یکی از مهمترین آثار شبکه خانگی HBO یعنی سریال وست ورلد اکنون فصل اول خود را به پایان رسانده است. این سریال به تعبیر عدهای، بمب مهم و پر سر و صدای HBO نیز شناخته شده است. همچنین سریال وست ورلد مورد توجه بسیاری از منتقدان و همچنین کاربران مخالف و موافق قرار گرفته است. در این نوشته اما سعی میشود تا سریال وست ورلد از منظری دیگر و متفاوتی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین آنچه که در ادامه میخوانید، ترجمه یا تکرار نقدهای غیر فارسی، تئوریهایِ طرفداران در «ردیت» (reddit)، تعریف و تمجیدهای بهم زده و امثالهم نیست که بعضا نویسندگان مختلف، نوشته خود را تحت عنوان «نقد» با آنها پر میکنند، بلکه تماما نقدی است که قرار است از دلِ اثر (و نه بیرون) به آن پرداخته شود.
موضوعات و ایدههایی که سریال وست ورلد حولِ آنها شکل میگیرد تقریبا کلیشهای و تکراری هستند. با وجود اینکه کارگردان اثر، یعنی «جاناتان نولان» (Jonathan Nolan) سعی کرده است تا دایرهالمعارفی از انواع و اقسام مفاهیم فلسفی، علمی و تخیلی، ادبی، عاشقانه، تراژدی و … را در سریال وست ورلد بسازد، مضمون کلیدی اما حول یک چیز شکل گرفته است، پرداخت به مقوله «هوش مصنوعی و چالشی که از پسِ این پرداخت میان انسان و غیر انسان (روبات) رخ میدهد». همچنین کاوش این سوال اصلی و چالشبرانگیز که «فرق میان انسان و غیر انسان در چیست؟». پاسخی که اثر سعی دارد تا به آن در مفاهیمی نظیر خودآگاهی، شک به ماهیت وجودی، رویا پردازی و امثالهم پاسخ دهد. این چیزها ابدا انتظار مای مخاطب از سریال نیست، بلکه خود سریال با آدرسها و کدهایی که ضمن دیالوگها میدهد، این انتظار را پدید میآورد.
تاکنون شاید مثالهای متعدد و بی شماری از آثار سینمایی که سراغ این موضوعات رفتهاند، تولید شدهاند. از «ادیسه فضایی» (۲۰۰۱ a space odyssey) کوبریک گرفته که در خرده متن خود آن را مطرح میکند تا مجموعه «ماتریکس» (Matrix) که منحصرا به این مقوله پرداخته است. حتی خودِ فیلم سینمایی Westworld نیز بر اساس همین ایدهها تولید شده است. گذشته از اینها، جاناتان نولان پیش از سریال وست ورلد، عنوان «شخص مورد نظر» (Person of interest) را در کارنامه خود دارد که آن نیز، بر اساس ایده هوش مصنوعی و خودآگاهیِ آن ساخته شده است. عرف این است که کارگردان و مولف در نقد یک اثر، در ابتدا نادیده گرفته شود ولی در این نوشته قصد دارم تا این عرف را زیر پا بگذارم. چرا؟ از آنجایی که سریال وست ورلد نیز همچون Person of Interest حول یک موضوع بنیادی خلق شده است، از آنجایی که هر دو سریال بر اساس مقوله هوش مصنوعی و خودآگاهی آن شکل گرفتهاند و از همه مهمتر، هر دوی آنها اثر «جاناتان نولان» هستند، تکههایی از نقدِ مولف و سازنده نیز در متن پیش رو حضور خواهد داشت.
بنابراین در این نوشته نه تنها قرار است تا خود سریال وست ورلد مورد نقد و بررسی قرار گیرد بلکه تا حدی این نقد متوجه نحوه ساخت مولفِ اثر نیز هست. در ادامه نیز متوجه خواهید شد که چه مقدار از دستورالعملهای ساخت و پرداخت ایده اصلی Person of Interest، در سریال وست ورلد عینا تکرار شدهاند و البته یک افسوس بزرگ! آن هم اینکه هر دوی آنها بد ساخت و فاقد فرم هستند. تعجب کردید؟ چنانچه از عاشقان و سینه چاکانِ نولان و نولانها هستید، اگر به شدت روی سریال وست ورلد و عنوان قبلی این کارگردان یعنی Person of Interest تعصب دارید، ایرادی ندارد! همچنان شما را به خواندن ادامه این متن دعوت میکنم! قرار است نیمه خالی لیوان سریال وست ورلد با هم بررسی کرده و بدانیم، این نیمهها و حفرههای خالی، پیشتر در ساخته قبلی نولان وجود داشتهاند ولی این بار در سریال وست ورلد با ظاهری پر زرق و برق تنها مخاطب را فریب دادهاند. چه بسا پنهان شدن خود سریال پشت نام HBO نیز به این فریب حسابی کمک کرده است.
خطر اسپویل: خواندن ادامه متن ممکن است بخشهایی از داستان سریال وست ورلد را فاش کند، چنانچه هنوز این سریال را تماشا نکرده یا به اتمام نرساندهاید، برای جلوگیری از فاش شدن قصه، از خواندن ادامه متن خودداری کنید.
همانطور که پیشتر نیز گفتم، استفاده از ایدههایی نظیر هوش مصنوعی، روباتهای انسان نما و مانند اینها چیز جدیدی به شمار نمیرود. سوال اصلی اما این است که سریال وست ورلد میخواهد از چنین بستری برای روایت چه نوع اثری استفاده کند؟ مثلا در سری فیلمهای ماتریکس، ایده اصلی فیلم بستری را برای فیلمساز فراهم میکند تا صحنههای اکشن و پر جنب و جوشی را در یک فضای تخیلی و رویاگونه اما جذاب به تصویر بکشد. در حالی که اگر چنین ایدهای در مرکزیت ماترکیس قرار نداشت، این نوع نمایش صحنههای اکشن نیز توجیهپذیر نمیشد. در حقیقت بستر، ایده و شیوه پرداخت در فیلم ماتریکس به گونهای است که آن را در سبک اکشن نیز قرار میدهد. حال باید از خود بپرسیم که در سریال وست ورلد هدف از انتخاب این ایده و بستر چیست؟ آیا کارگردان میخواهد از چنین بستری برای نمایش صحنههای اکشن و بزرگسالانه استفاده کند؟ یا واقعا قصد دارد حرف مهم و عمیقی را بزند؟ قصد دارد رابطه میان انسان و هوش مصنوعی را موشکافی کند؟ آیا در صدد پاسخ به این سوال است که فرق میان انسان و غیر انسان چیست؟ آیا قصد مطرح کردن چالشی را دارد؟ بلاخره هدف خالق این سریال از انتخاب موضوعش برای به تصویر کشیدن چه چیزی است؟
چنانچه نقد قسمت اول از فصل اول سریال وست ورلد را مطالعه نکردهاید، میتوانید از این لینک به آن مراجعه کنید. در آنجا پیشاپیش حدس زده بودم که این سریال تنها از موضوع و تمِ خود برای فلسفینمایی استفاده میکند در حالی که از به تصویر کشیدن صحنههای اکشن و بزرگسالانهای استفاده (بخوانید سواستفاده) میکند که ابدا هیچ ربطی به موضوع اصلی سریال ندارند. عدهای همچنان بر این باور هستند که چنین نیست، بلکه وجود صحنههای اکشن و جنسی اتفاقا در خدمت موضوع سریال بوده و به خوبی هم پرداخته شده است. همچنین عدهای بر این باورند که سریال وست ورلد میتواند در دسته آثار فلسفی نیز قرار گیرد. اجازه دهید برای بررسی درستی یا نادرستی این موضوعات، روایت قصه در سریال وست ورلد را بیشتر موشکافی کنیم.
هنگامی که خالق یک اثر، چه سینمایی و چه تلویزیونی سراغ موضوعی به غایت پیچیده میرود، معمولا از شکلی ساده برای روایت آن استفاده میکند تا بتواند تمام جنبههای آن را کاویده و به تصویر بکشد. از آن سوی، اگر موضوعی ساده را در نظر داشته باشد، برای جذاب نگاشتن هرچه بیشتر، شکلی پیچیده را برای روایت آن انتخاب میکند. در سریال وست ورلد اما کارگردان شیوهای عجیب را در پیش میگیرد. موضوعی پیچیده را انتخاب کرده و آن را به شیوهای پیچیدهتر روایت میکند. در این صورت ماحصل چه خواهد شد؟ یک اثر مغشوش و درهم که نه «چیستی» آن را درمییابیم و نه «چگونگی» آن را. مشکل اول سریال وست ورلد این است که از نظر روایت قصه و فرم بیان موضوعاتش به شدت در آشفتگی و سردرگمی به سر میبرد. بنابراین هویت سریال تا حد زیادی در ابهام قرار میگیرد. ابهام از این بابت که این سریال چیست و چگونه است.
در قسمت اول سریال وست ورلد شاهد این هستیم که در پس این پارک عظیم و با ابهت، اتفاقی در حال رخ دادن است. روباتهای پارک دچار تحول و تغییر هستند. این تحول اما چیست؟ نهایتا در سکانس پایانی قسمت اول در مییابیم که یکی از میزبانها یعنی آقای «ابرناثی» با آن آشفتگی و تشویشی که در چهرهاش نمایان است، دچار شک به ماهیت وجودی خود و رسیدن به نوعی خودآگاهی است. سریال وست ورلد تا همینجا دامنهای از مضمونش را تعریف میکند، تعیین میکند که قرار است هوش مصنوعی را چگونه پرداخت کرده و نمایش میدهد. شاید ملودراماتیک؟ یا فلسفی؟ پس از آن اما دیگر قادر به روایت قصهاش نیست. چرا؟ بسیار خب، چیزی که فعلا دستگیرمان شده این است میزبانها دارند به خودآگاهی میرسند، اما دیگر چه خبر است؟ یک «دلورس» نامی وجود دارد که به خودآگاهی میرسد، دیگر چه خبر است؟ یک «میو» نامی وجود دارد که به خودآگاهی میرسد، بسیار خب، باشد، مای مخاطب متوجه شدیم، فهمیدیم که این میزبانها دارند به خودآگاهی میرسند، دیگر چه خبر است؟ سریال وست ورلد دیگر چه حرفِ جدیدی برای گفتن دارد؟ سریال دیگر قادر به نشان دادن وجهی جدید از موضوعش نیست. غیر از اینکه ماهیت خودآگاهی و رویا دیدن در میزبانها را درمییابیم، دیگر چه چیزی دستگیرمان میشود؟ هیچ چیز! بنابراین سریال وست ورلد برای بالا بردن تعداد قسمتهایش و کش دادن هر قسمت به لحاظ زمانی، مجبور به آب بستن به خودش میشود! استفاده از محتوای اکشن، جنسی و کاراگاهی که تا حدی از مسئله اصلی سریال پرت است.
