سلامی مجدد خدمت همراهان همیشگی گیم شات، این بار نیز مزاحمتان شدم تا مانند دفعات پیشین چند کلامی با هم صحبت کرده و هم چو «مورفی پندلتون» (Murphy Pendleton) در سایلنت هیل: رگبار، دست در اعماق روده و کالبد وجودی شما عزیزان کنم تا با یک سری درد و دلهای مشترک، شاید دلی به چنگ آورم! در ادامه گیم شات را با قسمت دوم مجموعه مقالات چند خط دلتنگی همراهی کنید.
از کجا میآیند؟ این آمدن بهر چیست؟
در جامعه به وفور یافت میشود. بنده به کنار، اصلا بنده مبتدی ترین گیمر تاریخ خوب است؟ (نویسنده ابتدا خودش را ناچیز بشمرد مصلحتش بیشتر است! محکومیت اول به از آزادی مشروط در خط پایان!) جماعت خامه باز! و بهاصطلاح هاردکور مطمئنا با این چنین افراد سر و کار داشته که اغلبشان در فهرست دوستان صمیمی جای خوش کردهاند. مشتی انسان بیش فعال، تازه به دوران رسیده با حجمی حجیم از اعتماد به نفس کاذب و حس خود یک چیز پنداری مزمن! که شامل طنازی، شانههای نو ساز اما بی سرنشین! و مالکیت تالاری عظیم، مملو از لوسترهای هنگفت در ذهن (به شرط وجود!) میشود. “زیاد دور افتخار نزن پسر خوب، ادیسون خیلی وقته استخوناش خاک بازی میکنن! راهو عوضی اومدی داداچ!”
داخل حجم کروی سر این افراد، عموما چنین افکاری مشغول بازی و انتظار در صف سرسره گول زننده زبان هستند تا یک به یک جاری، شنیده و دیده شوند. آخر صف، انتظار، شلیک فکر خردسال بعدی برای تخریبی دیگر! واقعا نمیدانم چرا مایع تأسف هیچگاه نه بخار شده و نه در منفی ترین درجه حالت سکون و انجماد میگیرد. لعنتی! همیشه جاری است، بدون تجدید فراش!
در نود و نه درصد مواقع، تعدادی ران فلج هم کلام سینه سوختگان این راه هستند و با رفتار و حرکات خود، لب را وادار به فعالیت و کفر گرام را به سوی شیرجه سوق میدهند! این عده یا افول بازیها را ندیدهاند یا خود را به کوری زده و از چشم دل نیز دوری میکنند.
راستی ایمان، تبلیغ جدید کال آف امروز اومد دیدی؟
تریلرشو میگی؟ آره دیدم، مث همیشه هندی و توخالی
چی؟ کال آف هندیه؟ برو بابا جم کن کاسه کوزتو اگه کال اف بده لابد بتلفیلد خوبه!؟
خب داداش منطقی باش بازیش چند ساله شده مخزن پول فقط!
برو عمو جان تو چی میفهمی از بازی تفنگی آخه! کال آف محشره، جنگ واقعیه، تازه یه دختره هم توش هس کیفیت موهاشو دیدی؟! کال آف بهترین بازی اکتیویزیونه! تو برو همون بازیای خودتو بازی کن، بازی تفنگی فقط کال آف دوییتی!!
شما تعریف نکرده عزیزی برادر!
