بازی Days Gone با هایپ قابل توجهی منتشر شد ولی نتوانست چندان مورد استقبال منتقدان قرار گیرد و اکنون ما با این مقاله به بررسی این عنوان پرداختهایم.
وقتی حدود ۱۰ ساعت از شروع بازی Days Gone گدشت ماموریت دنبال کردن شکار به شما محول میشود. تفنگی را به دست شما میدهند و یاد میدهند چطور آهو را شکار کنید.
دیگر این شخصیت کاری به آن ندارد که شما چندین ساعت قبل بخش آموزشی دنبال کردن شکار را یاد گرفتهاید. بعد از آن دستور میدهد که گوشت بیشتری برای خود و همراهتان پیدا کنید زیرا آذوقه رو به پایان است. ماموریتی که هیچوقت لازم نیست دوباره انجام دهید. چرا که در طول بازی آشپزی نمیکنید، غذا هم نمیخورید. فقط میتوانید گوشت را به کمپهای حاضر در نقشه ببرید و آن را اهدا کنید تا در ازای آن مقدار ناچیزی از اعتماد و پولشان را بدست آورید. بعد از گذشت مدتی میفهمید که حتی بریدن گوشت گرگهایی که به شما حمله کرده بودند هم ارزش وقت شما را ندارند.
مثل خیلی از بخشهای Days Gone، شکار امری هست که فقط وجود دارد تا بگویند این بازی شکار هم دارد. ایدهای که به صورت رندوم انتخاب شده و بعد هم رها شده است. بر خلاف شکار، برخی از ایدههای بازی قابل تامل هستند ولی باز هم در نهایت هدف خاصی را دنبال نمیکنند. خیلی از رشتههای روایت داستانی ادعای با معنی و جذاب بودن را میکنند در حالی که هیچوقت اینطور نخواهند بود. آن هم با وجود شخصیتهایی که رفتار و انگیزههایشان هیچ منطقی ندارند. راندن موتورسیکلت در دنیای بازی و از بین بُردن لانههای زامبی و گلههای حملهکننده تا جایی جذابیت دارند که انجام دادن کارهای مختلف در نقشه جهان-باز تکراری نشوند. اما در آخر از خود میپرسید که هدف این کارها چه بوده است؟
اولین بخش داستانی بازی که نزدیک به ۲۰ ساعت طول میکشد، آرکهای داستانی نسبتاً خوبی دارد. دو سال پس از وقوع حادثه Freakerها و شیوع بیماری، دو موتورسوار قدیمی به نامهای دیکون و بوزر تبدیل به تنها افراد با مرام آخرالزمانی شدهاند که ماموریتهای عجیب برای بازماندگان کمپهای اطراف را با جان و دل انجام میدهند. همسر دیکون، سارا در ابتدای حادثه فریکرها، چاقو میخورد و دیکون او را سوار هلیکوپتری کرد تا از مهلکه فرار کند و به کمپ بازماندگان برود تا درمان شود. اما زمانی که دیکون و بوزر به کمپ میرسند، با انبوه فریکرها روبه رو میشوند و کُشته شدن سارا را حتمی میدانند. قاعدتاً دیکون با این اتفاق به خوبی کنار نمیآید، بوزر به همین علت پیشنهاد میدهد تا به سمت شمال بروند و خاطرات بد را فراموش کنند. ولی موتور دیکون خراب میشود و متعاقباً بدنههای موتور هم غارت شده است. پس یکی از اهداف اصلی شما حالا این میشود که اعتماد و پول بازماندگان کمپها را بدست آورید تا بتوانید موتورسیکلت خود را تعمیر کنید.
موتورسیکلت بخش کلیدی انجام دادن هر کاری در Days Gone است. هرجایی بخواهید بروید، حتی سفرهای سریع السیر، نیازمند موتور است و اگر میخواهید زنده بمانید باید از آن خوب مراقبت کنید. پیاده شدن از موتور حکم مرگ و زندگی را دارد. باید آن را دور از دشمنان پارک کنید تا متوجه ورود شما نشوند، از طرف دیگر نباید آنقدر دور پارک کنید که اگر مشکلی در انجام ماموریت پیش آمد، بتوانید سریع از مهلکه فرار کنید. اگر مخفیانه دنبال غارت بانداژ و مهمات هستید باید دنبال بنزین و قطعات فلزی برای موتور خود هم باشید تا سالم نگهاش دارید. چرا که اگر خراب شود یا بنزین تمام کند، کار شما زار است. خوشبختانه زمانی که یک لوکیشن را ترک میکنید و دوباره به آن برمیگردید، دوباره لوتها ظاهر میشوند. برای همین اگر برای بدست آوردن آنها وقت بگذارید هیچوقت با کمبود مهمات و بنزین مواجه نمیشوید.
