اگر سریال آینه سیاه (Black Mirror) را دیده باشید، حتما تایید خواهید کرد که این سریال بر خلافِ اغلبِ آثارِ تلویزیونی و حتی سینمایی، به خاطرِ ایدهها و طرحِ مسائلِ چالش برانگیز خود شناخته شده است. خیلِ عظیمی از آثار، با تاکید بر تزریقِ عناصرِ مبتنی بر تکنولوژی و بعضا محصولاتِ آن، سعی در جذاب نشان دادنِ خود داشتهاند. همیشه فناوری و تبعاتِ استفاده از آن، دستِ سازندگان را برایِ خلق و بسطِ ایدههایِ جدید باز گذاشتهاند. از هوش مصنوعی و ماحصلِ آن گرفته تا جنگِ میانِ انسان و روبات و یا حتی ابر قهرمانهایی که قابلیتهایِ آنان که تا حدِ زیادی به فناوری نیز مرتبط هستند. سریال آینه سیاه اما دقیقا هدفش شنا کردن خلافِ جهت بوده و سعی دارد جنبه تلخ و شرورِ فناوری را به مخاطبش نشان دهد، به خصوص هنگامی که آن را با چالشِ نحوه استفاده ما انسانها از فناوری پیوند میزند. در این نوشته با نقد و بررسی فصل سوم از سریال آینه سیاه با گیم شات همراه باشید.
تمامِ چیزی که تا کنون از فصلِ اول و دومِ سریال آینه سیاه دیدهایم، یک چیز بوده است، پس زدنِ تکنولوژی، آن هم با شناساندنِ وجهی تلخ و سیاه از آن. اگر با چنین فرضی سراغِ فصلِ سوم سریال آینه سیاه برویم، باید دید که این فصل تا چه میزان به این اصلِ خود وفادار است. با وجودِ اینکه برخی از اپیزودهایِ فصولِ قبلی به قوتِ بقیه نیستند، ولی همچنان با جهتگیریِ سریال یعنی همان پس زدنِ تکنولوژی و تبعاتِ استفاده نا درست از آن، همسو بودهاند. فصل سوم آینه سیاه اما، نه تنها از این اصلِ کلیدی فاصله میگیرد بلکه به نظر میرسد بعضا سعی دارد تا وجهی مثبت و سفیدِ فناوری و آینده را به ما نشان بدهد.
بنابراین منِ مخاطب نیز با پیش زمینه و انتظاری در حدِ دو فصل قبل به سراغِ فصل سوم سریال آینه سیاه رفتم، تا ببینم این اثر در این فصل چه آشی برایم پخته است و این بار میخواهد کجاهایِ فناوری و تکنولوژی را هدف بگیرد. در این نوشته سعی میکنم اپیزود به اپیزودِ فصل سوم آینه سیاه را کوتاه بررسی کرده و با روشن کردنِ نقاطِ مهم، قوی و یا خصوصا ضعیف، آنها را مورد نقد و بررسی قرار دهم. تمامیِ رویکردِ نویسنده در این متن، فقط و فقط نقد و بررسی بوده و ابدا قصهها مجددا توضیح داده نخواهد شد. هدف نقد، بررسی و پر رنگ کردنِ نقاطِ قوت و از همه مهمتر، نقاطِ ضعفِ آن خواهد بود.
در بخشِ اول این مطلب، ابتدا قسمتهای اول، دوم و سومِ سریال آینه سیاه موردِ نقد و بررسی قرار گرفته و سپس در انتها، هر یک توسطِ نویسنده ارزشگذاری و سپس نمرهدهی خواهند شد. توجه داشته باشید که نمره در نظر گرفته شده صرفا نظرِ نویسنده بوده و جنبه دیگری ندارد.
