در قسمت اول مقاله بهترین فیلمهای وسترن تاریخ هفت فیلم را به ما معرفی کردیم و حالا با دومین قسمت از آن همراه ما باشید تا با هشت فیلم دیگر لیستمان را تکمیل کنیم.
Winchester ’۷۳
فیلم Winchester ’۷۳ در سال ۱۹۵۰ توسط «آنتونی مان» (Anthony Mann) ساخته شده است و شاید برایتان عجیب باشد، ولی داستان یک اسلحه وینچستر را روایت میکند. در فیلم Winchester ’۷۳ ما برای اولین بار شاهد همکاری آنتونی مان و «جیمز استوارت» (James Stewart) هستیم و تیم این دو در ادامه آثار شاخصی مانند Bend Of The River ،The Naked Spur ،The Far Country و The Man From Laramie را خلق کردهاند. در فیلمهای وسترن اکثرا شاهد ویژگیهایی ثابتی هستیم که Winchester ’۷۳ چند عدد از آنها به مانند گذشته پیچیده شخصیت اصلی، انتقام و خشونت را به ارث برده است؛ در واقعاین ویژگیها از اصلیترین رکنهای فیلم هستند. البته یک موضوع باعث تفاوت آن با دیگر آثار وسترن میشود و آن هم روایت سبک جنایی و نوار آن است. این روایت جنایی Winchester ’۷۳ در کنار قابل لمس بودنش باعث شده است که با اثری فراموش نشدنی طرف باشیم. فیلمهای کلاسیک همیشه یک مشکل اساسی دارند که سیاه و سفید بودن آنها است که باعث خسته شدن مخاطب میشود، اما در Winchester ’۷۳ شاهد چنین مشکلی نیستیم. «ویلیام دنیلز» (William Daniels)، فیلمبردار وینچستر ۷۳، تصاویر را به صورت سیاه و سفید درخشان ضبط کرده که باعث میشود بعد از ۶۸ سال هنوز هم تماشا آن خسته کننده نباشد.
جیمز استوارت که معمولا نقش شخصیتهای مثبت و دوست داشتنی رو برعهده داشته است، این بار باید به جای «لین مکآدام»(Lin McAdam) نقشآفرینی کند که فردی بسیار لجباز و یک دنده است و نتیجه آن یک شخصیت بسیار به یاد ماندنی شد. در فیلم او به همراه دوست خود «فرانکی ویلسون» (Frankie Wilson) مجرمین را تعقیب و جایزهی آنها را دریافت میکنند و در واقع جایزه بگیر هستند. لین در یک مسابقه تیراندازی شرکت میکند و تفنگی وینچسنتر بسیار خاص و کمیابی را برنده میشود. دیگر شخصیت مهم داستان «داچ هنری» (Dutch Henry) با بازی «استفان مک نالی» (Stephen McNally) است که در مسابقه شکست خورده بود ولی تحمل این شکست برایش بسیار سخت هست و به همین دلیل تصمیم میگیرد تا اسلحه مکآدام را بدزد. غیرممکن است که لین مکآدام اجازه دهد داچ هنری با وینچستر او فرار کند و به همین خاطر تصمیم میگیرد تا او را شکار کند. همانطور که میبینید فیلم Winchester ’۷۳ داستان یک کابوی که عاشق دختری جوان شده است را روایت نمیکند، بلکه داستان مرد لجبازی لجباز را به تصویر میکشد که به دنبال رسیدن به هدفش است. مرد لجبازی که باعث شده از سال ۱۹۵۰ نام جیمز استوارت در کنار بزرگان ژانر وسترن مثل جان وین و کوپر آورده شود. وینچستر ۷۳ ویژگی بارز بسیاری دارد ولی این روایت آرام و ماهرانه داستان است که همه این ویژگیها را در کنار هم قرار میدهد و به همه اجازه میدهد تا درخشش کافی داشته باشند تا با اثری به شدت سرگرم کننده و با کیفیت روبه رو باشیم.