در ابتدا با دو کمپ برای انجام ماموریتها آشنا میشوید: کمپهای Copeland و Tucker. کمپ اول مکانیکی دارد که میتواند موتور شما را آپگرید کند و کمپ دوم تاجر اسلحه بسیار خوبی دارد. موتورسیکلت در ابتدا سوخت زیادی مصرف میکند و مجبور هستید برای پُر کردن باک بنزین دوباره به کمپها برگردید یا اینکه در قلمرو فریکرها به دنبال سوخت باشید. این رفت و برگشتها در ابتدای بازی خستهکننده است و مجبور هستید تا ماموریتهای بدردنخور زیادی را برای دو کمپ انجام دهید.
تعداد زیادی از ماموریتهای ابتدایی شامل شکارهای آسان و یا نجات مردم است. به این صورت که به مکان موردنظر میروید، آن شخص را از طریق قدرتهای ویژه بینایی خود که میتواند ردپای آنها را مشخص کند، پیدا میکنید و در آخر چند یاغی یا فریکر رو میکُشید. برخی از ماموریتها شامل دستگیری هدف و زنده نگه داشتن او است. برای این منظور باید با موتور خود آنها را تعقیب کنید. اگر بنزین و مهمات تمام کنید و یا اگر موتور شما ضعیف شده باشد و بعد از چند دستانداز خراب شود، به صورت اتوماتیک ماموریت کنسل میشود و باید آن را دوباره از اول شروع کنید.
نوع دیگری از ماموریتها پیدا کردن دارو است. زمانی که داروهای دزدیده شده را پیدا میکنید باید انتخاب کنید که آن را به کدام کمپ برمیگردانید. اما مشخص نمیشود که اگر دارو را به کمپ دیگر میبردید، چه اتفاقی میافتاد. تنها نتیجه اهدا دارو به کمپ مذکور در آن است که اعتماد بیشتری به شما میکند و جایزه بهتری میدهد. خیلی از ماموریتهای داستانی در ادامه کار قاعده یکسانی را همچون ماموریتهای ابتدایی دنبال میکنند. اما تمرکزی که بر دو کمپ کوپلند و تاکر میشود در طرح و برنامه کُلی بازی آنچنان تاثیری نمیگذارد. با وجود آنکه دو کمپ دل خوشی از یکدیگر ندارند، کار کردن برای دیگری تاثیری در رابطه شما با آنها نخواهد گذاشت. زمانی هم که به کمپ سوم، Lost Lake میرسید دیگر کار کردن برای دو کمپ قدیمی هیچ معنایی ندارد. چرا که کمپ لاست لِیک هم مکانیک بهتری برای موتور شما دارد و هم تاجر اسلحه بهتری.
زمانی که موتورسیکلت را کمی آپگرید کنید، جهان واقعی تازه برای شما باز میشود. دیگر محدودیتهای کمبود بنزین و اسلحههای ضعیف گریبان گیر شما نیست و میتوانید به بخشهای بیشتری از نقشه سر بزنید و مناطق تحت کنترل دشمنان را از چنگشان در بیاورید. میتوانید کمپهای کمین را پاکسازی کنید و مناطق آلوده به فریکرها را با سوزاندن لانههایشان از بین ببرید. علاوه بر میزان اعتماد و جایزهای که برای هر کدام دریافت میکنید، از بین بردن کمپهای کمین به شما مهمات و بنزین میدهد، نقشهای از منطقه را باز میکند و مکان سفر سریع السیر هم باز میکند. از بین بردن منطقه آلوده به فریکر هم مکان سفر سریع السیر را باز میکند. باز کردن نقشه و از بین بردن تهدیدات کم کم برایتان لذتبخش میشود چرا که میتوانید دسترنج زحمات خود را در آپگرید شدن موتورسیکلت ببینید. اگرچه باز هم تنوع کمی میان هر کمپ کمین و مناطق آلوده وجود دارد و پس از مدتی تکراری میشوند.
اوایل بازی بوزر دوست صمیمی دیکون مورد حمله گروهی از Rippers قرار میگیرد. فرقهای آخرالزمانی که مراسم و اعتقادات عجیبی دارند. ریپرها تتو دست بوزر را سوزاندند و به همین علت او دچار سوختی درجه سه شد. اکنون هدف دیکون در زندگی آن است که بوزر را زنده نگه دارد. برای این کار باید بانداژهای استریل شده و گوشت پیدا کنید. به علاوه پس از مدتی دیکون هلیکوپتری متعلق به نهاد دولتی NERO را میبیند که در اتفاق ابتدایی و شیوع بیماری فریکرها دخیل بوده است. هلیکوپتر به دیکون این امید را میدهد که شاید سارا نیز زنده باشد چرا که او را ابتدای داستان سوار یک هلیکوپتر NERO کرده بود تا نجات پیدا کند. اکنون هدف دیگر شما این است که سربازان و دانشمندان این نهاد را مخفیانه دنبال کنید تا از کارشان سر در بیاورید.
در طول بازی چندین سکانس فلشبک به رابطه میان دیکون و سارا قبل از شروع تمام اتفاقات نیز زده میشود. بیشتر این کاتسینها زمانی قطع میشوند که سارا و دیکون در حال صحبت در مورد مسائل روزمره هستند. هیچوقت دلیل قانعکنندهای برای آنکه چرا این دو نفر با هم رابطه داشتند گفته نمیشود. دیکون یک موتورسوار است و سارا دختری خوب و دانشمند است اما “تضاد متقابل” دلیل کافی برای رابطه پیچیده آنها نیست. اینکه دیکون هنوز سارا را فراموش نکرده رمانتیک است اما برداشت ما از کاتسینها این بوده که فقط از لحاظ ظاهری جذب یکدیگر شده بودند چرا که دیکون از احساسات درونی خود چیزی نمیگوید.
