اولین چیزی که در مواجه با هر عنوان از سری بازیهای شرلوک هولمز میتوان از خود پرسید، این است که چطور میتوان از یک کارآگاه افسانهای در دوره ویکتوریا، عنوانی را طراحی کرد که مورد قبول مخاطبان باشد. دومین سوال این است که چطور میتوان قدرت تصمیم گیریهای مختلف را به دست یک بازیکن داد تا در نقش یکی از بزرگترین مجریان عدالت عمل کند، تصمیمات درست بگیرد و روند داستانی از پیش تعریف شدهای را پیش ببرد. در ادامه با نقد و بررسی بازی Sherlock Holmes The Devil’s Daughter همراهِ گیمشات باشید.
شاید بسیاری از ما ماجراهای شرلوک هولمز و همکارش واتسون را در کتابها، فیلمها و سریالهای زیادی دیده باشیم؛ همچنین به رغم پیشرفت تکنولوژیهای نوین در پانزده سال اخیر شاهد بازیهایی با مضمونِ کاراگاهی بودیم و شاهد ترقی این رشته از بازیهای ویدئویی در میان سایر عناوین هستیم. این بازیها که در سبک ماجراجوییِ ادونچر (Adventure) و توسط استودیوی گمنامی تحت عنوان «فراگویِرز» (Frogwares) ساخته شده و توسط «بیگبِن اینترکتیو» (BigBen Interactive) منتشر شده است، ماجراهای شرلوک هولمز را در قالب بازیهای ویدیویی دنبال میکند.
در نگاه اول بازی شرلوک هولمز و دختر شیطان، گرافیک زیبا و جلوههای بصری قابل قبولی را ارائه میدهد و داستان بازی نیز در سطح قابل قبولی بهسر میبرد. جایی که شرلوک هولمز افسانهای، باید در منطقه وایت چپل لندن ویکتوریایی، به دنبال مردی بگردد که به طرز مرموزی ناپدیده شده است. سیستم بازی بیشتر به صورت پرسش و پاسخ و گفتگو دنبال میشود. یعنی شما میتوانید با افرادی که در بازی با آنها تعامل دارید صحبت کنید و اطلاعات خود را در زمینه پروندهای که مشغول حل آن هستید، افزایش دهید. چه کاراکترهای اصلی و حتی مردم داخل خیابان از هرکدام میشود اطلاعات به خصوصی را کسب کرد. چه پرسیدن یک آدرس ساده از یک رهگذر در خیابان باشد، چه صحبت با کاراکترهایی که داستان بازی را پیش میبرند. از آنجایی که برای جلوبردن داستان بازی، باید تصمیمات مختلفی بگیرید که هر کدام به نحوی در بازی اثر دارند، “دختر شیطان” گیم پلی چالش برانگیزی را ارائه میدهد. برای بدست آوردن سرنخهای مورد نیاز، باید مکانهای مختلف را به دقت جستجو کنید یا از یاران خود کمک بگیرید، چه دکتر واتسون که همیشه همراه شرلوک بوده، چه پسربچهای که شما را در دنبال کردن اهدافتان یاری میدهد، و حتی سگ وفادارتان.
شرلوک هم از تواناییهای عجیب مخصوص به خودش بهره میبرد. حسی شبیه به «ایگل ویژن» در سری بازی Assassin’s creed که به شما کمک میکند، سرنخها را بهتر پیدا کنید و چیزهایی ببینید که افراد عادی نمیبینند. اگر اهل خواندن اوراق و مدارک نیستید، سمت این بازی نروید؛ چرا که تعداد زیادی از مدارک در بازی وجود دارند که برای پیشرفت در داستان، جمعآوری و مطالعه آنها امری ضروری محسوب میشود. در طول بازی ممکن است تصمیمات اشتباه بگیرید و یا فرد اشتباهی را محکوم کنید، پس مراقب باشید که در تصمیمات خود دقت نمایید؛ چراکه در عنوان مذکور، تصمیمات، تأثیر مستقیمی بر روند گیمپلی بازی دارد.
