شخصیتپردازی یکی از مهمترین عناصر در هر انیمهای است. در این مقاله، نگاهی به اهمیت و تاثیر آن میاندازیم.
در دنیای انیمه به طور روزانه آثار زیادی را مشاهده میکنیم که پخش شده و بعضی جای خود را در دل بیننده و منتقدان باز میکنند و بعضی نیز به چنین جایگاهی دست نیافته و صرفاً اثری ضعیف طبقه بندی میشوند. یکی از عناصر بسیار مهم چه از دید یک بیننده عادی و چه از دید یک منتقد، شخصیتپردازی است. شخصیتپردازی، یکی از مهمترین ویژگیهای یک اثر برای رسیدن به موفقیت است. زمانی که فردی به تماشای اثری مینشیند، با داستان آن مواجه شده و تا حد زیادی زیبایی آن در این که فرد اثر را یک موفقیت یا یک شکست بنامد، تاثیر دارد. داستان ویژگی تماشایی بودن را به یک اثر میبخشد و باعث میشود تماشاگر کنجکاو باشد که رویدادها چگونه پیش میروند و یا گاهی اوقات آثار سعی میکنند در ابتدا نامفهوم باشند تا تماشاگر جذب شده و به دنبال جواب در لایههای آن بگردد. در این میان، شخصیتپردازی به وجود میآید؛ عنصری که بیان کننده کیفیت داستان یک اثر است. به این دلیل از «کیفیت داستان» استفاده میکنم که بیننده زمانی که نتواند شخصیت اصلی و یا گاهی اوقات شخصیت منفی را درک کند و اهداف آنها برایش مشخص نباشد، دلیل خاصی برای تماشای اثر ندارد. کیفیت شخصیتهای یک اثر، تعیین کننده کیفیت داستان آن است. به عنوان مثال ممکن است داستان انیمهای پتانسیلی بسیار بالا داشته باشد و هر بینندهای با دیدن آن در ابتدا هیجان زده شده و اثر مذکور مورد قبولش قرار گیرد ولی وقتی مدتی از تماشای اثر و گذشته و داستان و ایده آن برای بیننده درک میشود، وقتی شخصیتپردازی نباشد دیگر چیزی نمیتواند بیننده را مجبور به ادامه تماشای اثر کند. اگر نتوان شخصیتها را شناخت، عاشق آنها شده و یا از آنان متنفر گشت، دلیل خاصی برای دنبال کردن داستان نمیماند زیرا اثر بیشتر به مکانی تازه شبیه میشود که وقتی واردش میشوید همه چیز تازه و نو است ولی مدتی که از حضور شما در آن جا گذشت، احساس خستگی میکنید زیرا با محیط دیگر به طور کامل آشنا شدهاید. حال فرض کنید در آن مکان یک یا چند دوست و آشنا وجود داشته باشد؛ قطعاً شما از حضور در آن جا خسته نمیشوید و حتی ممکن است گاهی اوقات متوجه گذر زمان نیز نشوید! شخصیتپردازی یک اثر، درست مانند این است. اگر در داستان یک انیمه شخصیتهایی نباشد که بشود با آنها ارتباط برقرار کرد و دوستشان داشت، انیمه به مکانی تبدیل میشود که بیننده در آن احساس غربت میکند.
اگر با آثاری همچون Monster و One Piece آشنا باشید؛ اهمیت این عنصر و نیز نتایج استفاده درست از آن را درک خواهید کرد. هر دو اثر مذکور، آثاری هستند که به عنوان یک انیمه بلند شناخته میشوند و چیزی که بیننده را مجبور به تماشای آنان میکند، در کنار داستان بینظیر، شخصیتپردازی است. در One Piece که بیش از ۸۰۰ قسمت است، زمانی که بیننده به تماشای چندین قسمت مشغول میشود، به حدی ماجراها و رخدادهای انیمه که پیرامون شخصیتها هستند وی را سرگرم میکند که ممکن است به طور ناخودآگاه به تماشای قسمتهای زیادی از آن بنشیند و گذر زمان را حس نکند! اگر به افرادی که در حال تماشای این اثر هستند بگویید که روزی میآید که One Piece تمام شده و آنان دیگر شاهد شخصیتهای بینظیر آن نخواهند بود، قطعاً به سادگی نمیپذیرند زیرا شخصیتپردازی در این انیمه، کاری با بیننده میکند که با کوچکترین و کم اهمیتترین شخصیت آن احساس نزدیکی و دوستی کند و مرگ وی برایش ناخوشایند باشد. این قاعده تا حد زیادی در مورد Monster نیز صدق میکند. اثر مذکور جدا از شخصیتهای دوست داشتنی و البته سردرگم اصلی، شخصیت منفیی را به نمایش میگذارد که بیننده ممکن است حتی در پایان اثر درک درستی از وی و اقداماتش نداشته باشد ولی آن چنان به وجودش وابسته میشود که نمیتواند انیمه را بدون وی تصور کند! دو اثر مذکور، آثاری هستند که شخصیتپردازی را برای خدمت به داستان بینظیر خود به کار گرفته و رفته رفته با استفاده از آن سعی دارند بیننده را به پای قسمتهای طولانی خود بنشانند. شخصیتپردازی حتی میتواند ارزش یک داستان ساده، تکراری و ضعیف را بالا ببرد و آن را به اثری که ارزش توجه و وقت را دارد تبدیل کند. البته شخصیتپردازی قطعاً نمیتواند ضعف داستان یک اثر را بپوشاند، ولی میتواند این داستان ضعیف را قابل تحمل کند و یا به زبانی دیگر، کاری میکند که بیننده تنها برای شخصیتپردازی به تماشای انیمه نشسته و از ضعف داستان صرف نظر کند.