آرک داستانی نهاد NERO بخشی است که بازی جذاب میشود. جاسوسی دانشمندان NERO شامل ماموریتهای مخفیکاری میشود که ممکن است قبل از باز کردن قابلیتهای مخفیکاری کمی خستهکننده به نظر بیاید. اما گفتگوهایی که به صورت مخفیانه گوش میکنید حاوی اطلاعات جالبی هستند و جواب سوالات زیادی را میدهند. به طور مثال شما میفهمید که فریکرها بغیر از انسانها، گیاه هم میخورند و به این زودیها درد گرسنگی نمیکشند. دیکون به سرعت با یکی از محققان NERO ارتباط برقرار میکند تا از منابع دولتی برای پیدا کردن سارا استفاده کند. با وجود رابطه گیجکننده آنها، باز هم پیدا کردن سارا وسوسهانگیز است.
واحدهای بهداشتی و مناطق تحقیقاتی NERO جزئیات ریز بیشتری را شامل میشوند. برای آنکه وارد هر واحد شوید ابتدا باید ژنراتور را شارژ کنید و تک تک اسپیکرهای اطراف را پیدا کنید و از بین ببرید تا صدای آنها فریکرها را جلب خود نکند. پیدا کردن هر اسپیکر قلق خاص خود را دارد و لحظه روشن کردن برق را لذتبخشتر میکند. به علاوه جایزهای که بابت آن دریافت میکنید هم راضیکننده است چرا که قدرت جان، استقامت و قابلیتهای تمرکز و شلیک گلوله را افزایش میدهد.
هرچه بیشتر در مورد نهاد NERO و فریکرها اطلاعات جمع میکنید، با انواع قدرتمند و جدید فریکرها هم روبه رو میشوید. همچون فریکر وحشی که به سرعت حمله میکند و فریکر مونثی که با جیغ خود دیگر فریکها را فرا میخواند. این فریکرها آنچنان چالشبرانگیز نخواهند بود و تنها سرعت کار شما را پایین میآورند. آنها بیشتر حکم آمادهسازی شما برای اولین مواجه با گله زامبیها را دارند که پس از گذراندن حدود ۴۰ ساعت با آن روبه رو میشوید. اولین ماموریت گله فریکرها هیجانانگیز است، باید دور فضای محدودی بچرخید و از مهمات خود استفاده کنید و صدها فریکر را از بین ببرید. اما به سرعت بعد از اتمام آن، ماموریت گلهای دیگری به شما داده میشود. پس از استراحتی کوتاه، دو ماموریت گله زامبی دوباره به شما داده میشود که داستان را هم به پایان میرسانند. بدون آنکه حق استراحت داشته باشید، مواجه با گلههای فریکرها تکراری و خستهکننده میشود. به همینخاطر مجبور میشوید که ماموریت را رها کنید و مشغول غارت شوید تا مهمات خود را افزایش دهید.
در انتها بازی Days Gone در رابطه با نهاد NERO یا سارا یا فریکرها نیست، در مورد دیکون است. رشتههای مختلف داستانی به محض آنکه دیکون دیگر فایدهای برای آنها ندارد، رها میشوند. کمپهای Copeland و Tucker تا زمانی اهمیت دارند که دیکون به کمپ با امکانات بهتر نرسیده باشد. سلامتی بوزر به این دلیل مهم است که دیکون دلیلی برای زندگی کردن داشته باشد. حتی جزئیات ریز جالب در مورد فریکرها هم اهمیتی برای دیکون ندارند. تنها کسی که برای او اهمیت دارد سارا است. آن هم نه به این دلیل که بفهمد سارا چه نیازی دارد و چه میخواهد، بلکه فقط به این دلیل که شاید بانوی او جایی زنده باشد.
دیکون در طول پروسه بازی هیچ پندی نمیآموزد و داستان هم رفتار و احساسات او را درست جلوه میدهد. وقتی یک شخصیت به او گوشزد میکند که هر کسی را با خونسردی تمام نکُشد، دیکون ثابت میکند که کُشتن بهتر از بخشیدن است. زمانی که بوزر تلاش میکند تا به او بیاموزد گذشته را رها کند، دیکون اطلاعات جدیدی در مورد NERO پیدا میکند و سرسختتر از قبل به امید واهی خود چنگ میزند. شخصیتها از منظر دیدگاه دیکون همگی دوبعدی هستند. در ضمن دیکون خط قرمزی دارد که خانم غیرمسلح را نمیکُشد، اما این خطر قرمز هیچ تاثیری بر داستان نمیگذارد و بدون آنکه دلیلش گفته شود، رها میشود. دیکون خودخواه است و اینکه بازی نقدی بر ذات او ندارد، عصبیکننده است.