در همهجای دنیا همه جور حوادث و اتفاقی رخ میدهد. داخل تمامی کشورهای در حال توسعه، مشکل و سدهای مقابل مسیر وجود دارد. انسانهای ناشایست و مخالف هنر زیستگاههای متعددی دارند. اما تمام این مباحث را هنگامیکه داخل مخلوط کن میریزیم و چندین و چند مشت مخلفات بهآن اضافه میکنیم، حاصل معجونی میشود که “میو میو” کردنهایش، زودتر از انباشت شدن در لیوان به گوش میرسد! اینجا ایران است؛ در ادامه با قسمت پنجم مجموعه مقالات چند خط دلتنگی همراه گیمشات باشید.
مجموعه مقالات چند خط دلتنگی قسمت پنجم ؛ هیس، کاغذها باطل نمیشوند!
از کنسول تا کاغذ
رسانهها از پر رنگترین ارکان یک جامعه بهشمار میآیند و هر بخش از این خانواده عظیم، وظیفه اطلاع رسانی، آگاه سازی و تولید محتوا در بخشهای تخصصی مخصوص بهخود را دارد. شاید زیاد به گوشهایمان نصیحت و حرفهای والدین، بزرگان و ریش سفیدهای جامعه و خانواده، لگد زده باشد که البته گوش یاد شده تبدیل به حریفی تمرینی گشته و کار از لگد گذشته است! پیرامون این اندرزها (حداقل برای ما گیمرهای بی گناه، خسته و نگون بخت، اینگونه شمایلی دارد) دست کشیدن از بازی و جفنگ خواندن این هنر بوده و هرگاه که صحبتی از شغل و حرفه نمودیم، تبدیل به مفعولی برای فعل مذکور گشتیم. هرگاه گفتیم ساخت و طراحی این جفنگیات حرفه محسوب میشود و شاید روزی بهجای نان و آب، استیک و آبجو اسلامی بسازد (!) اسامی مستعاری را که همه از بریم تحویلمان دادند. هر زمانی گفتیم عاشق نوشتن از عشق خود در کاغذهایی که فقط برای پاک کردن شیشه دم دستتان است هستیم، “آخه احمق از این چیزا چی درمیاد که دنبالشی؟ گمشو به فکر نون باش که خربزه آبه! ” را دریافت کردیم. نمیدانم شاید هم حق با آنان بوده و راست میگویند. کمی یادم رفته بود محل زیستم کجاست اما بگذریم بهتر است از محدوده بحث اصلیمان خارج نگردیم.
قدیمترها که چندسال از عمر بازی کردنمان گذشته بود، کمی بیشتر با عناوین منتشر شده خو میگرفتیم و علاوه بر سرگرمی و حیرت، دنبال چرایی اتفاقات و شناختن شخصیتها بودیم. دیگر همه چیز به بلعیدن نقاط، دوپینگ با قارچ، و ترکاندن سریالی دشمنان ختم نمیشد. رفته رفته بازیها بزرگ، طویل و دارای داستان و پیچشهای بیشتری میشدند. اوایل بهزور دیدهها، شنیدهها، گشتن لغات و واژه در دیکشنری، خیلی فلج وار و دست و پا خرد شده متوجه کلیت داستان بازیها میگشتیم. گاهی نیز اسمی ناگهانی از یک عنوان یا سایت مرتبط با بازی به گوشمان میخورد و با رفتن به خانه پسر عموی تازه بهدوران رسیده، تقاضای باز کردن اسامی ذکر شده در دنیای تازه و عجیب اینترنت را میکردیم. طبق معمول نیز چیزی جز مشاهده فک خود که خار گلهای قالی را میچیند نمیدیدیم!