سریال وست ورلد برای نگه داشتن مخاطب خود مجبور میشود تا روایتی کاراگاهی و رازآلود را به اثر تزریق کند. در حقیقت، سریال یک ماجرای پر رمز و راز را روایت میکند که مخاطب فقط و فقط برای کشف جوابها و پر کردن حفرههای داستانی، تماشای آن را ادامه میدهد. فکر میکنید غیر از این است؟ آیا میتوان ادعا کرد که سریال وست ورلد یک اثر فلسفی است؟ یا ادبیانه؟ قطعا خیر، چرا که بخش معمایی و رازآلود آن بیشتر توی چشم است. سریال وست ورلد تنها تم و ظاهر فلسفی (بخوانید فلسفینما) دارد که بعضا شخصیتهای مختلف در دیالوگهایشان آنها را سخنرانی میکنند. «آنتونی هاپکینز» عزیز با همان تیپ تکراری و هانیبالگونهاش صرفا آمده است تا حرفهای عمیق و فلسفینما را سخنرانی کند ولی چیزی که مای مخاطب را به جلو میکشاند، قطعا فلسفه و موضوع «هوش مصنوعی» نیست، بلکه صرفا یک کلاف معمایی است که هر بار بازتر و بازتر میشود. همه ما به قصد اینکه فلان شخصیت چه در سرش میگذرد سریال را دنبال میکنیم، نه به علت فلسفه و موضوع. بنابراین فلسفی انگاشتن سریال وست ورلد همینجا رد خواهد شد. با این حال بد نیست یک سوال اساسیتر را از خود بپرسیم. آیا سریال از پس روایت همین قصه پر ابهام و معماییاش برمیآید؟ در ادامه متوجه میشوید که سریال وست ورلد از پس همین کار هم بر نخواهد آمد!
پایانِ اپیزود اول به ما میگوید که تعدادی از میزبانها دچار شک به ماهیت خود شدهاند. در ادامه دلورس در حال رسیدن به خودآگاهی است. هفتتیر کش سیاه پوش نیز در این میان به دنبال کشف رازی است. دکتر فورد نقشهای بزرگ را در سر دارد. اینها همگی ساپ پلاتهای درون قصه هستند که با حفرههای ریز و درشت روایت میشوند. چیزهایی که مای مخاطب از خط داستانی میو یا دلورس یا هر شخصیت دیگری میبینیم گویی در جای جای سریال پراکنده شدهاند. در واقع به نظر میرسد سریال وست ورلد خط داستانی هر شخصیت را روایت میکند ولی به شکلی ناقص و غیر منسجم. ایجاد حفرههای عمدی در قصه این حس را به مخاطب میدهد که برای مثال شخصیت میو تنها یک روسپی ساده نیست بلکه گذشتهای دارد که بسیار پیچیدهتر است. چنین چیزی عینا در رابطه با فورد یا دلورس یا برنارد و بسیاری دیگر نیز صدق میکند. هر کسی ممکن است آنچیزی نباشد که در ابتدا نشان میدهد. هر کسی حفرههایی از بعد داستانی دارد که سوالهایی را به وجود میآورند. مخاطب تنها برای کشف این حفرهها، هر خط داستانی را دنبال میکند اما ربطش به موضوع سریال چیست؟ فعلا نمیدانیم! در حقیقت مای مخاطب یک اثر جنایی/معمایی/رازآلود را تماشا میکنیم که حتی تعلیق در قصه را هم بلد نیست و تنها با ایجاد حفرههای عمدی سعی میکند مخاطب را به سمت خود بکشاند. درست مانند یک کلاف سردرگم که مدام باز و بازتر میشود ولی حالا حالاها قرار نیست به جایی ختم شود. هر سوال شما را به چندین سوال دیگر ختم میکند و مخاطبان فریبخورده خوشحال از اینکه چون چیزی از سریال دستگیرشان نمیشود، پس حتما یک اثر معمایی خوب را تماشا میکنند. یک کلاف کاراگاهی و رازآلود زمانی معنی پیدا میکند که هر سوال، پاسخی داشته باشد ولی پس از آن پاسخ، سوالی عمیقتر مطرح شود. آیا در سریال وست ورلد چنین است؟ قطعا خیر. برای مقایسه این موضوع، بد نیست سریال «هوملند» (Homeland) را در نظر بگیرید. در هوملند نیز با یک روایت کاراگاهی و معمایی طرف هستیم ولی هم قصه منسجم روایت میشود و هم در طول روایت قصه، به سوالات ضمنی پاسخ داده میشود اما برای کشش مخاطب سوالات عمیقتری مطرح میشوند و اتفاقا این است که مخاطب را به جلو میکشاند. در حالی که در سریال وست ورلد یک کلاف کاراگاهی و معمایی باز و بازتر میشود و هیچ پاسخی که داده نمیشود هیچ، سوالات بیشتری نیز طرح میشود! حاصل در این صورت چیست؟ این که سریال مجبور شود در اپیزودهای پایانی یکباره همه این کلاف را جمع و جور کند و اگر هم چند سوال را بی پاسخ بگذارد، بگوییم خب به درک!! اینکه سرنوشت «السی» چه میشود یا اصلا چرا باید بمیرد خیلی مهم نیست، اگر همکارش نیز به دنبالش رفته است و حالا حالاها هم بازنگشته است، مهم نیست! گویی کلا مهم نیست! این همه سوال بی پاسخ داریم، اینها هم رویشان!
مشکل دیگری که از این باب متوجه سریال وست ورلد است، این است که تنها بخشهای ابتدایی و پایانی هر اپیزود هستند که چالشی را برای پیشبرد داستان فراهم میکنند. انتهای اپیزود اول را به یاد آورید. مشخص میشود که اتفاقی بزرگ بر روی میزبانها در حال رخ دادن است، که در ادامه متوجه میشویم، آن اتفاق خودآگاهی است. یا مثلا در انتهای قسمت هفتم متوجه میشویم که «برنارد» خودش جزیی از میزبانهای ثبت نشده و همان «آرنولد» است. تمامی اینها پس از کش و قوسهای فراوان به وقوع میپیوندد. کش و قوسهایی که عملا ربطی به سریال ندارند! مسیر قصه به جای ایجاد تعلیق برای رسیدن به هر یک از نقاط کلیدی، چیزهایی را به تصویر میکشد که اساسا از کل فضا، قصه و موضوع سریال پرت است. پر کردن فضای بین این نقاط مهم و البته کلیدی، تنها از طریق صحنههای اکشن و جنسی اتفاق میافتد که اصلا ربطی به این ماجراهای معمایی ندارند! باور نمیکنید؟ در اپیزود پنجم، دلورس با «ویلیام» و دوستش (که خیلی هم حضورش در قصه مهم نیست) همراه میشود تا مثلا به مقصدی برسد. در انتها نیز شاهد این هستیم که دلورس نزد پیشگویی خیالی، گذشتهای را به یاد میآورد که وی را به مقصدش نزدیکتر میکند. کافی است همین نقاط کلیدی را بدانید تا حفرههای قصه پر شود. اما باقی زمان این اپیزود با چه چیزهایی پر میشود؟ چیزهایی که عملا نه ربطی به قصه دارند و نه شخصیتها!
دلورس، ویلیام و دوستش به نزد «ال لازو» میرسند، او به آنها میگوید چه خوب که به اینجا رسیدهاید! یک ماموریت خفن برایتان دارم که در صورت انجام، شما را به یک گروه خفنتر که از ناکجا آباد سبز شده است معرفی خواهم کرد تا یک جنگ خونین (واقعا چرا جنگ؟ این جنگ و دعوا دیگر از کجا درآمده است؟) راه بیاندازید! این سه در یک سکانس اکشن به شدت آبکی، ماموریت مورد نظر را انجام داده و با سرقت مواد نیترو گلیسیرین از یک کاروان کم تعداد، آنها را به ال لازو میرسانند، سپس او نیز آنها را به روسپیخانهای فرا میخواند که صحنههای بزرگسالانه کمی هم ندارد. یعنی تنها توجیهِ چراییِ رسیدن به روسپیخانه، نشان دادن همانهایی است که مثلا حضورشان خیلی در سریال مهم است؟! در نهایت به سکانسی میرسیم که دلورس پیشگوی خیالی را پیدا میکند. با وجود این شروع از خط داستانی و این پایان، واقعا این همه بزن و بکشهای اکشن و تاکید روی صحنههای جنسی دیگر چه صیغهای است؟ در خدمت چیست؟ اینها تنها برای پر کردن زمان هر قسمت هستند که ابدا ربطی به قصه ندارند. عملا نبود چنین خرده سکانسهایی که کم تعداد هم نیستند، خللی به قصه وارد نمیکنند چون ربطی به آن ندارند. شما همچنان بر این باور نیستید؟
عدهای در دفاع از این صحنهها ادعا میکنند که اتفاقا حضور چنین بخشهایی در سریال لازم است. مثلا صحنههای اکشن برای به تصویر کشیدن خشونت انسان است یا تاکید روی صحنههای جنسی برای نشان دادن فساد شهوانی انسان است. باید خدمت این دوستان فریب خورده عرض کرد مگر ما به تماشای سریالی نشستهایم که موضوعش نشان دادن خوی حیوانی و فحشازدگی انسان است؟ در این صورت محصولات پورنوگرافیک حتما پر محتواتر خواهند بود! سریال یک موضوع واحد را دنبال میکند و آن هم هوش مصنوعی است. این بستر، زمینهای را برای کاوش و موشکافی خودآگاهی انسان و غیر انسان فراهم میکند. حداکثر مضمون جانبی که بتواند به موضوع اصلی الصاق شود، مسائل دراماتیک و حسی است. تا بدین جا خللی به سریال وارد نیست ولی باقی بخشهای سریال چه ربطی به موضوعات مذکور دارند؟ اصلا فرض کنیم سکانسهای اکشن خیلی خوب و جذاب را نداشتیم، خللی به روایت قصه وارد میشد؟ یا اصلا برعکس، فرض کنیم سکانس سرقت از کاروان اکشنتر میبود، جذابتر و خونینتر، به جای چند نفر، چند صد نفر با هم درگیر میشدند، آیا فرقی میکرد؟ قرار است دلورس به سکانس نهایی برسد و از پسِ این رسیدن چیزی دست گیرِ ما شود ولی چگونه؟ این «چگونگی» با تزریق سکانسهای اکشن و جنسی که عملا نه ربطی به موضوع دارند و نه به قصه، اتفاق میافتد.
روایت قصه از نقطه A شروع میشود تا به B برسد ولی زمان بین این نقاط با چیزهایی پر میشوند که ربطی به قصه و موضوع ندارند. حضور چنین بخشهایی در سریال وست ورلد تنها یک توجیه دارد و آن هم جذب مخاطب آماتور است. مخاطب آماتور در حالی که از صحنههای اکشن و جنسی لذت میبرد تصور میکند موضوع سریال بسیار مهم و عمیق است. کدام عمق؟ به نظر میرسد تیم فیلمنامه نویس عزیز تنها یک سری نقاط کلیدی را برای داستان در نظر گرفته و برای پر کردن فضای بین آنها، هر نوع مزخرفِ بی ربطی را طراحی کرده است. حیف واژه «طراحی» که برای «مزخرف» به کار برده شود. امروزه تقریبا هر اثر سینمایی یا تلویزیونی بلد است با چنین صحنههایی مخاطب را هیجان زده کند. مگر همین چند وقت پیش نبود که در یکی از سریالهای نام آشنا، برای هیجان زده کردن مخاطب در اپیزود افتتاحیه کله دو آدم را مقابل دوربین زنده زنده خرد و له کردند! مخاطب هم خوشحال از اینکه چه محتوای جذابی را دیده است! اما در ادامه چه شد؟ سریال یک روند کسلکننده و وقت تلف کن را طی کرد که همچنان نیز ادامه دارد. بگذریم، مزخرفاتِ بی ربط همه جا هستند و مخاطب آماتور نیز توهم لذت از این مزخرفات را در سر دارد. سریال وست ورلد نیز به همین بیماری آلوده است تنها فرقش این است که دیالوگهای فلسفینمای زیادی دارد و به لحاظ بصری، جلوههای ویژهای به مراتب بهتر. هرچند تمام این موفقیت و اعتبار کاذب، از نام HBO گرفته شده است نه صرفا ارزشی که خود سریال داشته باشد. اگر به جای اچ بی او، سریال وست ورلد را مغازه عمو سبزی فروش تولید میکرد، آیا تا این اندازه تحویل گرفته میشد؟ سریال با نام اچ بی او آمده است و ادعاهای بزرگی هم دارد. میخواهد فرق میان انسان و غیر انسان را نشان دهد. جدا؟ تنها فرقی که میان انسان و غیر انسان در سریال وست ورلد میبینیم این است که غیر انسانها یا دارند میکشند یا دارند …! غیر انسانها برهنه هستند و انسانها پوشیده! خیلی هم عالی! چه محتوای عمیقی دستگیرمان شد!
