در ادامه با زندگینامه یکی از شناخته شدهترین اعضای صنعت ویدئو گیم همراه گیمشات باشید تا اینبار از دریچه طنز به دنیای این سلبریتیها نگاهی بیندازیم. نیوگرافی نام اولین بیوگرافی طنز حاضر در فضای مجازی خواهد بود که نگاهی جالب به دنیای اشخاص برجسته دارد. با ما همراه باشید.
میگویند کلا رواننویسها حال آدم را بد مینویسند؛ شاید این همان ارثیهای باشد که از روانپزشکها به یادگار گرفتهاند. اصلا بگذریم. ما که نمیخواهیم در این مجال حال کسی را بد کنیم؛ این رواننویس هم شکر خورده است که بخواهد حال کسی را بگیرد. نیوگرافی هم قرار نیست به مانند چیزنالههای سایت همسایه باشد. از آن جنس نوشتهها هم نیست که بعدش پا شوید و مجید خراطها گوش دهید و بساط خودکشی به راه بیندازید. برعکس امثال ما، دفتر زندگی عدهای بلاتکلیف نمانده است. ما که تکلیف زندگیمان به همان مشقهای کودکانه و جریمههای چند ده صفحهای معلمانمان ختم میشود و بس؛ چهار کلمه خشک و خالی هم صفحات دفتر زندگی ما را پر نکرده. حتی ورقههای امتحانیمان هم به لطف همین ماجرا استثنا نبوده و نیست. فی الواقع حتی برگه جدیدی هم درکار نیست. اما خب، کسانی هم هستند که در حیات این کره خاکی حسابی لولآپ کرده و به قول عدهای در لیست تاپپلیرها سیر میکنند. نیوگرافی نام اولین مجموعه مقالات طنزی خواهد بود که به زندگینامه سلبریتیهای صنعت ویدئو گیم و سینما میپردازد. پس در این فرصت قصد داریم کمی بپردازیم؛ آن هم به زندگی شخصیتی که این روزها هر پی سی گیمری او را میشناسد.
آوردهاند که…!
آوردهاند که در زمانههای نچندان دور فردی بود گیمر نام و وی را سیستمی بود بس زپرتی و درب و داغان که رنگش به جلبک اندر بحر میمانست. والدین وی را شبانه روز تمسخر بنمودی و دشنام بدادی. اما گیمر ما همواره اندر بازی پشمک آف کلنز میزیست و گویی جسم در این دنیا و روح در میدان نبرد! القصه… مادر اوی که بدید وی زبان آدمی سرش نمیشدندی، ملاقه بر دست بارها فزون گشته و بر مغز این گیمر مفلوک فرود میآورد. گیمر شیپیش بر موی، خود را در آیینه بدید و سخت بگشت! آنقدر بگشت که ذره بدنی از او کبود نگشته باشد و نیافت، الا به یک بخش که آن نیز نتوان گفت. گیمر کرویشکل داستان روزها به فکر فرو برفت و اندر باغ سیر میکرد. روزی از آن روزها و زیر درختی سبز و رسیده، ناگهان سیبی سقوط گردید و بر ناحیهای دردناک از بدن وی فرود بیامد. او در آن لحظه تصمیم بگرفت که دنیا را تغییر دهد؛ پس قصد خانه کرد. او به سان یک فیل، پشت سیستم زپرتیاش جلوس بنموده و سالها برنامه بنوشت. آنقدر در جایش ولو گردید که لغایت تصمیم گرفت محفلی جمعی به نام «ولو» (Valve) را تاسیس نموده و جماعتی از گیمران را خرکیف کند. او را امروزه Gaben یا همان خرپول کرویشکل خودمان میخوانند. گیب نیول!
«گیب نیول» (Gabe Newell) یا اصطلاحا «گیبن» (gaben) در یکی از شبهای بارانی پاییز و درست همانند یک جنتلمن واقعی اما اندکی تپل، به دنیا آمد. والدینش در همان حین که چانه مبارکشان را میخواراندند و در خلقت خدا و ابعاد این کودک مانده بودند، تصمیم گرفتند که وی را «گیب» بنامند. او متولد سوم ماه نوامبر ۱۹۶۲ میلادی است؛ سالی که بدون شک در تقویم گیمرها نویدبخش ظهور یکی از پایههای این عرصه خواهد بود. شجرهنامه گیب برخلاف سناریوهای بزرگ هالیوودی، با رنج و مشقت (و نه زحمت) غریبه است؛ چرا که وی از شکم مادر ریشههای واژه خرپول را هدف قرار داده بود. در همان حوالی پاییز بود که ناگهان پایان شب سیه را برف سفید کرد و به یکباره جماعتی هلاک شدند تا این شخصیت کرویشکل، خرپولتر از گذشته شود. ارثیهها هم به سان نقطههای بازی پکمن صفر داشتند. گیبن را این گونه نبینید؛ وی در دوران جوانی از در نمیتوانست وارد شود. او ورود و خروجش از درب خانه را مدیون آن صد و شصت عملیات امداد و نجاتیست که توسط آتشنشانها صورت میگرفت. گیب نیول پیش از ورود به صنعت بازیهای ویدئویی یک تهیه کننده مایهدار بود که معمولا بر روی پروژههای بزرگی سرمایه گذاری میکرد. بعدها که چکهای چند میلیون دلاریاش پاس شدند، برای اولین بار تصمیم گرفت که استودیویی تحت عنوان Valve را تاسیس کند و حاصل این اتفاق هم ظهور شبکهای به نام استیم (Steam) بود که امروزه جمعیت کثیری از رفقای اهل حال در محیطش روزشان را شب میکنند.