وجود یک اطلاع رسان وطنی برای شناساندن کامل و جامع کلیت بازیها اعم از سبک، شخصیتها، داستان و … شدیدا احساس میشد. اما پس از گشت و گذارها و یافتن اطلاعات، پی بردیم که حدود سه چهار سالی از تولد نخستین طفل در این زمینه میگذرد و بهسبب شرایط خانوادگی، سنی و دشمنی سران با ذات هنر، آشنایی همه عوام با این پدیده نوظهور در یک لحظه و زمان انتشار اتفاق نیفتاده است. و جای دارد که معرفی کنم؛ اولین نشریه رسمی بازیهای رایانهای «دنیای بازی»
کاری به نحوه و سال آشنایی ندارم اما کلیت و محتویات دنیای بازی فوق العاده بود. دوهفته نامهای جامع و جذاب که تمامی مباحث مختلف گیم نظیر اخبار مهم، معرفی و پیشنمایش عناوین روز، نقد و بررسی بازیهای منتشر شده، پروندههای جالب توجه و خواندنی و بسیاری بخشهای جذاب و بدیع دیگر که با توجه به مقیاس و حجم نسبتا کم نشریه، بسیار عالی بودند.
شاید برای همه این صحبت صدق نکند اما برای بنده و مسلما نود درصد بازی دوستان، دنیای بازی راهی بود برای افزایش دانش و اطلاعات در خصوص بازیها و بدون شک استارت این حجم از آگاهی و اطلاعات را وامدار نشریه جاوید دنیای بازی هستیم.
دهه هشتاد شمسی تا اوایل نود دهه خوب و خوش یمنی برای عرصه مطبوعات کشور با محوریت بازیهای رایانهای و ویدیویی بود بهطوری که پس از دنیای بازی، دو نشریه معتبر و مطلوب دیگر در قالب مجله و بهصورت ماهیانه با عناوین «بازینما» و «بازی رایانه» به عرضه عمومی گذاشته شدند. وجود سه ضلع قدرتمند و بزرگ در زمینه بازی، بسیار مورد توجه قرار گرفت و کمبودهای این بخش تا حد زیادی برطرف گشت. شناساندن و پرورش بذر این هنر ارزشمند میان افراد جامعه، وجود نشریات متنوع با مضامین جالب توجه کنار تیترهای درشت و کثیف روزانه سیاست و بالا بردن سطح و فرهنگ مطالعه از اثرات مثبت تقریبا دهه طلایی سه ضلع این مثلث بودند.
حس رقابت برای ثبات برتری میان هر سه نشریه در عین همکاری، داخل مطالب هر یک موج میزد. هرکدام سعی میکردند با پدید آوردن بخشهایی ویژه مخاطب خود را جذب سازند. دنیای بازی بخش محبوب نامه بازی، ده برتر و کمیک را در کنار کلیت فوق العاده و قوی نشریه بهعنوان برگ آس خود رو کرد. بازینما در پوشش متنوع اخبار، پیش نمایشها و زندگی نامه شخصیتهای بازی قدرتمند ظاهر شد و بازی رایانه نیز با پروندههای عالی از نمایشگاههای مهم، مصاحبه و نقدهای خوب خود به استقبال مخاطب رفت و بدون اغراق هر سه در یک سطح بوده و چیزی کم نداشتند.
اما این دوران قدرت و دویدن رو به جلو سوار بر تردمیل، دیری نپایید تا گاماس گاماس و حلزونی شکل مجاب به عقب گرد گردد. اوضاع کماکان خوب پیش میرفت اما لغزشهای کوچک، پاها را مدام در نقش ژله قرار میداد! تحریم و بحرانهای اقتصادی روز به روز بیشتر میشدند و بهدلیل افزایش قیمت دلار و ارز، قیمت بازی، کنسول و خصوصا کاغذ بالا میرفت و کماکان بالاتر و تجربه اثبات نموده تنها چیزی که هیچگاه رنگ افول و پسرفت را بهخود نمیبیند، سطح قیمت و گرانی است.
متاسفانه یکی از صدها هزار عادت بد ما ایرانیها که تقریبا همهمان گوشهای از آن را به ارث بردیم، راحت طلبی و دریافت همه چیز بدون پرداخت وجه خاص یا هیچ هزینهای در قبال آنهاست. بگذارید مثال راحت الهضمی بزنم تا بیشتر روشن شوید! کتابی خوب و جامع در مورد موضوع مورد علاقهمان منتشر گشته و کاملا ما را آگاه و در عین حال مجذوب خود خواهد ساخت. قیمت کتاب دوازده هزار تومان است.
