فیلم لاتاری سومین ساخته سینمایی محمدحسین مهدویان محسوب میشود. فیلمسازی که توانایی خود را با ساخت سریال آخرین روزهای زمستان به اثبات رسانده بود و با فیلمهای ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز توانست به چهرهای شناختهشده برای تماشاگر سینما نیز تبدیل شود. لاتاری از اولین نمایش خود در جشنواره فیلم فجر واکنشهای فراوانی را به دنبال داشت و بسیاری از منتقدان متفقالقول عقیده داشتند که مهدویان از دوران اوج خود فاصله گرفته است. در این یادداشت نگاهی میکنیم به فیلم لاتاری ساخته محمدحسین مهدویان.
محمدحسین مهدویان به واسطه مستندهایش در بین مخاطبان شناخته میشود. در سال ۹۱ با ساخت سریال آخرین روزهای زمستان درباره زندگی شهید باقری توانست توجهات زیادی را به خود جلب کند. دو تجربه اول سینمایی او، حال و هوای مستند – داستانی داشتند که همین موضوع سبب میشد تم رئالیستی آنها بیشتر باشد و در نظر تماشاگر واقعی جلوه کند. ماجرای نیمروز علاوه بر استقبال منتقدان، توانست جایزه بهترین فیلم از نگاه مردمی را نیز از آن خود کند و نشان دهد که فیلمسازی مهدویان مخاطب عام را نیز تحتتاثیر قرار میدهد. مهدویان برای سومین فیلمش به سراغ یک موضوع حساس و مناقشه برانگیز دیگر رفت. موضوع فیلم لاتاری که پیرامون شبکههای قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس میگذرد، فرصتی بود تا مهدویان ثابت کند که تواناییاش فراتر از ساخت فیلمهای مستند تاریخی است. اما این که مهدویان در این امر موفق بوده یا خیر، بحث دیگری است.
فیلم لاتاری هم با تصاویری مستندگونه و فرم تدوینی مشابه ماجرای نیمروز آغاز میشود. دوربین نیز مانند همیشه دور از سوژه ایستاده و داستان را از زاویه سوم شخص روایت میکند. تکلیف لاتاری از همان ابتدا معلوم است. فیلمی که کلیدواژههایش انتقام، غیرت و ناموس است و تمام مدت به دنبال این است که چی فکر میکردیم و چی شد! تم اصلی لاتاری انتقام است. نیمه اول فیلم شرح عاشقی و دلدادگی و فراز و فرودهای آن است و نیمهی دوم بسط انتقام امیرعلی از آسیبزنندگان به دختر موردعلاقهاش. فیلم لاتاری از یک جهانبینی و ایدئولوژی مشخصی برخوردار است که قطعا به مذاق همگان خوش نمیآید. ایده محوری فیلم حول ایده غیرت و مردانگی میچرخد. موضوعی که برخلاف فیلم قبلی فیلمساز کاملا مسئلهای ملی و فراجناحی است و انگیزه محوری قهرمان ماجرا را شکل میدهد.
فیلمنامهنویس لاتاری در مصاحبهای ابراز کرده بود که الگوی متنش، فیلمفارسی بوده است. این الهام گرفتن از فیلمفارسی البته در اغلب سکانسهای فیلم مشاهده میشود زیرا ما با فیلمی سادهانگارانه روبرو هستیم! فیلمفارسی جریانی است که با تکیه بر احساسات مخاطب تلاش میکند او را تحتتاثیر قرار دهد. امیرعلی با وجود داشتن خانواده از پدرش گریزان است و به طور کامل به مربی فوتبالش متکی است. این موضوع که مربی، کار و زندگی و خانوادهاش را رها میکند و همراه پسر برای انتقامگیری راهی دبی میشود نیز عنصری متقاعدکننده در پیشبرد داستان به حساب نمیآید.