قسمت اول: «سقوطِ آزاد» (Nose Dive)
به جرات میتوان ادعا کرد این قسمت نه تنها بهترین قسمتِ فصل سوم سریال آینه سیاه بوده بلکه یکی از بهترین قسمتهای کل سریال است. چیزی که به شدت این قسمت را جذاب و قابل قبول میکند این است که ایده و دنیایِ این اپیزود تا حدِ بسیار زیادی توسط خودِ سریال ساخته میشود. بی آنکه ما را به بیرون و معادلِ چیزی جدا از خود ارجاع دهد، دنیایِ خودش را به درستی میسازد. مسئله رتبه بندی، نمرهای شدن، نمرهای و رتبهای فکر کردنِ انسان، شاید چیزی باشد مایِ مخاطب نمونه آن را در شبکههایِ اجتماعی که از آنها استفاده میکنیم، دیدهایم. اما سریال ابدا اشارهای مستقیم به این موضوع نمیکند. دنیایِ بیرون را برایِ ما مجددا مستندسازی نمیکند، دنیایِ خودش را مستقل میسازد که به شکلی زیرکانه مرتبط با دنیایِ ماست. هنر یعنی همین. دنیایی را مستقل ساختن که مخاطب ابتدا نسبت به آن و سپس به طورِ غیر مستقیم نسبت به دنیایِ واقعی، موضعی مشخص میگیرد.
در قسمتِ اول از فصل سوم سریال آینه سیاه، قصه دختری را تماشا میکنیم که در جریانِ رتبه بندی و نمرهای شدنِ دنیای معرفی شده توسط سریال غرق شده است. ساخته شدنِ دنیایِ سریال از آن جهت که وقتی به مرور و به درستی با دخترِ قصه همراه میشویم، کم کم در مییابیم حتی چیزهایی که نمیتوان فکرش را کرد، توسطِ همین رتبه بندیها کار میکند. غرق شدنِ دخترک در این مسئله نیز از آن جهت که وقتی تلاشِ بی وقفه وی را برایِ کسب نمره و رتبه بالاتر میبینیم، او را تا حدی احمق نیز فرض میکنیم! احمق از این بابت که چرا اینگونه احمقانه و خامگونه تلاش میکند تا هر کسی را که حتی نمیشناسد راضی کند تا به او رتبهای بالاتر بدهد. جنبه شخصیتیِ این دختر تا حدِ قابلِ قبولی به این شیوه نشان داده میشود.
وقتی چنین وجهی از شخصیتِ اصلی را میبینیم، وقتی میبینیم که چطور احمقانه برایِ بالا بردنِ رتبهاش تلاش میکند، حسیِ منفی نسبت به وی پیدا خواهیم کرد. چگونه؟ او خودش خوشحال است از اینکه بی وقفه تلاش میکند ولی مایِ مخاطب آیا راضی و خوشحال هستیم؟ خیر. چرا؟ چون تمامِ رفتار و کنشهایِ وی را مصنوعی و بی حس تلقی میکنیم. چیزی که به شدت در تزریقِ این حس به مخاطب کمک میکند، اول بازیِ بسیار عالیِ بازیگر بوده و دوم طراحیِ نوعِ شخصیت، آرایشِ چهره و ظاهرِ عروسکگونه اوست. این دو پارامتر را وقتی درونِ شخصیت مشاهده میکنیم، به خوبی حس خواهیم کرد این دختر نه خودش واقعی به نظر میرسد و نه حرکات و نه رفتارش. لذا رابطه وی با دنیایِ اطرافش را نیز مصنوعی و حتی احمقانه تصور میکنیم. کافی است سکانسی که دختر برایِ لبخندی مصنوعی جلویِ آینه زور میزند را به یاد آورید!