اما مبحث اصلی این شماره، که راجع به نوب های میهنی بوده و درباره مرض لاعلاج اسپویل کردن است! در شماره قبل در مورد یک سری از عادات ایرانیان غیور باهم صحبت کردیم و در اصل بخش اعظمی از هدف مقالات بنده، شناسایی عیوب و عادات بیهوده خودمان در راستای ترک، بدون نیاز به زیرزمین و تخت است! اصولا در این خاک حاصلخیز! جماعت گیمر به سه دسته تقسیم میشوند. دسته اول از قدیمیهای این هنر به حساب میآیند. کسانی که با نسل نوستالژیک عناوین کلاسیک خاطره دارند و جلوی دیس پر زرق و برق بازیهای امروزی تظاهر به سیری کرده و به تکه نانی قناعت میکنند. زیرا نان خشکی که روزی واقعا نان بوده، شرف دارد به مشتی ماده نگه دارنده! قسمت دوم مخاطبین تازه وارد و میان نسلی هستند که اغلب، همان افراد در محاوره بالا عضو این دسته میباشند. روی صحبت این دفعه ما با این گونههای بشری است که زیر برچسب متهم شماره یک این دادگاه، به انجام شنای سوئدی/وطنی مشغول اند! موفق باشید دلاوران! با دسته سوم هم کاری نداریم، میگذاریم به حال خود رها، اتک بزنند!
نمیدانم چه اخلاقی است که ملت دلشان میخواهد کلیت داستان یک اثر را برای فردی که آن را ندیده، نشنیده یا در شرف تجربه کردنش است، تا بیخ تعریف نموده و با ارضای حس کاذب و پوچ خفن بودن و گندگی خود، گند بزنند داخل ذوق شخص مذکور تا حدی که بیخیال موضوع مد نظر شده و برود پی کارش! این تعریف نمودن یا در اصطلاح اسپویل کردن، هیچ هنگام نباید شامل عریان کردن کل اثر شود اما متاسفانه در این مملکت، کرم این دست حرکات مانند مار مذکور در شماره پیش، مدام در حال پیشرفت و ترقی بوده و قصد کوتاه آمدن را هم ندارد!
میخوام برم سینما، فیلم زیاده نمیدونم کدومو ببینم، خط ویژه میگن فیلم خوب و جالبیه
خط ویژه؟ عه من دو هفته پیش دیدمش
چطوره؟ خوب بود؟
آره فیلم توپ و خفنیه!
راجع به چی هس؟
فیلمش خیلی باحاله یه یارو گردن کلفته خر مایه هس! شخصیتای فیلم با کمک داداش دختره که هکره سیستمای بانکو هک میکنن ده میلیارد پول یارو میره تو حساب اینا! کلی تعقیب و گریز دارن، وسطش هکره میفهمه نامزدش زن یکی دیگه شده! اینا میخان بپیچونن برن خارج قبلش میرن چن
میلیونشو میریزن به حساب کسایی که نیاز دارن! صب که میخان جیم فنگ شن، یارو پلیسارو میفرسته سر وقتشون میبرن چوب میکنن تو….. آستینشون! بعدم سکانس آخر یارو مایه داره میبینه عکسشونو تو روزنامه که دادگاهی شدن! ها راستی قبلشم رو پل عابر پیاده پولارو میریزن واسه مردم خیلی باحاله برو ببین فیلمشو!
چیه؟ چرا ساکت شدی؟
هووی با تو صحبت میکنما!
بیخیال داداش می رم اون فیلم جنایی رو میبینم
عه اونم دیدم که من، میخای بگم راجع به چیه؟!
نه داداش دمت گرم دیگه فیلم نگا نمیکنم!
خدافظ!
گل+پوچ = پوچ!
قدیم ترها اوضاع متفاوت بود و شرایط فرق میکرد. پشت هیچ لبه ای هنوز سبز نگشته بود! ما هم جو زده میشدیم، ما نیز با دیدن گرافیک و نوآوری در گیم پلی احساس ذوق و سرمستی بهمان دست میداد. ما هم کم سن و سال بودیم و از شکم ننه مان با یک من ریش و چین و چروک بیرون نیامدیم! ما کمی بیشتر حق داشتیم. آن دوران اگر شعله ذوقی زبانه میکشید، از صدقه سر قابلمههای یل و غذای خالص داخلش بود! اما الان چه؟ واقعا مشتی انفجار و صحنه سینمایی، ترکیدن محیط، خاموشی صحنه، پس از چند ثانیه بسته شخصیت اصلی و جمله کلیشه “من کجام؟ اینجا چه اتفاقی افتاده؟!”
