عشق در مجموعه جدید آمازون پرایم، سریال Modern Love ، اشکال گوناگونی به خود میگیرد و مثل بسیاری دیگر از سریالهای آنتالوژی، این سریال هم قسمتهایی با کیفیتهای مختلف دارد.
هر قسمت سریال براساس ستون هفتهای منتشر شده در روزنامه نیویورک تایمز است و داستان عاشقانه مختلفی را روایت میکند. شروع عشق، اواسط و پایان آن در ۳۰ دقیقه. این سریال به دست جان کارنی (John Carney) مدیریت شده و چهار قسمت از هشت قسمت توسط وی نوشته و کارگردانی شدهاست. Modern Love کاملا عاشقانه است اما متاسفانه بیشتر به سمت فیلم شلوغ و در هم برهم کارنی دوباره شروع کن (Begin Again) شباهت دارد تا فیلمهای قویتر او مثل یک بار (Once) و آخرین فیلم بلند او خیابان آواز (Sing Street) که بیشک یکی از بهترین کارهای او است. سنگینی داستانهای قابل پیشبینی، نقاط عطف اجباری و گاهی بازیهای گیج کننده به سریال فشار میآورد و آن را در وضعیت نامناسبی قرار میدهد. وضعیتی که برای یک شبکه با پرستیژ این چنینی چندان مورد پسند نیست.
قابل پیشبینی بودن بد نیست. در واقع یکی از اصلیترین نکات ژانر رمانتیک کمدی همین قابل پیشبینی بودن آن است. اما بهترینها در این ژانر با وجود داشتن داستانهای قابل پیشبینی، با تکیه روی شخصیتهای دوست داشتنی، مودهای عاشقانه و (در فیلمهای نانسی مایرز) آشپزخانههای زیبا بر داستان غلبه میکنند و آن را از اقیانوس پرطلاطم گرفتاری در کلیشههای حوصله سر بر و تکراری به خشکی میرسانند. Modern Love شروع نه چندان دلپذیری را با قسمت اول خود تجربه میکند. قسمت اولی که راجع به زنی با بازی کریستین میلیوتی (Cristin Milioti) است که او را به عنوان همسر تد در فصلهای پایانی سریال How I Met Your Mother میشناسیم. شخصیت میلیوتی، مگی، قرارهای عاشقانهاش توسط دربان ساختمانی که در آن زندگی میکند مورد انتقاد قرار میگیرند و به نظر میاید این خلاف میل مگی است. داستان اولیه بسیار آبکی است و با اینکه در اواسط داستان اتفاقاتی بالاخره آن را در مسیر درست قرار میدهد اما باز هم یک چیزی در کل سریال ذهن را آزار میدهد و اجازه نمیدهد به خوشحالی این شخصیت اعتماد کرد. قسمت دوم نیز که به دست کارنی نوشته و کارگردانی شده است دو پاتل (Dev Patel) را در نقش یک برنامه ساز نشان میدهد که با اپلیکیشن زوج ها را به هم میرساند. خبرنگاری با بازی کاترین کینر (Catherine Keener) از کاراکتر پاتل، جاشوآ، میپرسد که آیا او تا به حال عاشق شده است و در این جا است که وارد فلش بکها میشویم.
همانطور که گفته شد، قابل پیشبینی بودن در رمانتیک کمدیها بسیار عادی است، اما چیزی در این آنتولوژی وجود دارد که اجازه نمیدهد به این کاراکترها اعتماد کنیم و به آنها وابسته شویم. در فیلمی مثل You’ve Got Mail روایت گیج کننده است و حرکت آن گاهی زیادی آرام میشود اما فیلم به دلیل زمانی که صرف دو کاراکتر اصلی و دوست داشتنی داستان میکند و همچنین فضای دلگرم کننده که به لطف کارگردان فیلم، نورا افران (Nora Ephron) ایجاد شده، یکی از موفقترین فیلمها در ژانر خود محسوب میشود. بیننده علاقه دارد به دیدن فیلم ادامه دهد، نه برای اینکه ببیند قرار است چه اتفاقی بیافتد بلکه دوست دارد وقتش را با این انسانها بگذراند. با داشتن تنها ۳۰ دقیقه برای نشان دادن شروع، وسط و پایان یک داستان رومانتیک کمدی جادوی مورد نیاز برای آن دشوارتر از آن چه که فکرش را میکنیم به دست میآید.