وقتی که واردِ سراشیبیِ از دست دادنِ رتبهاش میشود، مخاطب شاید در درجه اول نوعی دل خنکی را در خودش احساس کند ولی رفته رفته که جلوتر میرویم، این حس تبدیل به سمپاتی و دلسوزی تبدیل میشود و نه تنها از این سقوطِ آزاد ناراحت نمیشویم، بلکه بسیار هم خوشحال خواهیم شد و یک «خدا کنه این دختر عقلش سر جاش بیاد» در ذهنمان نقش میبندد. سکانسِ آخر این قسمت را به یاد آورید. او و شخصِ رو به رویش ظاهرا در حالِ فحاشی و توهین به یکدیگرند ولی آیا ما این برداشت داریم؟ دیدنِ این میزانِ صداقت در بیانِ نفرت، خیلی خیلی بهتر از دروغین و مصنوعی بودنِ همه خوشحالیها و خوشبختیهایی است تا قبل از این مشاهده کرده بودیم. حتی خودِ شخصیت نیز با وجودِ اینکه چهرهاش نازیبا شده است، این بار اما خوشحال و راضی است.
چیزی که از پسِ این قسمت از فصل سوم سریال آینه سیاه در مییابیم، همین است. صداقتِ زشت بهتر از رضایتِ مصنوعی است. تمامِ رتبهبندیها نیز بر اساسِ همین رضایتِ مصنوعی و بی حس شکل گرفته است. اگر سریال در این قسمت دنیایش را به خوبی نساخته بود، اگر طراحیِ چهره و بازیِ بازیگر، حسِ مصنوعی بودنِ خوشبختی و رضایت را القا نمیکرد، ابدا چنین محتوایی در سکانسِ آخر به ذهنِ مخاطب تزریق نمیشد.
نمره این اپیزود: ۴ از ۵
قسمت دوم: آزمایشِ بازی (Play Test)
این قسمت از فصل سوم سریال آینه سیاه یکی از قسمتهایِ ضعیف به شمار میرود. تقریبا یک سوم از وقتِ مخاطب بیهوده و بی ربط با ایده تلف میشود تا بلاخره شخصیتِ اصلی یعنی «کوپر» واردِ ماجرایِ بازیهایِ ویدئویی شود. چیزی که در یک سومِ ابتدایی در میبابیم فقط این است که «کوپر» از آن جمله افرادی است که علاوه بر خوشگذرانی، به هیچ تجربه جدیدی نه نمیگوید! حتی اگر قرار باشد در یک آزمایش بازی ویدئوییِ و ترکیبِ آن با واقعیتِ مجازی شرکت کرده و با خطراتِ احتمالیِ آن رو به رو شود. هرچند تیمِ کارگردانیِ عزیز برایِ هل دادنِ «کوپر» به این ماجرا، یک مشکلِ مالی را بهانه میکنند تا از اتلافِ هرچه بیشترِ زمانِ این قسمت جلوگیری شود.
پس از ورودِ «کوپر» به دنیایِ واقعیتِ مجازیِ یک بازی، ما آماده میشویم تا ببینیم این قسمت دقیقا قرار است کجایِ مقوله «بازیهایِ ویدئویی و واقعیتِ مجازی» را هدف بگیرد. متاسفانه هرچه جلوتر میرویم، قصه به یک ماجرایِ معمایی تقلیل مییابد. عملا تمامِ فکر و ذکرمان این است که نکند پشتِ آن شرکتِ سازنده بازی، هیولایی شیطانی خوابیده باشد. نکند دوستِ دختر «کوپر» که به تازگی با وی آشنا شده، خودش جزیی از این نقشه باشد. خلاصه همه چیز به سوالِ «چه چیزی پشتِ این ماجراست» ختم میشود. در حالی که به نظر میرسید اثر هدفش چیزِ دیگری غیر از یک روایتِ معمایی است.
به جایِ آنکه این قسمت از سریال، موضوعِ بازیهایِ ویدئویی و واقعیت مجازی را واکاوی کرده و رویِ سیاهِ آن را نشان دهد، تماما مخاطب را در تعلیقِ «چه کسی مقصر است»، «این بازیها زیرِ سر چه کسی است» و «آخرش چه میشود» قرار میدهد. به طوری که اصلا میتوانستیم این ایده را در قالبِ یک فیلمِ سینمایی و آن هم به اشکالِ گوناگون مشاهد کنیم. هرچند نمونههایِ زیادی از آن مانندِ «ماتریکس» (The Matrix) و «تلقین» (Inception) ساخته شده است ولی این قسمت ابدا چیزی را در موردِ بازیهای ویدوئی و خصوصا واقعیتِ مجازی نمیکاود.