عینا چنین مشکلاتی در سریال Person of Interest نیز وجود دارد. یک روایت معمایی و رازآلود را داریم که تنها در چند اپیزود ابتدایی و چند اپیزود نهایی هر فصل روایت شده و جلو میرود. باقی قسمتها اما در مورد چیست؟ تنها صحنههای اکشن یا بزن و در روهایی که عملا ربطی به قصه ندارند و بدتر از آن، چالشی را در رابطه با موضوعِ سریال مطرح نمیکنند. بنابراین حتی اگر این قسمتها را از هر فصل حذف هم بکنید، قطرهای ایراد به داستان سریال وارد نمیشود! دقیقا چنین چیزی در سریال وست ورلد تکرار شده است. یک معمایی که به شکل اکشن روایت میشود یا جنسی. بنابراین روایتِ معماگونه و کاراگاهی این سریال نیز با وجود چنین محتواهای بی ربطی، به راحتی زیر سوال میرود.
سریال وست ورلد تنها یک ستون دیگر برای نگه داشتن خود دارد و آن یک کلیشه (کلیشه که چه عرض کنم، نخنما شاید واژه بهتری باشد!) تکراری است. تحمیل بارِ دراماتیک یا به بیانی شفافتر، مقوله «عشق» ظاهرا تنها چیزی است که میتواند سریال را از اختگی و هرزگی نجات دهد. اما عشقی که سریال وست ورلد از آن صحبت میکند، ماقبل عشق است و در بهترین حالت، یک عشق کاریکاتوری و تینیجری را به تصویر میکشد. همچنان درنمییابیم ویلیام روی چه حسابی عاشق دلورس میشود همانطوری که در نمییابیم چگونه از وی دل میکند! یا مثلا عشق میو به فرزندش به شدت از غافله پرت است و جز چند فلش بک، چیزی از این عشق کذایی دستگیرمان نمیشود. رابطه عشق میان آرنولد و پسرش و تبدیل شدنِ آن به عشق میان آرنولد و دلورس هم بیشتر یک معما باقی میماند تا عشق! مابقی آنچه که در سریال به عنوان عشق و رمانس میبینیم، چیزی جز چند بوسه و همخوابگی نیست، چیزهایی که به درد آثار تینیجری هالیوود میخورد نه یک اثر جدی. کافی است صحنه رمانتیک دلورس و ویلیام را در قطار به یاد آورید! یک رمانس بچگانه و احمقانه. واقعا از عشق حرف زدن در سریال وست ورلد حسابی آدم را به خنده وا میدارد!
نولان ایده بزرگی را انتخاب کرده است که اتفاقا جذاب نیز هست ولی چون نمیداند «چگونه» باید این موضوع را پرداخت و روایت کند، مجبور است آب به سریال ببندد که در ظاهر جذاب بنماید، اما تنها بنماید، نه آنکه واقعا جذاب باشد. وقتی کارگردان نمیتواند و بلد نیست که شخصیتهای داستانش را در چه موقعیتی قرار دهد و از پس این موقعیتها، حرفش را در رابطه با موضوعش بزند، نتیجه این میشود که شخصیتها به جای «شخصیت» شدن، تنها تیپهایی کاریکاتوری میشوند که نمونههای آنها را پیشتر دیدهایم. باور نمیکنید؟ یک خالق خوب داریم (آرنولد) که ماهیت مخلوقاتش برایش مهم است، یک خالق بد داریم (دکتر فورد) مقابل این خالق خوب قرار میگیرد، یک هفتتیرکش سیاه پوش، بزن بهادر و همه فن حریف داریم که بی مغز همه را با گلوله آبکش میکند و با بازی بسیار فاجعه و بدِ «اد هریس» (Ed Harris) جدی که نمیشود هیچ، کمدی هم میشود! اوه راستی! یک خانم بیپروا و طناز را داریم (میو) که وقتی به قدرت خودآگاهیاش پی میبرد، دست به کارهای عجیب و غریبی میزند که با هیچ عقل سلیمی جور در نمیآید. تقریبا نزدیک به سه ایپزود در سریال، میو دو تکنسین پارک را سر کار میگذارد و در آخر هم کسی متوجه این همه مسخره بازیاش نمیشود. برهنه روی تخت مینشیند، سخنرانی کرده و گلو پاره میکند، بی آنکه بدانیم چرا. دو خدمه عزیز هم آنقدر خنگول تشریف دارند که بی چون و چرا به حرفهایش گوش میدهند! آخر روی چه حسابی؟ چه منطقی؟ چه عقل سلیمی؟ در سه اپیزود میو برای خودش همه کار میکند و کسی هم صدایش در نمیآید! یعنی در این پارک با آن همه عظمت و حساب و کتابش، همه آنقدر ابله هستند که متوجه این موضوع نشوند؟ سریال قصدش شوخی است؟!
عینا چنین بساطی را در Person of Interest نیز شاهد هستیم. یک خدای خوب و اخلاقمدار داریم (هارولد فینچ)، یک خدای بد ذات و شیطانی داریم (آقای گریر)، یک بزن بهادر و بی اعصاب داریم که بی جهت همه را میکشد (جان ریس)، یک خانم خشن و روانی داریم (روت) که بی جهت برای همه شاخ و شانه میکشد. جناب نولان عزیز تنها تعدادی تیپ را میشناسد که عینا آنها را در آثار خود تکرار میکند بی آنکه بدانیم دقیقا کارکرد این تیپ آدمها در سریال چیست. وقتی کارگردان نمیداند شخصیتهایش (بخوانید تیپ) را در چه موقعیتهایی قرار داده و از پس این موقعیتها، چه چالش و محتوایی را برای موضوع سریال خلق کند تنها به تزریق چند تیپِ کاریکاتوری بسنده میکند که خیلی سریع دستشان برای مخاطب رو میشود. سریال وست ورلد شخصیتی ندارد، تنها چند تیپ تکراری دارد که پیشتر دیدهایم.
باید گفت سریال وست ورلد دقیقا یک Person of interest دیگر از نولان است این بار اما خوش رنگ و لعابتر که پشت نام HBO و بازیگران مطرح پنهان شده است. سریال وست ورلد فلسفینمایی میکند برای «فلسفی» نشان دادن خود ، اکشن بازی بی مغز راه میاندازد برای «اکشن» نشان دادن خود، صحنههای جنسی نشان میدهد برای عشقی مبتذل که «دراماتیک» بودن را به یدک بکشد. همچنان ماتریکس اکشن بهتر و منطقیتری را ارائه میدهد و ادیسه فضایی، در زمانی کمتر ماهیت هوش مصنوعی را بهتر میشکافد. حتی اگر بخواهیم از منظر جنسیتی نیز به مقوله هوش مصنوعی نگاه کنیم، همچنان فیلمهایی نظیر Her و Ex Machina از پس اینکار بهتر برخواهند آمد، نه به شکلی مبتذل و مشمئزکننده که در این سریال میبینیم. سریال وست ورلد میخواهد همه چیز باشد ولی هیچ میشود. حداکثر کاری که سریال وست ورلد از پس آن برخواهد آمد، حل شدن بخشی از کلاف معماییاش در اپیزود پایانی است و ارضای مخاطب از بابت دانستن آنها، هرچند پایانی که پیشاپیش لو میرود. آیا دکتر فورد از بین میرود؟ با درصد بالایی از اطمینان میتوان گفت خیر! پس تعلیق و سوالی هم برای فصل بعدی در کار نیست جز اینکه احتمالا باید شاهد یک بزن و بکش آبکی دیگر از HBO باشیم. آیا نمیدانستیم که میزبانها بلاخره شورش میکنند؟ همه چیز زودتر از سریال لو میرود. سریال وست ورلد عقبتر از مخاطبش حرکت میکند، مخاطبی که به دنبال محتوای اکشن، جنسی یا عاشقانه کم ارزش است، فارق از اینکه این محتواها در خدمت موضوع یا قصه است. سریال وست ورلد یک سریال فاقد ارزش برای دیدن و وقت گذاشتن است.
54 دیدگاه
Stan
جالبه هیچکس درباره این مقاله نظری نداده! خیلی خوب هردو سریال رو کوبیدید! اول مقاله فرمودید نیمه خالی لیوان سریال وست ورلد، بجاش کل لیوان سریال وست ورلد رو خالی بیان کردید. با اکثر چیزها موافقم، ولی درباره اینکه نوشته بودین این سریال فقط فلسفی نما هست مخالفم. فلسفه تنها به چند تا دیالوگ نیست. کسانی ک این سریال رو فلسفی میدونند نه فقط بخاطر چند تا دیالوگ فلسفه نما! بلکه بخاطر ماهیت سریال این رو میگن. شاید بنظر بیاد ماهیت سریال داره درباره انسان و غیر انسان و رسیدن اونها به خودآگاهی باشه. اما این غیر انسان ها، سمبول هایی از خود ما انسان ها هستند. و انسان های اونجا سمبولی از خدا و دمو دستگاهش. خیلی طولانی و حوصله سر بر میشه اگر بخام توضیح بدم! در ضمن! سریال پرسون اف اینترست شاید عیب هایی داشت. اما جان ی بزن بهادر ک همرو میکشه نبود. بلکه شخصیت پردازی عمیق و قابل لمسی هم داشت و بی دلیلم همرو نمیکشت! روانی بودن روت و اونهمه دشمنیش با مردم اغراق بیش از حد بود اما ماهیتش و انسش با غیر انسان ها (با توجه گذشتش )نقطه ی قوت شخصیتش بود و باعث میشد اونقدر ها بد ک گفتید نباشه. در کل، اثری واقعا زیبا اما نه بی نقص بود.هردو سریال! متاسفانه در مقاله کلا هردو سریال و پوچ جلوه دادید! من اصلا تعصبی روی نولان ها ندارم ولی واقعا پا روی حق ک نمیشه گذاشت!
یاشار گروسیان
سلام و ممنون از شما بابت شرکت در بحث
«کوبیدن» یک اثر اساسا چیزِ بدی نیست بلکه ذات نقد نیز هست به شرطی که همراه با دلیل و بررسی و تحلیل باشه. همونطوری که تعریف و تمجید از یک اثر اگر بی دلیل باشه، نقد نخواهد بود. هدفِ نقد دیدن نیمه خالی لیوان هست و نه نیمه پر مگر اینکه نیمه پر خیلی توی چشم باشه و ابدا چنین چیزی در رابطه با سریال وست ورلد صدق نمیکنه.
در رابطه با مضمون و موضوعی که فرمودید، موافقم و اتفاقا تو خود متن هم بهش اشاره کردم، اما این مضمون، در حدِ یک مضمون خام و البته تکراری باقی میمونه و ابدا تبدیل به محتوای سریال نمیشه. مضمون سریال شاید فلسفی باشه ولی محتوای سریال اکشن، معمایی و تا حدی هم جنسی هست.
شخصیت پردازی جان به مراتب از اد هریسِ وست ورلد بهتر بود ولی اگر سریال رو تا فصول انتهایی دنبال کرده باشید، جان ریس یک شخصت تخت و Flat باقی میمونه. دقیقا از یک جا به بعد فقط ماشین کشتاره برای اینکه ماهیت اکشن سریال حفظ بشه.
