در ادامه با نقد و بررسی نسخه موبایل بازی That Dragon, Cancer همراه گیمشات باشید.
ساختن یک اثر هنری با توجه به مخیلههای ذهنی و ایدههای ساختگی، همیشه سادهتر از تجارب شخصی و وقایع عمدتا دردناک فردی است. این اتفاق برای همگان به شکلی یکسان رخ نمیدهد اما در اغلب موارد، میتوان گفت که بازگو کردن حقایق زندگی برای عامه افراد جامعه، عملی دشوار قلمداد میشود. البته این سختی به معنی زجر کشیدن از خبردار شدن افرادی مختلف نسبت به آن حادثه نیست بلکه فشار وارده، هنگام ساخت اثر و یا نوشتن قصه زندگی تمام وجود آدمی را فرا میگیرد. بازی That Dragon, Cancer ابتدا در سال ۲۰۱۶ برای پیسی و کنسول خانگی Ouya منتشر شد. نسخه iOS نیز در همان سال در فروشگاه اپل به انتشار درآمد و مدتی پیش، بازی برای سیستم عامل اندروید هم عرضه گشت. شاید «رایان گرین» (Ryan Green) و «امی گرین» (Amy Green) که جزو اعضا ارشد استودیو «نامینوس» (Numinous) هستند را بتوان به عنوان تنها زوج بازیسازی محسوب کرد که همراه یکدیگر، تلخترین رخداد زندگیشان را در قالب یک بازی ویدیویی به تصویر کشیدهاند. نگارش نقد بازی That Dragon, Cancer از دشوارترین نوشتههای دوران نویسندگیام محسوب میشد زیرا باید میان ساخته خانواده گرین، مرزی قطور میکشیدم. از زمان توسعه این عنوان تا روز تکمیل پروژه، قطعا مقوله احساس از کالبد بازی جدا نشده و پس از تجربه آن، کماکان میدانستم که با اثری هنری و کاملا دلی مواجه هستم. اما با توجه به وظایف کاری و رسالت نقد، میبایست مباحث عاطفی را کنار میگذاشتم و بازی را همانگونه که هست برای مخاطب میشکافتم که این اتفاق نیز رخ داد.
داستان بازی That Dragon, Cancer به چهار سال از زندگی خانواده گرین، و کودکی ناتمام پسرشان «جوئل» (Joel) اختصاص دارد و تمام حقایق تلخ این زوج را توسط خودشان بازگو میکند. جوئل که حدودا از دوازده ماهگی به نوعی تومور بدخیم و سرطان دچار شده است، مورد قطع امید دکترها قرار میگیرد و چند ماه بیشتر با پایان این زندگی کوتاه فاصله ندارد. طبق اتفاقاتی ناخودآگاه و عجیب، سیستم دفاعی بدن جوئل دچار نوعی مقاومت میشود و مهلت چند ماهه، چهار سال به طول میانجامد. پتانسیل قصه That Dragon, Cancer در جایگاه خوبی قرار دارد و از همان ابتدا، تکلیف خود را با مخاطب روشن میکند. بستر بیماری فرزند یک خانواده جوان، در ذهن بازیکن جالب جلوه میکند و از طرفی دیگر، عمق مفاهیم عاطفی و درونمایه تراژیک آن میتواند بدون کشش تلقی شود و مورد استقبال خیلی از افراد قرار نگیرد. قصه بازی از روندی خطی و کوتاه تشکیل شده و چهار سال زندگی خانواده گرین را، در فلشبکهایی کوتاه و تیتر مانند روایت میکند. شخصیت اصلی بازی That Dragon, Cancer در واقع پدر خانواده یعنی رایان است اما تمام موجودیت داستان را، جوئل شکل میدهد. یکی از نکات مثبت و پرداخت شده قصه، عدم قرارگیری در نقش فردی خاص و اصطلاحا متکلم و مستمعی ثابت است. گاهی از نگاه رایان وقایع تلخ پیش رو را خواهید دید و غم بیماری مهلک فرزند کوچکتان را لمس خواهید کرد. برخی سکانسها را با امی میگذرانید و حتی در یکی از فصول، وارد جلد پرندهای کوچک میشوید تا ناملایمات تاریک خانواده گرین را نظارهگر باشید! داستان بازی That Dragon, Cancer توسط امی و رایان نوشته شده و حقایق روزهای تلخ گذشته، قطعا سهم عظیمی در دیالوگهای احساسی آن دارد. افکار تهی که در سختیها به سراغ زوج مغموم ماجرا میآیند، ابراز محبتهای پر از یاس به جوئل، درگیریهای ذهنی و سوالاتی پوچگرایانه از خدا، امید، ایمان و بسیاری دیگر از مفاهیم انسانی که به روند روایت قصه کوتاه بازی رنگ میبخشند، نقش فراوانی در تاثیرگذاری بر روی مخاطب دارند.