در حالت عادی و بدون در نظر گرفتن ملیت (!) کتاب را خریده، آن را مطالعه میکنیم و به دیگری نیز معرفیاش مینماییم و پس از انجام یک وظیفه نقلی، فرهنگی و هنر پسندانه بشری و در عین حال عادی، آنرا به قفسه سپارده تا میان همجنسان خود آزادانه رقص خاک را روی اجسام ببیند ولی لب به آن نزند.
اما ترکیب منطق و عقل سلیم عموما ایرانی به ذهن تلنگر زده که مگر مغز خر نوش جان کردی؟ دوازده هزار تومان پول بیزبان را میخواهی روانه چاه کنی؟
معجون یاد شده در ادامه متذکر میشود: چرا تا وقتی که فایل Pdf آن موجود است لباس تن کنیم، راهی خیابانهای پر ترافیک و شلوغ شویم و برای یک کتاب بیاهمیت، اینقدر هزینه کنیم؟ ظرف یک دقیقه دانلود میشود و نهایتا اگر خوب نبود، روانه سطل آشغال لایتناهی و عاری از بو معروف خواهد شد. معمولا نیز در این زمینهها با جمله سنگ قبر ابوی نویسنده و سرانه مطالعه (!) درب بحث گل گرفته میشود.
این عادات و طرز فکر مردم به حد دهشتناکی اسفناک و غمبار هستند. دلیلش یا بهتر است دلایل را جایگزین کنم؛ بسیار زیاد بوده و پرداختن جامع به آنها در یک مقاله نمیگنجد. اما مشکل اصلی بین دو جناح در نوسان است. یک طرف قضیه دولت، مدیران مربوطه و بهطور کل سران مملکت قرار دارند که اصولا با ذات فرهنگ، هنر و هر چیزی که کمی از عقاید مرسوم در جامعه مسمومشان فاصله داشته باشد، مخالفت میکنند.
طرف دیگر ماجرا نیز سه دسته از مردم را شامل میشود که همگی در یک دسته جمع شده و بازوبند کاپیتانی را به آن اعطا نمودند! دسته اول را عوام عادی مسن و میانسال تشکیل دادهاند که برای شناساییشان، کافیست اعداد پونزده تا سی و گاها بالاتر را با سی و دو جمع بزنید. افراد این دسته معمولا (نه همه افراد) مخالف اینچنین قضایا هستند که با توجه به ناشناس و نسبتا جدید بودن این مسایل برایشان تا حدودی حق دارند. دسته سوم اغلب همنسلها و جوانان امروزی و شاید نزدیکان دور و اطراف خودمان هستند. دیدهاند، میشناسند، برایشان جدید و غیر قابل درک نیست اما با گیر انداختن خود در تلهای از عقاید شعاری و افکار فوق کودکانه و لذت بردن از عدم رهایی از آن، خرافات بیپایه میسازند، موجب تشویش اذهان عمومی میگردند و در نهایت تبدیل به چاقوهایی بدون دسته میشوند که کارشان زخمی کردن دست است. اما فقط دست، نه دستهای…
سومین دسته ماییم و امثال ما، امثال ما و ما (!) که میان پمپاژ این شرایط آنهم به شکلی بد، در حال له شدن و خفگی هستیم. بهحال این وضع و شرایط باید خندهدار گریست.
با افزایش سایتهای داخلی مرتبط با بازی، همان اتفاق مذکور در مثال کم کم رشد کرد و در مسیر تلخ هیولا شدن، قدمهایی جدی نهاد. تلفیق لعنتی دوباره جنب گوش و مغز خواند که چرا وقتی بدون هزینه اضافه اخبار بهروز را مطالعه میکنی، تصاویر و ویدیو عناوین جدید را با سرعت نظارهگر هستی هر دو هفته یکبار سه هزار و خردهای و ماهانه در مجموع بالای ده هزار تومان هزینه اضافه از جیب تقبل کنی؟
اما چرا و به چه دلیل آنطرف آب نشریات دور ریخته نشده و بیارزش خطاب نمیشوند؟ حتی همراه و همپا با سایتهای بزرگ و مهم بازی پیش رفته و خیلی اوقات از آنها قدرتمندتر به مسیر ادامه میدهند؟
بلیط سفر به آنطرف را بدهید تا جواب سوالاتی که تقریبا میدانم را کاملتر شرح دهم!