ضمن اینکه به نظرم POI با وجود اینکه سریال بدیه ولی از وست ورلد خیلی خیلی بهتره. با این اوصاف حتی اگر بخوایم مضمون و فقط مضمون رو در نظر بگیریم، باز هم مضامین تو فیلمهایی که نام بردم به مراتب بهتر پرداخته شده، حتی از بعد اکشن و جنسی. بنابراین وست ورلد نسبت به اونها چیز جدیدی که ارائه نمیده هیچ، خیلی عقبتر هم هست. وست ورلد یک سریال کمتر از معمولی هست ولی ابدا لیاقت این همه تحویل رو نداشت، خصوصا میان کاربران ایرانی.
ممنون و پوزش بابت طولانی شدن کامنت 🙂
Danken
درود بر شما
نقد و بررسی شما را در این وبسایت با دقت مطالعه کردم .
میتوانم بگویم زندگیم با فیلم و سریال عجین شده و معمولا بعد از دیدن هر فیلم و سریالی نقد آن را نیز مطالعه میکنم اما بعد از این همه مدت مطالعه نقد هایی که از فیلم ها و سریال های متنوع داشتم این نقد برایم تا حدودی متفاوت بود میتوانم بگویم بچگانه بود .
همان طور که از نام آن مشخص است westworld یعنی دنیای غرب پس برای من شرقی شاید دیدن صحنه های عریان کمی عجیب و یا حتی شرم آور باشد اما این ظاهر قضیه است دنیای غرب برای مصریان باستان دنیای بعد از مرگ است و این اولین نکته فلسفی سریال است چیزی که بارها و بارها در سریال به آن اشاره می شود و شما به سادگی از کنار آن عبور کردید. دنیای غرب یعنی خود فلسفه یعنی زادگاه فلسفه همان طور که عرفان را از شرق میدانند فلسفه را از غرب آن وقت شما در نقد خود اشاره به غیر فلسفی بودن سریال کردید؟ جالب است. برادران نولان را اگر نگوییم همه ، دوست داران سینما به خوبی می شناسند و کارنامه خوب انها را حداقل در این چند سال اخیر مطالعه کرده اند و میدانند که وقتی نام آنها در انتهای فیلم یا سریالی می اید یعنی حرف و ایده ی جدیدی در میان است. سریال در همان قسمت ابتدایی مخاطب فریب خورده از دیدگاه شما را به سرعت پای سریال نگه میدارد چرا که پای هویت به میان می اید آنجایی که پدر دلورس میپرسد سوالی که همیشه با آدمی بوده من کیستم و اینجا چه میکنم؟ آنوقت شما فلسفی بودن سریال را با دیدن چند صحنه عریان در چند سکانس سریال زیر سوال میبرید؟
همین عریان بودن آدم های سریال نیز خود فلسفه ی خاص خود را دارد اینکه عریانی دوری از ریا و دو چهرگی و صراحت و فاش گویی در ذهن و زبان اینکه پرده پوشی و پرده نشینی در کار نیست.همین صحنه های عریان از دید فاحشه های مغزی جز چند صحنه هیجانی نیست اما در عمق خود سخنی دیگر دارد.
باشد کلام بیشتر از این به درازا نکشد . دیدن دوباره این سریال برای سطحی نگرانی چون شما لازم و حتی اجباری است
ahmad
منم با Stan موافقم. ولی بازم بابت نقد ممنون
hamidrj
سلام
من هم تا حدودی با نقد شما موافقم
چون واقعا دلیل اینهمه برهنگی که واقعا حال بهم زن هستن رو نمیفهمم و من که چشمم رو موقع اومدن این صحنه های کاملا برهنه برمیگردوندم,
لااقل از مانکن پلاستیکی و کامپیوتری هم استفاده نکردن , و دلیل مهمتر اینکه بعد از پایان فصل اول اصلا برای هیچ کدوم از کاراکترها و داستان حس دلتنگی و هیجان ندارم که مثلا منتظر فصل بعد باشم ,
از اول تا آخر سریال , موش و گربه بازی درآوردن و تموم شد , الکی گندش کردن ,
مثلا چند فصل اول سریال لاست یا واکینگ دد یا کل سریال بریکینگ بد و… رو در نظر بگیرید
ati
بهتر این بود به جای وقت گزاشتن و نوشتن بیخود اطلاعات فلسفی و روانشناسی خودتون رو بالا میبردید بعد نقد میکردید.این سریال هر دیالوگش فکر شده س ،نطریه های مختلف متافیزیکی رو داراست، نمودارهای روانشناسی که دراین سریال استفاده شده برگرفته از کتابهای معروف شخصیت شناسی در حوزه روانشناسی هست،اینجا جای بحث نییت و نمیخوام جواب طولانی بدم بهتون ،ولی با نقدتون نشون دادید خیلی سطحینگر هستید،شما از دیدن فیلم های عاشقانه ساده بیشتر تجاوز نکنید چون در حد درکتون نیست.
themrgod
دوست عزیز سلام
مدتی هست که نقد های شمارو مطالعه میکنم
و احساس میکنم که طی زمان متاسفانه نقد های شما ضعیف و بیشتر شبیه به نظرات و نقد هایی کاملا شخصی و دور از نقد حرفه ای است
همچنین از طریق کلمات به کار برده شما در متن این برداشت که یک منتقد حرفه ای فیلم را نقد کرده از ذهن دور میشود
با آرزو موفقیت برای شما
یاشار گروسیان
سلام و ممنون از نظرتون
نقد همیشه بازتابدهنده نظرات شخصی فرد منتقد هست و اساسا مدیوم نقد تا حد زیادی شخصی نیز هست. نقد یک پدیده شخصی است و نه عمومی ولی برای عموم است. نقد از قاعده و فرمول از پیش تعیین شده و مدونی، آثار رو بررسی نمیکند بلکه نظر شخص نسبت به یک اثر رو همراه با دلیل و استدلال بازتاب میده. نقد حرفهای نقدی هست که از استدلالهای قویتری برخوردار باشه و به همان میزان، اگر استدلالهای نقد سستتر باشه، نقد مورد نظر ضعیف و غیرحرفهای خواهد بود. بنابراین پیشنهاد من این هست که چنانچه نقد من رو ضعیف و غیرحرفهای میدونید، خوشحال میشم تا ایرادهای مورد نظرتون رو به نقد و شیوه استدلال من وارد کنید. اتفاقا من از نظرات مخالف بیشتر استقبال میکنم اما مخالفتِ مستدل و نه کلیگویی.
در رابطه با کلمات به کار برده شده باید گفت که این واژهها تماما در مدیوم نقد استفاده میشن و چه بسا نقدهای حتی غیرفارسی که احتمالا از نظر شما حرفای نیز هستند، وجود دارند که از واژههای به مراتب تندتر و برندهتری استفاده میکنند.
ممنون از توجهتون و موفق باشید
Sisanboy
اینجا در مورد نیمه پر نقدت میگم و توی نظر بعدی نیمه خالی: مقایسه این فیلم با شخص موردنظر جالب بود چون تا الان من بیشتر مقایسه شخصیت های داستان رو با سریال تخت پادشاهی دیده بودم و اتفاقا خودم میخواستم بگم شخص مورد نظر فیلمی نزدیک تر به دنیای غرب هست. ولی باز توی مقایسه شخصیت های دو تا داستان اشتباه کردی, گروه اصلی “شخص موردنظر” گروهی هستن که درواقع حامی روبات ها هستن, همگی شون, ولی توی دنیای غرب همچین چیزی نیست و اصلا حامی ای به جز فورد که اونم قسمت اخر تازه میفهمی حامی هست وجود نداره, و اساسا نقش های اصلی سریال اغلب رباتن.
این فیلم قوی تر از شخص موردنظر هست و به شدت اصولی تر, توی شخص مورد نظر, اساسا بکش بکش ها جزو ژانر فیلمه و فیلم تنها دنبال مسیله هوش مصنوعی نیست, و نمیشه مقایسه کرد با دنیای غرب.
نکته مثبت دیگری متاسفانه نیافتم, ان شالله در اینده نقدهای مناسبی ازتون ببینیم
Sisanboy
با سلام
نقد بدی بود, توضیح میدم چرا, ولی اول باید بگم درسته نقد نظر شخصیه ولی باید یه اصولی داشته باشه نه اینکه الکی بگید مثلا بازی اد هریس مزخرفه! خب دلیل باید بیارید. در مورد نقدتون, با تمام احترام ازتون میخوام یه بار دیگه سریال رو کامل ببینید و بعد خودتون نقد خودتون رو بخونید تا خنده تون بگیره… چون نقد شما به این دلیل ضعیفه که اصلا درک نکردید سریال رو و بسیار ظاهری و عجولانه نقد کردید. تمام سوالاتی که پرسیدید توی نقد و توی شکل ها, تماما کامل جوابش توی سریال اومده, برای مثال, اینکه اون قطار چرا وایساد و اونا کی بودن و چرا اینطوری شد, توی همون قسمت توضیح میده. در مورد اینکه چرا میو هرکاری دلش میخواد میکنه ولی کسی شک نمیکنه هم باید بگم هم اینکه اخر سریال میفهمی که کلا همه چیز برنامه ریزی شده بود و حتی میو هم فورد میخواست فرار کنه پس برای فورد حذف چند تا دوربین توی بخش تعمیر واقعا کاری نداره. در ضمن درمورد مسایل برهنگی نقد کردید, اگه یه بار دیگه ببینید متوجه میشید که از قسمت ۶ به بعد کلا شاید ۱ یا ۲ صحنه بوده. و اینکه چه نیازی هست که این داستان های …. و بکش بکش ها گفته بشه, باز میگم متوجه سریال نشدی عزیز من, توی سه قسمت اول داره پیش درامد داستان اصلی رو میگه و در همون حین داره شخصیت هاشو باز میکنه و مهم تر از همه داره چرخه داستانی اصلی پارک رو نشون میده, یعنی ال لازو از کجا اومده و چی میشه و یا اون مرده گانگستره از کجا میاد و گاوصندوق میدزده و …. و کاملا کار حرفه ای و بسیار قوی ای بوده این کار فیلم, از منظر فیلمسازی,. شاید بپرسی چرا باید اینکارو بکنه؟ که جواب مشخصه و اونم اینه که داستان جدیدی که در قسمت اخر معرفی میشه بدون پشتوانه شخصیتی ربات هایی که در داستان قدیمی بوده, امکان پذیر نیست. در مورد اینکه السی یا استیوارت چی شدن هم کاملا معلومه که فورد اونا رو دور نگه داشته یا شاید کشته تا داستان جدیدش لو نره چون فهمیده بود اینا شک کردن. لازم به ذکره بهتره از اول که سریال رو میبینی, اینو درنظر بگیری که برنارد رباته و درواقع فورد از تک تک حرفاش اگاهه, خیلی از سوالاتت جواب داده میشه. خلاصه تک تک نقدها, نقد که نبود نظرات اشتباهی بود که داشتی, با یک بار دیدن دوباره سریال برای خودت روشن میشه? یه پیشنهاد: وقتی میبینی فیلمی این همه نقد مثبت میشه, با عجله و غرور نخواه نقدی بکنی که بعدا باعث ناامیدی خودت بشه, بیشتر ببین
یاشار گروسیان
سلام و ممنون از نظرتون
قبل از هرچیزی درخواستم اینه که پیش از نظردهی به دقت متن نقد خوانده بشه و اگر هم نظری داده میشه، انقدر مشوش و درهم و برهم نباشه تا من هم به خوبی متوجه منظورتون بشم.
در بسیاری از بخشهای نظرتون اشاره کردید که برای درک و فهم این سریال لازم هست تا یک بار دیگه دیده بشه. خب این اصلا ویژگی خوبی نیست بلکه یک ویژگی به شدت منفی برای سریال تلقی میشه. سریال در مدیوم سینما کار میکنه و اگر واقعا حرفی برای گفتن وجود داشته باشه، در همون بار اول باید گفته بشه. ما با مدیوم ادبیات سروکار نداریم که اگر جایی رو متوجه نشدیم، چند صحفه به عقب برگردیم.