با وجود تمام اینها در قسمت سوم Modern Love که باری دیگر توسط خود کارنی نوشته و ساخته شدهاست به نقطه عطفی میرسیم. در این قسمت آن هاتاوی (Anne Hathaway) در نقش لکسی و گری کار (Gary Carr) بازیگر تحسین شده سریال The Deuce در آن به ایفای نقش میپردازند. این قسمت قدمی رو به جلو است و تفاوت آن با دو قسمت قبلی مشهود است. یقینا «مرا آنطور که هستم بپذیر، هر کسی که هستم» ارزش دیده شدن دارد چرا که نگاهی صادقانه و با احساس به روابط و مشکلات آن برای کسانی که از اختلال دو قطبی رنج میبرند ارائه میدهد.
قسمت سوم با لکسی، کاراکتر هاتاوی، که در حال تجربه کردن حالت شیدایی (manic) است آغاز میشود. لکسی به فروشگاه آمده تا خرید کند و در همان جا با مرد مهربانی با بازی کار آشنا میشود. دیگر خریداران پشت سر او میرقصند و او پیراهن زیبا و پر زرق و برقی به تن دارد. اما وقتی که او به خانه بازمیگردد، این بار افسردگی است که به او غلبه میکند و اتموسفر به طور کلی تغییر میکند. لکسی راوی داستان است و همه چیز با نگاه او در حال تعریف شدن است. هاتاوی در این نقش به زیبایی عمل میکند و به این بیماری چهرهای میبخشد، آن را تعریف میکند و از مشکلات کوچک و بزرگ آن در عشق و زندگی صحبت میکند. این قسمت یکی از زیباترین قسمتهای این سریال و یکی از بهترینهای قسمتها در بین سریالهای امسال است.
کارگردانی کارنی نیز در این قسمت تحسین برانگیز است و کیفیت متوسط و لحظاتی متوسط رو به پایین بعضی از قسمتها را غیرقابل باور میکند. باز هم اما بیننده برای اینچنین رمانتیک کمدیهایی کم نیست. چرا که ما همه ننشستهایم تا تصویر مقابلمان را نقد کنیم. مینشینیم تا پذیرای یک داستان دلگرم کننده باشیم و جان کارنی بدون شک یکی از بهترین کارگردانهای نسل خود است.
با اینکه سریال Modern Love در نظر من به فیلمهایی همچون بیخواب در سیاتل (Sleepless in Seattle) یا تازه کارها (Beginners) نمیرسد به هیچ وجه به این معنا نیست که به دل شما نخواهد نشست چرا که سریال خالی از لطف نیست و میتواند به نوع خود دلپذیر و دلگرم کننده باشد. به خصوص قسمتهای چهارم، پنجم و هفتم.
همه چیز برای همه کس ساخته نشده و این مسئله خالی از هرگونه عیب و ایراد است. با این وجود برای سریالی که پس از شاهکار کارنی، خیابان آواز، ساخته شد نمیتوانم این مسئله را که انتظارم از سریال عاشقانه به کارگردانی او بیشتر بود را پنهان کنم؛ به ویژه با حضور بازیگران قوی مثل تینا فی (Tina Fey)، اندرو اسکات (Andrew Scott)، اولیویا کوک (Olivia Cooke) و جولیا گارنر (Julia Garner). سریال بیشتر شبیه به یک موقعیت فوقالعاده است که از آن آنطور که باید استفاده نشد. اما با این که کیفیت آنچنان بینظیر نیست اما Modern Love بیشک توانایی جمع کردن بینندگان مختص خود را دارد. فقط ممکن است شما در این دسته قرار نگیرید.