مشکلِ قسمتِ دوم از فصل سوم سریال آینه سیاه همین است. حدسِ ما این است که گویی سریال میخواهد جنبهای تلخ و سیاه از مضرات و عواقبِ غرق شدن در بازیهایِ ویدئویی و ترکیبِ آن با واقعیتِ مجازی را به ما نشان دهد. ولی همه چیز به یک ماجرایِ معمایی تبدیل میشود. در انتها نیز نمیتوانیم قطعی تصمیم بگیریم که آیا همهی این بازیِ ترسناک و خوفانگیز زیرِ سرِ شرکتِ مربوطه است یا ناشی از ناآگاهیِ شخصِ «کوپر»؟ پایان بندیِ این قسمت نیز اصلا چالشی را در موردِ ایدهاش مطرح نمیکند بلکه سوالِ مخاطب تماما این است که آیا این مرگ هم جزیی از توهم است یا واقعیت؟ باز هم یک سوالِ معمایی!
قسمتِ «پلی تست» از فصل سوم سریال آینه سیاه، با یک ایده خوب، هرچند دیر هنگام شروع میشود ولی از پسِ واکاوی و همانطوری که انتظار داریم، نشان دادنِ وجهِ تاریک از ایدهاش برنیامده و درست بر خلاف رویکردِ همیشگیاش عمل میکند. این ایده را ما بارها و بارها در فیلمهایِ سینمایی دیدهایم، بسیار خب ولی سریالِ آینه سیاه در این قسمت دقیقا چه چیزی را هدف گرفته است؟ انسان در این موضوع قربانی است یا بانیِ مرگِ خودش؟ ربطش به ایده چیست؟ مشخص نیست.
نمره این اپیزود: ۰ از ۵
قسمتِ سوم: «خفه شو و برقص» (Shut up & Dance)
قسمتِ سوم از فصل سوم سریال آینه سیاه نیز دقیقا راهِ قسمتِ دوم را در پیش میگیرد ولی بسیار ضعیفتر. در این قسمت به نظر میرسد ایده اصلی سریال آینه سیاه، موضوعِ حریمِ خصوصی باشد ولی دقیقا این ایده نیز به یک ماجرایِ دنبالهدارِ پلیسی/جنایی تبدیل میشود. هنگامی که پسرکِ کم سن و سالِ قصه، درگیر یک مشکلِ شخصی و خطرِ رسواییِ خود میشود، برایِ مدتیِ کوتاه همه ما خودش را مقصر و بانیِ اصلیِ مشکلش تصور میکنیم، ابدا حسی دلسوزانه نسبت به وی پیدا نخواهیم کرد. خصوصا هنگامی که متوجه میشویم تصاویری که مشاهده کرده است، مربوط به بچههایِ کم و سن و سال بوده است. از آنجایی که خودش ناآگاهانه و تا حدی ناشیانه عمل کرده است، وی را موردِ نکوهش نیز قرار میدهیم.