در مورد حفرههایی که درون فیلمنامه بهش اشاره کردم (اگر واقعا فیلمنامهای در کار باشه)، به نظر میاد شما همه رو با دلایل بیرون از متن توجیه کردید. مثلا از کار انداختن دوربینها توسط فورد یا چراییِ گم شدن السی و همکارش، توجیه مخاطب برای پر کردن این حفرههاست درحالی از درونِ سریال ابدا اشارهای به این موضوعات نشده. در مدیوم سینما، چیزی از بیرون به درونِ اثر الصاق نخواهد شد و چیزی هم پیشینی مفروض گرفته نمیشه. من هم میتوانستم مثل خیلی از مخاطبهای هایپ شده، از ردیت و فرومهای خارجی، تئوری ببافم و این همه ایراد رو توجیه کنم، ولی کار من نقد از درونِ اثر هست، نه اراجیف بافتن از بیرون به اثر.
در رابطه با بخشی که به نمرات اشاره کردید، اتفاقا سریال وست ورلد اصلا هم توسط منتقدین تحویل گرفته نشده و خیلی از نقدهای غیرفارسی وجود داشتهاند که انتقدهایِ به مراتب تندتر و بی رحمانهتری به سریال وارد کردهاند. پس از شما میخوام که حتما نقدهای غیر فارسی رو هم مطالعه کنید و به شبهنقدهای کم تعداد رسانههای فارسی زبان بسنده نکنید.
موفق باشید
parham
دوست عزیز از چهرتون مشخص جوان هستید و شور و هیجان نقد کردن در نوشته هاتون جریان داره . با نظرات دوستمون که در بالا صحبت کرد موافقم. کاش این سریال و یک بار دیگر ببینید و از روی یک هیجان کاذب که نشون میده هنوز در ابتدا راه هستید نقد (که البته بگم تخریب بهتره ) نکنید. مطمئنا چون اثر کسی مثل نولان که فیلمنامه های فوق العاده ای داره و اثارش بسیار تحسین شده هستند رو به این شکل نقد کردید کسی از شما تمجید نمیکنه واساسا از شما یک منتقد بزرگ نمیسازه. راهی که آقای فراستی و امثالهم در پیش گرفتند رو ادامه ندهید کما اینکه نقد کردن و دست بردن به آثار چنین افراد بزرگی برای شما که در شروع کار هستید میتونه پله سقوط باشه. به نظرم شما در جایگاهی نیستید که در چنین سایتی به نقد چنین آثاری بپردازید. چون نوشته هاتون به شدت بوی خامی و ناپختگی میده و تحلیل ها و نقدتون بر روی آثار به نظرم فقط در ذهن خودتون دارای چهارچوبی اصولی است. با تشکر. موفق باشید
Alishahi
با شما موافقم.این دست نقدها منو یاده نقدهای منفی سریال لاست البته در ابتدای راه و تعریف و تمجیدهای سریال فرار از زندان میندازه. ناگفته نمونه که بنظر من تمام ده اپیزود این فصل ارزش تنها سه اپیزود رو دارا بود و اصلا با انتظاری که من داشتم هماهنگی نداشت.شاید انتظارات من ازش بیهوده بالا بوده ولی مشتاقانه منتظرم تا از دل این سریال داستانی برگرفته از خلقت انسان بدست آفریدگار،پدید بیاد.ناخوداگاه در هین تماشای سریال بیاد دعوا و کشتی گرفتن خدا و یعقوب افتادم. مرگ فورد به دست مخلوقش منو یاد مرگ خدا در داستانهای اساطیری انداخت. شاید جایگزینی برای لاست اومده باشه،نه بازی تاج و تخت
arash7aloo7
سلام با نقد sisanboy موافقم
اولا که هیچ سریالی رو نباید با سریال دیگه مقایسه کرد.
دوما این سریال با توجه به نوع دیدگاه شما و وسعت بی نهایت افکارتون هست که معنا و مفهوم پیدا میکنه(به شخصه داستان فیلم برای من تازگی نداره چون قبل از اینکه این سریال ساخته بشه بارها به موضوعات و جزییات این فیلم فکر کرده بودم شاید بشه گفت : “پیش زمینه ای برای درک بهتر” داشتم) و اگر به ماهیت کلی فیلم پی ببرید خواه نا خواه صحنه های برهنگی یا اکشن فیلم خودبخود کمرنگ خواهد شد گرچه که فورد هم به این مساله اشاره میکند که آنها حجب و حیا ندارند آنها سردشان نمیشود پس به نظر من کارگردان به چنین صحنه هایی برای طبیعت بخشیدن به داستان کاملا نیاز دارد
sobhan10
اصلا نقد خوبی نبود
شما یه جبهه خیلی بدی گرفتی نسبت به سریال و فقط داری تمام نکته هاشو به نکته های بد و ضعف تبدیل میکنی !!! و این نقد فقط نظر شخصی یک بینندس !
اینکه سریال یه نقصایی داره شکی توش نیست ولی خیلی ازین ایرادایی که گرفتین راجع به یه سری موضوع هاش که خارج از محور اصلی داستان بود ، شاید تو فصل های آینده بهش پرداخته شه و کامل بشه مثل خیلی از سریال ها و داستان ها که تو قسمت های اولی اشاره کوچیکی بهش میکنن و تا پایان کاملش میکنن ( گیم اف ترونز و هری پاتر و خیلیای دیگه) پس این به هیچ وجه ایراد نیست !!
خیلی از صحنه های کشتارو وحشی بازیا و جنسیشم خیلی لازم بود برای تصویر سازیای ناخوداگاه بیننده !
hamidiankia
بسیار متاسفم که نقد چنین سریالی توسط منقدین عامه پسند انجام شده و از همه بدتر که این نقد مورد تایید مدیر سایت قرار گرفته .
تنها تعبیری که میشه از این سریال داشت اینه که داستان اصلی وست ورد نولان ها همراه با فلسفه عمیقشون تو ذهن بیبنده شکل میگیره مثل ویدیو پروجکشنی ک نور خودآگاهی درک عمیق فلسفه اگزیستنسیالیستیو تو پرده ذهن بیننده نمایش میده و تمام بازیگرا عروسکای خیمه شب بازی و سایه هایی از مُثُل افلاطون به تصویر میکشن و همه اینا تنها مکملی برای شکلگیری واقعیت تو ذهن تک تک بینندهای این شاهکارن.
moienfr
نقد رو تا آخر ، بیشترشو خوندم. میتونم بگم یه نقد به شدت آماتورانه بود. نقد نوشتن فقط بد گفتن نیست. نقد نوشتن فقط این نیست که بگیم اینا بد بود. بد بود. به این دلیل بد بود. حتی بعضی جاها نویسنده خودش رو به ندوستن و خنگی میزنه تا بگه فیلم بد بود. مثلا اونجایی که نوشتی:
“دلورس، ویلیام و دوستش به نزد «ال لازو» میرسند، او به آنها میگوید چه خوب که به اینجا رسیدهاید! یک ماموریت خفن برایتان دارم که در صورت انجام، شما را به یک گروه خفنتر که از ناکجا آباد سبز شده است معرفی خواهم کرد تا یک جنگ خونین (واقعا چرا جنگ؟ این جنگ و دعوا دیگر از کجا درآمده است؟) راه بیاندازید! این سه در یک سکانس اکشن به شدت آبکی، ماموریت مورد نظر را انجام داده و با سرقت مواد نیترو گلیسیرین از یک کاروان کم تعداد، آنها را به ال لازو میرسانند، سپس او نیز آنها را به روسپیخانهای فرا میخواند که صحنههای بزرگسالانه کمی هم ندارد. یعنی تنها توجیهِ چراییِ رسیدن به روسپیخانه، نشان دادن همانهایی است که مثلا حضورشان خیلی در سریال مهم است؟!”
اگه فیلم رو درست دیده باشی میفهمی که کارکتر های درون سرزمین وست ورد یا همون میزبان ها جوری ساخته شدن و براشون خط داستانی نوشته شده که مهمان هایی که میان با اونا صحبت کنن و وارد داستان ها و ماجراجوییاشون بشن. جنگی که میگی از کجائه بین بومی های منطقه و ارتش محلی و شورشی هایی که از ارتش جدا شدن. و اون گروهی که میگی از ناکجا آباد اومدن همون شورشی ها ان. و کلا نه فقط ویلیام و دوستش بلکه هر مهمونی که پیش اونا میرفته به این داستان بر میخورده. میگی اون صحنه های جنسی بعدش تو روسپی خانه و صحنه های اکشن بعدش به چه دردی میخوردن. اون تیکه ها مقدمه چینی بود واسه صحنه ای که ویلیام به دوستش کمک نکرد و احساس واقعیش نسبت به اون رو نشون داد و همچنین ادامه داستان دلورسی و ویلیام از همونجا شکل گرفت عزیزم.
خیلی اصرار داری بگی فیلم فلسفی نیست و فقط میگی از دید فرق انسان و ربات این فیلم داره حرف میزنه. این واقعا اشتباه شماست در جایگاه یک نویسنده. اون ربات ها که فکر میکنن از کجا اومدن و به آگاهی میرسن و اون سیستمی که کنترلشون میکنه به نوعی اشاره به انسان و زندگیش داره و به نوعی یکی از اعتقادات جهانیا رو به تصویر میکشه که میگه بعد از مرگ ما دوباره زندگی میکنیم ولی اصلا نمیدونیم که قبلا زندگی کردیم و شاید دقیقا همین زندگی رو ام انجام داده باشیم و بار ها و بار ها همین….. فیلم خیلی پیام ها داره. میگی مثلا فیلم کش میده الکی و بعد تو قسمت هفت میگه برنارد همون آرنولده و یک رباته خودش. خب فیلم میومد اینو قسمت دوم میگفت؟ باید یه داستانی این وسط شکل میگرفت و قضیه ها پیش میومد که آرنولد بودن و ربات بودن برنارد یک چیز عجیب و جذاب باشه. حتی بعدش این سوال پیش میاد که شاید نه تنها برنارد بلکه همه کسایی که اونجا کار میکنن ربات باشن. چون این پارک رو فورد و آرنولد با هم ساختن و بقیه نبودن و بار ها رو این قضیه تاکید میکنه فیلم و……. خیلییی یک طرفه و ضعیف به فیلم نگاه کردی و یکی دیگه از نکات منفی این مقاله این بود که بار ها از لفط شما مخاطبان فریب خورده…. و اینجور حرفا استفاده کردی . یعنی اینطوری بیان میکنی که من یه آدم زرنگم که فهمیدم سریال هیچی نداره و شما مخاطبان فریب خورده این…. کلا اگه بخوام به این نقد نمره بدم از ۱۰ نمره، شاید ۱ بهش بدم. ایشالا در کار های بعدیت بهتر عمل کنی دوست من
dante1111
جو فراستی همه رو گرفته بدجور!
همه توهم نقادی زدن!
توی اکثر کامنتا دوستان جوابیه های خوبی به ایرادات بچه گانه ای که به سریال گرفتید بهتون دادن.
من وارد جزئیات نمیشم چون خود سریال به جای خودش حرف میزنه.
اما یک سوال ، ده ثانیه به این سوال فکر کن لطفا ، به نظر شما نویسندگان این سریال اونقدر احمق بودن که شما بتونید براحتی اینهمه حفره توی کار پیدا کنید؟!
فکر کردید بچه مدرسه ای سناریو رو نوشته؟!
با خوندن نقدت متوجه شدم هییییچ چیز از سریال و حرفش نفهمیدی.