اگر اهل انیمه دیدن باشید، قطعاً Sword Art Online را دیدهاید؛ اثری با ایدهای بسیار نوآورانه که آثاری دیگر نیز با الهام از ایده آن ساخته شدند. SAO انیمهای است با شروعی طوفانی و خیره کننده که این ویژگی، تا اواسط انیمه ادامه پیدا میکند. شخصیتپردازی، داستان و حتی طراحیها و دنیای آن شگفت انگیز است، ولی انیمه به مرور دو ویژگی اول را از دست میدهد و این دو ویژگی، فدای طولانی بودن آن میشوند. شخصیتپردازی در اواسط انیمه، به حداقل خود رسیده و تا پایان آن ادامه مییابد. شخصیتها و افرادی به مرور وارد داستان میشوند که بود و نبودشان تاثیری ندارد و به مرور هدفی که شخصیت اصلی دارد، بی معنی و پایان ناپذیر به نظر رسیده و جذابیت اوایل انیمه را از دست میدهد. این اثر نمونه بارز فدا شدن یک داستان بینظیر و یک ایده کاملاً نوآورانه به دلیل ضعف شخصیتپردازی است. فصل دوم این اثر نیز اگر از بعضی قسمتها و آرکهای داستانی فاکتور بگیریم، چیز خاصی برای ارائه ندارد و حتی آن داستان و ایده نوآورانه را به چیزی بیارزش تبدیل کرده است. اهمیت شخصیتپردازی را SAO به خوبی نمایان میکند و نشان میدهد که یک داستان خوب، تا چه حد به شخصیت پردازیی مناسب نیاز دارد و وابستگی این دو به یکدیگر، در هر اثری بایستی وجود داشته باشد. البته، این تنها SAO نیست که شخصیتپردازی ضعیف به داستان آن لطمه زده است. آثار بسیاری در دنیای انیمه یافت میشوند که بعضی اوقات سازنده جهت طولانی کردن آنان، دست به کش دادن آن کرده که در نتیجه این عمل، ارزش شخصیتپردازی قسمت قسمت پایینتر میآید. وقتی داستان اثر هر لحظه میآید به پایان خود نزدیک شود و یک اتفاق تا حد زیادی بیاساس سعی در ادامه دادن آن میکند، به مرور ارزش شخصیتهای آن کاهش یافته و ضعف شخصیتپردازی به وجود میآید زیرا بیننده ارتباط خود با شخصیتها را از دست داده و دیگر درک نمیکند که آنان برای چه تلاش کرده و یا حتی وجود دارند!
به طور کلی میتوان گفت شخصیتپردازی، از مهمترین عناصر یک انیمه است که به عنوان مکمل داستان عمل کرده و نبود آن، تاثیر وحشتناکی بر روی اثر پیش رو میگذارد. آثار زیادی را میتوان یافت که شخصیتپردازی آنان را به شاهکار تبدیل کرده و برعکس، آثاری نیز میتوان یافت که ضعف این عنصر بر روی داستان آنان نیز تاثیر داشته و ارزشش را پایین آورده است. برای قدرتمند بودن یک اثر، در کنار داستان جذاب شخصیتپردازی بسیار نیاز است و این امر، مثالهای بسیاری دارد، مانند آثار نام برده شده در این مقاله که نهایت زیبایی و تاثیر شخصیتپردازی را به نمایش میگذارند.
1 دیدگاه
فهیمه
عالی بود دوست عزیز
من تو مسئله شخصیت پردازی نارتو و بلیچ رو هم خیلی قبول دارم
تو بلیچ شاهد شخصیت پردازی عالی هستیم که حتی تا جای زیادی ضعف داستان رو می پوشونه اما نمی خام حیف شدن این شخصیت پردازی قوی روی به خاطر داستان نویسی ضعیف نویسنده نادیده بگیرم
متاسفانه علارقم اینکه نارتو هم تو داستان وهم تو شخصیت پردازی فلسفه بخشی وزنده کردن شخصیتا ها خوب بود بروتو کاملا مصنوعی شده
امید وار تاثیر مشترک بودن کارگردان بروتو وبلیچ نبوده باشه
در کل کامل ترین اثر انیمه ای که دیدم فول متال
سامورایی چامپو
ونارتو بود
انشالله از این ماه هم وان پیس شروع می کنم
از انیمها ی کوتاه بدرد نخور خستع شدم
دلم یه انیمه فاخر می خاد
راستی ماکشیما شوگو هم عالی بود