در ادامه اما، آماده خواهیم شد تا ببینیم سریال کجایِ تکنولوژی و ربطش به مقوله حریمِ خصوصی و ناشیانه عمل کردنِ انسان را هدف گرفته است. باز هم متاسفانه باید شاهدِ یک ماجرایِ پلیسی و جنایی باشیم. مشکلِ این پسرکِ جوان در ابتدا ساده به نظر میرسد ولی هنگامی که بیشتر در منجلابِ تدارک دیده شده توسطِ آن گروهِ هکر (یا هر چیز دیگر) فرو میرود، پایش به جنایاتِ هولناکتری نظیرِ سرقت از بانک و قتل نیز باز میشود. مشکلِ این است که اصلا چنینِ گذار و مسیری باور پذیر نیست. دقیقا چطور میشود تا فردی کم سن و سال که دغدغهاش تماشایِ محتوایِ پورنوگرافیک در اینترنت است، یکباره به یک دزد و قاتل تبدیل میشود؟
پیچشِ چنین حفرهای در قصه دقیقا حولِ اشتباهِ اولِ پسرک میچرخد. چون یک بار اشتباه کرده است پس مجبور است هر کاری را که به وی گفته میشود انجام دهد؟ یعنی باز هم بیشتر اشتباه کند؟ مگر میشود؟ بی هیچ گذار و مسیری؟ دقیقا در همین نقطه است که پایانِ این قسمتِ بد و ضعیف لو میرود! وقتی بی هیچ دلیل و کوششی برایِ پرداختِ موضوع، کارها یکی پس از دیگری و بی چون و چرا انجام میشود، خب بدیهی است که باید در انتها انتظار داشته باشیم تا آن گروهِ هکر نیز در آخر همه چیز را منتشر و فاش کنند. اگر غیر از این میبود باید تعجب میکردیم!
وقتی ایدهای برایِ ربط دادنِ مقوله حفاظت از حریم خصوصی به فناوری (مشخصا اینترنت) وجود ندارد، سریال مجبور است یک روندِ پلیسیگون را طی میکند. اینطور فکر نمیکنید؟ اصلا فرض کنید اینترنتی وجود نداشت، به جایِ پسرکِ جوان با یک فرد بالغ طرف بودیم که درگیر یک پرونده رسوایی شده و برایِ حفظِ آبرو مجبور میشود همه کار بکند. اگر کمی فکر کنید، نمونههای سینماییِ این ایده بسیار وجود داشتهاند و دارند، حتی ربطی به اینترنت هم ندارند. بنابراین آیا در این قسمت با چیزِ بیشتری طرفیم؟ آیا سریال آینه سیاه میخواهد نشان دهد که مقصرِ خودِ انسان است؟ پس چرا در انتها پسرک را طوری به ما نشان میدهد که برایش دلسوزی کنیم؟ بلاخره پسرک قربانی است یا مقصر؟ ربط این پرونده جنایی به فناوری چیست؟
قسمت سوم از فصل سوم سریال آینه سیاه تماما یک ماجرایِ پلیسی است و ایدهاش بر اساسِ خیلِ عظیمی از فیلمهایِ سینماییِ خارجی و بعضا ایرانی که پیشتر دیدهایم جلو میرود. آیا چیزی بیش از این است؟ همه ما میدانیم که اینترنت همیشه امن نیست و حفظِ حریمِ خصوصی واجب است. بسیار خب، آیا این قسمت چیزِ بیشتری به ما اضافه میکند؟ اینکه انسان پایِ یک عملِ ناشیانه میسوزد، چیزی بدیع و تازه است؟ آن گروهِ به اصطلاح هکر در انتها همه را ترول کردهاند ولی افسوس که سریالِ آینه سیاه نیز در این قسمت مخاطبش را ترول میکند!
نمره این اپیزود: ۰ از ۵
در بخشِ دومِ این مقاله، قسمتهایِ چهارم تا ششم موردِ نقد و بررسی قرار خواهند گرفت.
4 دیدگاه
muhammadreza
در مورد نقدتون از قسمت دوم فصل ۳ آینه سیاه صحبت میکنم .
درست میگید که این قسمت چیزی شبیه سردرگمیه مخاطب و سوالهای بی جوابه و حتا توی بخشهاییش به شدت مبهم و معمایی هستش . اما شاید مخاطب باید از یه بُعد دیگه نگاه کنه به این قسمت . درسته ، اون سرراستیه قسمتای قبلی رو نداره اما از پسِ به نمایش گذاشتن سیاهی فکر و ناخودآگاه انسان خوب بر اومده ( و البته خیلی خلاصه وار )
انگار اینبار اون هدفی که برای کاویدن انتخاب شده خود انسانه ( با وساطت یه بازی ) .