کی گفته موضوع غامض باید ساده بیان شه و موضوع ساده رو باید پیچیده کرد؟ این قانون رو از کجات اوردی؟! وقتی برگمان توی پرسونا به نقد ایدئولوژی دست زد حرفش رو ساده زد؟ وقتی لینچ توی مالهالند درایو خواست از ذهن و تئوری های روانکاوی بگه اونو ساده بیان کرد؟
هزاران مثال دارم ، از بزرگان سینما ، و از آثار موفق تاریخ سینما.
بنده بشخصه نه درگیر کارگاه بازی ها و نه اکشنی شدم ک شما گفتی ، انقدر ذهنم درگیر مفاهیم فیلم بود که هیچ چیز دیگه ای نمیدیدم.
والا ما که سکانس پورنویی توی سریال ندیدیم ، صرفا برهنگی بود که اونهم کاملا در خدمت داستان بود ، ولی انگار اون برهنگی ها بلایی سر شما اورده ک انقدر شاکی هستی.
و مهم تر از همه یچیزو نفهمیدی ، زمانی که در فیلمی از هوش مصنوعی صحبت میشه لزوماً مسئله این نیست که در آینده هوش مصنوعی با ما چه خواهد کرد!! و ما باید چه کنیم!! این برداشت سطحی و اولیه از این مفهومه که شما داشتی.
«مسئله اصلی ما و خالقمون هستیم» ، مسئله اصلی «جبر و اختیار» هست ، مسئله اصلی هویت ماست ، مسئله اصلی چرایی وجود ماست ، و هزاران چیز دیگه که شما ندیدی و نفهمیدی.
نه با صحنه های اکشن هیجان زده شدم نه با برهنگی ها ذوق زده شدم و نه بعد دراماتیک قصه منو گرفت.
اما سه بار طی دیدن این سریال اشکم جاری شد!
مطمئناً دلیلش برای امثال شما مقلدین فراستی قابل فهم نیست …
.
.
.
شما هم دوباره سریالو ببین حفره جدید پیدا کن!!!
f
آقای گروسیان نقد شما رو خوندم به معنای دقیق کلمه انگشت به دهن موندم. چطور ممکنه کسی این سریال رو ببینه و بگه معنای فلسفی نداشت؟ این سریال عمیقا فلسفیه. شما البته درست فرمودید سوال اصلی شاید این باشه که فرق انسان و روبات چیه ولی نه به این شکلی که شما دیدید. بلکه بیننده بیشتر با روبات ها همزاد پنداری میکنه و میگه فرق من با این ربات ها چیه؟ انسان هم در چرخه زندگی خود گیر کرده با خالقی که همه وقایع این دنیا را در کف اختیار خودش داره و بر همه چیز آگاهه. آیا این اخلاقیه که این خالق شاهد رنج مخلوقاتش باشه و دم نزنه و حتی خودش زمینه ساز جنگ ها و بی رحمی ها باشه برای رسیدن به هدفی نا معلوم. معنای زندگی، هدف آفرینش، جبر و اختیار، رضایت و پذیرش تقدیر و البته عشق به زندان بان!، شما اصلا اینها رو ندیدید؟
اتفاقا موضوع این فیلم نه هوش مصنوعی بلکه انسانه. موضوعی که نه نخ نماست نه کلیشه ای سطحی و بی محتوا. بهتره با فکر گشاده تری به تماشای دوباره بنشینید و قدری عمیق تر بیاندیشید.
SoroushY
توی سریال وست ورد، آدم می تونه ابعاد مختلف شخصیت خودش و لایه های زیرین شخصیت خودش رو ببینه، و هرکدوم از کاراکترهای داستان به نوعی شکوفا شده ی یک بعد مشخص یا چند بعد، از ابعاد شخصیتی ماست، پس سریال هم اکشن داره، هم جنسی داره، هم فلسفی و هم سطحی و هم عمیق و… واقعا تاثیر گذاره و متاسفم که این سریال رو کسی که نقد کرده ، مثل اینکه با ذهنیت قبلی خودش اینکارو کرده یا نگاه کرده که بعدا نقد کنه، ولی وست ورد واقعا دریچه های جدیدی رو به دیدگاه آدم باز می کنه، دیدن این دریچه ها مستلزم نداشتن قضاوت از پیش تعیین شده و غرق شدن درون سریاله، عیب سریال اینه که هیجانش کمه و خسته کننده میشه ولی این عیب در مقابل نقاط قوتش اصلا به چشم نمیاد
nader
بارالها! پروردگارا! این اخلاق گند و مزخرف را از عده نه چندان کمی که در این مملکت وجود دارند و شاخشان هم آن مردک روان پریش، فراستی است بگیر که فکر میکنند اگر با بولدوزر از روی هراثر هنری ای که مقبولیت عمومی را درکنار نظر مثبت اکثر کارشناسان ومنتقدین واقعی کسب میکند، رد بشوند و سعی کنند آن را به لطایف الحیل و با سفسطه و قلبمه گویی و یاوه گویی به لجن بکشند ، خودشان بزرگ می شوند!
نه دوست گرامی ! نه بزرگوار! شما یک نگاه به وجهه و جایگاهی که مرشدتان فراستی در میان خاص وعام مردم دارد بینداز شاید بخودت بیایی!
سریالی باچنین فیلمنامه عالی و چفت وبست دار و پر از گره های داستانی و عوامل جذابیت ساز که باعث با ولع دنبال کردن تماشاگر البته دقیق و از نظر بهره هوشی، متوسط وبالاتر می شود ، بازیهایی درخشان و کاملا حرفه ای ، فیلمبرداری چشمنواز و در خیلی صحنه ها کاملا سینمایی و لایق پرده های بزرگ سینما، موسیقی کمنظیر و گوش نواز رامین جوادی این نابغه هموطن و خب صد البته بودجه هنگفت، مدیریت فوق حرفه ای واعتبار شبکه HBO همه و همه یکی از بهترین سریال های سالیان اخیر را باعث شد که برای هر تماشاگر علاقمندی نوید لذتی ناب را درطول چندسال آینده میدهد. خصوصا که با به فصل پایانی نزدیک شدن حماسه GOT ،خیلی ها این غصه را داشتند که بعد از تمام شدن نغمه یخ وآتش چه کنند ! و حالا به لطف پارک پر از عجایب دنیای غرب! نگرانی ایشان برطرف شد! آنوقت در این میانه یک کوچولوی از گرد راه نرسیده میاد ومیخاد با ایرادات پورازغدی وارانه و حسن عباسی آسا! و فراستیانه! بگوید آیییییی جماعت توروخدا ببینید من هم هستم !!1 و خیلی هم خاصم و از هرچه خیلی ها خوششان می آید من چون خاصم! و آماتور هم نیستم و خیلی هم سرم میشه بدم میاد !!! شات ف آپ باااااااااو
سام
خیلی تاثیرگذاره سریالش و واقعا جنبه های فلسفی و روانشناسی داره. یچیزی مثل نهنگ آبی و ذهن مخاطبو درگیر میکنه
مهدی جم
دوست عزیز بنده نقدتون رو خوندم.به شما و نوع دیدگاهتون احترام میزارم.اما باید عرض کنم که شما متاسفانه حتی موضوع اصلی سریال رو درک نکردین.اصلا این سریال هیچ ربطی به هوش مصنوعی نداره و موضوع اصلیش آفرینش انسانه.شما اون قسمتی که دکتر فورد داره در مورد تابلوی میکل آنژ توضیح میده رو باید چندبار ببینید.تو بحث نشون دادن صحنه های بزرگسال هم باید عرض کنم که درسته که خودم ابدا این صحنه ها رو نمیپسندم ولی اصلا انتظار ندارم مجموعه عوامل یک سریال خارجی با توجه به فرهنگ ما سریالشونو بسازن.تمام صحنه های این سریال در خدمت متن بودن و رو هر دیالوگ و پلان کاملا کار شده.اینکه ما چیزی نمیبینیم دلیل بر این نمیشه که چیزی اصلا وجود نداره.با احترام فراوان ازتون تقاضا دارم نقدتون رو کلا حذف کنید،چون باعث گمراه شدن مخاطباتون میشین.امیدوارم با مطالعه بیشتر شاهد نقدهای درست تر و قویتری از شما باشیم.موفق باشید
الکس استندال
نقد آقای گروسیان فوق العاده خوب و حرفهای بود اما به مذاق کسانی که صبح های زود منتظر اومدن سریال بودن خوش نیامده بود، دوستان سریال چند تا ایراد اساسی داره ایراد اول به نظر من نداشتن فیلمنامه منبسطه، فیلمنامه سریال خیلی ضعیفه، در مخاطب کشش ایجاد نمیکنه مخاطب رو تشنه نمیکنه ، مسئله میسازه حل نمیکنه ، در لحظاتی هیجان ایجاد میکنه اما دامنه دار نیست ، اکشن داره اما معنا دار نیست . ( من هزاران ساعت سریال دیدم ولی موقع دیدن این سریال بارها خوابم برد) .
ایراد دیگه سریال اضافه کردن شخصیته که اصلا چرا این شخصیتها میان؟ چرا میمیرن ؟ ما در کجای داستان داریم قدم برمیداریم!؟ آیا داستان هررروز با از خواب بیدارشدن دلوریس آغاز میشه!؟ تئودور کیه!؟ آیا واقعا عاشق دلوریسه!؟ مگس چی بود!؟ چرا بعد دو قسمت از سریال رفت ؟! اگه برنارد واقعا آرنولده پس اون خانواده تو کلبه کی هستن!؟ نقش ترزا تو سریال چی بود !؟ چرا مرد!؟ برای چی اصلا تو سریال بود !؟ ترزا رو از داستان حذف کنید چه اتفاقی میفته!؟
واقعا من با شخصیت سازی این سریال ، با تیپ ها و افراد خیلی مشکل داشتم ، خیلی خام و مبتدیانه نوشته شدن مبتدیانه کشته شدن مبتدیانه مردن
و نکته آخر ، هرچیزی که مخاطب از سریال فهمید توی قسمت آخر بود ( از خط اصلی داستان گرفته تا فلسفه ساخت سریال ) چرا باید سریالی با این همه هزینه برای قسمت آخر یک ساعت و نیم وقت بگذارد تا به مخاطب بفهماند ویلیام که یک عمر در سریال گذرانده فقط به دنبال اسباب بازی کودک آرنولد بوده ، یا به مخاطب بفهماند که ببینبد در تابلوی مایکل آنجلو چه رازی هست!؟ یا به مخاطب بفهماند بمبی که به میزبانان متصل است وابستگی آنها به وست ورد است.
