معمولا از گوشه و کنار زیاد شنیده میشود که برخی از منتقدهای فیلم و سریال، به صحنههای غیر واقعی و غیر علمی موجود در آنها خرده میگیرند. این منتقدان دوست دارند تا فضای خشک و کسل کننده کلاسهای علمی را با فیلمها مقایسه کنند و تجربه لذت بخش ما از آن فیلم/ سریال را به فنا ببرند. برای کسب اطلاعات بیشتر با گیمشات در ادامه این مطلب همراه باشید.
اگر کمی منصف باشیم، متوجه میشویم که خورههای علم نیز آدم هستند و مثل ما از فیلمهای علمی تخیلی و لحظات سرگرم کننده زندگی لذت میبرند؛ همچنین بعضی مواقع تکههای کوچکی را در فیلمها یا سریالها مشاهده میکنیم که با علم دنیای واقعی جور در میآیند و باعث تعجبمان میشوند. این تکههای کوچک، بسیار تاثیرگذار هستند و تفاوت یک فیلم بد و خوب را مشخص میکنند.
اتفاقات هیچ فیلم وسریالی به صورت ۱۰۰ درصد علمی ساخته نمیشود، اگر اینگونه بود، خیلی زود باعث خسته شدن تماشاچیان شده و به یک مستند علمی تبدیل میشدند، نه یک فیلم جذاب و سرگرم کننده. درصد زیادی از فیلمهایی که تماشا میکنیم، از دنیای واقعی الهام گرفته شدهاند و بسیاری از خلاقیتهای فیلم سازان در آثارشان، مانند پیشگوییهایی هستند که بعدها به واقعیت تبدیل میشوند.
به عنوان مثال فیلم Star Trek بسیاری از تکنولوژیها از جمله گوشیهای موبایل و پرینترهای سه بعدی را پیش بینی کرده بود. سازندگان این فیلم گفتهاند که آنها با بزرگنمایی مفاهیم علمی و تغییر دادن آنها باعث میشوند تا به یک تکنولوژی علمی تخیلی دست پیدا کنند.
بنابراین شاید این فیلمها ۱۰۰% علمی نباشند (باید به این خاطر خدا را شکر کنیم)، اما حداقل باعث میشوند که یک ذهنیت کوچکی نیز از آینده داشته باشیم.
۸- فیلم The Martian. بهترین گیاه شناس سیاره مریخ
اثر ۲۰th Century Fox
بله میدانیم که بعد از اکران فیلم مریخی همه از آن صحبت میکردند و دیگر باید بیخیال آن شویم، اما بیانصافی است که اسمی از آن را در این لیست نیاوریم.
جدای از همه نکات مثبت و منفی که این فیلم با خود به همراه داشت، نمیتوانیم نکات علمی موجود در فیلم را که نادیده بگیریم. خورههای علمی واقعا از این فیلم لذت بردهاند و تعجب نمیکنیم که اگر بشنویم آنها در طول تماشای این فیلم از ته قلب واااای گفته باشند. از پیدا کردن جهت یاب گرفته تا توضیحات کارکنان (هرچند باید این نکته را نادیده بگیریم که رییس ناسا برای درک کوچکترین مفاهیم فضایی موجود در فیلم نیاز به توضیح زیردستانش دارد)، استفاده از الفبای ۱۶ تایی توسط مارک واتنی، شخصیت اصلی فیلم، برای برقراری ارتباط با کره زمین (هرچند او مجبور به انجام این کار نبود، اما واقعا استفاده از این روش جالب از آب درآمد) و هم شکل و هم رنگ کردن شنهای داخل فیلم به شنهای سطح کره مریخ، همه و همه به دقت سازندگان برای تطبیق حوادث داخل فیلم با علم دنیای واقعی برمیگردد و تشویق هواداران فیلمهای علمی را به دنبال داشته است.
