز میشود. آنها کوکو، مالوری و «لی» (Lee) با بازی «ادینا پورتر» (Adina Porter) را به زندگی بازمیگردانند و به آنها شخصیت اصلیشان (جادوگرانی مانند کوردلیا و بقیه) را یادآوری میکنند.
در قسمتهای پس از آن، چگونگی یافتن مایکل توسط مردان جادوگر را میبینیم که پس از پیدا کردن او، سعی میکنند که آموزشهای لازم را به مایکل دهند تا یاد بگیرد از قدرتهایش به درستی استفاده کند. کوردلیا که کمکم در حال از بین رفتن است، سعی دارد تا جادوگر برتر (سوپریم) بعدی را پیدا کند تا کنترل جامعه جادوگری را برعهده گیرد. کوردلیا برای این نقش مالوری را در نظر دارد که جادوگری جوان با قدرتهای خارقالعاده است اما گروه مردان جادوگر معتقدند که مایکل باید سوپریم بعدی باشد. پس از برگزاری امتحانات مخصوص، مایکل با رها کردن «کویینی» (Queenie) از بند هتل «کرتز» (Cortez) و بازگرداندن مدیسون از زندانش در جهنم، نشان میدهد که به اندازه کافی قدرتمند است، اما کوردلیا که میداند با انتخاب مایکل و دادن قدرت اعظم جادوگر سوپریم به او، چه عاقبتی در انتظار آنها است، با سوپریم شدن مایکل موافقت نمیکند.
در ششمین قسمت فصل هشتم سریال American Horror Story کمی داستان بازتر میشود و مدیسون به همراه یکی از جادوگران مرد به Murder House میروند تا درباره مایکل اطلاعات بیشتری کسب کنند و مدیسون با این خبر که مایکل در واقع آنتیکرایست (Antichrist) بوده و پلیدی او فراتر از تصورات آنها است، تمام حدس و گمانهای کوردلیا را به یقین تبدیل میکند. درنهایت کوردلیا مالوری را به عنوان سوپریم انتخاب میکند و متوجه میشویم که مایکل فردی هست که ایده بمباران هستهای را اجرا کرده و با وجود اینکه درنهایت سوپریم نشد، اما توانست بالاخره دنیا را به پایان برساند.
قسمت آخر از Apocalypse هم مالوری را نشان میداد که با قدرتهای تازه به دست آمدهاش در زمان به عقب برمیگردد و مایکل را میکشد تا او نتواند به مایکل آینده تبدیل شود و دنیا درامان بماند، ولی تمام نقشههای او زمانی به هم میریزد که دختر و پسر نوجوان قسمت اول، «امیلی» (Emily) و «تیموتی» (Timothy) باری دیگر با هم آشنا میشوند و حاصل رابطه آنها فرزند آنتیکرایستی دیگر است.
پس از به پایان رسیدن سریال، ما با سوالات بسیاری مواجه میشویم. یکی از این سوالاتی که پاسخش واقعا مشخص نیست، این سوال است که مردی که لباس مشکی لاتکس پوشیده، کیست؟ سوال بعدی این که چرا فرزند امیلی و تیموتی آنتیکرایست شد؟ در صورتی که در فصل اول متوجه شدیم که آنتیکرایست حاصل رابطه یک انسان و یک روح است، در حالی که امیلی و تیموتی هر دو انسان هستند و علاوه بر آن، امیلی هنگام به دنیا آوردن فرزندش نمرد که موضوعی هست که در صورت آنتیکرایست بودن پسرش باید به وقوع میپیوست. سوال دیگر این که مالوری وقتی برای اولین بار در زمان سفر میکند، این تنها قسمتی از ذهن اوست که سفر کرده و جسم مالوری در جای خود باقی میماند و نیز به نظر میآید که او توانایی عوض کردن وقایع گذشته را ندارد. اما در قسمت آخر از این فصل، او به طور کلی (روح و جسم) به گذشته رفته و وقایع را دستکاری میکند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ چرا بار اول و دوم سفر او در زمان این قدر متفاوت بود؟ و سوالات دیگری که هنوز پاسخی برای آنها در نظر گرفته نشده است.
پس از آن، به بررسی اصلی این فصل میرسیم. این فصل از نظر بسیاری یکی از بهترینها بود. اگر پایانبندی نسبتا ضعیف آن و سوالهای بدون پاسخمان را نادیده بگیریم، Apocalypse یکی از جذابترین فصلهای سریال American Horror Story است. از روند داستان که با یک اتفاق اصلی شروع شد و سپس به گذشته بازگشت و کمکم داستان را با جزئیات آن نقل کرد، تا کراس-اووری که فصلهای Murder House و Coven را با Apocalypse مخلوط کرد، تا بازیگران محبوبمان از فصل یکم و سوم که هم در قالب شخصیتهای جدید حضور پیدا کرده بودند و هم شخصیتهای قدیمیشان، این فصل از سریال American Horror Story را میتوان یکی از بهترین فصلها دانست. تازه این که شاید کمی باور کردن آنتیکرایست سخت باشد، اما بمباران اتمی یکی از چیزهایی هست که از بین رفتن دنیا توسط آن اصلا بعید نیست و از این رو میتوان داستان این فصل هم باز کموبیش واقعی دانست.
یکی از نکات دیگری که جالب توجه بود، حضور پررنگ زنان در این فصل از سریال است. این فصل تمرکز خاصی روی زنان و تواناییهای آنها داشت. زنان قدرتمندی که کنترل را در دست دارند و مردانی که خواهان این قدرت و کنترل هستند و حاضرند تا برای رسیدن به آن، هرکاری انجام دهند. به عبارتی دیگر میتوان گفت که جادوگران کوردلیا در این فصل قدرت را در دست دارند و تمام تلاششان برای نجات دنیاست و میخواهند که هرطور شده مانع به قدرت رسیدن مایکل شوند چرا که از عواقب آن خبر دارند و میدانند که رسیدن مایکل به مقام سوپریم باعث نابودی همه دنیا میشود و در مقابل کوردلیا، تیم مردان جادوگر هستند که علیرغم همه این پیشگوییها و اطلاع داشتن از خطرناک بودن مایکل، باز هم اصرار دارند که او سوپریم بعدی باشد و جایگزین کوردلیا شود و کاملا خطرات آن را نادیده میگیرند و تنها قدرت برتر از زنان برایشان اهمیت دارد.
در آخر باید اشاره کرد که میتوان گفت قسمت نهایی داستان تاحدودی آببندی شده بود و بسیاری از روایتهای نیمهتمام را تاحدودی دست و پا شکسته به پایان رساند، ولی با این وجود این فصل در کل در مقایسه با فصلهای دیگر، از داستان جذابتر و هیجانانگیزتری برخوردار بود و واقعا ارزش دیدن را داشت.