روایت داریم که میگوید دو دسته از جانداران مذکر در ازدواج موفق خواهند بود. اول آن دسته از جانداران که قیافه دارند و دوم کسانی که پولشان از پارو بالا رفته و از آن مهمتر، در کودکی سیب به سرشان خورده. اما گیبن جزو آن جماعتی نبود که عقلشان همانند فرهاد شیرین بزند. به همین منظور گیب در ۳۲ سالگی همسر اختیار کرد. وی از آن کسانی بود که بازنشستگی را باجدهی به عزرائیل میپنداشت و از این رو این شلیل کرویشکل، هنوز هم که هنوز است به عزرائیل رو نمیدهد و از من و شما سالمتر است و از آنجایی که اینجانب حوصلهاش را ندارم، تاریخ تولد را از حال حاضر فاکتور گرفته و حاصل را بدست آورید که میشود سن این بشر. گروهی از حکیمان بیکار گفتهاند که در دو لحظه از زندگی سکوت اختیار کن؛ اول زمانی که «سیر» خوردهای و دوم زمانی که سیر خوردهای! خدا را هزار مرتبه شکر، این شلیل کرویشکل، هم سیر خورده است و هم یک دلِ سیر، خورده است. از آن دسته آدمهایی نبود که شکمش سمفونی گرسنگان بنوازد. بلاخره آدم که به طور مادرزاد، هم شلیل و هم کرویشکل به دنیا نمیآید. از این رو برخلاف اساتید گرانقدر صنعت ویدئو گیم (همان بعضیهایی که ادعا میکنند بارشان است، اما قد قاطر هم بارشان نیست)، او اصلا زبان باز نمیکند و اگر شما ندانید ما که خوب میدانیم وی تا شماره ۳ هم بلد نیست بشمارد. وگرنه سایز جیبهای شلوار این شلیل دوستداشتنی بزرگتر از این حرفهاست که بخواهد به امثال فریتوپلیهای شبکه زپرتیاش افاقه کند و دور سهگانه کردن بازیهایش را خط بکشد، آن هم قرمز پررنگ.
در کودکی زمانی که از گیب پرسیدند میخواهی در آینده چه کاره شوی، خیلی چکشی و مستقیم پاسخ داد: «به تو چه عمو؟!». روایت است که آن مرد از آن دوره تاکنون به بیماری کودکگریزی دچار شده و از شعاع چند متری این دست از جانداران هم عبور نمیکند. گیب را این گونه نبینید؛ شاید ظاهر شل و ول و حلقویشکلی داشته باشد، اما او نیز همانند استاد فاخر صنعت ویدئو گیم، جناب آقای هیدئو کوجیما (!) در مقابل آیینه خود را خوشتیپ میبیند! باور کنید دروغ نمیگویم. اگر کوجیما عینک مخصوص به خودش را دارد، او نیز از دهه ۶۰ تا به اینور عینک تهاستکانی استفاده میکند و چه باور کنید و چه نه، این یک قلم جنس را مشتری خودمان است. میگویند زمانی که بشر پولش از پارو بالا برود، آن قدر مردم دور و برت آفتابی میشوند که مجبور میشوی زیر جماعت سایهبان بزنی؛ نبینید که گیبن اینگونه گرد و قلمبه شده است. وی در جمع ۳۰۰ تن از خرپولترین بشرهای این کره خاکی قرار گرفته و با امثال بیلگیتس و ملکه ویکتوریا برو و بیایی دارد.
وقتی که چالش کودکیتان خودتان باشید؛ باسفایت!