The Wild Bunch
«سم پکینپا» (Sam Peckinpah) کارگردان «این گروه خشن» The Wild Bunch، پیش از اکران این فیلم یک کارگردان شکست خورده محسوب میشد؛ ولی این فیلم توانست موجب رستگاری او شود. او آثار موفقی در کارنامه خود داشت ولی قبل از فیلم این گروه خشن چند کار ناموفق پشت سر هم ساخته بود و از یک پروژه نیز احراج شده بود، به همین خاطر تمام هنر خود را در این گروه خشن نشان داد. داستان اصل این فیلم را «والون گرین» (Walon Green) و «روی.ان سیکنر» (Roy N. Sickner) نوشتهاند ولی پکینپا پس از تحویل گرفتن فیلمنامه، تغییرات زیادی در آن ایجاد کرد. پکینپا که در جنگ جهانی دوم به عنوان نیروی دریایی آمریکا حضور داشت، به خوبی معنی کلمات مرگ و خشونت را درک میکرد و از همین درک استفاده کرد تا با وارد کردن ویژگیهایی مثل خشونت و مواجه همیشگی شخصیتها با مرگ، داستانی بسیار خاص و عالی خلق کند. مراحل پس از تولید فیلم The Wild Bunch نکته بارزی دارد که در صنعت فیلمسازی تاثیر فراوانی داشت و به نوعی تکنیک جدیدی وارد سینما کرد. پکینپا در کنار فیلمبردار خود، «لوسین بالارد» (Lucien Ballard)، و تدوینگر فیلم، «لو لامباردو» (Lou Lombardo)، فیلم را با چندین دوریبن با فریمهایی بین ۶۰ تا ۱۲۰ فیلمبرداری کرد که به او اجازه داد بعضی از سکانسها فیلم که علی خصوص خشونت بالایی نیز داشتند را به صورت اسلوموشن و آهسته نشان دهد تا اثر بخشی آنها بیشتر شود.
فیلم این گروه خشن در سال ۱۹۱۳ زمانی که جهان در شرف جنگ جهانی است، جریان دارد و به همین دلیل ما شاهد یک غرب وحشی عقب افتاده نیستیم. در این فیلم ما شاهد نقشآفرینی «ویلیام هولدن» (William Holden) به عنوان «پایک بیشاپ» (Pike Bishop) هستیم که دوباره پس از سالها در هالییود میدرخشد. پایک بیشاپ رهبر گروه راهزن و سارق است که برای سالها به این صورت زندگی کردهاند و حالا قصد دارند برای آخرین بار یک سرقت بزرگ انجام دهند و سپس بازنشسته شوند. موقعی که گروه خشن داستان ما قصد دارد به یک قطار حاوی سکههای نقره حمله کند، توسط گروه جایزه بگیر به رهبری همکار سابق پایک، «دیک تورنتون» (Deke Thornton) با بازی «رابرت رایان» (Robert Ryan) به آنها حمله میشود و مجبور میشوند به مکزیک فرار کنند و بیشتر فیلم نیز در سرزمینهای بیقانون مکزیک جریان دارد. در The Wild Bunch خبر از دو چیز نیست، اولی شخص یا گروهی به عنوان قهرمان داستانو دیگری بازیگرهای زیبا و خوش هیکل هالیوودی. شاید بپرسید که چرا فیلم قهرمانی ندارد؟ چون در دنیای پکینپا قانون شکن و مامور قانون هر دو مثل هم هستند؛ عواملی مخرب برای ایجاد هرج و مرج و آشوب. چرا تیم بازیگری فیلم شباهت زیادی به ستارگن هالیوود ندارند؟ چون شخصیتها بیشتر طول عمر خود را در زیر آفتاب و مجبور به انجام کارهای سخت بودهاند پس نباید انتظار ظاهر زیبا را داشت. البته اعضای گروه خشن ما خود تصمیم گرفتهاند اینگونه زندگی کنند و بیشک چیزی برای افسوس ندارند. فیلم The Wild Bunch حول قانونی شکل گرفته که بیشاپ برای گروه خود وضع کرده است، شما باید در کنار دوستانتان و در مقابل جهان بایستید و هر جا که پول باشد حضور داشته و زندگی خلافکارانهای داشته باشید. هرچند در شرایط عادی به مردم عادی شلیک نمیکنید، ولی بهتر است که کسی بر سر راه شما قرار نگیرد. پیام نهان فیلم نیز به همین کد وابسته است، در فیلم ما شاهد این هستیم که خشونت و کشتار از حرفهایهای قدیمی مثل گروه پایک بیشاب که همیشه با یک کد عمل میکنند در حال انتقال به نسل جوان است که بدون خصومت شخصی آدم میکشند و این کار را یک بازی میدانند.
