زمانی از فردی که یدی متوسط در بازی کردن داشت (!) شنیدم که ذات اصلی بازیها بهکل منهدم گشته و واژهای بهنام «هنر» مرده است و دیگر هویدا نخواهد شد. حرفش از جهاتی درست بود اما با کلیت آن مخالفام زیرا هنوز هم که هنوز است در بازیهای شاید کوچکتر و حتی کماکان بزرگ، چیزهای ظاهرا حقیری (از نظر عوام) پیدا میشود که شاخههای دیگر هنر نظیر موسیقی، فیلم، ادبیات و … مطلقا توان عرضه آن و در مرحله بعد تاثیر گذاری را نخواهند داشت. این چیزهای یاد شده که به اهل دلاناش شدیدا میچسبد (!) فقط و فقط در قامت بازی قد علم میکنند ولاغیر؛ در ادامه با نقد و بررسی بازی موبایلی Retsnom گیمشات را همراهی کنید.
صعود یا سقوط؟
دختری دارید؛ به بیماری مبتلا گشته، (بیماری رایج حداقل در عالم بازیها که همان زامبی زدگی صدا میزنیماش) حال وخیمی دارد و حال وظیفهتان، سفر به آینده در آیینه داخل دنیایی دیگر برای یافتن پادزهر و بازگرداندن سلامتی وی است. جملاتی بیآرایش که با اجرای بازی برای روشن کردن کلیت فضای قصه در این جهان تاریک، مقابل دیدگان مخاطب نقش میبندند. پیش درآمد بازی از قسمتهای ناب آن بهشمار میرود. هنگامیکه بیخبر از چرایی و علت پایین رفتن خود یا بالا رفتن دیوارها فقط سقوط میکنید برای ورود به عالمی غریب بهخاطر تنها دارایی خود یعنی فرزند (!) داستان نقلی و کم حجم بازی، بدون ابهام خاصی همان ابتدا محتویات جیبهایش را روی میز بازیکن خالی میکند. اما این اصل از قضا خوب، معنای پوچ و توخالی بودن نمیدهد و بازی رفته رفته مخاطب را با میل خود وارد قایق کوچکاش میسازد و بدون هیچ تعارفی، پارو را داخل دست وی جای میدهد تا کاملا دوستانه و در کمال آرامش مقصود کلامش را پیاده کند. لذت بردن بهایی دارد!
قصه با توجه به سبک و ابعاد بازی، رنگ و جلوه پر و پیمانی ندارد و در خدمت محیط و گیمپلی است؛ بهگونهای که هدف را از ابتدا ترسیم، مخاطب را راهی مسیر و هر از چندی با نشان دادن گوشهای از خود، بازیکن را یاد این قضیه میاندازد که کلیت ماجرا را از خاطر نبر زیرا هدفدار در حال حرکتی و همه چیز ختم به پاها و پریدنهای تو نمیشود. داستان کاملا انگیزه لازمه برای پیشبرد مراحل را بهتان خواهد داد و اغراق نیست اگر بگویم دویدنهای ساده پدری با پیراهن اداری سفید رنگ و کراوات رقصان برای بهبود جان فرزند خویش با فصول احساسی The Last Of Us و جول سراسیمه در پی یافتن الی برابری میکند! جریان این قیاس مانند پول هنگفتی بوده که ممکن است داخل پلاستیکی مندرز باشد یا کیف پولی چرمی که طبیعتا ماهیت و ارزش پول عوض نشده فقط ظاهر و جلد تفاوت میآفریند.
محیط بعضا قصهگوی بازی، کمکی است در راستای پی بردن بهوقایع پیش رو، آگاهی از قصد و پیشینه شخصیتهای داخل داستان و … که اگر درون بازی غرق شوید و دستتان را بهنشانه کمک از آب بیرون نیاورید، ببشتر از آنها لذت خواهید برد؛ بهطور کلی داستان سرایی و روایت در Retsnom آن چیزی که دوست دارید در عناوین AAA ببینید نیست. یک مسیر کوچک را تعبیه نموده و بدون قیف، قمپز و ادعا (!) در آن حرکت و مخاطب خاص خودش را راهی این مسیر میکند و درست است که از بطن کلیشهها میآید اما در حد و اندازههای خود، خوب و قابل قبول ظاهر شده و جذابیتش را از دست نخواهد داد.