یکی از دلایلی که طرفداران مباحث علمی از این فیلم راضی بودهاند این است که فیلم مریخی به علم بهای زیادی میدهد. دیدن صحنهای که در آن یک دانشمند گوشهای مینشیند و مشکلات را حل میکند، بسیار دل انگیز است؛ البته نه به روش شرلوک هلمز گونه، بلکه با روش آزمون و خطا و تصحیح اشتباهات. در نظر داشته باشید که شخصیت اصلی فیلم یک گیاه شناس است و لازم به ذکر نیست که گیاه شناسان در صدر لیست دانشمندان جذاب هالیوودی قرار نمیگیرند.
در این فیلم هیچ صحنه قهرمانانهای وجود ندارد. شاهد هیچ گونه معجزه و میانبری هم نیستیم، اما باز هم فیلم جذابیتها و هیجانات خاص خودش را دارد.
۷- فیلم Eternal Sunshine Of The Spotless Mind. یادآوری خاطرات:
اثر Focus Features
از دست دادن حافظه همیشه از آن دسته از موضوعاتی بوده که در فیلمها و سریالهای تلویزیونی به شکل اشتباهی به نمایش گذاشته شده است. اما اکران فیلم Eternal Sunshine و به تصویر کشیدن تقریبا دقیق و بینقص کارکرد مغز و بازیابی خاطرات، همه ما را شگفت زده کرد.
هرچند ما هنوز هم راهی برای پاک کردن خاطراتمان پیدا نکردهایم، اما درک بهتری از به وجود آمدن خاطرات، حفظ آنها و بازیابیشان به دست آوردهایم؛ و مطمئن باشید که پروسه بسیار متفاوتی نسبت به نشان دادن هارد دیسکها و منابع ذخیره اطلاعاتی که قبلا در فیلمها محبوب بوده است را طی میکند.
صحنههای احساسی این فیلم فقط به خاطر خلق جلوههای دیداری و زیبایی این اثر ساخته نشدهاند، بلکه از لحاظ علمی نیز ثابت شده است که خاطرات و احساسات به صورت جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند. خاطرات ما مانند فیلمها نیستند که دوباره پخش شوند، بلکه احساساتی هستند که هنگام یادآوری آنها دوباره ساخته میشوند و همان حس را منتقل میکنند.
این حقیقت که «جول» (Joel) دوباره درون خاطراتی که پاک شدهاند زندگی میکند هم دقیقا در راستای مطالعات علمی است که از بازیابی خاطرات میدانیم. برداشت کلی اینگونه است که هنگامی که چیزهایی را به خاطر میآوریم، مغز ما باری دیگر همان سیگنالهای قبلی که تجربه کردهایم را تولید میکند و به نوعی باعث میشود آن خاطره را دوباره تجربه کنیم. بنابراین، اگر در یک پروسه حذف خاطرات، برخی از آنها ظاهر شوند، مغز میتواند خاطرات ظاهر شده را دوباره تجربه کند. درست مانند دیدن کل زندگی به صورت تصاویر چشمک زن هنگام مرگ.
۶- فیلم Gattaca. طراحی ژنها:
اثر Columbia Pictures
همانطور که در فیلم Her دیدیم، فیلم Gattaca نیز به موضوعی میپردازد که در آن انسانها با پیشرفتهای زیادی که در عرصه فناوری دارند، در حقیقت در حال تکمیل کردن یکی از بزرگترین دشمنان خود، آن هم به صورت کاملا آگاهانه و ارادی هستند.
ما تازه داریم اهمیتها و پتانسیلهای علم ژنتیک را درک میکنیم و در آینده نزدیک قادر خواهیم بود به کمک همین علم، بسیاری از بیماریهایی که امروزه فقط با دارو میتوانیم جلوی آنها را بگیریم را معالجه کنیم. مسلما عقل سلیم حکم میکند که جلوگیری همیشه بهتر از درمان است، بنابراین، شاید روزی برسد که بتوانیم با دستکاری ژنتیکی جلوی مصرف داروها را بگیریم، یا شاید نقصهای نوزادان را در دوران جنینی برطرف کنیم و یا با دستکاری ژنهای والدین سلامت فرزندان آنها را قبل از اینکه حتی نطفه کاشته شود و تخمک بارور شود، تضمین کنیم.