در هر مرحله وارد بخشی از خاطرات رایان و امی با جوئل میشوید تا به تماشای پردهای دیگر از این نمایش کدر بنشینید. فضاسازی محیط از ساختار قابل قبولی برخوردار است و به القا حس رخدادها، کمک وافری میکند. یکی از ایرادات مهم داستان در That Dragon, Cancer عدم وجود ضرباهنگی پرداخت شده و متعادل است. این شلختگی کوتاه در برخی فصول، گاهی منزجر کننده جلوه میکند. برخی اوقات طراحی مراحل با اصل قصه مطابقت ندارد و تصنعی به نظر میرسد. مشکل اصلی به حقیقی بودن مطلب برمیگردد. قصد انکار بعد قوی احساسی داستان را ندارم اما در برخی موارد، ریتم یا بالا میگیرد یا شدیدا افت میکند. به عنوان مثال در فصل بیمارستان که با بازدید از گالری عکس کودکان سرطانی حقیقی همراه است، آرامی ماجرا با ورود امی و انجام مسابقهای شاد همراه جوئل، به طریق قابل قبولی تلفیق میشود. یا آن مینیگیم فوقالعاده که به جوئل قهرمان در یک بازی آرکید اختصاص دارد، به زیبایی حس امید بخشیدن (حتی از نوع واهی) را به مخاطب منتقل میسازد. خصوصا با آن تسلیحات چوبی خانواده گرین و اژدهایی عظیمالجثه! اما این خیزش ریتم و شاید گاهی غلوهای بدون کاربرد که در فصل کلیسا و گریههای جوئل به اوج میرسد، باعث صدمه قصه و عدم پختگی کامل آن شده است.
بازی That Dragon, Cancer در زمینه گیمپلی چندان حرفی برای گفتن ندارد و با توجه به اشاره و کلیک بودن سبک خود، چندان حسابی روی این قسمت باز نکرده است. وجود زاویه دید اول شخص، رنگی تازه به مراحل بخشیده و باعث نوعی تنوع کوچک در روند گیمپلی شده اما کماکان این بخش از بازی، پرداخت چندانی ندارد. با لمس صفحه نمایش و مکانهای مشخص شده، میتوانید حرکت کنید یا با محیط تعامل ایجاد نمایید. تمامی آبجکتهایی که از قابلیت استفاده بهره ببرند و یا دیالوگی برایشان نوشته شده باشد، دارای علائمی مشخص هستند.