اما در دنیای بازیها که سیبل صحبتهای امروز ما را شکل میدهد اسپویلرها در خط مقدم، گلنگدن بر دوش دارند! واقعا بیخبرم از حس لذت این قضیه و سعی کردم بارها خود را جای این افراد بگذارم و با امتحان این عمل خیرخواهانه! مجرای خروج لذت را دریابم که فهمیدم جایی جز همان منطقه که شما نیز به آن فکر میکنید نیست!
سال ۲۰۱۱، هنگامی که سیل عناوین محبوب با حضور پر رنگ دنبالههای خود و همراهی موجی تازه وارد و خوش ساخت همبستر شده بود کوله باری از مزایا را با چند قلم ایراد به دوش میکشید. مزیت از لحاظ وجود حجمی پر ملات از بازهای خوب که هم به سبب خاطره بازی و هم با زاییدن سینی و گردن زدن «ب» خاطره سازی کرده و معنای فصل در سال نیک را بیش از پیش به رخ بکشاند. اما معایب و ایراد سر آن بود که تا قبل از گشودن درب غذا، شاهد کشیدن لقمه دیگران ته ظرف بودم و همین امر به اشتها عینک و عصا هدیه میداد! وارد هر محفل تازه به کنسول رسیدهای که میشدم! صحبت از بازیهای آن سال بود و همه علاقه داشتند با ذوقی کال، به وظیفه خود عمل نموده و باز هم بی پرده ترتیب کل داستان را بدهند! احسنت به این همه پشتکار!
سلاااام بروبچ چطورین چه خبر؟ با بازیای جدید در چه حالین؟
خوبن، خیلی خفنن ایمان کفمون بریده خدایی!
خیله خب بابا چرا انقد جو زده این؟!
نباشیم؟ فک کردی همه مث خودت نوبن و خونسرد؟ این همه بازی اومده، بتمن آرخام سیتی!، آنچارتد۳، اساسین جدید و …. مگه میشه ذوق زده نشد؟!
خب حالا چجوری بودن؟ من هنوز پول ندارم بازیارو بگیرم بتمن و آنچارتد چجوری بودن؟ گیم پلی و داستانا خوب بود یا نه؟
بتمن ک عااالی بود همیجوری تو شهر میچرخی همه رو میزنی! آخرشم جوکرو میزنه له میکنه و میاد بیرون اون یارو پلیسه بهش نمیدونم چی چی میگه سرشو عین گاو میندازه پایین میره و بازی تموم میشه!
آنچارتدم ک اصن فیلم سینمایی بود لامصب! یه صحنش هس تو یه کویر گم میشی دنبال آب باید بگردی! آخرشم اون حلقه پدر جدشو میکنه تو دست دختره میخندن بازی تموم میشه! گرافیکشم خیییلی خفنه!
واقعا مرسی از توضیحای خوب و کاملتون! حتمااا بازی میکنم اینارو شک نکنین!!
در امتداد جو!
یک مسئله دیگر نیز میان این منجلاب واژه هویدا میشود و آن بی مایگی فرهنگی جامد و نفوذ ناپذیر (نفوذ ناپذیر از لحاظ عدم وجود چراغ سبز برای ورود آلتی مطهر و سرشار از تغییر، انسانیت و منش زندگانی! وگرنه مجرای یاد شده برای جای دادن تمام صفات مذکور در بالا با حالت تضاد، نام غار علی صدر را زرشک ذخیره کرده است!) بوده که درست شدن و ترک عادات ناچیز، هیچ رقمه داخل کتش راه ندارد. متاسفانه در کشور ما ایراد خیلی چیزها از عدم شناخت و نبود فرهنگ استفاده از آن چیز سرچشمه میگیرد. انواع البسه و پوشش هست اما فرهنگ شناخت و استفادهاش نیست، انواع فیلم با مضامین مختلف تولید شده و من نوعی دست روی همانی میگذارم که مناسب من نبوده و برایم مضر است!