گرافیک بازی هم چشمنواز است و طبیعت بازی جلوههای زیبایی را به نمایش میکشد. بار دیگر وارد لندن ویکتوریایی میشویم و ماجراهایمان را در آن آغاز میکنیم. شاید بهتر باشد بار دیگر به یکی از بازیهای شرکت فرانسوی یوبیسافت مراجعه کنیم؛ Assassin’s Creed Syndicate که در محدوده زمانی بسیار نزدیکی با این بازی قرار دارد و همچنین وقایع بازی در لندن دنبال میشود. بهصراحت میتوان گفت حتی این دو بازی در خیلی از جلوههای گرافیکی برابر هستند و تجربه تقریبا مشابهی را به نمایش میگذارند. اما AC یک بازی جهان باز و اکشن ماجرایی است که در آن پارکور و بالا رفتن از ساختمان و به همین خاطر Draw Distance بالا، به یک عرف تبدیل شده است. در کل، گرافیک بازی در سطح خوب و حتی خیلی خوب قرار دارد و تکسچرها و مدلهای سه بعدی به خوبی طراحی و رندر شدهاند؛ همین ویژگی موجب میشود که تجربه بهتر و لذت بخشتری از بازی داشته باشیم و متناسب به همین موضوع تأثیرات مستقیم آن را بر طبیعت بازی حس کنیم. شهر به خوبی در بازی نشان داده شده است. شما بدبختی قشر فقیر، زندگی طبقه متوسط، و ریخت و پاشهای اشرافیان را میتوانید به وضوح ببینید. این خود یکی از نکات مثبت گرافیک بازی است. بافتهای محیطی بسیار با کیفیت هستند؛ اما تکسچرهای صورت کاراکترها، تعریفی ندارد و حتی کمی از استانداردهای کنونی نسل هشت هم عقبتر است و مانند این است که بازی برای سال ۲۰۱۴ عرضه شده باشد. متاسفانه صورت کاراکترها آنچنان که باید مطابق با گرافیک چشم نواز بازی نبود. طرز گرفتن و جمعآوری مدارک هم به مانند بازیهای قدیمی ایجاد شده است؛ روی مدرک فوکوس و آن را انتخاب میکنید و مدارک روی هوا شناور شده و به فهرست مدارک شما میروند؛ هیچ نشانهای از شرلوک نیست، فقط اجسام و مدارک به طرز سحرآمیز شناور و ناپدید میشوند. بله، این مورد اصلا برای ما جالب نبود و انتظار بیشتری از سازندگان در این مورد داشتیم.
همانطور که قبلا گفته شد، برای رسیدن به نتیجه قابل قول نیاز به سرنخ دارید. اما بعضی از این سرنخها به راحتی به دست نمیآیند و نیاز به وسایل جانبی احساس میشود. به عنوان یک نمونه ساده، در بعضی از مکانها نیاز به نور برای بررسی شواهد و مشاهدات خود دارید و به همین دلیل به یک منبع نور مانند شمع و یا وسایلی از این قبیل نیازمند خواهید بود. خوشبختانه بازی دست شما را در این مورد باز گذاشته است و مانند برخی بازیها، نیازی نیست به دنبال یک وسیله کوچک ساعتها از وقتتان را صرف کنید.
برای بدست آوردن شواهد بیشتر میتوان به مکانهای عمومی مراجعه کرد، مثلا به بارها یا کافههای لندن رفت. جایی که افراد مختلف به همراه دوستان و آشنایان خود، در مورد مسائل مختلف بحث و گفت و گو میکنند و یا درباره واقعه یا موضوعی به یکدیگر اطلاع میدهند. منبعی از اطلاعات که میتوان با کمی کارآگاه بازی، به آن دست یافت. حتی شرلوک این توانایی را دارد تا براساس حالت بدن یکی از کاراکترهای بازی، حدسهایی بزند و همین مهم در طول بازی بسیار به کارتان خواهد آمد. یکی دیگر از قابلیتهای جالب بازی کمک گرفتن از سگ شرلوک در حل معما هاست. حتی در برخی قسمتهای بازی، میتوانید کنترل سگتان را به دست بگیرید (!) و از آن برای حل معماها استفاده کنید.
انواع و اقسام رویدادهای تصادفی و ویژگیهای جدید در بازی اعمال شدهاند که ممکن بود در صورت ناشی گری سازنده، به گیمپلی بسیار صدمه بزند؛ اما با اینحال سازندگان بازی به خوبی توانستند از ایدههای جدید و قدیمی، برخی الهام گرفته شده از بازیهای دیگر، استفاده کنند و وقایع بازی را مدیریت نمایند. بنابراین از نظر سبک ماجرایی بازی نگران نباشید و از این دیدگاه میتوانم این قول را به شما بدهم که با یک عنوان با کیفیت رو به رو هستید.
ماجراهای داستانی بازی به خودی خود جالب هستند و برای جلوگیری لوث شدن و اسپویل بازی، ما به مبحث داستانی بازی وارد نمیشویم. گفتن همین نکته کافی است که شرلوک هولمز داستان قوی و جالبی را به نمایش میگذارد و بازی کردن آن خالی از لطف نیست. داستان بازی از جایی شروع میشود که پسربچهای به شرلوک مراجعه میکند و از او درخواست میکند پدرش را پیدا کند. شرلوک برای پیدا کردن پدر او، راهی وایت چپل و خانه تام میشود تا شاید سرنخی پیدا کند. در طول تحقیقاتش، مرد عجیب و مشکوکی را مشاهده میکند و همچنین نزد ارباب محلی میرود تا سرنخهایش را تکمیل کند.