این رو هم بگم به نظر من این سریال به خاطر هزینه زیادی که روی دست شبکه گذاشته باید تبلیغ بشه ، باید نقد های مثبت داشته باشه ، باید بهش وقت داده بشه وگرنه یه افتضاح بزرگ برای شبکه hbo محسوب میشه
علی
اقا عالی گفتی دمت گرم.
heydar
مشکل شما اینه ک فکر میکنن سریال وست ورلد برای توضیح هوش مصنوعی ساخته شده و این موضوع بستر سریاله در حالی ک این جور نیست
درسته سریال در ساختارش در بعضی جاها با مشکل مواجه میشه مثل قضیه میو ک خود شما گفتید هر کاری دلش خواست کرد هیچ کس هم متوجه نشد
در کل بنظرم فعلا برای قضاوت کردن سریال خیلی زوده و باید منتظر فصلای بعدیش باشیم
مطمئن باشید جواب تمام سوال های طرح شده در فصل اول در فصل های بعدی داده میشه
امیر
با تک تک جملاتتون حال کردم،اگر بدور از تعصب های کور کورانه و ترسیدن از نام افراد و شرکت ها قضاوت کنیم بدون هیییچ شکی حتی به یک کلمه از این مقاله نمیشه ایراد گرفت،این اثر متاسفانه اصلا ارزش وقت گذاشتن نداشت
مهرداد
واقعا موافقم
روح اله
دوست عزیز شما که اصلا نمیدونی ماهیت یک سکانس در این فیلم چیه چرا نظر میدی ، مطمئن هستم اصلا چیزی درباره فیلم نمیدونی ، این فیلم تمام فسفر مغز رو میسوزونه جوری که به زمان ساعتی که داره میگذره هم شک میکنی شما اصلا مفهومی از فیلم رو نفهمیدی چسبیدی به سریال person of intrest شما به جای نقد این فیلما همون چارچنگولی رو نقد کنی بهتره من 20 سال خوره سریال و فیلم هستم و تنها فیلمی که اینقدر منو درگیر میکنه وستورلد بوده ، هیچ فیلمی تا به الان اینقدر پر محتوا به بحث انسانیت و روان انسان کار نشده ، اصلا میدونی ویلیام دنبال چی بوده ؟ دنبال اسباب بازی آرنولد؟ واقعا نقدت بدرد کارتون هاچ زنبور عسل میخوره ، زمانی که ویلیام اون هزارتوی اسباب بازی رو پیدا میکنه فورد میگه اصلا هزارتو برای تو نیست و درکش نمیکنی ، شما گیر دادی به یک اکشن بیرون قطار و میگی اصلا اینا کی هستن اینا یک بازی از پیش طراحی شده بودند 30 سال قبل و در زمانی که پارک وست ورلد ساخته شده بود و همون زمان ویلیام مطمئن میشه که دلورس فهم بالایی داره اما باز شک میکنه ولی باز 30 سال بعد میفهمه دلورس تو ذهن نامنظمش باز ویلیام رو به خاطر آورده کلا اون اکشن از اول تا آخرش پرداخت شده شخصیت های دلورس و ویلیام بود نه مضامین سکسی و وسترن بازی های پوچ که مطمئنا اصلا نفهمیدی چه اتفاقی افتاد خلاصه بگم شما اصلا چیزی درباره فیلم نمیدونی و حاظرم قسم بخورم در این فیلم از هر 100 نفر یک نفر میدونه چه شاهکاری در سینما ساخته شده ، هرکی یه سایت زده شده نقد کننده فیلم هزارتا نقد از سایت ها معتبر خوندم (چه نقد مثبت و چه نقد منفی )ولی هیچ سایتی ننوشته این * فیلم ارزش دیدن نداره) من نمیدونم چطوری شماها ارزش میذارید رو فیلم ، اصلا هم ربطی به شبکه و این چیزا نداره یاد بگیرید چطور نقد کنین
یاسر
من این نقد رو الان خوندم واقعا معلومه همینجوری تند تند زدید جلو چندتا صحنه اکشن و سکسی از فیلم و دیدین بعد گیر دادید به چندتا جزییات مثلا سرنوشت السی که اونم تو فصل دوم مشخص میشه و الان ک قسمت هشتم فصل دوم پخش شده خیلی از کلافها داره باز میشه شما انتظار دارین که همون قسمت اول همه چی کاملا واضح بدون هیچ مسئله فرعی گفته بشه وقتی ک سریال اینقدر طرفدار داره و همه با اشتیاق دنبال میکنن و منتظر قسمتهای بعدین تا جواب معماها رو پیدا کنن شما چجوری میگی که نمیتونه مخاطب رو دنبال خودش بکشه و ارزش دیدن نداره کلا توصیه میکنم ک فصل اول رو دوباره با دقت ببینید و فصل دوم رو هم حتما تا الان دیدید ک دیگه نقدی ننوشتید چون کل این نقدتون رفته رو هوا بیشتر احساس کردم یکی از شاگردای فراستی نوشته این نقد و فکر کردین ک اگه هر وقت خلاف جهت حرکت کنید کارتون درسته و یه چیزی سرتون میشه قطعا به هر شکلی این سریال ساخته میشد هر بازیگری هر کارگردانی ک میداشت امثال فراستی میان میگن افتضاح بود یا بد بد بود فرم نداره داستان نداره یه کم بدتر از بده و …. یعنی ما خیلی خفنیم
sh.noi
تنها چیزی که از این متن نسبتا دراز و طویل بدست اوردم که تقریبا هر ۴-۵ جمله بهش اشاره مستقیم میشد این بود که وست وراد سریال بیخودیه که میخواد خودش رو یه اثر جذاب و فلسفی … نظون بده. نگارنده این نقد دقیقا مثل نقدی که به سریال وارد کرد یک جمله کلیدی شروع و یک جمله کلیدی پایانی داشت و فقط یعی کرد بین این جملات رو پر کنه ( خلاصه نقد وست ورلد کاملا سریال بی خود و مزخرف و خود فلسفه پندار بود), خوب من از دوستانی که نقد رو خوندن و همینطور نگارنده می پرسم ایا به جز این نکاتی که اشاره کردم اگر باقی جملات و توضیحات منتقد رو ازش حذف کنیم خدشه ایی به نقد ایشون وارد میشه؟! هدف نگارنده صرفا مخالفت بوده و بنده به عنوان یک مخاطب حس کردم به شعورم توهین شد.
احمد
صرف نظر از تمام بحث ها
بایک دید عرفانی و فلسفی در عمق داستان اصلی فیلم و تک تک دیالوگ های اصلی سریال ب اوج کمال و پیام این سریال می رسید
رابطه خدا و انسان ؟؟!!
قبل از حیات؟!!
بعد از حیات؟!!!
تکامل و خدا؟!!!
و……
کلا باید سریال رو پنج شش بار دید تا کمی پی برد…
Behnaz
از نقدتون کاملا معلومه که یک سری چارچوب خام تو ذهنتون حک کردین و طبق اون چارچوب میتونید هر اثری رو نقد کنید. تک تک دیالوگاها و سناریو سریال کاملا علمی و فلسفی بود و هر قسمتش برای من یادآور یک تئوری فلسفی و فیزیکی بود،اگر این موضوع برای شما آشکار نبود پس بجای این نقد خام یه خورده مطالعه خودتون رو زیاد کنید چون هدف این سریال و نکته ای که داشت هیچ ربطی به هوش مصنوعی نداشت و کامل به رابطه انسان با خدا و چالش هایی که وجود داره پرداخته میشه.
بنظرم هیچ نکته ای و سوالی تو سریال بی جواب نموند و اگر شما با دقت و علاقه سریال رو دنبال میکردین همچین برداشت سطحی نداشتین
موفق باشید.
امیر
واقعا این سریال بی ارزش ترین فیلمنامه رو داشت و فقط توجه عامه مردم سطحی نگری که حتی مبانی فلسفه رو نخوندن جلب میکنه…
کاملا باهاتون موافقم ولی در نظر بگیرید شمایی که از بالا دارید نگاه میکنید و نقد میکنید نمیتوند فرد متعصبی که مبهوت شده رو راضی کنید، زاویه دیدشون باعث میشه یه اثر شگرف ببینن در حالی که بی محتوا و بی ارزش بود.
رامین
سلام.با تشکر از شما
به نظرم من نقد شما در مورد این فیلم بسیار بسیار اشتباه ست. چون اساسا این فیلم اصلا نمیخواد رابطه میان انسان و ربات رو به چالش بکشه. در واقع میخواد کل جهان رو که ما درآن زندگی میکنیم و سوالات بی پاسخی که کسی جواب گو نیست رو به چالش میکشه. واقعا به کارگردان این فیلم آفرین میگم. به نظرم نقد جنابعالی بیشتر از این که در مورد فیلم باشه در مورد افکارتان هست که این فیلم رو بر خلاف افکارتان و چیزهایی که پدرماردان ما به ما گفتن رو میدونید. آیا تا حالا شده جایی باشید و در همون موقع بگید به خودتان که من قبلا اینجا بودم
برای من زیاد اتفاق افتاده و من هر موقع به کسی گفتم میگفت که تو خواب قبلا دیدید که اصلا برای من قابل درک نبود این فیلم به یکی از سوالهایی که من هنوز در پی جوابش رو بودم رو به چالش کشید و خیلی از سوالات دیگر در مورد اصل وجود انسان و حیوان و غیره…
Shahin
سلام
بزرگوار امتیاز این سریال در imdb ۸.۸، با ۳۵۰ هزار نفر رای دهنده اگه ذهنت نمیتونه پازل فیلم رو تصور کنه و دقایقی خیالبافی کنه مشکلی نیست. بلاتشبیه من احساس میکنم با این مدل نقد باید از پروردگار هم بدلیل نقش های خوب و بد مثل هم در دنیاوتاریخ و مبهم بودن حکمت ها و اتفاقات شاکی باشی و همش بگی آخرش که چی. خب برادر آخرش هیچی. یه سریال برای طیف متنوعی از مخاطبین که موفق بوده، انتظار نداری که ۲۰۰۰ سال حکمت و فلسفه و روانشناسی رو توی ۱۰ قسمت حلاجی کنی.
علی
اقا نقد خوبی بود. به نظرم این سریال هیاهو بسیار برای هیچه. مشکل اصلی اینه که سریال همش از ما جلوتره و این رو نه بر اساس غافلگیری که بر اساس رو کردن بخش علمی جدید مطرح میکنه. یعنی مخاطب هیچ مشارکتی در خلق داستان نداره و همش باید منفعلانه ببینه نویسنده چطوری با رو کردن یه وجه فنی جدید از دنیای ربات ها ما رو منکوب میکنه.من از قسمت سوم به بعد فقط میبینم که بگم دیدم. به نظرم همه حرفو میشه با تمثیل چوپان دروغگو گفت. داستان این سریال مثل داستان چوپان دروغگو است. اینقدر که متن ما را فریب می دهد که از یه جایی ترجیح میدهیم که وارد این بازی نشویم. جالبه خیلی از هواداران فصل یک نوشتن که دوش بده. ببینین که اون دیگه چیه. دعا کنین بتونم تا اخر یک رو تحمل کنم ببینمش!
علی
امیر خان یه عده طوری از فلسفی بودن کار حرف میزنن انگار که نولان هستی و زمان هایدگر رو نوشته! دوستان هوادار! نزدیک به ۴۰ سال پیش بلید رانر ساخته شد که توش شبیه سازی شده ها به آگاهی میرسن و شورش میکنن. حالا این ایده رو با فیلم وسترن درجه سه دنیای غرب با بازی یول برینر ترکیب کن و علائق همیشگی نولان ها به خاطره( ممنتو و inception) رو چاشنیش کن میشه وست ورد! نویسنده نقد هم تلاششو کرده متوسط بودن کار رو نشون بده!