مشکل دقیقا از همین نقطه آغاز میشود که هیچ چیز سر جای خود نیست و کسی که نیازمند وسیلهای با توجه به قابلیتهای خود بوده به آن دسترسی ندارد و فردی با زاویه دید تفنن به همه چیز، مالک نیازمندی های شخص اول است! چه مملکتی به به!
پس کمی به سخنوران نوک سر تا کف پای یک اثر حق بدهیم، چطور است؟ بگذاریم به حساب ندیدن و ترکیدگی استخوان به یکباره برایشان! رضایت دارید؟ خیر شما هم داشته باشید بنده ندارم و اندازه نوک سوزنی رحم بهشان نخواهم کرد! ایرادات قدری باید گفته شود تا ردپایی از مشکل برجای باقی نماند.
مقاله انتقادی است نه مشتی دلسوزی کودکانه و اراجیف خاله زنک بازی! مزاح بود، زیاد جدی نگیرید (هرچند گرفتید هم ملالی نیست! بگیرید).
چه میشه کرد؟
این چرخه دایم تکرار میگردد و مطمئن باشید که رنگ نقطه پایان را هرگز ملاقات نخواهد کرد. تا زمانی که این دست عناوین منتشر، و این چنین افراد اکسیژن مصرف میکنند انتظار تغییر، رشد و نمو رفتارهای تازه و بهتر، احمقانه به نظر میرسد.
تا وقتی فرهنگ و سلیقه صحیح بازی کردن در جای خود نتمرگیده و فقط لنگ در هوا روزگار سپری میکند! باید هم چنین باشد. هنگامی که اغلب سایتهای مرتبط با بازی، (چه داخلی چه خارجی تفاوتی ندارد. سگ زرد برادر شغال است!) فقط روی عناوین شناخته شده و گردن کلفت چمبره میزنند و بازیهای کوچک و گمنام را به سبب اینکه مبادا خدای ناکرده بازدید و رتبه سایتشان را دچار ریزش و خدشه کند! حساب هم نمیکنند، جالب است. وقتی عمده دارایی ادراک اکثر گیمرها شامل گرفتن سرگرمی، قهرمانی بزن بهادر و گرافیکی خفن از یک بازی میشود، به کدام کورسو برای رسیدن به روشنایی باید نگریست؟ تا روزی که گیمر با برخی عناوین سطحی امروز، آدرنالین به راه راست هدایت میکند! بدهی است که هر آنچه که فهمیده و نفهمیده از بطن بازی را برای فرد مقابلش اسپویل، و از حس به دست آمده هیجانات خود را کنترل میکند و با بشاش بودن و شادابی راند بعد، زمینه بوکسوباد مورچهها را روی پوستش فراهم میآورد! پس به نتیجه همیشگی دوباره دست دوستی میدهیم و باز هم قبول میکنیم که دشمن اصلی مردم، مردم است!
کلام آخر:
به پایان این شماره نیز رسیدیم و شاهد گذشتن روزها از پس هم و کوتاه شدن همیشگی عمر هستیم. تمام حرفها باید زده شود چه با نتیجه مطلوب چه بی نتیجه! مهم گفتن و پرده برداری از حقایق است. از هشتاد میلیون هشت نفر نیز متوجه شوند و دست به تغییر بزنند، بسی جای امیدواری خواهد بود. چه تلاش جانانهای! نوشتن، فریاد زدن و گریستن برای همان عده معدود حاضر در صحنه! تلاش برای همان کسانی که مقابل فهمیدن مقاومت نشان نداده، گوش دل به طباخان ناشی سپرده و سفره دل میگشایند. بدون خجل بودن از نبود لقمه نانی! اینها یعنی عشق! روزگار واو را شکافته و کارش جفا کردن است، دنیا همین چند روز خوبی بوده، قدر هم را بدانیم و با کمی و فقط کمی چاشنی محبت، غذای زندگی را لذیذتر کرده و اول انسان، بعد بهتر باشیم! زیاده صحبتی نیست، منتظر شمارههای آینده باشید. یا علی