مرگ تدریجی رویاها
بگذارید کمی بیش از پیش با هم صادق و رک باشیم. من و تو عاشق سبکی از موسیقی هستیم و در زندگی و وجودمان، نقشی بهجد اساسی را ایفا میکند. ریشه اصلیاش از غرب میآید و بهعلل مختلفی چون ناآشنا بودن برای بخش اعظمی از مردم، پر شدن گوش جامعه از خرافات بیهوده و دید بد درباره آن، دارا بودن سبکی که شاید (بخوانید قطعا) منافع جمع کثیری از گونههای بشر را بهخطر اندازد و موجب عدم ادامه دادن به فعالیت کنگره رسمی “دکون دستگاه“ بازها شود (!) حق کار آزادانه داخل این زمینه با کشیدن کمیابترین نوع جنس در بازار یعنی نفس راحت را نداریم. من و تو گیمر هستیم و خواهان گسترش فرهنگ بازی میان اجتماع، کار کردن و نوشتن در این حوضه، ساخت و ساز این هنر و … اما طبق معمول با وجود و اعلام آمادگی مسایل و مشکلات ذکر شده و اضافه شدن مشتی یار کمکی دیگر بهاین تیم (!) فعالیت در این بخش نیز بسیار طاقت فرسا و گاها غیر ممکن میشود. تمام این اتفاقات بیپایان نه بهخاطر گربه، بلکه از سبب وجود کسانی است که به گربه سنگ میزنند و در ظاهر، مدافع حقوق غیر انسانها محسوب میشوند!
افزایش نجومی قیمت دلار و بهطبع آن کاغذ، فیلتر شدنهای دایمی سایت، اعلام تاریخ انتشار کتابهای ترجمه شده در یک تاریخ مشخص اما گذشتن ماهها و همچنان نبود خبری از کتاب بهدلیل انباشت یار مهربان، وقت، انرژی، هزینه و عشق پشت درهای بسته مجوز (!) دربهایی که هیچوقت باز نمیشوند و اگر هم باز شوند، مانند خروجی هلیکوپتر از ارتفاعات چندهزار پایی هستند.
پس از این همه فشار و زور زدن با آخرین توان، نشریه معتبر دنیای بازی برای همیشه تعطیل شد. حادثه تلخی بود این اتفاق و بعد از نه سال فعالیت مستمر و همراه با عشق، تلاش برای افزایش و رشد فرهنگ بازی در این مملکت، آگاه کردن بسیاری از گیمرها و خیل عظیمی از خدمات موثر و قابل ستایش، این نشریه بهکار خود پایان داد.
این اتفاق جنجال زیادی در جامعه گیمی ایران بهپا کرد و هر فردی پایان عمر این کاغذهای دوستداشتنی را یک چیز تعبیر میکرد اما کاملا مشخص بود که چیزهای زیاد و پر و پیمانی دست بهدست هم دادند تا این جریان کشدار با مخزن حرارتیاش، دود شود و برود هوا!
این مثلث قدرتمند به خطی محدود تبدیل گشت که یک طرف آنرا بازینما و سمت دیگر را بازی رایانه با احوالی نهچندان خوب گرفته بودند. کار از فشردن گذشته بود و همین که این خط تبدیل به نقطه نشود، کلاهها باید میرفتند سوی آسمانی که صاحب ارتفاع چندانی نیست. ولی باز هم آن طرف ناجور سکه خودنمایی نمود. ماهیانه هر دو مجله عرضه میشدند اما کم کم شاهد افزایش قیمت آنها بودیم. علت کاملا مشخص بود و مانند دنیای بازی، گرانی کاغذ و حفظ کیفیت باعث این رشد قیمت شد. بهگونهای که هنگام خرید، مجبور بودیم تنها خود مجلهها را بدون DVD تهیه نماییم و توان خرید همراه با محتویات اضافه موجود نبود.