فیلم لاتاری را به راحتی میتوان به دو نیمه قسمت کرد. نیمه اول از لحاظ ساختاری و درام در سطح نسبتا بالایی قرار دارد و به خوبی توانسته داستانش را برای مخاطب تعریف کند. گرچه به رابطه عاشقانه میان نوشین و امیرعلی به درستی پرداخته نشده است. مخاطب تنها شاهد سکانسهای معدودی میان آن دو است که چندان نیز قابل باور در نیامده است. این ضعف را میتوان در شخصیتپردازی کاراکترها مشاهده کرد. در واقع فیلم دادهای به مخاطب نمیدهد و همین موضوع سبب میشود تا در ادامه داستان نیز، بسیاری از اتفاقات برای تماشاگر چندان قابل باور نباشد. به لحاظ سینمایی در نیمه نخست، با روایت جذاب و پرکشش ماجرای یک انتقام خونین طرف هستیم. از جانب پسری که عشق زندگیاش را پس از یک سفر کاری مشکوک به دبی از دست داده و حال فهمیده که ماجرای این سفر ریشه در فسادی عمیق و گسترده دارد که باید جلوی آن ایستاد. فیلم تا میانه ماجرای یک انتقامگیری شخصی بسیار نمایشی را به خوبی به تصویر میکشد و اگرچه موتورش در پرده دوم بسیار دیر روشن میشود، با خلق کشمکشهایی جذاب و معماگونه، موقعیتی کاملا درگیرکننده خلق میکند. اما درست از میانه فیلم که امیرعلی (ساعد سهیلی) و موسی (هادی حجازیفر) به دبی میروند تا انتقامگیریشان را عملی کنند، فیلم ناگهان با فروغلتیدن در دام مسائل سیاسی و شعارزده، از قامت یک ماجرای انتقامگیری شخصی خارج میشود و تبدیل به زورآزمایی احزاب سیاسی مختلف ایران در مقابل یکدیگر میشود. نیمه دوم فیلم، یعنی درست از جایی که آن دو برای انتقام گرفتن به دبی سفر میکنند، قضیه شکل دیگری به خود میگیرد. موسی به عنوان نماینده یک تفکر سیاسی خاص در جامعه ایرانی وارد ماجرا میشود. از همین جا است که مسئله ملی فیلم بازیچه تسویه حساب جناحی و سیاسی سازندگان با حزب مقابل میشود و این تقابل کودکانه ناگهان به قدری اوج میگیرد که امیرعلی به عنوان قهرمان فیلم کاملا کنار گذاشته میشود.
اوج بیمنطقی و بدسلیقگی لاتاری در دقایق پایانی فیلم رقم میخورد. امیرعلی چه توانایی به خصوصی دارد که براساس آن تصمیم میگیرد به سراغ انتقامگیری برود؟! طبق چیزهایی که ما از او میدانیم او در نانفروشی کار میکند و اوقات فراغتش را نیز به فوتبال بازی کردن میگذراند. زمانی که او نوشین را با مرد غریبه میبیند، جرات روبرو شدن و مواجه با او را پیدا نمیکند و بعد از حادثه نیز ما تنها شاید گریههای او هستیم، اما چه میشود که ناگهان به مجتمع مسکونی حریف میرود و مانند یک مشتزن حرفهای او را تا حد مرگ میزند! از آن طرف موسی نیز بدون هیچ مشکل و مانعی، به آسانی به سراغ جوان عرب میرود و جنازهاش را در سکانسی کاملا مفرح وسط کافه میآورد و به شکلی کاملا شروع به تهدید نمودن میکند!