همانطور که گفته شد، هدف نهایی هر پرونده، پیدا کردن مدارک برای حل آن است. بنابراین شرلوک از تمامی تواناییهای خود و دستیارانش برای جمعآوری شواهد استفاده میکند. برای مثل ممکن است جستجوی یک مدرک با مخالفت و حتی خشونت سایرین مواجه شود، بنابراین میتوانید روی واتسون با توانایی صحبت کردنش حساب کنید. واتسون میتواند با افراد حاضر در مکان صحبت و سرشان را گرم کرده تا شرلوک بتواند مدارک خود را جمعآوری کند. بازی از منظر گیم پلی، یک اثر با کیفیت و جالب توجه است. اگرچه کم و کاستیهایی در این بخش مشاهده میشود، اما خب اگر از گیم پلی قسمتهای قبلی خوشتان آمد، میتوانید از این عنوان هم لذت ببرید. به بیان سادهتر، گیمپلی که بازی به نمایش میگذارد، کامل نیست و در برخی قسمتها، کم و کاستیهایی مشاهده میشود؛ بازی نمیتواند یک گیمپلی انقلابی و عالی را ارائه کند؛ اما، میتواند برای طرفداران سری لذت بخش باشد.
از منظر شخصیت پردازی میتوان گفت که کاراکتر شرلوک هولمز، کمی نرمتر شده است؛ و مثل قسمتهای قبلی، بسیار مؤدب و درونگرا نیست. در عوض، در “دختر شیطان”، کاراکتر شرلوک، تغییرات زیادی پیدا کرده است؛ چه از نظر چهره او، که شبیه یکی از بازیگران مشهور سینما، جان هم، John Hamm، طراحی شده تا اینکه او بیشتر با مردم صحبت میکند و به نظر اجتماعیتر برخورد میکند. این تغییرات از نظر منتقد، هیچگونه ضرری به شخصیت شرلوک هولمز نزده است، بلکه او را بیشتر قابل درک کرده و حس بهتری به بازیکن میدهد. به غیر از شخصیت شرلوک و شخصیتهای اصلی، متاسفانه کاراکترهای فرعی بازی، کشش و گیرایی زیادی ندارند و نمیتوان شخصیت پردازی آنها را عالی دانست.
موسیقی و صداگذاری در بازی، یکی از نشانههای آشکار کم کاری سازنده بود. صداگذاری برای برخی از شخصیتها واقعا جالب نبود. در واقع غیر از شخصیتهای اصلی که از صدای قابل قبولی داشتند، دیگر کاراکترها از صدای جالبی برخوردار نبودند. موسیقی هم در بازی اصلا به جشم نمیآید و اگر برای بازی اصلا ترک صوتی نمیگذاشتند جالبتر میشد. آن موسیقیای هم که در بازی وجود دارد، حالت مرموز و آرام و با صدای بسیار کمی پخش میشود.
شرلوک هولمز همیشه در نزد مردم به عنوان یکی از بهترین کارآگاهان دنیا شناخته میشود. حتی اگر این شخصیت افسانهای باشد، بازهم نزد طرفدارانش از احترام خاصی برخوردار است. حال که پانزده سال است علاوه بر فیلمها و سریالها و همچنین کتاب شرلوک هولمز، سری بازیهای ویدیویی آن هم عرضه میشود تا علاقه مندان به دنیای شرلوک هولمز بتوانند از آن در دنیای بازیهای ویدئویی نیز لذت ببرند. سری بازیهایی که با احتساب Sherlock Holmes: devil’s daughter، تا به حال یازده نسخه از آن عرضه شده است که نه قسمتهای آنها را استودیوی فراگویِرز ساخته است. این سری همیشه با گیمپلی متنوع و جالبش، و همچنین وجود شخصیتی همانند شرلوک هولمز و ماجراهای هیجان انگیزش، محبوب قشر قابل توجهی از گیمرها بوده؛ اما آخرین نسخه این سری، از نظر ما، آنچنان که باید عالی عمل نکرد و نتوانست در حد و حدود قسمتهای قبلی سری ظاهر شود. حتی چهره تغییر یافته شرلوک که مشابه John Hamm، بازیگر تلویزیونی، شده است و همچنین تغییراتی در شخصیت او که ارتباط با او را آسانتر میکند نیز نتوانسته آنطور که انتظار میرفت شرلوک افسانهای دنیای ما را جذاب جلوه دهد. شاید این عملکرد ضعیف، به خاطر حرکات مصنوعی و قدیمی کاراکترهای بازی باشد که هنوز هم به نسخههای قبلی وفادار ماندهاند و چندان صحنههای جالبی ایجاد نمیکنند، باشد. شاید هم برای صداگذاری ضعیف در برخی قسمتها، بازی را آنطور که باید نشان ندادهاند.
در هر حال آخرین نسخه از سری شرلوک هولمز نکات مثبت زیادی دارد و در برخی موارد کم کاریهای سازندگان، سبب شده تا این محاسن کمتر به چشم بیایند. اما اگر از نسخههای قبلی این سری لذت بردهاید، دخترِ شیطان هم میتواند گزینه مناسبی برای بازی کردن باشد.