پس از تاخیرهای چندماهه، دریافتیم که متاسفانه تولید بازی رایانه نیز متوقف گشته و دومین قربانی از خانواده رسانه بازیهای ویدیویی و کامپیوتری، این بار با برچسب بازی رایانه در خاک خفت و نکته قابل توجه و دردناک تسلیم شدن در برابر شرایط، داخل یک بازه زمانی حدودا یکسان است.
دو مورد از بهترینها پس از حدودا یک دهه تلاش بیوقفه به ابدیت پیوند خوردند و با کمال تاسف، خیلی زود از یادها پر کشیدند. تنها بازمانده یا بهاصطلاح غربیها Last Man Standing این تراژدی مملو از حسرت و غم، نشریه بازینما بوده و تا جایی که در توان دارد مبارزه و خدمت با عشق را مانند همیشه سرلوحه کار خود قرار داده است. اما با حالی افسرده و دستی خسته مینویسم که پایان عمر تو نیز رو به اتمام است ای آخرین بارقه نور!
این را مینویسم زیرا حال؛ هم گرانی و مشکلات همیشگی گریبان تو را میفشارد و هم شمشیرهای از رو بسته شده یک سری هموطننما که با انتشار و ترویج مشتی خرافات و مسایل بیربط، جهت فقط و فقط زمین زدن تو و امثال تو طاق باز در ردیف اول صف با نیشهایی زهری و بدون در و پیکر، رژه میروند.
قدیمها در گوش زمزمههایی پخش میگشت با مضامینی چون ذات پلید شکارچیان جنگل و کسانیکه جان میگیرند تا جان بگیرند.
میگفتند افرادیکه درختها را کمر میزنند، قصد آسیب رساندن به گستره طبیعت را دارند و انسانهای خوبی نیستند.
ولی آنها با این دفاع که برای تولید کاغذ درخت را قطع مینماییم و ما در امور فرهنگی دخیل هستیم خود را تبرعه میکردند. اما امروزه کار فراتر از این صحبتها پیش رفته است. قدیم درخت میبریدند برای تولید کاغذ؛ امروز کاغذ و دستهای وابسته بهآن را قطع میکنند برای تولید چه محصولی؟ لابد هدف غربال انسانهاست برای بیرون زدن گونههای بشری مورد علاقهشان؟ نمیدانم علت چیست اما از یک چیز خوب مطلعم و آن این است که ساکت و منفعل نخواهم نشست. ذرات سم در و مقیاس مختلف مایع نیز کارشان را انجام میدهند.
بهپایان این قسمت از مجموعه مقالات چند خط دلتنگی نیز رسیدیم و امیدوارم مورد قبول شما واقع شده باشد و ادای احترام به بزرگانی که به ناحق نابود شدند. زیاده صحبتی نیست یاعلی.
نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
11 دیدگاه
سجاد محمدیپور
سلام ایمان جان
تقریبا مطمئنم که اواسط مقاله یه بغضِ خفیفی گلوی هممون رو گرفت و بازهم مارو برد توی دورانی که واقعا هم خیلی زود فراموشش کردیم. منافع مالی و گیمرستیزیها جاش رو به فعالیت از روی عشق و علاقه داده و الان کمتر کسی پیا میشه که بدون هیچ چشمداشت و ادعایی تا این اندازه برای مخاطباش ارزش قائل بشه. دیگه اونقدر مارو زیر رادیکال قرار دادن که عادت کردیم به اتفاقات؛ ولی خب بعضی از مسائل واقعا فراموش شدنی نیستن. مرسی بابت مقالهت ایمان جان. حال و هوامون کاملا عوض شد
سید ایمان احمدیان
سلام سجاد عزیز و همیشه همدرد..
ممنون بابت توجه و وقت گذاشتنت. اون بغضی که گفتی رو دقیقا خودم هنگام نوشتن توی گلوم احساسش کردم. واقعا تعطیلی نشریات خضوصا دنیای بازی، اتفاق اسفناک و بهتره بگم ناعادلانهای بود تو حوزه مطبوعات کشور.. اما به قول تو عادت کردیم به این دست حوادث و فشارها.. اما تا زمانی که هستیم وایمیستیم تا بلاخره بشیم عین اون درختای تنومند.. که وقتی لگد میزنن، جز افتادن میوه رو سر همونا اتفاق دیگه ای نمیفته.. به امید شناخته شدن و ارزشمند دونستن این هنر بیبدیل داخل کشورمون.. بازم ممنون بخاطر لطف و محبتت داداش..
mahan 220
یاد بازی رایانه و گزارش های نمایشگاه ها و بخصوص سردبیرش وحید عبدالهی بخیر….
