در نقد فیلم جان ویک ۲ (John Wick: Chapter 2)، یکی از آثار اکشن سال ۲۰۱۷، ما را همراهی کنید.
قسمت اول جان ویک که در سال ۲۰۱۴ به اکران در آمد، خیلی زود توانست به یک پدیده در ژانر اکشن تبدیل شود. با اینکه همان داستان «انتقام» و «مردی که در مقابل یک ارتش میایستد و پیروز میشود» را داشتیم اما همه در آن دوره، به یکدیگر تماشای این فیلم را پیشنهاد میکردند. این پیشنهاد به خاطر نوآوری یا خاص بودن آن فیلم نبود، بلکه به این دلیل بود که بعد از مدتها، در این آشفته بازار ژانر اکشن و آثار نازل درجه سه چهار، فیلمی داشتیم که به رسالت ژانر اکشن پایبند است. جان ویک فیلمی بود که به ما یادآوری میکرد یک فیلم اکشن چیست و چه ویژگیهایی دارد. به ما یادآوری میکرد که یک فیلم اکشن، فقط این نیست که دوربین را شدیدا تکان دهیم و ادعا کنیم که هیجان خلق کردهایم، این نیست که در یک دقیقه از یک سکانس، پلانها ۵۰ بار به یکدیگر برش بخورند، مخاطب سردرد بگیرد و با افتخار بگوییم که توانستهایم اکشن بیافرینیم! جان ویک سینمای اکشن واقعی بود و با آثار به ظاهر اکشن دروغین فاصله داشت. اثری که حتی اگر داستان و دیالوگ هم نداشت، باز هم میتوانست موفق باشد! اگر بخواهم بگویم چرا این فیلم موفق بود باید به این نکات اشاره کنم که (۱) برای ایجاد تعلیق، دست به دامان لرزاندن و تکان دادن دوربین نمیشد، به مخاطب فرصت کامل میداد تا از سکانسها لذت ببرد. (۲) به وقت نیاز، خود را جدی میگرفت و به وقت نیاز، بامزه میشد. به طور کلی طنز را فراموش نمیکرد و به وادی جدیت محض ورود پیدا نمیکرد. (۳) دیالوگهای مضحک اما جذابی داشت، مشخصا بر روی «کچ فریز»ها (Catchphrase) فکر شده بود. (۴) یک دنیای جرم و جنایت سازمان یافته با قوانین خاص داشت که هر مخاطبی را کنجکاو میکرد که بخواهد بیشتر از آن بداند. (۵) از رنگ و نورپردازی به شکل موثر استفاده میکرد. (۶) سکانسهای مبارزاتاش طراحی هوشمندانهای داشت و… حال، قسمت دوم جان ویک از راه رسیده است و میخواهد هم دنیای قسمت اول را گسترش دهد و هم در اکشن از آن پیشی بگیرد، اما آیا موفق شده است؟
فیلم جان ویک ۲ یک اشتباه مرسوم دنبالهها را تکرار نمیکند یعنی آغاز سریع یک داستان جدید و نامرتبط که تنها خط اتصالاش با قسمت قبلی، چند شخصیت است. در همان فصل آغازین، به ما یادآوری میشود که «بابا یاگا» افسانهای کیست و چه قابلیتهایی دارد. کسی که حاضر است برای سگاش، ۸۰ نفر آدم بکشد، کسی که با یک مداد هم میتواند دخل چند نفر را بیاورد! کارگردان، «چاد استاهلسکی» (Chad Stahelski) و نویسنده، «درک کُلستَد» (Derek Kolstad) در همین ابتدای کار، با یک تیر دو نشان زدهاند. هم یک مقدمه و آشنایی برای کسانی که شاید قسمت قبلی را ندیدهاند و هم یک یادآوری و تجدید خاطره برای دوستداران قسمت اول. او پس از آن که ماشیناش را پس میگیرد، به خانه بازمیگردد، خانهای که قطعا آن را به یاد دارید و میدانید که یک زمانی در زیر زمین آن، تعدادی اسلحه خاک شده بوده است. ما در ادامه با دو شخصیت قسمت قبلی هم دیدار میکنیم، «اورلیو» (Aurelio) با بازی «جان لگویزمائو» (John Leguizamo) و «جیمی»، همان پلیس از خدا بیخبر که هر بار جان را میبیند، از او میپرسد «بازهم داری کار میکنی؟». پس از یک مقدمه خوب، داستان اصلی آغاز میشود و همان چیزی را ارائه میدهد که مخاطب در انتظارش بود، آشنایی بیشتر با دنیای بزرگ زیرزمینی قاتلان و خلافکاران.
