چیزی که ما به آن دیوار چهارم میگوییم، در واقع مرزی خیالی است بین داستان و اشخاصی که دارند آن داستان را میخوانند. هنگامی که این مرز خیالی در داستان تبدیل به پلی میشود تا مخاطب را مستقیم خطاب قرار دهد، به اصطلاح میگویند که دیوار چهارم شکسته است. بیشتر مواقع شخصیت اصلی به صفحه مانیتور زل میزند و یا خودش اعتراف میکند که از بودن در یک داستان خیالی اطلاع دارد.
یکی از بهترین نمونههای شکستن دیوار چهارم درون بازیهای ویدئوی درون بازی «متالگیر سالید» (Metal gear Solid) رخ میدهد. هنگامی که در میانه مبارزه با «سایکو مانتیس» (Psycho Mantis) او به شما دستور میدهد که کنترلر را زمین بگذارید. این مورد بیشتر جنبه طنز دارد و یا گاهی از این طریق سعی میشود که مخاطب را به گونهای دیگر با بازی درگیر کنند. اما گاهی اوقات این اتفاق در بازیهای ویدئویی به شکلی ترسناک رخ میدهد. در این مواقع حتی شیشه ضخیم مانیتور هم شما را از این کارکترها حفظ نخواهد کرد؛ زیرا آنها درون شما را میبینند.
Undertale: آنها به خاطر میآورند
«آندرتیل» (Undertale) بازی است که حتی بعد از تمام کردنش هم آثارش با شما میماند؛ البته شما هم همیشه با او میمانید.
درون بازی در خیلی از مواقع شخصیتها مستقیم با خود شما صحبت میکنند و حتی به شما میگویند که از توانایی شما برای لود کردن دوباره بازی خبر دارند. در اوایل بازی «تایوریل» (Tauriel) مهربان شما را نجات میدهد و علاوه بر اینکه برای شما غذای خوب میپزد، جای راحتی را هم برای زندگی کردنتان فراهم میکند. همه چیز خیلی زیبا به نظر میرسد تا اینکه شما تصمیم میگیرید پا به دنیای بیرون بگذارید. تایوریل از شما خواهش میکند که او را ترک نکنید و حتی شما را مجبور میکند که با او مبارزه کنید تا ثابت کنید که به اندازه کافی برای زنده ماندن قوی هستید. اگر شما گزینه حمله را انتخاب کنید تایوریل صدمه زیادی میبیند و در نهایت کشته میشود.
مطمئنا شما در یک لحظه پر از پشیمانی تصمیم میگیرید که بازی را از چکپوینت قبلی اجرا کنید تا چرخه حوادث را عوض کنید و او را به قتل نرسانید. اما هنگامی که این کار را انجام میدهید ناگهان آندرتیل به شما هشدار میدهد که از کار قبلی شما اطلاع داشته است. شخصیت Flowey از اعمال شما خبر دارد و میداند که برای نجات او بازی را دوباره از اول اجرا کردید. در تمام مدت بازی شما مشاهده میشوید و مورد قضاوت قرار میگیرید.
Battlefield 1: راوی مورد اعتماد
یکی از بهتری مراحل تکنفره در بازی «بتلفیلد ۱» (Battlefield 1) که هیجانانگیزترین مرحله نیز هست؛ دارای یک چرخش داستانی تاریک است.
در مرحله «دوستان با قدرت» (Friends in High Places) شما در نقش یک خلبان به نام «کلاید بلکبرن» (Clyde Blackburn) بازی میکنید. او به همراه دیگر دوستانش مجموعهای از عملیاتهای شگفتانگیز را طی میکنند که در هر لحظه خطرناکتر میشوند و در نهایت به تنهایی جنگ بریتانیا را به پیروزی میرسانند. در همین حین در حالی که بازی دارد به دقایق پایانی خود نزدیک میشود با خود میگوییم که: «خب چقدر هم همه چیز واقعی بود». کلاید اصرار دارد که هر چیزی که در بازی گفته است حقیقت دارد و اینگونه درباره این موضوع صحبت میکند:
«من هر چیزی که گفتم واقعیت داشت. یعنی اصلا من چرا باید به شما دروغ بگم؟ یا شایدم گفتم!»
پس از اینکه او این سخنان را روبروی دوربین بازی میگوید صفحه بازی سیاه میشود و ما متوجه میشویم که تمام آن اعمال قهرمانانه که در انجام آنها سهیم بودهایم و تمام شخصیتهایی که با آنها از لحاظ احساسی رابطه برقرار کرده بودیم دروغی بیش نبودهاند؛ و کلاید در یک شکست دیوار چهارم تمام این دروغها را برای ما آشکار کرد.
Pony Island: مسخره کرده بازیکن
بازی «جزیره پونی» (Pony Island) در ابتدا به عنوان یک بازی بامزه ظاهر میشود که در آن کنترل یک پونی بامزه را در اختیار دارید که باید از روی دروازهها بپرد و با پروانههای رنگینکمانی به بازی بپردازد. ولی رفته رفته بازی نیاز شما را به یک پاداش به مسخره میگیرد طبیعت تاریک خودش را به شما نشان میدهد.