Django Unchained
فیلم سینمایی Django Unchained که محصولی از شرکت Weinstein است، در سال ۲۰۱۲ اکران شد. این فیلم نوشته «کوئنتین تارانتینو» (Quentin Tarantino) بوده و توسط خود او نیز کارگردانی شده است. «جیمی فاکس» (Jamie Foxx)، «کریستوف والتز» (Christoph Waltz)، «لئوناردو دیکاپریو» (Leonardo DiCaprio)، «کری واشنگتن» (Kerry Washington) و «ساموئل جکسون» (Samuel L. Jackson) از بازیگران مشهوری هستند که در این فیلم هنرنمایی میکنند.داستان این فیلم در سال ۱۸۵۸ آغاز میشود. مردی به نام «شولتز» (Schultz) با بازی کریستوف والتز که وظیفه دستگیری مجرمین فراری را دارد، در جستجوی بردهای به نام «جنگو» (Django) با هنرنمایی جیمی فاکس بوده و قصد دارد تا او را از صاحبش خریداری کند تا بتواند به کمک جنگو مجرمین فراری مورد نظرش را دستگیر کند و در ازای پولی که دریافت میکند، آنها را به دولت تحویل دهد. جنگو هم خواهان آزادی همسرش «برومهیلدا» (Broomhilda) بوده و شولتز وقتی متوجه این امر میشود، به جنگو قول میدهد که در صورتی که با او همکاری کند، به وی در آزادی همسرش کمک میکند.
فیلم Django Unchained اولین بار در تئاتری در نیویورک در یازدهم دسامبر ۲۰۱۲ اکران شد. این فیلم با بودجه تقریبی ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شده بود و در همان هفته اول اکران در آمریکا توانست حدود ۳۱ میلیون دلار فروش برود. به طور کلی، در آمریکا چیزی نزدیک به ۱۶۳ میلیون دلار و در سطج جهانی ۴۲۵ میلیون دلار فروش داشت و تبدیل به پرفروشترین اثر سینمایی تارانتینو شد. این فیلم کاندید بسیاری از جوایز مختلف شد که میتوان از آنها به پنج جایزه آکادمی اشاره کرد. کریستوف والتز چندین جایزه مختلف برای نقشش در این فیلم برنده شد. تارانتینو برای نویسندگی فیلمنامه اصلی فیلم، یک جایزه آکادمی، یک جایزه گولدن گلوب و یک BAFTA برد. یکی از مواردی که فیلمهای تارانتینو را کمی متفاوت از باقی فیلمهای وسترن میکند، استفاده او از آهنگها و موسیقی مدرن است. فیلمهای این کارگردان، همانند بسیاری از فیلمهای وسترن پر از صحنههای اکشن با اسلحههای بسیار و خون و خونریزی است، اما چیزی که این فیلم وسترن از تارانتینو را متمایز از باقی فیلمهای این ژانر سینمایی میکند، موسیقی آن است که برخلاف باقی آثار وسترن، سرشار از آهنگهای مدرن نظیر آثار از «جانی کش» (Johnny Cash) و «آنتونی همیلتون» (Anthony Hamilton) و نیز آهنگ Who Did That To You از «جان لجند» (John Legend) و ۱۰۰ Black Coffins از «ریک راس» (Rick Ross) بوده که برای فیلمهای وسترن امری غیرمعمول است. علاوهبر آن، تارانتینو برای این که کنترل موسیقی فیلمش را خودش در دست داشته باشد، ترجیح میدهد که از آهنگهای موجود استفاده کند تا از دخالت موسیقیدانهای دیگر در آثارش جلوگیری کند!