اما مسئله اینجاست که چنین علمی به سرعت شما را وارد مسیر طراحی و ساخت انسانها میکند. در فیلم Gattaca اکثر کودکان به روش لقاح مصنوعی به دنیا میآیند و با بررسی ژنهای آنها فقط به نوزادانی که ژنتیک قوی دارند اجازه زندگی داده میشود. این کار باعث میشود که نه تنها جامعی متشکل از افرادی با ژنتیک عالی به وجود بیاید، بلکه جامعهای پدیدار شود که افراد آن در طبقه پایینتریی از لحاظ ژنتیکی قرار میگیرند. به عنوان مثال کسانی مانند «وینسنت» (Vincent)، شخصیت اصلی فیلم، که به صورت طبیعی متولد شدهاند، به جز شغلهای دسته پایین، از همه چیز محروم خواهند بود.
نکته جالب اینجاست که فیلم Gattaca نه تنها تبعیض نژادی انسانها علیه یکدیگر را به تصویر میکشد، بلکه ایده جبرگرایی ژنتیکی را نیز مطرح میکند. در فیلم به این موضوع پرداخته میشود که زندگیهایمان، قابلیتهایمان و شخصیتهایمان تنها توسط ژنهای ما قابل تعیین نیستند، بلکه اراده ما نیز میتواند به همان اندازه تاثیر گذار باشد. این همان بحث نقش محیط و وراثت بر روی انسانها است که هنوز دانشمندان دنیا نتوانستهاند به توافق نهایی در آن دست پیدا کنند.
۵- فیلم Her. عشق مصنوعی:
اثر Warner Bros.
زمانی که فیلم Her در سال ۲۰۱۳/۲۰۱۴ منتشر شد، بسیاری از آن به عنوان یک اثر ممتاز یاد کردند، اما برخی هم بودند که آن را یک فیلم عجیب و غریب میدانستند.
ما امروزه به لطف پیشرفت تکنولوژی در مسیری قرار گرفتهایم که میتوانیم در آینده نزدیک شاهد هوشهای مصنوعی باشیم که فکر میکنند و احساس دارند. هرچقدر هم عبارت عشق ورزیدن به یک هوش مصنوعی برای شما احمقانه به نظر برسند، باز هم باید قبول کنیم که در یا زود این اتفاق خواهد افتاد و به معضل مهمی برای جامعه بشری تبدیل خواهد شد.
ساخت هوش مصنوعی که فکر کند و احساس داشته باشد، نه تنها از لحاظ فنی بسیار دشوار است، بلکه از لحاظ اخلاقی نیز دارای مشکلات مخصوص به خود است. اگر رایانههای شخصی ما دقیقا همانند ذهن خودمان عمل کنند، آیا باید مثل قبل با آنها رفتار شود؟ آیا درست است که آنها را خاموش کنیم؟ چرا نباید عاشق آنها بشویم؟ مگر مانند ما رفتار نمیکنند؟ مردم از طریق اینترنت هم همدیگر را ملاقات میکنند و عاشق میشوند. بنابراین، عشق ورزیدن به هوش مصنوعی که همانند انسان واقعی رفتار میکند واقعا چه تفاوتی دارد؟
جدای از مسئله روح داشتن و یا نداشتن یک هوش مصنوعی، چیزی که در فیلم Her بسیار خلاقانه و تازه به نظر میرسد این است که «سامانتا» (Samantha)، هوش مصنوعی داخل فیلم، انگیزهای برای فتح دنیا و سلطه بر آن را ندارد. اگر راستش را بخواهید مردم دیگر از دیدن رباتها و هوشهای مصنوعی پلید که قصد دارند نژاد انسانها را نابود کنند،خسته شدهاند و به لطف فیلم Her میتوانیم جنبه دیگری از موضوع هوشهای مصنوعی آینده که توسط انسانها طراحی شدهاند و رفتارهایی انسان گونه و نزدیک به واقعیت دارند را شاهد هستیم.
