زمستان آمد و زمستانیها در حال اوج گرفتن! در حال حاضر این جمله مهمترین و حساسترین نکته کلیدی و هیجان انگیز نیم فصل اول سریال Game Of Thrones قلمداد میشود. اما به صورت کلی این تنها بخش کوچکی از خط داستان بیکران جدید در فصل ۶ است. در این خط یا بهتر است بگوییم خطوط داستانی جدید، آیا انتظارات ما برآورده شدند؟ آیا به راستی پیش بینی طرفداران درست بوده و داستان وارد یک سیر جدیدی شده است؟ سیر جدیدی که داستان را قابل پیش بینی کرده است؟ پس بیایید پیش از اوج گرفتن نیم فصل دوم به این سوالات پاسخ دهیم تا کمی تکلیفمان با خود و تخت آهنین مشخص شود.
صحبت از قابل پیش بینی شدن سریال شد. اگر تا حدودی اخبار و تحلیلها را پیش از آغاز فصل ششم دنبال میکردید، به راحتی متوجه میشدید که تنها علیرضای چهار ساله از تهران بود که زنده شدن جان اسنو و لشگرکشی به شمال را پیش بینی نکرده بود! پیش بینی این امر با تحلیل نمودن خطوط داستانی ناقص و باقی مانده کار هر شخصی نبود؛ چرا که برای این کار میبایستی کتاب و تارخچههای فراوانی از داستان میخواندید و در این راستا، با دقت کامل صحنه به صحنه هر قسمت را دنبال میکردید تا بتوانید نتیجه بگیرید که مردن جان اسنو آن هم هنگامی که در اوج یک خط داستانی مرموز و هیجان انگیز قرار دارد، نمیتواند کار نهایی خالقان داستان و سریال با این شخصیت باشد. در کل هر چه نباشد اسطوره و نوابغ داستان پردازی فعلی جهان هستند و چنان عمل آماتور شکلی از آنها بعید بود.
پس با تمامی این تفاسیر یک نتیجه سطحی میتوان گرفت؛ داستان هنوز وارد یک سیر ساده و قابل پیش بینی نشده است. تنها علت خطور این فکر به ذهن نویسنده، پر شدن تحلیلهای درست در فضای مجازی بود که در نهایت مشخص شد که هر شخصی تکهای از از تحلیل و پیش بینی یک فرد کاشف و حرفهای کنده و با آن برای خود تحلیل به ظاهر جدیدی ساخته است.
از بحث زنده شدن جان اسنو عزیزمان که بگذریم، نوبت به اصل داستان فصل ۶ میرسد. پس گام به گام با بررسی داستان هر شخصیت اصلی و مهم جلو میرویم.
قسمت اول نکته مهمی در خود جای نداده بود و تنها یک نگاه اجمالی مورد نیاز برای شروع فصل ۶ ارائه نمود. در این بین تنها نکته مهم، حاکمان جدید دورن و خاندان مارتل هستند. اصطلاح شیر زن که در قدیم الیام برای بعضی از بانوان به کار میرفت، بی اراده به لقب جدید چهار زن افسانهای خاندان مارتل، یعنی دخترها و همسر مرحوم اوبرین مارتل، تبدیل شده است. هنگام کشته شدن حاکم دورن نباید این نکته را نادیده گرفت که این امر تنها با پشتیبانی بی چون و چرا مردم و دورن شکل گرفت؛ چراکه خونسردی کامل سربازان قلعه را دیدیدم که چگونه مرگ حاکم خود را توسط یک زن فاقد قدرت مشاهده کردند. از سوی دیگر، یک نکته مبهم در روند قتل تریستین، یعنی ولیعهد دورن، وجود داشت. خواهر کوچک در دورن جهت کمک به مادرش ماند و دو خواهر دیگر به دنبال قتل تریستین او را تا لنگر انداختن کشتی حامل جسد مارسلا در کینگز لندینگ دنبال کردند. اما در لحظه حرکت کشتی و قرار گرفتن آن در وسط دریا، هر دو خواهر در بندرگاه دورن نظارهگر نوشیدن پادزهر توسط مادر خود بودند. پس چگونه به کشتی تریستین رسیده و پس از قتل او در کینگز لندینگ، چگونه بازگشتند؟ یادمان نرود خبر مرگ تریستن ابتدا به جیمی لنستر داده شد که این مدرک محکمی بر حضور تریستن در پایتخت بود.