Unforgiven
فیلم سینمایی Unforgiven یک فیلم در ژانر وسترن است که توسط «کلینت ایستوود» (Clint Eastwood) تهیه و کارگردانی شده و «دیوید وب پیپلز» (David Webb Peoples) هم نویسندگی آن را بر عهده داشت. از بازیگرانی که در فیلم Unforgiven هنرنمایی کردند میتوان به خود کلینت ایستوود، «جین هکمن» (Gene Hackman)، «مورگان فریمن» (Morgan Freeman) و «ریچارد هریس» (Richard Harris) که به ترتیب در نقشهای «بیل مانی» (Bill Munny)، «بیل داگت کوچک» (Little Bill Daggett)، «ند لوگان» (Ned Logan) و «باب انگلیسی» (English Bob) بازی کردند، اشاره کرد. این فیلم وسترن آخرین اثر از ایستوود بود چون که او نمیخواست با ساختن آثار دیگر، فیلمی تکراری بسازد و یا از روی اثر دیگری تقلید کند. داستان فیلم Unforgiven درباره قانون شکن و قاتل پیری به نام ویلیام مانی است که پس از سالها بازنشستگی و کار در مزرعه به همراه همسر جوانش و دو فرزند آنها، پس از وقوع زنجیرهای از اتفاقات تصمیم میگیرد که باری دیگر با همراهی دوست قدیمیش ند لوگان، به زندگی قبلیش بازگردد و آخرین جرمش را مرتکب شود.
این فیلم که در ایالت آلبرتا در کانادا و توسط کمپانی Warner Bros. تهیه و ضبط شده بود، در تاریخ هفتم آگوست ۱۹۹۲ برای اولین بار در ایالات متحده آمریکا بر روی پرده سینما رفت. علی رغم بودجه ۱۴ میلیون دلاری این فیلم، در همان هفته اول اکران، ۱۵ میلیون دلار فروش داشت و در نهایت در سطح جهانی هم چیزی حدود ۱۵۹ دلار. ایستوود فیلم Unforgiven را به «دان سیگل» (Don Siegel) و «سرجیو لئون» (Sergio Leone) که هر دو کارگردان و استاد بودند، اهدا کرد. این فیلم در کل چهار جایزه آکادمی برنده شد: بهترین فیلمبرداری و بهترین کارگردانی برای زحمات کلینت ایستوود، بهترین بازیگر مکمل برای جین هکمن و بهترین تویدن فیلم برای «جوئل کاکس» (Joel Cox) که ویراستار این فیلم بود. ایستوود نامزد جایزه بهترین بازیگر هم شده بود، اما آن جایزه را «آل پاچینو» (Al Pacino) برای بازیش در فیلم Scent of a Woman برد. این فیلم پس از Cimarron و Dances with Wolves، سومین اثر وسترنی بود که جایزه بهترین فیلمبرداری را برد و پس از آن هم فیلم No Country for Old Men در سال ۲۰۰۷ برنده این جایزه شد. فیلم Unforgiven در سال ۲۰۰۴ به خاطر بار فرهنگی، تاریخی و زیباشناسی خاصی که داشت، به فهرست National Film Registry در کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا اضافه شد.