۴- فیلم Star Trek Beyond. دسته روباتیک:
اثر Paramount Pictures
مجموعه فیلمهای سفرهای ستارهای همیشه با هر قسمت خود تکنولوژیهای بسیار مدرن و دور از انتظار زیادی را نشان میدادند که اکثرشان بعدها به واقعیت تبدیل شدهاند. یکی از بهترین تکنولوژیهایی که در قسمت جدید این مجموعه نشان داده شده و پتانسیل تبدیل شدن به واقعیت را دارد، نبرد دستههای روباتیک است.
دیدن گروههای بسیار زیادی از رباتها که هم شکل بوده و هماهنگ با هم عمل میکنند (مانند دسته پرندگان در حال پرواز یا تودهای از ماهیها که با هم عمل کرده و هیچ وقت با هم برخورد نمیکنند)، منظره جالب و فانتزی را به وجود میآورد، اما جالب است بدانید که این تکنولوژی همین الان نیز در سطح آزمایشگاهی قابل دسترس بوده و هیچ شکی جود ندارد که در آیندهای نزدیک شاهد حضور پررنگ آنها خواهیم بود. دور شدن از این فرضیه که رباتهای فوق پیشرفته حتما باید شبیه انسانها باشند، روی دو پا راه بروند و از حرکات بسیار انسان گونه و طبیعی برخوردار باشند، باعث شده است تا به احتمالات دیگر و هیجان انگیزتری در این زمینه توجه کنیم. دستههای رباتیک هماهنگ، آینده تکنولوژی رباتیک هستند نه رباتهای انسان نما.
سیستم این دستهها قابلیت طبیق پذیری بالایی با شرایط داشته و میتواند به راحتی خودش را با محیط وقف دهد. چه آنها را به شکل رباتهای مسطح تمیز کننده خانه درنظر بگیریم، چه به شکل رباتهای وحشتناک و مبارز موجود در فیلم Star Trek، نمیتوان انعطاف برنامه ریزی سیستم آنها را انکار کرد.
مبارزه کردن با این دستههای رباتیک در میدان جنگ بسیار مشکل و حتی ناممکن خواهد بود، به این دلیل که با از بین بردن یکی از آنها، رباتهای دیگری جایش را پر میکنند و این شرایط به همین منوال ادامه پیدا میکند. یکی از دلایلی که ارتش آمریکا به سرمایه گذاری درمورد این سیستم و دستههای رباتیک روی آورده است، همین سختی مبارزه با آنها است.
آیا ما باز هم شاهد به وقوع پیوستن یکی دیگر از پیشبینیهای فیلم سفرهای ستارهای خواهیم بود؟ فقط زمان همه چیز را مشخص میکند.
۳- فیلم Interstellar. سیاه چاله:
اثر Universal
هرچند فیلم میان ستارهای کریستوفر نولان نتوانست آن طور که از آن انتظار میرفت، پایان شگفت انگیزی داشته باشد، اما نمیتوانیم دقتی که در وقایع علمی داشته و مورد تحسین دانشمندان این عرصه قرار گرفته است را نادیده بگیریم. قبول داریم که فیلم در برخی نکات جزیی برای پیش بردن داستان خود، کمی حس تخیلی را به بنیاد فیلم اضافه کرده است، اما مفهوم علمی که فیلم روی آن مانور میدهد، کاملا به صورت ریشهای با واقعیتهای فیزیکی و علمی سازگار است و آنها را نقض نمیکند.
نسبیت و تاخیر زمانی در داستان این فیلم نقش بسیار مهمی را ایفا کرده و با آن گره خورده است، به عنوان مثال در بخشی از فیلم شاهد بودیم که گذشت یک ساعت بر روی سیاره میلر، با گذشت ۷ سال بر روی کره زمین برابری میکند. این همان تاخیر زمانی است که هنگام نزدیک شدن به سطح یک سیاه چاله انتظار داریم به وقوع بپیوندد. نظریه نسبیت میگوید که اگر یک میدان جاذبه بسیار قوی در نزدیکی وجود داشته باشد، زمان به شکل کندتری سپری میشود.