بزرگترین نقطه قوت فیلم را باید تیم بازیگری آن دانست و اعتراف کرد که مهدویان به مهارت خاصی در بازی گرفتن از بازیگرانش دست یافته است. شخصیت موسی با بازی درخشان هادی حجازیفر را شاید بتوان تا حدی ادامه کمالِ ماجرای نیمروز دانست. با این تفاوت که گذر زمان موسی را تلخ کرده و از آن ملاحت و شوخطبعی کمال در ماجرای نیمروز دیگر خبری نیست. او نیز مانند کمال رفتارهای مخصوص به خودش را دارد. اگر کمالِ ماجرای نیمروز یکسره در حال تخمه شکستن بود، موسی در لاتاری از کاغذهای تبلیغاتی که به در و دیوار خانهها میچسبانند متنفر است، در مقابل توهین و بیادبی دیگران نیز تنها زیرلب از واژه نفهم استفاده میکند. کاراکتری که بیشباهت با حاج کاظم آژانس شیشهای نیست و این روزها از این شباهت زیاد گفته و نوشته شده است. بهترین سکانس بازی او در لاتاری زمانی است که سعی دارد پدر نوشین را در برابر امیرعلی آرام کند که ناگهان حرف نامربوطی از او دربارهی دخترش میشنود. حجازیفر ظرف چند ثانیه احساسات متضادی را از خود ارائه میدهد. او فریادی از عصبانیت میکشد و بعد بلافاصله انگار که به موقعیت خود پی میبرد، پدر نوشین را رها میکند و با خشمی فروخورده به سرعت از آنجا دور میشود. نمایش درست احساسات و کنشها ویژگی اصلی و بارز بازی حجازیفر است.
ساعد سهیلی در نقش اصلی فیلم بازی فوقالعادهای از خود به نمایش میگذارد. او در تمام این سالها آهسته پیشرفت کرده و اکنون بازیاش در نقش امیرعلی لاتاری صحتی بر این ادعا به حساب میآید. واکنشهای او چه در سکانسهای عاشقانه و چه زمانی که دچار استیصال و درماندگی میشود و خشمش را فریاد میزند، درخشان است. سهیلی ثابت کرد که از این به بعد میتوان او را جدی گرفت و برای ایفای نقشهای اصلی روی او حساب باز کرد. حمید فرخنژاد، زیبا کرمعلی، نادر سلیمانی و علیرضا استادی نیز بازیهای قابل قبولی از خود ارائه دادهاند اما بهترین بازی فیلم را میتوان متعلق به جواد عزتی دانست. عزتی از همان اولین پلان حضورش یعنی ملاقات با امیرعلی در زندان با لحن نگران و نگاه مضطربش، نشان میدهد که تا چه اندازه توانسته درک درستی از نقش داشته باشد. انفجارش در دفتر سامی اوج بازی اوست. لحظهای که نه فقط کارمندان دفتر بلکه حتی تماشاگرانِ داخل سالنهای سینما نیز از او میترسند. جواد عزتی بازیگر درجه یکی است که آنچنان که باید به حق خود نرسیده است.
عشق، انتقام، رفاقت، غیرت و… مفاهیم اصلی فیلم لاتاری هستند که البته طرفدار نیز کم ندارد. اگر سری به سالنهای نمایشدهنده لاتاری بزنید میبینید که چگونه واکنش مردم در هنگام بیان دیالوگ «گفت خلیج؟ اشتباه کرد باید میگفت خلیج فارس!» کف و سوت و تشویق است. کاش سینماگرهای ما به این باور میرسیدند که سینما محلی برای تسویه حسابهای سیاسی و بیانیه دادن نیست.
5 دیدگاه
Armin2
سینمای ما مرده س بجز یه اصغر فرهادی که اون به زودی ها فراری میدن هیچ کسو نداریم
Max
لاتاری خیلی خوب بود، از اون فیلم های جوان پسند ایرانی بود، من یکی بعد از دیدنش کاملا راضی بودم از وقتی که گذاشتم، از اون فیلم هایی که از دل جامعه میاد
ممنون خانوم رحیمی بابت یادداشت خوبی که نوشتید
kratos
واقعا جواد عزتی به حقش نرسیده چون خیلی عالی بازی میکنه
واقعاعالی بود???
خانم رحیمی امیدوارم باکس افیس این هفته را هم منتشر کنید چون واقعا دوست دارم موفقیت های اونجرز بدونم
ممنون
Dreams
فیلم ضایعی بود مث همه فیلمای ایرانی
حتی ماجرای نیم روزم دوس نداشتم چه برسه این
DarkDevill
ممنون بابت مقاله خانم رحیمی