True Grit
فیلم سینمایی True Grit که یکی از فیلمهای برتر ژانر وسترن مدرن است که یک بازسازی محسوب میشود. این اثر در سال ۲۰۱۰ توسط «برادران کوئن» (Coen Brothers) نوشته، تهیه و کارگردانی شد و «استیون اسپیلبرگ» (Steven Spielberg) به عنوان دستیار تهیهکننده فیلم با آنها همکاری کرد. فیلم True Grit که الهام گرفته شده از رمانی با همین نام، به نویسندگی «چارلز پورتیس» (Charles Portis) بود، قبلا یک بار به تصویر کشیده شده بود؛ در سال ۱۹۶۹، فیلمی از روی آن ساخته شده بود که بازیگرانی همچون «جان وین» (John Wayne) و «گلن کمپبل» (Glen Campbell) در آن هنرنمایی کرده بودند. در دومین فیلمی که از روی این کتاب نوشته شده بود، یعنی فیلم True Grit، شاهد بازی زیبای «هیلی استاینفلد» (Hailee Steinfeld) در نقش «متی راس» (Mattie Ross)، «جف بریجز» (Jeff Bridges) در نقش مارشالی آمریکایی به نام «روبن جی کاگبرن» (Reuben J. Cogburn) یا به اختلاص «روستر»، به همراه «مت دیمون» (Matt Damon)، «جاش برولین» (Josh Brolin) و «بری پپر» (Barry Pepper) هستیم. داستان از جایی آغاز میشود که دختر مزرعهدار ۱۴ سالهای به نام متی راس، کاگبرن را که یک افسر داعمالخمر و سرخوش است، استخدام میکند تا مجرمی به نام «تام چنی» (Tom Chaney) که پدر متی را به قتل رسانده است، دستگیر کند. این دختر نوجوان و مارشال آمریکایی به کمک جنگلبانی تگزاسی به نام «لبوف» (LaBoeuf) که او نیز در جست و جوی چنی است، به ماجراجویی میروند و هرکدامشان در این راه از موانع متفاوتی میگذرند و شجاعتشان مورد آزمایش قرار میگیرد.
فیلمبرداری این اثر در مارس سال ۲۰۱۰ آغاز شد و در تاریخ ۲۲ دسامبر همان سال برای اولین بار در آمریکا اکران شد. این فیلم در دهم فوریه سال ۲۰۱۱ در افتتاحیه ۶۱مین مراسم جشنواره بینالمللی فیلم برلین پخش شد. فیلم سینمایی True Grit که با بودجهای ۳۸ میلیون دلاری، حدود ۲۵۲ میلیون دلار در سراسر دنیا فروش داشته، توانست نظر مثبت بسیاری از منتقدین را به خود جلب کند و از Rotten Tomatoes امتیازی ۹۶ درصدی گرفت. این فیلم نامزد ۱۰ جایزه آکادمی شد: بهترین فیلمبرداری، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین بازیگر نقش اول (برای بازی بریجر)، بهترین بازیگر مکمل زن (برای استاینفلد)، بهترین جلوه هنری، بهترین سینماتوگرافی، بهترین طراحی لباس، بهترین میکس صدا و موسیقی و بهترین ویرایش صدا و موزیک. جالب است بدانید که فیلم True Grit برنده هیچکدام از این جوایز نشد! یکی از نکات جالب درمورد این فیلم آن است که هیلی استاینفلد، بیشترین حضور در صحنههای فیلم را داشت ولی با این وجود، در اکثر مراسمهای متفاوت، به عنوان بازیگر مکمل نامزد شده بود و نه بازیگر اصلی. علاوهبر آن شاید برایتان جالب باشد که بدانید با توجه به قوانین کار کودکان، استاینفلد که آن زمان ۱۳ سال داشت، نمیتوانست بعد از ساعت ۱۲ شب فیلمبرداری کند. این موضوع تبدیل به مشکلی بزرگ شده بود چون اکثر صحنههای فیلم در شب اتفاق میافتند. برای حل این مشکل، برادران کوئن یک نفر را استخدام کرده بودند تا به جای استاینفلد بازی کند؛ هربار که متی را از پشت میبینید، در واقع بدل بزرگسال او را میبینید!