لازم به ذکر است که سیاه چالهای که در فیلم نشان داده شد (تصویر بالا)، یکی از دقیقترین و علمیترین سیاه چالهای بوده که تا کنون در فیلمها به تصویر کشیده شده است. در این تصویر شاهد هالهای هستیم که هم در اطراف و هم روی سیاه چاله کشیده شده و آن را دربر گرفته است. این هاله به علت وجود میدان جاذبه بسیار قوی به وجود آمده است.
متاسفانه نولان تصمیم گرفت که عمدا برخی از نکات علمی و واقعیتهای مربوط به این سیاه چاله را حذف کند و آن را با دقت علمی کمتری به تصویر بکشد تا مخاطبین بیش از پیش گیج نشده و بتوانند به خوبی متوجه مفهوم آن شوند.
۲- فیلم The Hitchhiker’s Guide To The Galaxy. فضا بسیار گسترده است:
اثر Buena Vista Pictures
شاید در نگاه اول فیلم The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy از لحاظ علمی زیاد حرفی برای گفتن نداشته باشد، اما در زیر شوخیهای این اثر، یک پیام علمی بسیار واضح نهفته است که به کل مجموعه سرایت کرده است. این پیام، همان پیامی است که توسط فیلمهای علمی تخیلی دیگر نادیده گرفته میشود.، اما در ابتدای این فیلم به آن اشاره شده است.
پیام این است که فضا بزرگ است. خیلی خیلی بزرگ. به قدری گسترده است که حتی ذهن آدم نمیتواند تصور کند. شاید با خود بگویید که بله فضا خیلی بزرگ است، اما باز هم کلمات نمیتوانند عظمت آن را بیان کنند.
چیزی که در اکثر فیلمهای علمی تخیلی اعصاب خرد کن جلوه میدهد، به اشتباه محاسباتی آنها در نشان دادن وسعت جهان مربوط میشود. چیزی که فیلم سازها در نشان دادن سفرهای بین ستارهای و ارسال و دریافت پیامهای بین کهکشانی در این گونه فیلمها خیلی زود فراموش میکنند این است که فضا درکل پر از هیچی است!
هرچند دنیای این فیلم سرشار از زندگی، سفینه، سیاره و موجودات پشمالو است، اما هیچ وقت از یادآوری کردن این نکته که فضا غالبا یک خلا بزرگ سیاه است، غافل نمیشود. حتی Total Perspective Vortex (که در رستوران موجود در آخر جهان قرار داشت) فقط به همین منظور به وجود آمده بود تا نشان دهد در برابر گستردگی دنیا چقدر ریز و ناچیز هستیم.
کاش فیلمهای علمی تخیلی دیگر نیز در داستان خود جایی برای نشان دادن عظمت بی کران جهان هستی کنار میگذاشتند.
۱- برنامه کمدی Monty Python. آهنگ کهکشان:
و در آخر، لیستمان را با آهنگ کهکشان مربوط به برنامه کمدی گروه بریتانیایی Monty Python به پایان میرسانیم.
آهنگ کهکشان نه یک فیلم علمی تخیلی است و نه یک بلاک باستر تابستانی، بلکه یه مشت رفیق بریتانیایی را کنار هم نشان میدهد که کارهای احمقانه انجام میدهند و به یکدیگر میخندند، اما با این وجود باز هم محتوای آن از لحاظ علمی میتواند کلاس درسی برای فیلمهای علمی تخیلی دیگر باشد.
البته قبول داریم که بعضی از اتفاقات و واقعیتها در طول چند سال اخیر عوض شدهاند و یا تکامل پیدا کردهاند، اما اکثر محتوای آهنگ کهکشان کاملا دقیق و علمی هستند. به عنوان مثال سرعت نور و شعاع کهکشانی کاملا دقیق بیان شدهاند و ضخامت کهکشان راه شیری، همانطور که در آهنگ کهکشان بیان شد، ۱۶ هزار سال نوری است نه ۶ هزاری که در کتابها نوشته شده است.
آیا فیلم یا سریال دیگری سراغ دارید که شما را با اطلاعات علمی دقیقش متعجب ساخته باشد؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.