منار را بجنبان!
هسته اصلی بازی گیمپلی است و باقی اقسام، نقش همان گوشتههای خوش طعم فانی را ایفا میکنند!
مکانیزمهای گیمپلی مملو از سادگی و در عین حال پیچش هستند. گاهی از خود با حالت تعجب سوال خواهید کرد که واقعا سبک و سیاق غریب بازی چیست؟ Retsnom یک سکوبازی دوبعدی است اما وجه تمایز آن با سایر هم سبکهایش، دیدگاه متفاوت و محوریت اصلی گیمپلی میباشد؛ با آغاز نخستین مرحله همه چیز دستگیرتان خواهد شد اما ممکن است در میانه راه کماکان مدهوش باشید و ندانید واقعا با خود و بازی چند چند هستید!
وظیفه اصلی پدر داستان ما عبور از موانع برای نجات دخترش است اما نه مسیر حاضر و آماده بوده و نه گیمپلی خالی و خام جلوه میکند. اطراف محیط بازی با دیوارها، سنگ، بلوک، آجر و … پوشیده شده و با قدرتی خیالی که در اختیار دارید، میبایست مسیر پیش رویتان را هموار سازید. شاید با انجام اولین مرحله از بازی، یاد عنوان خاطره انگیز و محبوب Tetris بیفتید زیرا نوع چینش موانع، جابهجایی آنها برای رسیدن به اهداف و باز کردن راه، شباهتهای وافری به عنوان مذکور دارد. مراحل فوق العاده خاص و متنوعی در جهانهای مختلف بازی وجود دارد و بهندرت پیش خواهد آمد که طراحی مراحل مشابه یکدیگر باشند. اهداف مرحلههای بازی مشخصاند و مقصود نهایی هریک، گشودن دربهای اغلب مخفی شده در دل محیط با استفاده از مکانیک ویژه و ناب بازی است.
گیمپلی Retsnom هیچچیز کم ندارد و طولی نخواهد کشید تا از شما، یک معتاد تمام عیار بسازد! همه چیز در عین سادگی عمیق است و بازی در امر ارتباط برقرار کردن با مخاطب خود، موفق عمل میکند. یکی از نکات مثبت گیمپلی، برملا ساختن ابزارآلات، تواناییها و نکات جالب توجه نهفته در عمق بازی بهمرور زمان است. عریانی در کار نبوده اما بازی رفته رفته بیش از پیش تنپوش تن خود مینماید آن هم نه برای خودنمایی بلکه بهخاطر گرم نگه داشتن فضا و محیط!
پس از گذراندن چند مرحله، دشمن مقابلتان میگذارد و با اهدای اسلحهای جاوید (!) بهتان حق انتخاب اعطا مینماید. خالی کردن گلوله روی بانیان بیماری فرزند یا استفاده از جابهجایی آجرها و له کردنشان لای دیوار و القای حسی لذت بخش؟ انتخاب با شماست.
چالشهای مراحل فوق العاده طراحی شدهاند و پس از ورود به جهانهای دیگر، تفاوت با جهان قبل و طعم سختی را احساس خواهید کرد؛ و از آن لذت بخشتر زمانی است که میبینید بازی میان هر مرحله جای رفتن به فهرست و تکرار دوباره، حق خودکشی را بهتان میدهد تا با کوبیدن سر به سنگ، شاهد مرگ و پاشیدن خون خود باشید برای آزمون و خطایی دیگر! همه چیز در گیمپلی فوق العاده است.
پیکسلهای جاویدان
چندسالی میشود که عناوین کوچک و مستقل روی پلتفرمهای مختلف، عموما از گرافیک هشت بیتی و پیکسلی بهره میبرند. این قضیه خوب است و یادآور خاطرات گذشته اما تا زمانیکه خام و عاری از درون مایه نباشند. سادگی بهعنوان یک اصل مهم در Retsnom قلمداد میشود و کلیت گرافیک پیکسل آرت بازی، روی همین بیآلایشی میچرخد. پیش زمینه ساده و زیبا، شکل دادن به سازهها برای گشودن راه، نم نم باران در دنیایی غریب و ظاهر پدری سرگشته و دلسوز همگی جزو نکات ساده اما برجسته گرافیک بازی بهحساب میآیند. وجود دایرهای روشن که حکم چراغ قوه سیار را ایفا میکند، زیبایی جالبی به محیط بخشیده و باعث میگردد در این تاریکی پدر قصه ما بدرخشد. اما سرانجام چه؟ آیا صبح خواهد رسید یا خیر؟ بیخبرم!