Butch Cassidy and the Sundance Kid
فیلم Butch Cassidy and the Sundance Kid یکی از فیلمهای معروف در ژانر وسترن است. این فیلم که در سال ۱۹۶۹ برای اولین بار بر روی پرده سینما رفت، توسط «جورج روی هیل» (George Roy Hill) کارگردانی شده بود و «ویلیام گولدمن» (William Goldman) فیلمنامه آن را نوشت که از روی شخصی واقعی به نام «رابرت لیروی پارکر» (Robert Leroy Parker) معروف به بوچ کسیدی الهام گرفته شده بود. ویلیام گلدمن به مدت ۸ سال روی تحقیقاتش کار کرد تا توانست این فیلمنامه را به پایان برساند. از بازیگرانی که در این فیلم هنرنمایی میکنند، میتوان به «پاول نیومن» (Paul Newman)، «رابرت ردفورد» (Robert Redford) و «کاترین راس» (Katherine Ross) اشاره کرد. داستان این فیلم که تا حدودی بر اساس واقعیت بوده، درباری بوچ کسیدی و ساندنس است که رهبری گروهی از خلافکاران را برعهده دارند. بوچ ایده پرداز این گروه است و ساندس فردی است که این ایدهها را پیاده میکند و دارای تواناییهای بسیار است. در این داستان، دنیای غرب کم کم از حالت بیقانونی درآمده و به سمت نظم و مدنیت پش میرود. بوچ و کسیدی که تفریحشان غارت کردن قطارهای متعدد است، توسط گروهی از پلیسهای مجرب تعقیب میشوند و در نهایت تصمیم میگیرند که به بولیوی فرار کنند.
فیلم Butch Cassidy and the Sundance Kid در کالیفرنیا ضبط شده بود و بودجهای ۶ میلیون دلاری به آن اختصاص داده بودند. این فیلم ۱۱۰ دقیقهای در تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۶۹ اکران شد و در آمریکا چیزی حدود ۱۰۲ میلیون دلار فروش داشت. این فیلم در موسسه فیلمهای آمریکا، عنوان چهل و نهمین فیلم برتر تاریخ آمریکا را گرفت و در سال ۲۰۰۳ به خاطر بار فرهنگی، تاریخی و زیباشناسی خاصی که داشت، به فهرست National Film Registry در کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا اضافه شد. در ابتدای فیلم، جمله معروف «بر اساس داستان واقعی» را میبینیم که باید بگوییم آنقدرها هم واقعیت ندارد. البته باید گفت که بوچ کسیدی و ساندنس کید هر دو شخصیتهای حقیقی بودند، ولی وقایع فیلم همگی درباره زندگی واقعی آنها صدق نمیکنند. داستانهای بسیاری پیرامون این دو فرد وجود دارند که تشخیص درست یا نادرست بودنشان غیرممکن است و به همین دلیل ویلیام گولدمن که در اصل رمان نویس است، تصمیم گرفت که به جای نوشتن یک کتاب درمورد این دو، یک فیلمنامه بنویسد. داستان بوچ کسیدی و ساندنس کید برای گولدمن بسیار جالب بود، اما او توانایی تحقیقات گسترده برای تایید یا تکذیب این وقایع و داستانها را نداشت و نمیخواست که رمانش پر از داستانهای دروغین باشد.
Once Upon a Time in the West
اگر طرفدار فیلمهای وسترن باشید، مطمئنا اسم فیلم Once Upon a Time in the West به گوشتان خورده است. این فیلم که یکی از پرطرفدارترین آثار سینمایی تاریخ است، در سال ۱۹۶۸ توسط «سرجیو لئون» (Sergio Leone) کارگردانی شده و فیلمنامه آن را لئون با همکاری «سرجیو دوناتی» (Sergio Donati) نوشته است. از بازیگرانی که در این فیلم هنرنمایی کردهاند میتوان به «هنری فوندا» (Henry Fonda)، «چارلز برانسون» (Charles Bronson)، «کلودیا کاردینال» (Claudia Cardinale) و «جیسون روباردز» (Jason Robards) اشاره کرد. داستان این فیلم درباره زنی جوان به نام «خانوم مکبین» (Mrs. McBain) است که از نیواورلئان به یوتاه نقل مکان میکند؛ شهری که در لبه غرب آمریکا واقع شده است. هنگامی که خانوم مکبین به یوتاه میرسد، با صحنهای وحشتناک مواجه میشود؛ همسر و خانوادهاش همگی به قتل رسیدهاند. اما چه کسی آنها را کشته است؟ مردی به نام «شین» (Cheyenne) که مظنون اصلی این پرونده است، به خانوم مکبین کمک میکند تا قاتل را پیدا کند. «هارمونیکا» (Harmonica) نیز که خود در پی انتقام گرفتن است، در این ماجراجویی برای پیدا کردن فرانک که قاتل اصلی است، به این دو کمک میکند.