از اتفاقات جدید خاندان مارتل میتوان انتظار یک جنگ تمام عیار دیگر داشت. اما آیا ارتش تضعیف شده پایتخت و لنسترها توان مقاومت در چند جناح را دارند؟ جان اسنو و ارتش کل شمال و به احتمال زیاد ارتش ویل از یک طرف، ارتش نوپای بلک فیش از یک طرف، ارتش دو دسته گریجویها از طرفی دیگر و حال ارتش سهمگین مارترلها، تعویض پادشاه وستروس را به طور قطعی در آینده نزدیک تایید مینماید. حال فکر کنید که در این میان با ورود ارتش چند صد هزار نفره دنریس تارگریان و وایت واکرها، یک وستروس صاف و خالی از هرگونه حیات به ما تحویل داده میشود!
صحبت از پادشاه کینگز لندینگ شد. آیا تا کنون از خود پرسیدهاید که پادشاه واقعی کیست؟ تامن، سرسی یا گنجشک اعظم؟ همگی دیدیم که جیمی و سرسی پس از ناکام ماندن در شکست گنجشک اعظم، چگونه خواستند از محاکمه مارجری سوءاستفاده کنند. فراخواندن ارتش هایگاردن به بهانه آزاد سازی ملکه و وارث هایگاردن، فرصت خوبی بود تا تمامی گنجشکهای پایتخت یک بار برای همیشه به ابدیت بیپوندند. شخصیت حیلهگر و جاه طلب مارجری، حتی با وجود شکنجهها و وضعیت تاقت فرسای سیاه چالههای گنجشک اعظم، تغییری نکرد و بلعکس بیشتر تشنه انتقام شد. اما دیدیم که آن روحیه جاه طلب چگونه هنگام برخورد با وارث له شده هایگاردن، شکسته شد. علاقه به شدت زیاد مارجری به لوراس، باعث شد که او تمام غرورش را به یکباره کنار گذاشته و برای نجات برادرش، در چنگال گنجشک اعظم بیفتد. تمامی این موارد باعث ناکام ماندن جیمی در روز محاکمه در برابر چشم همه ساکنین پایتخت شد. مارجری که سختترین سد گنجشک اعظم جهت نفوذ به قلب سلطنت بود، شکسته شده بود و تنها تامن همیشه خام داستان ما آماده زدن مهر تایید بر این امر بود. سرسی تسلط کامل خود را بر تامن از دست داد، تامن نیز تبدیل به عروسک گنجشک اعظم شده است. حال دوباره این سوال را از خود بپرسید. چه کسی پادشاه واقعی پایتخت است؟
حال که گنجشک اعظم از قدرت در سایه کینگز لندینگ در حال خروج بوده و به صورت علنی شرایط را در کنترل خود قرار داده است، فرصت خوبی برای مردم جنگ دیده و فقیر وستروس تلقی میشود تا در همه جا، بر علیه حاکمان شهر خود قیام کرده و به اسم آیین هفت، قدرت را به یکی از نمایندگان گنجشک اعظم واگذار کنند تا گنجشکها در سراسر وستروس لانهای محکم بنا کنند. هر چند که با فساد و زیاده خواهی حاکمان فعلی وستروس، امر بدی محسوب نشده و کمی نیاز به ادب شدن دارند. اما نباید فراموش کنیم که در مقابل مذهب جدید کینگز لندینگ، خدای روشنایی وجود دارد که در سمت غرب وستروس، به خصوص سمت کسترلی راک و هرنهال، در حال جذب قدرت بوده و طبق شواهد به دست آمده تا نزدیکی ریوران نیز پیش رفتهاند. در شمال نیز جان اسنو با نام خدای روشنایی باری دیگر به زندگی برگشته و لقب “شاهزاده وعده داده شده” را از آن خود کرده است. در مرین و خیلج بردگان نیز که مرکز ثقل قدرت خدای روشنایی محسوب میشود، دنریس را به عنوان فرد وعده داده شده دانسته و در حال تبلیغ حکومت وی هستند. به صورت کلی راهب جدید داستان را نیز مشاهده کردیم که در حال دخول به جنگ داخلی مرین بوده و تیریون لنستر را تا زمان بازگشت دنریس مورد حمایت خود قرار میدهد. دنریس هم که قرار نیست تا آخر عمر خود در مرین بماند و با دریافت ارتش قدرتمند و جدید دوتراکی خود، به زودی عازم وستروس میشود. تا این مدت، گنجشک اعظم فرصت جمع آوری قدرت برای خود دارد. شایان به ذکر است که در این وضعیت اسفناک دینی در وستروس، مردم شمال و وینترفل از ثبات و تعصب بالایی نسبت به دین خود که خدایان قدیم بوده، برخودار هستند.