وقتی که طراح بازی گفت ؛ این بازی ئی هست که تلاش میکنه شما رو با استفاده از ذهن خودتون بترسونه ، به نظرم یه سوژه ی دوم وارد بخش نقادیِ این قسمت میشه همونطور که در ادامه ی روند این قسمت ، میشه به وضوح دید که اوضاع ذهن انسان چقد آشفته و وحشتناک و تلخه . در واقع انگار این بازیِ مدرن ، خودش یه آینه ست در مقابل ذهن انسان که سیاهیه وحشتناک اون رو بازتاب میکنه !
TVOOBNRI
فصل ۳ قسمت ۲
سریال آینه در مورد شبی سازی خواب روشن هست
سبک ش برا مقابله با کابوسه خیلی قشنگه
در دقیقه ۳۸ این قسمت از سریال آینه سیاه
می خواهد بگوید که نباید زیاد خواب روشن دید چرا که رویا و بیداری رو دیگر نمی توان تشخیص داد ( یا به سختی می توان )
در همین دیقیه ۳۹
سریال آینه سیاه می خواهد بگوید
ناخودآگاه : خیلی باهوش عمل می کنه و تمام مشکلات و خطر ها رو تشخیص می دهد و
و در آخر فیلم متوجه می شوید ….. داستان رو لو ندم بهتره
چرا غیر مستقیم سریال خواب روشن رو معرفی می کند ( یک دیلیل از هزار هان دیلیل تا حقیقت ماجرا . این دیلیل می تونه این باشه که چون ۷ هفت میلیارد جمعیت کره زمین این قسمت از سریال آینه سیاه تماشا کنند و بدانند در مورد خواب روشنه بدون چون و چرا کاملآ می ترسن اما اگر ندانند در مورد این وسیله تحقیقات می کنند و به دستگاه های خواب روشن می رسند
اما در خواب روشن می توان ذهن رو تنظیم کرد ، که مدام به خودش بگوید این فقط رویا ست و خواب نیست ، و کاملآ امن است و راحت می توان هر موجودی هم که دنبالت کنه فرار کنی و تجربه آدرالین داشته باشی
TVOOBNRI
این متن رو تایید کنید چون کامل تره
فصل ۳ قسمت ۲
سریال آینه سیاه در مورد شبی سازی خواب روشن هست
سبک ش برا مقابله با کابوسه خیلی قشنگه
در دقیقه ۳۸ این قسمت از سریال آینه سیاه
می خواهد بگوید که نباید زیاد خواب روشن دید چرا که رویا و بیداری رو دیگر نمی توان تشخیص داد ( یا به سختی می توان )
اما حواستان جمع باشد که در خواب روشن می توان ذهن رو تنظیم کرد ، که مدام به خودش بگوید این فقط رویا ست و خواب نیست ، و کاملآ امن است و راحت می توان هر موجودی هم که دنبالت کنه فرار کنی و تجربه آدرالین داشته باشی
در همین دیقیه ۳۹
سریال آینه سیاه می خواهد بگوید
ناخودآگاه : خیلی باهوش عمل می کنه و تمام مشکلات و خطر ها رو تشخیص می دهد و
و در آخر فیلم متوجه می شوید ….. داستان رو لو ندم بهتره
چرا غیر مستقیم سریال خواب روشن رو معرفی می کند ( یک دیلیل از هزار هان دیلیل تا حقیقت ماجرا . این دیلیل می تونه این باشه که چون ۷ هفت میلیارد جمعیت کره زمین این قسمت از سریال آینه سیاه تماشا کنند و بدانند در مورد خواب روشنه بدون چون و چرا کاملآ می ترسن چون فکر می کنند خطرناکه اما اگر ندانند در مورد این وسیله تحقیقات می کنند و به دستگاه های خواب روشن می رسند
اینو تایید کنید
مهران
سلام میشه فصل ۳قسمت ۸رو برام نقد کنید