نسخه اصلی این فیلم که در تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۸ اکران شد، ۱۶۶ دقیقه (۲ ساعت و ۴۶ دقیقه) بود و نسخهای بود که در سینماهای اروپا اکران شد و در باکسآفیس بسیار موفقیت آمیز بود. شرکت Paramount این فیلم را برای اکران در سینماهای آمریکا از ۱۶۶ دقیقه به ۱۴۵ دقیقه تغییر داد و صحنههای بسیاری را حذف کرد. این نسخه ۱۴۵ دقیقهای در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۶۹ در آمریکا بر روی پرده سینماها رفت و کاملا ناامید کننده و بسیار ناموفق بود. فیلم Once Upon a Time in the West از نظر بسیاری، اولین فیلم از سهگانه Once Upon a Time بود. فیلم دوم تحت عنوان Once Upon a Time… the Revolution و فیلم سوم به نام Once Upon a Time in America بود. نکته جالب در مورد این فیلم آن است که هنری فوندا ابتدا نقش فرانک را قبول نکرد. سرجیو لئون به شخصه به آمریکا سفر کرد و با هنری فوندا ملاقات کرد. سرجیو در جواب هنری که پرسیده بود که چرا انقدر حضورش در فیلم مهم است گفت: «تصور کن که دوربین یک مرد مسلح را از کمر به پایین و در حالی که تفنگش را درآورده و به سمت کودکی که در حال فرار است، هدف گرفته و شلیک میکند، نشان میدهد. سپس دوربین به آرامی به سمت صورت این مرد بالا میرود و او… هنری فونداست!» تا آن زمان، هنری فوندا فقط نقشهای مثبت را بازی کرده بود و سرجیو میخواست که بینندگان را با این نقش منفی شوکه کند. هماکنون فیلم Once Upon a Time in the West به عنوان یک شاهکار سینمایی شناخته میشود و در سال ۲۰۰۹ به خاطر بار فرهنگی، تاریخی و زیباشناسی خاصی که داشت، به فهرست National Film Registry در کتابخانه کنگره ایالات متحده آمریکا اضافه شد.
Dances With Wolves
یک ستوان آمریکایی، با بازی «کوین کاستنر» (Kevin Costner)، پس از اینکه هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارد، در یک نبرد، کاری قهرمانانه انجام میدهد و باعث پیروزی ارتش آمریکا میشود. به همین علت ترفیع میگیرد و به عنوان رئیس یک پایگاه جنگی به پایگاهی حوالی قبیلهای از سرخپوستان فرستاده میشود. بازیگران زیادی شانس خود را در عرصه کارگردانی امتحان کردهاند ولی اکثرا توفیق چندانی کسب نکردند. اما کوین کاستنر در اولین باری که بر صندلی کارگردانی نشست، فیلمی را ساخت که به عقیده بسیاری، یکی از شاهکارهای مرتبط با جنگ داخلی آمریکا و یا حتی یکی از شاهکارهای تاریخ سینماست. فیلم Dances With Wolves به جز کوین کاستنر، نه بازیگر آنچنان شناخته شدهای دارد و نه عوامل نسبتا مشهوری. اما کاستنر با هنرنمایی خاص و صادقانه بخواهیم بگوییم، عجیبی توانست فیلمی بسازد که از همه نظر موفقیتهای خیره کنندهای کسب کند. به جز خود کوین کاستنر، «گراهام گرین» (Graham Greene) و «ماری مکدانل» (Mary McDonnell) تنها نامهایی هستند که در تیم بازیگری فیلم تا حدودی اسم و رسم دارند (هرچند این اسم و رسم را مدیون همین فیلم Dances With Wolves هستند!). فیلمنامه این فیلم را هم «مایکل بلیک» (Michael Blake) براساس رمان موفقی که خودش هم آن را نوشته بود، نوشت و به همین دلیل هم این فیلم ۳ ساعت مدت زمان دارد. درواقع به نظر میرسد بلیک دلش نیامده که زیاد از سر و ته رمان خودش بزند و البته موفقیتهای فیلم هم ثابت کردند که فیلمبازها توجهی به مدت زمان یک فیلم ندارند و کیفیت برایشان مهمترین فاکتور است.