بازی به شما میگوید که دیگر سکه و بلیط قبول نخواهد کرد و چیزی که به آن علاقه دارد روح شما است تا بتواند با آن بازی را سرپا نگه دارد. معلوم میشود که بازی توسط یک موجود شیطانی تسخیر شده است و قبل از شما هم روح تعداد زیادی از بازیبازان را درون خود کشیده است. البته همه چیز به اینجا ختم نمیشود، وقتی بازی از شما میخواهد که طی یکی از مراحل یک حرف زشت را نوشته و سپس شما را مطلع میکند که آن را برای تمام دوستانتان در شبکه «استیم» (Steam) فرستاده است اوضاع خیلی بدتر و ترسناکتر میشود. پس از آن یک پیام از طرف یکی دوستانتان دریافت خواهید کرد که به شما میگوید آیا اکانت شما هک شده است؟ البته پس از مدتی معلوم میشود که این هم یکی دیگر از شیطنتهای بازی بوده است که شیطان درون آن برای شما تدارک دیده بوده است. اینگونه شکست دیوار چهارم شجاعانه، خلاقانه و در عین حال ترسناک است.
Eternal Darkness: Sanity’s Requiem: جنون واقعی
همانطور که از عنوان بازی «تاریکی ابدی: مراسم ترحیم عاقل بودن» (Eternal Darkness: Sanity’s Requiem) با مبحث جنون و میزان عاقل بودن سروکار دارد. حتی تعدادی از ویژگیهای بازی هم باعث میشوند که فکر کنید دارید دیوانه میشوید.
هنگامی که نوار عاقل بودن شخصیت اصلی بازی از میزان مشخصی کمتر شود اتفاقات عجیب نه فقط در بازی، بلکه در واقعیت هم رخ میدهند. اتافاقات دیوانه کننده زیادی وجود دارند که عبارتند از: دستکاری تنظیمات مانیتور، خاموش کردن مانیتور، حشراتی که بر روی آن حرکت میکنند و یا حتی افکتی که باعث میشود فکر کنید صدای بازی دارد کم میشود. حتی امکان دارد که بازی برای شما صفحه آبی مرگ را ظاهر کند و یا بگوید که کنترلر متصل نیست و در آخر به شما برای اتمام نسخه دمو بازی تبریک بگوید. گاهی نیز وقتی سعی دارید که بازی را ذخیره کنید با پیامی روبرو میشوید که به شما میگوید: «آیا دوست دارید که تمام پیشرفتهای شما پاک شود؟» و تنها جوابهای ممکن بله و یا ادامه دادن بدون ذخیره کردن است. البته هیچکدام از این جوابها باعث پاک شدن سیوهای شما نمیشود ولی به اندازه کافی ترسناک هستند که شما را زهره ترک کنند.
X-Men: کامپیوتر را ریست کنید
در بازی اکشن «اکسمن» (X-Men) که سالها پیش برای کنسول سگا مگادرایو و سگا جنسیس عرضه شد مرحلهای وجود داشت که برای از بین بردن یک خطر بزرگ باید کامپیوتری را ریست میکردید.
این اتفاق در آخر مرحله پیش میآید. هنگامی که به آخر مرحله رسیدهاید، تمام دشمنان را کشتهاید و باس آن مرحله را نیز شکست دادهاید. شما اطراف را به دنبال کامپیوتری برای ریست کردن میگردید و حتی به دنبال دکمه و یا راهنمایی هستید که به شما بگوید با چه چیزی را ریست کنید. البته ناگهان همه قطعات پازل سرجای خود قرار میگیرد، منظور از کامپیوتر کنسول شما است. شما دکمه را بر روی کنسول خود فشار میدهید و ناگهان پیامی ظاهر میشود که به شما میگوید ویروس متوقف شده است. اینگونه استفاده از کنسول برای بخشی از گیمپلی در سال ۱۹۹۴ مطمئنا به شدت غافلگیر کننده بوده است.
Nier: مجبور کردن شما برای دادن یک قربانی
یک نکته بسیار مهم درباره سیوهای ما درون بازی وجود دارد؛ آنها حاصل ساعتها عرض جبین ریختن و گاهی اشک ریختن هستند. و با اینحال «نیر» (Nier) دقیقا بر روی این مورد دست میگذارد.
بازی اصلی نیر قبل از اینکه پایانهای متناوب تبدیل به یک اصل در بازیهای کامپیوتری شوند، دارای پایان جایگزین بود. در یکی از این پایانها نیر میتواند خودش را قربانی کند تا همراه تسخیر شدهاش «کاین» (Kaine) را نجات دهد. شما با خود فکر میکنید که این کار مطمئنا بهتر از این است که او را با شمشیرتان به قتل برسانید و در نهایت این گزینه را انتخاب میکنید. اما منظور از قربانی کردن خودتان به معنی پاک کردن تمامی ذخیرههای شما در بازی است. بازی حتی بارها از شما میپرسد که آیا این انتخاب واقعی شما است؟ و سپس تمام آیتمهایی که دارید، مکانهایی که در نقشه پیدا کرده بودید و تمامی سیوهایی که داشتید جلوی چشمانتان از بین میرود. مطمئنا این کار باعث ایجاد یک ضربه روحی بزرگ میشود و حتی از خود میپرسد که آیا انجام این کار ارزشش را داشت؟ البته پایان بازی به قدری خوب است که مرهمی بر زخمهای شما بشود.