سید ایمان احمدیان
واقعا فقط تو خاطرات موندن با زحماتشون و متاسفانه به چیزی که لایقش بود نرسید بازیرایانه.
ممنون از توجه و نظرت ماهان عزیز
ohum
سلام ، مجله بازی رایانه عالی بود ، اما حیف که در دوران کمبود سهمیه کاغذ نورش بی فروغ شد .
امیدوارم دوباره منتشر بشه…
سید ایمان احمدیان
سلام بر شما دوست عزیز..
متاسفانه داخل مملکتی هستیم که برای این دست فعالیتا ارزش قایل نمیشن..
و خیالتون راحت که اگه روزی دوباره نشریات گیم ایران منتشر بشن، کملطفی سران و مردم مجددا موجب تعطیلی میشه.. مشکل از خودمون هم هست..
فقط میتونم بگم به ناحق از بین رفتن..
تشکر بابت توجه شما.
PEYMAN666
یادم نیست “دنیای بازی” بود یا ” بازی رایانه” اما از خونه مون که بیرون شهر بود و منم هیچ اینترنتی نداشتم سوار اتوبوس میشدم ۱۵ کیلومتر بیشتر میومدم این مجله هارو می خریدم و البته چند فیلم! ذوق داشتم توی دی وی دی چه تریلر هایی هست و چندین و چند بار ویدیو رو می دیدم و مجله رو می خودم. می رفتم بازی می خریدم و توی مجله ها دنبال نقد و برسیش بودم. دیگه آخرش هرچی میرفتم می گفتن نیومده و بلاخره بیخیال شدم
حتی زمانی که اینترنت داشتم و سایت ها گیم بازم می رفتم سمت مجله هام
بعد از این مجله ها چند مجله دیجیتالی خوندم و حال نداد, کلا بیخیال شدم و حالا توی سایت ها می گردم نویسنده هارو که عشقی می نویسند. نه تجاری و برای همینم سایت شما رو اومدم
خسته نباشی ممنون نوشتی یادمون اومد چقدر قبلا عشقی بود کارها الان تقریبا تجاری شدن همه
محمد سعید خزایی
چه نظر خووووبی
منم خدایی این نظر پیمان مجابم کرد نظر بدم! «ذوق داشتم توی دی وی دی چه تریلر هایی هست و چندین و چند بار ویدیو رو می دیدم» آی گفتی! خدایی نصف شادی زندگیم دی وی دی بازی رایانه بود!
با چه شوقی می خوندیم مجله…! الان خوندن اخبارم سخت شده!
سپاس ایمان جان بابت این دل نوشته.
سید ایمان احمدیان
قربونت سعید جان نظر لطفته داداش
سید ایمان احمدیان
مرور خاطرات خوب گذشته برای تلنگر و یادآوری از ملزوماته.. خودمم یادم نمیره وقتایی رو که شده قرض کنم از رفقا .. اما مجلههارو میخریدم به عشق محتویات داخلشون..
هنوزم آرشیوشون زیر تختمه.. هنوزم اگه کسی دست بهشون بزنه از کوره در میرم.. هنوزم عاشقشونم و گذشته از یادم نمیره..
هنوزم زندن..
ممنون از نظرت پیمان جان
shadowwarior22
مقاله برا سال 95 عه و الان سومین روز سال 98 عه ! خواستم بگم منم بازی رایانه ای بودم و هنوز کلی از مجله هارو توی کمدم دارم و الانم تنها دلخوشیم بازی نما هستش و جدیدا بخاطر هزینه های زیاد کلا مجبور به حذف DVD شدن ! والا دوره زمونه سخت و تلخی شده….. فردا پس فردا این بنده خداهارم از آب و نون میندازن…. حرف دل زیاده ولی جاش نیست .
امیدوارم یروز یه کسی این کامنت من رو بخونه و وقتی که این رو میخونه اوضاع بهتر از الان باشه !