اما اگر بخواهیم از موفقیتهای فیلم Dances With Wolves حرف بزنیم میتوانیم یک شبانه روز در این رابطه بحث کنیم. تاثیراتی که این فیلم نه تنها بر ژانر وسترن و تاریخی، بلکه بر کل سینما گذاشت، غیر قابل کتمان است و از نظر تاثیر بر فرهنگ مردم هم، این فیلم یکی از مهمترین آثار تاریخ سینما محسوب میشود. «رقصنده با گرگ» به تنهایی چنان عزت و احترامی را برای سرخپوستان به ارمغان آورد که هیچ نهاد یا جنبش دیگری نتوانسته بود این کار را انجام دهد. اما اگر بخواهیم در مختصات به مراتب کوچکتری به این فیلم بپردازیم و تنها به عملکردش در باکسآفیس و جوایزی که کسب کرده توجه کنیم، باز هم با اثری بسیار موفق مواجه هستیم. فیلم Dances With Wolves در مراسم اسکار سال ۱۹۹۱ نامزد ۱۲ جایزه اسکار شامل «بهترین فیلم»، «بهترین کارگردانی»، «بهترین فیلمنامه»، «بهترین بازیگر نقش اصلی مرد» برای کوین کاستنر، «بهترین بازیگر نقش مکمل مرد» برای گراهام گرین و در نهایت «بهترین بازیگر نقش مکمل زن» برای ماری مکدانل، شد و در مجموع ۸ جایزه اسکار شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. در گلدن گلوب هم این فیلم برنده جایزه «بهترین فیلم درام سال»، «بهترین فیلمنامه» و «بهترین کارگردانی» شد و از رسیدن به جوایز «بهترین بازیگر نقش اول مرد»، «بهترین بازیگر نقش مکمل زن» و «بهترین موزیک متن» هم باز ماند. در باکسآفیس هم عملکرد این فیلم جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذاشت و با بودجه تقریبا ۲۲ میلیون دلاری، بیش از ۴۲۴ میلیون دلار در سرتاسر دنیا فروش کرد که ۱۸۴ میلیون دلار از این فروش هم در خاک آمریکا رقم خورد. تنها همین ۱۸۴ میلیون دلار با احتساب تورم و به پول الان، چیزی حدود ۴۰۱ میلیون دلار میارزد! درنهایت این فیلم یک اثر کاملا پیشنهادی است که به لطف قدرت فنی قابل تحسینش و مفاهیم عمیقی که درش گنجانده شده، عاشقان سینما را در سرتاسر دنیا مجذوب خود کرده است.
1 دیدگاه
White Beard
سلام و عرض ادب دارم خدمت شما.مقالۀ جامع و کاملی بود و ممنونم برا قرار دادن قسمت دوم آن.به نظر من،فیلم the good the bad and the ugly که در مقالۀ قبلی به آن اشاره کردید،از همۀ آنان سرتر است و لذت فراوانی را به مخاطب عرضه میکند.
با تشکر