کارگردانی «ملانی لوران» (Mélanie Laurent)، بر اساس داستانی نوشته «نیک پیزولاتو» (Nic Pizzolatto)، فیلمنامه «جیم همت» (Jim Hemmet) و بازی «بن فاستر» (Ben Foster) و «ال فانینگ» (Elle Fanning)؛ به فیلم Galveston خوش آمدید.
اجازه دهید در همین ابتدا به شما بگویم که اگر دنبال فیلم اکشن با تم انتقامگیری هستید که در آن آدمهای بد فیلم به سزای اعمال خود میرسند بهتر است سراغ این فیلم نروید. فیلم Galveston ترکیبی بین یک فیلم نوآر و فیلمهای جنایی دهه ۷۰ آمریکایی است که پایان چندان دل خوش کنی نخواهند داشت. حتی در جایی از فیلم ممکن است یاد «محله چینیهای» (China Town) «رومن پولانسکی» (Roman Polanski) بیافتید.
روی با بازی فاستر، خلافکاری و آدمکشی است که در ابتدای فیلم متوجه میشود وقت چندانی برای زندگی کردن ندارد. رئیس روی، او را به ماموریتی میفرستد که در واقع یک پاپوش است و هدف این است که روی را به قتل برسانند. روی از این مخمصه جان سالم به در میبرد اما در حین نجات دادن خودش، با راکی (فانینگ)، دختری که در آن مخمصه همراه او بود آشنا میشود و این دو با هم فرار میکنند. حال روی به دنبال راهی برای انتقام گرفتن است اما شاید انتقام هدفی نیست که او بخواهد زمان کوتاهش را تنها صرف آن کند.
داستان اصلی این فیلم توسط پیزولاتو، نویسنده «کارآگاه حقیقی» (True Detective) نوشته شده است. فضا و شخصیتهای این کارِ پیزولاتو از سایر کارهایش دور نیستند. شخصیت اصلی مردی تنها، دربه در، پر از مردانگی دروغین و سمی است که با مشکلات و کابوسهای درونی دست و پنجه نرم میکند. او میخواهد در زندگی خود حتی برای یک بار هم که شده کار درست را انجام دهد. در این کار پیزولاتو نیز، با کودکان معصوم و آسیب دیده مواجه میشویم که همیشه قربانیان اصلی داستان هستند. شاید این سناریو کمی تکراری به نظر برسد، اما کارگردان این فیلم، ملانی لوران، موفق شده این تکرار را با ظرافتی متفاوت ارائه دهد.
لوران پیش از ساخت فیلم Galveston فیلم سینمایی «تنفس» (Respire) را کارگردانی کرد. در حالی که فیلم تنفس با Galveston تفاوت بسیاری دارد اما در زیر پوست هر دو فیلم با نکات و اشارات یکسان مواجه میشویم. خشونتی که در تنفس پنهان است در این فیلم تا حدی رها میشود، اما هنوز افسار آن در دستان لوران است.
برخی معتقدند کارگردانان زن در نشان دادن خشونت ضعف دارند که البته این موضوع را کارگردانانی مانند لوران، «ماری هرون» (Mary Harron) و البته «لین رمزی» (Lynn Ramsay) کارگردان یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۱۷، You Were Never Really Here، نقض کردهاند. دوستداران سینما لوران البته او را بیشتر با نقش «شوشانا» در فیلم «حرامزادههای لعنتی» (Inglorious Bastards)، ساخته کوئنتین تارانتینو، میشناسند. از این میتوان گفت که مشخصا لوران از لحاظ تجربه خشونت دور نبوده است. البته نحوه به نمایش گذاشتن خشم در فیلم Galveston با جزئیات کامل بوده همراه اثرات غیرقابل کنترل خشم نیز در فیلم به خوبی نشان داده میشود. بیننده لرزشها چشمهای نگران و نامطمئن شخصیتها را میبیند و صداهای لرزان همه را حس میکند و این ویژگیها در همه لحظات مختلف فیلم نمایان است که باعث ایجاد حس عدم وجود آرامش و انتظار برای وقوع اتفاقی جبران ناپذیر را در مخاطب القا میکند.
باید اشاره کرد که فیلم Galveston بسیار واقعی به تصویر کشیده شده است و کاملا باورپذیر است. این اتفاقها ممکن است در هر روز، برای خیلیها رخ دهند و اکثر انسانها نیز توانایی برای مقابله با آن را ندارند و نیازمند کمک میشوند. به همین خاطر است که استرس و تنفر از وضعیت هولناک، فکرهایی است که در ذهن اکثر بینندگان فیلم خواهد گذشت.
لوران با فیلم Galveston اینجا نیست تا احساس خوشایندی به شما بدهد، اگر چه او خوب شیرینیهای کوچک و لحظهای را با تلخی فیلم قاطی میکند، اما همیشه آن انتظار برای اتفاقی ناخوشایند بیننده را دنبال خواهد کرد، لحظهای که شاید شخصیتها کمی از آن فاصله گرفتند.
فانینگ و فاستر در نقشهای خود خوب ظاهر میشوند. به خصوص فاستر که در نقش روی بیننده را تا انتها میکشاند. البته ناگفته نماند که اتفاقات در فیلم سینمایی Galveston به سرعت رخ نمیدهند و فیلم آرام جلو میرود و این پیش روی همان قدر که در دستان لوران است، به جذابیت بازی فاستر نیز بستگی دارد و کارش را به درستی انجام میدهد. فاستر از هنرپیشههای قوی هالیوود است که همچنان در حق او کم لطفی میشود. از طرف دیگر فانینگ نیز در این فیلم تنها یک دختر گمشده و آسیب دیده نیست که قرار است راهی برای این باشد تا شخصیت دربه در فاستر توسط او به پاکی برسد و بتواند خودش را از منجلابی که از زندگیاش ساختهاست نجات دهد. شخصیت راکی، آرزوهای خودش را دارد. در واقع خیلی راحتتر میتوان گفت راکی یک «شخصیت» دارد، برعکس بسیاری از فیلمها با داستان سطحی شبیه به این که زنان یا دختران در آنها فقط حضور دارند تا نردبانی باشند تا شخصیت دیگری از طریق آنها به نقطهای از تغییر دست یابد.
به طور کلی فیلم تازه لوران قابل قبول است و در لحظاتی نشان میدهد با کمی تغییر چقدر میتوانست بهتر باشد. در طول فیلم تصویرهای زیبا و ترکیب رنگ بسیار مناسب از جلوی چشمان بیننده رد میشود و صحنهها را به یادماندنیتر میکند. «آرنا پوتیر» (Arnaud Potier) فیلمبردار فرانسوی که پیشتر در فیلم تنفس نیز با لوران همکاری کردهاست با تبحر شخصیتها و موقعیتها را به بیننده میشناساند و حتی گاهی او را فریت میدهد. همه اینها باعث میشود که شما با فیلمی ارزشمند طرف باشید که ارزش صرف وقت برای تماشای آن را داشته باشد.