در این بین یک سوال بسیار مهم به وجود می آید که در صورت عبور ارتش عظیم مردگان از دیوار، دیگر فرقه و خاندان مهم است یا اتحاد بر علیه مردگان؟ اگر داستانهای جاه طلبانه دنریس و بازیهای فرقهای وستروس را از داستان سریال فاکتور بگیریم، تنها قدرت واقعی و موثر در جنگ با پادشاه شب و ارتش مردگان، کلاغ سه چشم و برن هستند. همان طور که دیدیم، کلاغ سه چشم به دلیل اشتباه بزرگ برن نتوانست آموزشهای خود را کامل کند و کشته شد. غار امن فعالیت های آنان نیز مورد تهاجم قرار گرفت و دیگر هیچ کودک باستانیای وجود ندارد تا از برن مراقبت کنند. صحبت از جان فشانی کودکان باستانی و کلاغ سه چشم شد. پس نباید فداکاری غیر قابل انکار و بسیار بزرگ هودور را فراموش کنیم! شخصی که از کودکی به عنوان ناجی برن انتخاب شد و به همین دلیل، قدرت تکلم و تفکر خود را به صورت کامل از دست داد. به صورت شفاف متوجه نشدیم که علت این امر چه بود که او از دوران کودکی برای این امر انتخاب شد؛ چرا که بسیار کار ظالمانهای است که کودکی را برای نجات شخص دیگری در پنجاه سال آینده از قدرت تکلم محروم نماییم. حال هر چه قدر این هدف بزرگ باشد، لازم به این کار نبود و در هر زمانی از هودور خواسته میشد یا برن ذهن او را تحت کنترل قرار میداد، حادثه شب حمله به غار با نجات برن به پایان می رسید. حتی عموی به ظاهر مرده برن نیز آماده کمک به او بود. بنجن که پس از سپری نمودن چندین سال در شمال دیوار با قلبی حاوی خنجر شیشه اژدها بازگشته است، خواستار پایان دادن به کار ناقص کلاغ سه چشم بوده و باید برن را جهت آماده سازی وستروس برای مقابله با پادشاه شب، به جنوب دیوار بازگرداند. انتظار میرود که با بازگشت بنجن، برن و آریا به وستورس، خط داستانی استارک ها باری دیگر به اوج خود بازگردد.
صحبت از آریا شد. دختر بی نام ما در چه حالی است؟ آیا در نهایت به جمع چهرهها در تالار خدای چند چهره ملحق می شود؟ آریای بی خانمان داستان ما که پس از قتل پدرش یک روز خوش به خود ندیده است، توانست با استفاده یا سوءاستفاده از مربی خود، یعنی جاکان آکار، به قدرت و مهارت بالایی دست یابد تا شاید بتواند تعدادی از اسم های لیست خود را خط بزند. آریا با پس گرفتن بینایی خود، شانسی دوباره دریافت نمود. همان طور که همه مشاهده نمودیم، وی باری دیگر از دستوارت سرپیچی کرد. اما آیا او تا این حد به بازیگری در یک نمایش بی معنی که پر از اهانت به خاندان او بود، علاقه مند شده و به درجهای از حماقت رسیده که خود را تحت تعقیب حطرناکترین قاتلهای جهان تنها به دلیل حفظ جان یک بازیگر زن، قرار دهد؟ مسلما جواب همه ما خیر است! پس باید منتظر ماند و دید که چه بلایی بر سر آریا استارک دوست داشتنی داستان ما میآید.
حال که درباره خطوط داستانی آن سوی دریای سیاه صحبت میکنیم، مگر میشود اصل داستان، یعنی دنریس و دوستان را مد نظر قرار ندهیم؟ دنریس که در هر طرف دریای سیاه هزاران دشمن برای خود درست کرده است، در نهایت از زندانی شدن تمام عمر خود در دشکالین نجات پیدا کرده و در حال بردن تمام ارتش دوتراکیها را با خود به مرین میباشد. حال که او باری دیگر بر دراگون مسلط شده و ارتشی عظیم از پسران دوم، آنسالیدها و دوتراکی ها دارد، چرا به وستروس حمله نکند. باید به کالیسی گرامی گفت زهی خیال باطل! عملکرد دیر تیریون در مقابله با پسران هارپی، باعث سوختن تمامی کشتیهای دنریس شد. بنی بر گفته داریو ناهاریس، هیچ شخصی در مرین و خیلج بردگان این تعداد کشتی لازم جهت انتقال کل ارتش را ندارد. پس دنریس مدتی زیادی باید در مرین سر کند تا تعداد کشتی لازم را بسازد. در این مدت، با استفاده از ارتش جدید خود و سه اژدها، می تواند حاکمیت خود را یکبار برای همیشه بر خلیج بردگان تثبیت نماید. حرف از دو اژدهای دیگر شد. واقعا کار تیریون احمقانه و در عین حال، قهرمانانه بود! درست است که میگونید اژدهایان از هوش بالایی برخوردار هستند و دوست و دشمن را تشخیص میدهند؛ اما تیریون که برای اولین بار توسط آن دو رویت میشد، چگونه به عنوان دوست شناخته شد؟ زمانی که دنریس بزرگان مرین را جهت تنبیه به زندان مخوف دو اژدهای خود برد، مشاهده نمودیم که چگونه در کسری از ثانیه بلعیده شدند! بی آن که دنریس به آنها با کلمات خاص خود دستوری بدهد. در این راستا، طرفداران سریال شروع به گمانه زنیهای عجیب حول هویت اصلی تیریون کردند که آیا به راستی یک لنستر است؟ در آخرین قسمت های فصل نخست، متوجه شدیم که معیار شناخت خاندان یک شخص، رنگ موی اوست و ند استارک با همین معیار، متوجه حرامزاده بودن تمامی کودکان سرسی شد. پس باید به دوستان نظریه پرداز گرامی بگوییم که اگر فکر میکنند که اگر تیریون یک تارگریان (!) است، پس چگونه موی طلایی دارد و مادر او در اثر درد زایماناش، جلوی چشم همگان جان خود را از دست داد؟ عدهای دیگر که حول ماجرای برج لذت نظریه پردازی می کنند و اعتقاد دارند که جان اسنو، فرزند ریگار تارگریان و لیانا استارک است، با استفاده از یک جادو حاوی موی مشکی شد تا رابرت براتیون بنی بر عمل نمودن به قسم خود که خواستار کشتن تمامی تارگریانها بود، متوجه هویت اصلی جان اسنو نشود. حال این موضوع چه ارتباطی با هویت تیریون لنستر دارد؟ همان عده ذکر شده، اعتقاد دارند که از همان (!) جادو نیز برای تیریون استفاده شده است. حال هر چه قدر این دو نظریه، معقول یا نامعقول به نظر برسند، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که صبر کنیم تا برن باری دیگر به خاطرات برج لذت بازگردد تا متوجه شویم که چه اتفاقی در مرموزترین مکان داستان افتاده است.
تنها موضوع بسیار مهم باقی مانده، جنگ داخلی جدید وستروس است که اشارات کمی به آن داشتیم. پس از فرار موtقیت آمیز سانسا از چنگال رمزی بولتون دیوانه و پناه بردن به جان اسنو در قلعه سیاه و البته ارسال نامه نه چندان جالب رمزی، طرحهای اولیه حمله به وینترفل و باز پس گیری شمال ریخته شد. جان که تنها خواستار نجات مردم آزاد شمال و مقابله با پادشاه شب بود، حال اهداف جدیدی در لیست خود دارد. نخست باید برادر کوچک خود، یعنی ریکون استارک را از سیاه چاله های رمزی نجات دهد و از طرفی دیگر، سانسا را در مقابل قول بسیار وحشتناک رمزی محافظت کند. مردم آزاد شمال نیز که به تازگی از دست مردگان فرار کردهاند، نباید به صورت زنده پوستشان کنده شود. همگی قدرت بسیار جالب پادشاه شب را در حمله به غار دیدیم که توانایی ضربه به زمین و ایجاد شکافی بزرگ را دارد. دیوار نیز که از یخ ساخته شده است، به سادگی شکسته میشود. پس جان اسنو باید مواضع خود را نیز در شمال مستحکم کند تا اگر پادشاه شب به همراه ارتش مردگان از دیوار عبور کند، شمال که نزدیک ترین مکان جهت کشتار است آمادگی کاملی را داشته باشد. تنها مشکل جان اسنو در حمله به وینترفل، حرامزاده بودن اوست. ارتش تورموند تنها نصف تعداد ارتش رمزی است. پس جان اسنو باید از ارتش تنها مردم وفادار شمال استفاده کند اما حرامزاده بودن او، مانع بیعت با خاندان شمال میشود. تنها شخص باقی مانده سانسا است که توانایی انجام این امر را دارد. شایان به ذکر است که سانسا ارتش ویل را نیز به رهبری پیتر بیلیش در پشت خود دارد و اگر به هر دلیلی، مردم شمال از حمایت سانسا منصرف شوند، ارتش ویل به مدت یک روز وینترفل را تسخیر میکند. درست است که برین به ریوران رفته تا از بلک فیش کمک طلب نماید، اما همگی وضعیت فعلی محاصره او را می دانیم. پس احتمال ملحق شدن بلک فیش به وینترفل بسیار پایین است. صحبت از بلک فیش شد. به راستی او چگونه ریوران را از والدر فری پس گرفت؟ آیا در نهایت، بنی بر کتاب داستانی، کتلین استارک در قالب بانوی سنگدل بازگشته و به بلک فیش جهت انتقام از دو خاندان لنستر و فری کمک کرده است؟ یا اتحاد برادارن بدون پرچم به قدری قوی شده که ریوران را در مدت کمی تسخیر کرده است؟ اصلا چه دلیلی دارد اتحاد برادارن به بلک فیش کمک کند؟
امیدواریم جواب تمامی سوالها را طی قسمت های آتی مشاهده نماییم.