فرق گیب نیول با امثال ما و شما در دو چیز است؛ اول خرپولی او که خودش به تنهایی آیندهاش را تضمین میکرد. و دوم این که وی هرگز از جریان زندگی خارج نشد؛ مانند عدهای مخش را آکبند و راکد نکرد که کار خدا را برای خلق موجودی چهارپا آسانتر کند. مثل عدهای منتظر برخورد سیب به سرش نبود که بفهمد زندگی فانیست یا اینکه زمین گرد است و جاذبه و فلان. اصلا برای موفقیت نیاز نیست که سیبی به سرتان بخورد. پاسخ سوالی مانند «علم بهتر است یا ثروت» هم تنها برای جذب مخاطب و تبلیغات کذایی شبکههای اجتمایی جواب میدهد، وگرنه ما که نه علمش را داریم و نه ثروتش را. او دقیقا ویژگیهای یک غده سرطانی را دارد؛ آن هم از نوع بدخیمش! چرا که دائما درحال پیشرفت است و گویا زندگیاش هیچ سراشیبی قابل توجهی ندارد و پرسکند درحال پارو کردن است. شما نمیدانید، اما گیب نیول، همان کسی است که پایش را به بازی Crawl باز کرد؛ آن هم نه به عنوان یک سازنده یا بازیگر. به عنوان یک باسفایت! این تن بمیرد دروغ نمیگویم؛ مدتی قبل حضور گیب نیول به عنوان یک باسفایت در بازی Crawl تایید شد و اگر باور ندارید که اصلا برایمان مهم نیست؛ یکی از آن نرمافزارهایتان را باز نموده و این شاهکار مستقل را تجربه کنید. گر چه بنده عقیده دارم در ابعاد کلی گیب مقداری کم کاری از سوی سازنده شکل گرفته، اما با این حال کشتنش کمی چالشبرانگیز است. کیست که نخواهد با جفپا به آن صورت تمیز و حلقویشکلش ضربه بزند؟ اگر فرصت و عمری باقی مانده باشد این بازی را هم برایتان نقد میکنیم.
برای گیب نیول بودن کافیست جعبه سیاه دلتان سفید باشد؛ تا میتوانید چیزهای بزرگ بخواهید و مثل ذاتتان، بینهایت طلب باشید. جدا از پیامهای متعددی که در میان جملاتمان ول دادیم یک نکته مهم را هرگز فراموش نکنید؛ کمتر بخورید، همیشه بخورید. خدا را چه دیدی؟ به یک باره شاید سر از لیست سیصدنفری پولداران جهان در آوردی. با این تبلیغات و جوایز نفیسی که برای بانکها و عللخصوص مبلمان اصغرقلیخان در نظر گرفتهاند، شاید برنده شدی و آنطور که پیداشت، شاید هم میلیاردر. در زندگی کمتر دست و پا بزنید و یک چیز را هم خوب بدانید؛ فقط آدمهای کودن هستند که هیچگاه تنها نمیمانند. به امید روزی که زندگیتان آنقدر منحصر به فرد شود تا سر از نیوگرافیهای آینده ما درآورید. روزتان خوشبو، سیبهای درختانتان قرمز پررنگ و خلاصه جعبه سیاه دلتان سفید.
9 دیدگاه
سید ایمان احمدیان حسینی
دیگه توضیح اضافه نمیدم که کلیشه نشه..
مشتی بود.
در جریانی که؟!??
سجاد محمدیپور
ممنون ایمان جان
مرسی که مطالعه کردی
پ.ن: بلی D:
Mr. Lord
دمت گرم سجاد! ?
اصلا روایت داریم این آقای **** گیب ما، مسیح دنیای گیمن?
برای قسمت بعد یه آقایی یا یه بابایی مث میازاکی رو بیار که خیلی گردن صنعت گیم حق دارن! منظورمو که میدونی؟ D:
Joel
عالی بود.واقعا لذت بردم ممنون به خاطر بیوگرافی طنز جناب محمدی عزیز .یه خواهش دارم اگه میشه بیوگرافی شخصیتی عجیب مثل یوکو تارو رو بنویسید ممنون میشم واقعا دوست دارم بدونم این بشر چه تفکراتی تو ذهنش.اون نقاب رو صورتشم چه نمادی اصلا.تو بازی جدیدش هم اون سیب زمینیهای فلزی بودن که به شدت شبیه اون نقاب رو صورتش بودن .
سجاد محمدیپور
سلام دوست عزیز
پیشنهادتون حتما بررسی میشه و اگر فرصتی بود؛ چرا که نه…
Joel
یه سوال چطور واسه خودم اواتار یا عکس واسه پروفایلم بزارم مهم من تو سایتای همسایه هم با یه اسم و عکس ثابت هستم ممنون روش؟؟؟؟؟
محمدسعید خزایی
سلام عزیز
با رفتن به بخش شناسنامه و مراجعه به Gravatar میتونید تصویر مورد نظرتون قرار بدید.
مازیار همتی
برادر والا من سعی کردم ولی نشد!
مازیار همتی
یک مقاله زیبای دیگه از سجاد عزیز! برادر مثل همیشه عالی بود! بازم اینجور مقاله های طنز بنویس.
پ.ن: خداروشکر که دست از سر سریال والکینگ دد برداشتی 😀