امیرحسین
مقالتون رو خوندم، خسته نباشی، ولی بی زحمت عنوانه مقاله رو با متنش یکی کنید، بهتره به جای نقد بنویسید مثلا عدم درک من از یک سریال،
رامیار
شما تو این نقد نباید فقط قسمت خالی لیوان و مورد انتقاد قرار داد بلکه باید نیمه پر لیوان را در نظر بگیرید مخصوصا برای کسایی که سریال شروع نکردند و با این نقد می خوان ببینند آیا ارزش دیدن داره یا نه. اول اینکه صحنه های اکشن و جنسی در فیلم دقیقاً چیزی که باید حضور داشته باشه چون مردم به خاطر همین داخل پارک میان تا کارهایی که نمیتونن تو دنیای واقعی خودشون رو انجام بدن اون داخل انجام بدن و حتی داخل فیلم میبینیم که هیئت مدیره به فورد میگه که لازم نیست وارد جزئیات بشی چون مردم برای جزئیات به این پارک نمیان ولی هدف فورد این بود که وارد جزئیات بشه(مخصوصا ارنولد) و یه جور خوداگاهی به وجود بیاره و تو قسمت ۹ فصل اول میبینیم که فورد به برنارد میگه که ذهن انسان یک معیار طلایی نیستش بلکه یک فساده ما انتظار داشتیم شما از این بهتر باشید.!! درسته فیلم میخواد تفاوت بین انسان و ربات ها را مشخص کند یا اینکه بگه چه تفاوتی بین این دو تا وجود دارد تا ذهن بیننده رو درگیر کنه ولی هدفی بالاتر از اینه که خود بیننده میگه خوب شاید این در مورد ما هم صدق میکنه!!! ما از کجا اومدیم ؟؟هدف از خلقت ما چی بوده ؟؟شاید حتی زندگی ما هم یه جور خط داستانیه که خودمون انتخابی
روش نداشتیم!!؟؟؟ این کاملاً یک موضوع فلسفی و کلیشه های باز میکنه واسه بیننده و خط داستانی فیلم نمیشه گفت که این فیلم فلسفی نماس! و البته موضوع فیلم اصلا موضوع پیچیدهای نیست داره روبات ها و تهدیدهایی که ممکنه برای انسان ها در اینده به وجود بیاد بیاد رو بیان میکنه چیزی که پیچیده اش میکنه داستان داخل خود فیلم که باید برای هیجان و اشتیاق به دیدن ادامه فیلم چنین داستانی الزامیت پیدا میکنه. ولی به نظرم تنها قسمتی از فیلم که ضعیف بود خط داستانی میو با اون دوتا تکنسین بود که باید روش کار میکردن چون یکی از خط های اصلیه داستانیه فیلمه.خلاصه قرار نیست که همه چیش عالی و پرفکت باشه مخصوصا سریال ها.
ولی نقد شما از فیلم خیلی تند 😐
پریا
این الان مقالهی نقد و بررسی بود؟ به نظر یه تسویه حساب شخصی با نولان بود!
یا اعتراضات شدید پدری که بچه نوجوانش یه فیلم غیراخلاقی دیده!
نویسنده معتقده نولان نمیدونه چطوری منظورش رو برسونه ولی خودش از نولان بدتره!
واقعا هدف این مقاله چی بود؟ چه حرفی داشت؟ چه نقطه ای از داستان رو روشن کرد؟
حیف وقتی که گذاشتم.
مهسا
من این موضوع را سرچ کردم تا ارزیابی موثری در جهت فهم اثر نولان پیدا کنم اما صد افسوس که خط فکری جهتدار و عقده های شخصی نویسنده مانع از یک پردازش دقیق و موثر از اثر شده است و هرچه تلاش کردم علیرغم حال بد از اینهمه احساس خودبزرگ بینی ادامه بدهم صد افسوس که موفق نشدم!
احمد
واقعا ناراحت هستم از خودم که وقت گذاشتم و نقد شمارو خوندم، شما کی هستید و چرا مینویسید ؟!
قلم شما جوری هست که پر واضح اولین کار تلویزیونی یا حتی میتونم بگم اولین باره که به داستان رو دارید تماشا میکنید .
واقعا باید بگم هیچ چیزی از سریال رو نفهمیدی و کلا تو یک فضای دیگه سیر میکنید .
احسان
نقد تند و سطحی بر سریال داشتید
بنظرم دوبار سریال رو ببینید و ربات ها و دنیای آنها را زندگی خودما ما ببینید .
ربات ها در اصل زندگی خود ماست.
رابطه خالق و مخلوق ، جبر و اختیار ، خودآگاه و ناخودآگاه .
سریال ارزش دیدن دارد . مخصوصا اگر با تفکر و.مقایسه دیده شود ، لذت بخش تره
Z.d
واقعا این حجم از نفهمیدن سریال توی شما موج میزنه خیلی از حرفایی که زدینو میخواسین سریالو زیر سوال ببرین جواب داره ولی مطمعنم وقت گذاشتن واسه جواب دادن ادمی مثه شما فقط تلف کردن وقته چون معلومه شما تنفر بیجا از سریال دارین چون میبینین خیلیا سریالو میفهمن و دوس دارن و چون شما نمیفهمین خیلی ناراحتین و فقط میخواین انتقاد کنین منم اگه بخوام اگاهتون کنم مواجه با انکار شما میشم …
ilya
آقا انصافا دمت گرم منم به قول خودت یک بیننده آماتورم ولی قسمت ششم بود اومدم آزمایش کنم اگر ده دقیقه در میان فیلم رو ببینم واقعا چیزی رو از دست میدم؟
که خب نتیجشو شما تو مقاله نوشته بودی خوب کمر جفت سریالو شکستی
موفق باشی
Aesculapius
ممنون از نقد شما.
گرچه با برخی قسمتاش موافق نبودم ولی از نقدایی که تا حالا دیدم بهتر بود؛ البته همانطور که گفتی نقد نیست؛ همون حرفای طرفدارانی پر و پا قرص سریاله؛ بابا ایناشو که خودمونم دیدیم چهارتا چیز جدید و منفی بگو نه این که تعریف کنی فقط و دهنت باز بمونه. مدام به به و چه چه! عجب سریالی بود که هیچی ازش نفهمیدیم. بزرگی میگفت:«عده ای فکر میکنند هر چی کمتر بفهمم یعنی گوینده آدم خفن تریه». خیلیها فک میکنن چون نویسنده شخصیه به اسم «نولان» پس حتماً یه چیز خفن ساخته که حرف نداره. حالا تو این فضا کسی هم جرأت ندارن یه نکته منفی بگه؛ اگه هم مثل شما گفت همه میکوبن؛ «تو چقدر سطحی نگری؛ واقعاً متأسفم؛ میدونی کی ساخته؟ نولان ساخته بدبخت کم فهم. اصلاً تو چند سالته که کارهای آقای نولان رو نقد میکنی»
الآن که اینو مینویسم فصل سوم سریال تازه تموم شده؛ به نظرم فصل اول از دوتای بعدیش بهتر بود؛ اگه فصل اول به قول شما چهارتا فلسفی نمایی داشت فصل دوم انقدر پیچیده بود که صدای طرفدارا رو هم درآورد، چیز جدیدی هم نداشت؛ البته من لذت بردم ازش. فصل سوم هم جلوههای ویژه به شدت ضعیف و مسخرهای داشت. به هر حال خیلی لذت بردم از نقدتون چون نکتههای منفی رو گفتید؛ نه فقط مثبت که تو نظرات هم فقط بگن آقا دمت گرم.
Azita
با نقدتون اصلا کاری ندارم و قبولش ندارم ولی نمیدونم چرا هر کی میخواد بگه من اهل فیلم و سریالم و خیلی میدونم میاد نولان ها رو میکوبه واقعا نمیدونم چرا اینقدر مخالف این دوتا برادرید اونم با این همه فیلم شاهکار
مصطفی
دمت گرم لب مطلبو گفتی
محمد مهدی
شما همون بهتر نقد نکنی فصل اولش را یک سال پیش دیدم این نقد هم مال چند سال پیش است. نقدتان کلی مشکل داره. فقط یکیش را میگم . شما میگید یک خالق خوب داریم یه بد. ولی اصلا اینطور نیست. فورد تو قسمت آخر دیدیم که اون در واقع میخواست ربات ها خودشون تصمیم بگیرن . آرنولد خودش به دلورس دستور داد بکشدش . ولی فورد. فورد کاری کرد که میوو دلورس خودشون تصمیم بگیرند. سریال ای فصل ش ابر شاهکار بود. شما اصلا سریال را درک نکردی
علی
واقعا متاسفم که این حرف رو میزنم شما یک فرد بیسواد و بدون هیچ اطلاعاتی از سریال مظنون هستید.
نظری هم که دادید که البته نظر نبود انتقاد بود که فقط برای تخریب بود واقعا این انتقاد عاقلانه نبود.
واقعا متاسفم که سریال مظنون رو اینجور برداشت کردید. من به انداره موهای سرم فیلم و سریال تماشا کردم اما هیچوقت فیلمی مثل مظنون توی عمرم ندیدم و مطمئنا دیگه هم نمیبینم.
علی
بزرگترین اشتباهت این بود که گفتی مظنون فقط قسمت اول یک فصل و قسمت اخرش داستان اصلی رو توضیح میده. ولی این سریال سه بخش داشت.
۱: پخش گذشته که مربوط به حال و داستان اصلی میشه.
۲:داستان های فرعی که شاخه های داستان اصلی و (حال:زمان فیلم) هستند.
۳: داستان اصلی فیلم که شخصیت های داستان های فرعی(افراد متفرقه)نیز به شخصیت های اصلی فیلم کمک میکنند.
برداشت من از مظنون یک فیلمه که کامله و بدون عیب و نقصه.
کسی انتقاد از یک سریال بزرگ میکنه که خودش بتونه یک سریال بی عیب و نقص رو حداقل فیلمنامش رو بنویسه. نه یک تماشاگر یا تحلیل گر ساده
امین
سلام به دوستان.تقریبا همه سریالهای ساخته شده ضعفهای ریز و درشتی دارند.مثلا در سریال بریکینگ بد که بنده بهترین سریال در این دسته میدونمش نجات پیدا کردن های دقیقه نودی زیاد دیده میشد و در لحظه اخر قهرمان داستان (اقای وایت)یا کسانی که به ایشون ربط داشتن به طرز نامعقولی از به دام افتادن یا مرگ رهایی پیدا میکردند.در قسمت اخر هم انتقام والتر وایت بیشتر به فیلمهای هندی درجه ۲ شباهت داشت ولی با تمام این ضعفها سریال یک موضوع واحد انسانی را بررسی میکرد و اون هم تفسیر رفتار انسانی در شرایط مختلف بود و نقش وارزش تابو هارو در زندگی بشر مورد بحث قرار میداد وهمچنین هیجان و اتفاقات غیر قابل پیش بینی سریال رو بسیار جذاب کرده بود و دو رده سنی بزرگسال(مردان متاهل مخصوصا)و تینیجرها از دنبال کردن سریال بسیار مشعوف بودند.
ولی در سریال وست ورلد با این همه جلوه های ویژه و پیچیدگی کارگردان نتونست پیام واحدی از فلسفه این سریال به مخاطب بده.از طرفی تماشاگر سعی میکرد این سریال رو به رابطه بشر _خدا مرتبط کنه و از طرفی به رابطه انسان ماشین ولی در هر دو ناکام میموند.بسیاری از رفتارهای کارکترها بی دلیل بود و افراد بی ربط زیادی در سریال وحود داشتند.عقب و حلو رفتن وقایع هم در سریال به بدترین شکل ایجاد شده بود یعنی بیننده حسابی گیج میشد که این صحنه متعلق به قبل؛,حال یا اینده است و به فرض اینکه متوجه هم میشد نتیجه ای نداشت.لذت و انگیزه دو رکن اصلی در داستانها هستن که بیننده یا خواننده یک رمان رو وادار میکنن ادامه داستان رو با پیگیری ببینه یا بخونه.دلوریس با چند نفر رابطه عاشقانه داشت.ویلیام به عنوان سهام دار بزرگ به مدت سی سال در پارک چیکار میکرد؟چرا یک دعفه ادم بدی شد و چرا یکدعفه از دلوریس به حدی متنفر شد که مدام بهش تجاوز کنه و خونوادس رو بکشه.پدر دلوریس خود اگاهیش به کجا رسوندش؟و……..
به نظر من سریال با توجه به بهره مندی از هنرپیشه های بزرگ و هزینه زیاد اصلا موفق نبوده.
با تشکر از سایت خوبتون دوست عزیز بنده با نقد شما بسیار موافقم.
ریدی
خیلی ریدی عزیزم
بهتره بری دربی استقلال و پرسپولیس رو تحلیل کنی
چرا وقتی ذوق هنری و سینمایی نداری ؟ میای فیلم تحلیل میکنی؟ بیکاری؟