Doki Doki Literature Club: زندان مونیکا
مطمئنا بازی Doki Doki Literature Club یک ماجراجویی پر از صحنات احساسی، غافلگیریها و لولدیزاین خارقالعاده است که تمامی انتظارات شما را برآورده میکند. بازی نه تنها دیوار چهارم را به شکلی ترسناک میشکند، بلکه چاشنی احساسات را نیز با آن ترکیب میکند.
شما بازی را به عنوان یک بازی معمولی درباره زندگی در دبیرستان آغاز میکنید. اما با پیشرفت در بازی همه چیز آن رنگ و بوی زیبای خود را از دست میدهد و رویهای وحشتناک میگیرد. در حالی که بازی به اواخر خود نزدیک میشود، کارکتر «مونیکا» (Monica) آزادی عمل را از شما میگیرد و در نهایت تا جایی پیش میرود که فایلهای شخصیتهای دیگری را که درون کلوب حضور دارند را از روی کامپیوتر شما پاک میکند. او حتی جهان بازی را از بین میبرد تا فقط خودش و شما باقی بمانید. او حتی اسم واقعی شما را از طریق تنظیمات ویندوز پیدا میکند.
مهم نیست که به دلیل حس انتقام، ترس و یا کنجکاوی به درون فایلهای بازی رفتید و فایل مونیکا را حذف کردید؛ من مطمئنم که شما لحظات احساسی سختی را برای انجام این کار سپری کردهاید. مونیکا احساس واقعی بودن داشت، او میدانست که فقط یک شخصیت درون یک بازی کامپیوتری است ولی باز هم احساس تنهایی، عشق، حسادت و پشیمانی داشت.
11 دیدگاه
Behnam
واقعا عالی بود، لذت بردیم و یکم گیج هم شدیم!
علیرضا حاجی زاده
خواهش میکنم
خوحالم که مقاله رو دوست داشتید
MARADONA
علیرضا جان عالی بود.وات کالچر مقالات قشنگی داره
علیرضا حاجی زاده
خواهش میکنم
اره مقالات خلاقانهای دارن
MARADONA
حالا اگر دوست داشتید میتونید این دو مقاله را هم ترجمه کنید.کار هم تا حالا نشده
http://whatculture.com/gaming/10-gaming-villains-emotionally-invested-defeating
http://whatculture.com/gaming/10-greatest-ever-video-game-plot-twists
علیرضا حاجی زاده
حتما پیشنهاد میدم که کار بشن
Smamz
با تشکر از شما با مطلب خوبتون.
فقط اون شخصیت بازی undertale اسمش توریل toriel بود.
با تشکر
Ayman Jalali
سلام.
من یدونه دیگه از اینا پیدا کردم که فکر کنم مستحق جایگاهی در بین اینا بود.
اگر بازی (Baldis BASICS in education and learning) را اجرا کنید بالدی به شما می گوید که (به بازی من خوش اومدید) و اگه دفتر اول را پیدا کنید بهتون سکه میده و بهتون آموزش میده که چجور ازش استفاده کنید! مثلا میگه (کلیک چپ را بزن تا سکه رو برداری و…) یا اگه بازیرو تموم کنید بهتون میگه (آفرین تو برنده شدی!) یا اگه بازیرو با جواب غلط دادن به تمام دفاتر بازی تموم کنید یکی میاد و بهتون میگه (که بازیرو حذف کن تا وقتی که هنوز وقت داری…اونا نباید بدونن من با تو حرف زدم و من داخل بازی گیر کردم و…)
من بنظرم این دیگه واقعا ترسناکه
Nfs3forever
عالی بود ممنون از آقای حاجی زاده و gameshot
ایلیا
این آندرتیل عجب بازی ایه. کفم برید!
ممنون از مطلب مفیدتون.
یکی که عاشق گیمه
اگر فکر میکنین فلاوی دیوار چهارمو میشکونه پس هنوز چیزی از امگا فلاوی نمیدونید.نسخه ی امگاش خیلی بدتر و ترسناک تره و حتی پیکسیلم نیست.و فلاوی شخصیت خیلی مهمیه و میتونه فایلا رو سیو کنه یا حذف و اینو میدونه که شما هم میتونید.کلا بخش مهمی از داستان اندرتیل هست.دوکی دوکی هم دست کمی از اون نداره و بیشتر شبیه ی کابوسه تا بازی.مخصوصا اخراش که خیلی ترسناک میشه.من اسپویل نکردم کلی گفتم:/.