بازی نسبت به قصهای خوب و پتانسیلهای موجود، از کوتاهی بیش از حد رنج میبرد. در مدت زمان دو تا دو ساعت و نیم، میتوانید مراحل را به اتمام رسانید و نام سازندگان را مشاهده کنید. قطعا فشارهای روحی و روانی زوج گرین در غم از دست دادن فرزندشان و نگارش داستانی حقیقی، باعث کمکاری آنان در بخش گیمپلی شده است. با توجه به سبک بازی، سازندگان میتوانستند تعدادی پازل محیطی و موازا با قصه را طراحی کنند تا با ایجاد چالشهایی جذاب، زمان گیمپلی کمی به طول انجامد اما هیچ معما خاصی در مراحل وجود ندارد. تنها بخش جذاب گیمپلی را (که مجددا از کوتاهی رنج میبرد) میتوان مینیگیمهای انگشتشمار آن دانست که برای لحظاتی، روند مراحل را از صرفا قصهگو بودن رها میسازد.
بازی That Dragon, Cancer از جلوههای بصری زیبا و گرافیک هنری نسبتا خوبی برخوردار است. مدلهای سه بعدی شخصیتها در کنار برخی وجوه جذاب پیکسلی، با کلیت بازی همخوانی داشته و از عمده بخشهای یکدست این اثر محسوب میشود!
نسخه موبایلی بازی تفاوت خاصی با نخستین عرضه بر روی پیسی ندارد و بدون مشکلی خاص، روان اجرا میشود. رایان گرین زحمات زیادی برای طراحی هنری بازی کشیده و تمامی افکار تلخ سختترین چهار سال عمر خود را، با خلاقیت و چاشنی هنر ترکیب کرده و مفاهیم عمیق بسیاری را با همراهی دیگر اعضای تیم، وارد جلوههای دیداری محیط کرده است. نمیدانم پیانو چه اسرار پنهانی در خود دارد اما گویا ساخته شده تا لحظات مغموم را ابتدا در حواس شنیداری، سپس داخل اذهان تصویرسازی کند. ساخت قطعات موسیقی بر عهده «جان هیلمن» (Jon Hillman) بوده است که به خوبی از پس انتقال بار احساسی داستان برآمده و That Dragon, Cancer از لحاظ بخش موسیقیایی و صدا، نمره قابل قبولی را دریافت میکند. هرچند اگر به جز پیانو و برخی زیر صداهای ویالون، سازهای تلفیقی دیگری به گوش میرسید اتفاقات تازهتری رخ میداد اما در مجموع، قطعات موسیقی بازی ایرادی ندارند. تمام دیالوگها توسط زوج گرین و دیگر افراد فامیلشان صداگذاری شده که به شکل بسیار خوبی انجام شده است. میتوان بارها اوج درد رایان را واضح شنید و از بغضهای پدرانه وی، سختی تولید این پروژه را بیش از پیش درک کرد.
نسخه موبایل بازی That Dragon, Cancer به مانند انتشارات نخست است و همان احساس را به مخاطب منتقل میسازد. روایت قصهای حقیقی از زندگی کوتاه کودکی مبتلا به سرطان و زجرهای والیدن، در زمره آن قصههایی قرار دارد که شاید همیشه جای خالیاش در لیست پر و پیمان آثار هنری و بازیهای ویدیویی مبتنی بر عواطف انسانی حس میشد.
That Dragon, Cancer به هیچ عنوان یک بازی فوقالعاده و کامل محسوب نمیشود و با دید نقد بر اثری ساخته شده در این مدیوم، میتوان خردههایی را به آن وارد ساخت. ولی اگر بخواهیم از آن طرف سکه به ماجرا بنگریم، ارزش زخمهای روحی و روانی این دو بازیساز، در اعداد و نمرات نمیگنجد. با تمام این تفاسیر، میتوانم همراه اطمینانی ساختگی بگویم که اگر امی و رایان گرین در شاخههایی دیگر از هنر مانند موسیقی، ادبیات، سینما و … نیز اشتغال داشتند، خواهان شنیدن داستان تلخ زندگیشان از زبان این رسانه والا بودند.
1 دیدگاه
madman
چقدر جالب بود و چقدر داستان و رنگ بندیش خوب بود
لطفا بازی موبایل های خوب بیشتری اینطوری بررسی کنید