کمی کمکاری در طراحی محیط و اجزا قابل مشاهده است و تیم سازنده میتوانست با خلق محیطی متنوعتر، زیبایی بیشتری به بازی اهدا نماید هرچند این بدین معنا نیست که محیط عاری از تنوع و گرماست ولی میتوانست بهتر از این نیز باشد. کماکان با وجود این ضعف ناچیز، خلاقیت در چینش محیط داخل هر مرحله بسیار خودنمایی کرده و لذت انجام آنها را چند برابر میسازد. طوریکه شاید بعضی اوقات با خود بگویید بهتر شد که گرافیک و موشن کپچرهای هوش از سر پران (!) خلق شدند تا کمی بیشتر قدر سادگی را بدانیم.
هارمونی رویا
در یک جمله اگر بخواهم کل این بخش را خلاصه کنم، باید بگویم که موسیقی بازی فوق العاده است. معمولا سازندگان عناوین مستقل و کوچکتر، روی موسیقی و صداگذاری بازیشان خیلی حساساند زیرا با وجود داستان، گیم پلی و حس و حال عمیق محیطی، فقط چندین قطعه دلنشین و مغموم/مرموز این مجموعه را تکمیل خواهد ساخت. مجددا شاهد هنرنمایی نوای ویالون، پیانو، گیتار و گاها آواهای بسیار زیبا هستیم که همراه دیگر عوامل در این مسیر طویل تنهایمان نخواهند گذاشت. عاشقانه روی قطعات زیبای بازی چشم خواهید بست و برای مدتی از پیشروی در مراحل دست خواهید کشید اگر دلداده این دست عناوین ساده ولی پر مغز باشید. مشکل اصلی این قسمت از بازی بهمانند سایر همکاران خود، عدم وجود صداگذاری، صامت بودن شخصیتها و روایت بهصورت نوشتار است که اگر این مورد در این دست عناوین رفع شود، قطعا بازیهای کاملتری را خواهیم داشت و مخاطبان بیشتری به سوی آنها جذب خواهند شد.
در زمینه نوآوری و حرف تازه، بازی نمره متوسطی خواهد گرفت زیرا داستان کلیشهای دارد که فقط خوب پرداخت شده و قابل هضم است. گیمپلی مکانیک کاملا جذاب و تازهای دارد اما کلیت آن را دیدهایم فقط هسته اصلیاش خوب و راضی کننده جلوه میکند. در زمینه گرافیک، موسیقی و صدا نیز شاهد نوآوری نیستیم و در حد خوب و مقبول ظاهر شدهاند اما نوآوری محسوب نمیشوند.
سخن پایانی
بازی Retsnom عنوان بسیار خوبی است که حداقل در این آشفته بازار بازیهای عموما جفنگ موبایل، ساده میآید، ساده مینشید بر دل و ساده میرود اما شاید از دیده (!) از دل را بعید میدانم. عنوانی که با استفاده از عناصر جذاب نسلهای پیشین و هنر دست خود، دستپختی مشتری پسند رو نمیکند و برای اهل دلهایش بازی ساخته تا یادآوری کند جذابیت همین دور و اطراف است نه داخل مشتی زرق و برق پخته نما.
تا بازیکنان و گیمرها را متوجه این قضیه سازد که بازی خوب میتواند کوچک باشد اما حرف هم بزند بدون وجود زبان و داشتن طباخی!
تا منتقدها بفهمند هدف اصلی بازی از ابتدا سرگرمی بوده و بازیها کتاب فلسفه و سازندگان، دبیر این درس نیستند و هر بازی سادهای که اتفاقا پیام و محتوا نیز دارد، فاقد ارزش نیست!
خوب است اگر کمی بازیها را همان گونه که هستند ببینیم و عوام را به سوی تجربه عناوین مستقل و جمع و جور که اغلب خیلی بیشتر از سهتا آ دارها (!) خطر غرق شدن دارند، تشویق کنیم.