نمیخواهم وارد مسائل داستانی شوم زیرا در اولویت فیلم نیست اما دنیای زیرین جرم و جنایتی که فیلم جان ویک ۲ خلق میکند، در عین حال که جذاب است اما مشکلاتی دارد. اینکه چرا چنین دنیای بزرگی دارای قوانین محدود است و در واقع برای خود مشکلتراشی میکند، مشخص نیست. این دنیای بزرگ تنها دو قانون دارد: در منطقه استحفاظی «کانتیننتال» (Continental) کشتاری صورت نگیرد و باید به «مارکرها» (Marker) احترام گذاشت. به یاد ندارم که در قسمت اول صحبتی از مارکرها شده باشد و در این قسمت اضافه شد. شاید در قسمت بعدی، قوانین دیگری هم اضافه شوند تا مشکلات احتمالی رفع شود. برای مثال جان ویک به قانون مارکر احترام گذشته است و کاری که «سانتینو دیآنتونیو» (Santino D’Antonio) از او خواسته بود را انجام میدهد، حالا سانتینو برای کشتن خود او جایزه ۷ میلیون دلاری گذاشته است! باید در کانتیننتال یک قانون دیگر میگذاشتند، کسی که به قانون مارکر احترام گذاشته است، نباید برای انجام آن از سوی همان کسی که کار را به او سپرده، محاکمه شود. البته همانطور که بالاتر گفتم، هیچکدام از این چیزها اهمیت ندارد زیرا اصلا داستان در دنیای جان ویک در اولویت نیست، تنها یک بهانه است تا صحنههای اکشن در لوکیشنهای متفاوت ایجاد کند و این کار را هم به درستی انجام میدهد.
فیلم جان ویک ۲ در بخش اکشن، به طور کامل از قسمت اول پیشی میگیرد و سکانسهای بزرگتر با کشتارهای بیشتر خلق میکند. خوشبختانه «کت جادویی» جدید و ضدگلوله جان ویک هم به کمکاش آمده و باعث شده تا پلانهای متفاوتی نسبت به قسمت اول داشته باشیم. صحنههای اکشن فیلم واقعا زیبا و استادانه کار شدهاند. چاد استاهلسکی علاوه بر فیلمبرداری خوب و استفاده درست از تدوین، چاشنی رنگ و نورپردازی فیلم را نسبت به قسمت اول چندبرابر کرده و فیلم را به یک تجربه بصری دلنشین تبدیل کرده است. فیلم از رنگبندیهای فانتزی، نئونی و شبه-سورئال استفاده میکند تا مدرن بودن دنیایش را بیشتر به رخ بکشد. به همان سکانس آغازی فیلم توجه کنید که از جلوی یک فروشگاه صورتیرنگ ویکتوریا سکرت آغاز میشود، کمی باران آمده، زمین خیس است و نورها زمین را تسخیر کردهاند. یا سکانسی که خانه جان ویک آتش گرفته، او و سگاش در دورست به آن نگاه میکنند. سکانس زیرزمین (لوکیشن مهمانی) که از نورپردازی تلفیقی سبز و آبی بهره میبرد و سکانس اکشن پایانی که در سرزمین آینههاست و یک کارگردانی عالی دارد و شاید شما را هم مثل من به یاد فیلم «اژدها وارد میشود» و «بروس لی» بیاندازد.
اگر جان ویک در قسمت اول پس از مدتها به بازی بازگشته بود و هنوز با اوج فاصله داشت، اینجا دیگر به حالت آرمانی خود رسیده است و در کشتن دشمنان به طرق مختلف، درنگ نمیکند! ما با اینکه میدانیم اتفاقی برای جان رخ نخواهد داد و او همانند ترمیناتور جلو میرود و دشمنان را یکی پس از دیگری از پای در میآورد اما باز هم به او اهمیت میدهیم، دوست داریم که موفق شود و بلایی بر سرش نازل نشود. همه مطلع هستیم که جان در ذات خود یک «قاتل» است، او در گذشته آدمهای زیادی را در ماموریتهای مختلف کشته است و شلیک به سر «جیانا» در آن وضعیت، نشان میدهد که او در کارش، با کسی شوخی ندارد اما اینها دلیل نمیشود که از او متنفر شویم. ما جان را درک میکنیم، درک میکنیم که میخواسته از این بازی بیرون بیاید و حالا مجبور شده که بازگردد، ما او را دوست داریم و او را به خاطر اشتباهات گذشتهاش بخشیدهایم. اینکه مخاطب با قاتلی مثل جان ارتباط برقرار میکند و او را دوست دارد، حاصل پرداخت خوب این شخصیت و بازی متناسب «کیانو ریوز» است. بسیار خوشحال کننده است که کیانو ریوز را پس از مدتها در یک نقش دوست داشتنی ملاقات میکنیم. ریوز معمولا در ابراز احساسات مشکل دارد و آن طور که باید، نمیتواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد، اما این ویژگی در فیلم جان ویک ۲ بیشتر به کمک او آمده است. در قسمت اول، جاناتان احساساتیتر بود و داغدار همسرش و سگاش اما در اینجا او تا حدودی از آن وضعیت خارج شده و همین مسئله باعث شده تا این شخصیت، بیشتر به سبک بازی ریوز نزدیک شود. البته بابا یاگا آدمی نیست که همه چیز را فراموش کند و هنوز هم عطش انتقام دارد تا خلاء همسرش را پر کند و به قول سانتیانو: «جان میدونی به چی فکر میکنم؟ فکر میکنم بهش اعتیاد داری، به انتقام».
فیلم جان ویک ۲ شخصیتهای مکمل زیادی دارد که از شخصیتپردازی سطحی اما نسبتا خوبی برخوردار هستند (نسبت به ژانر اکشن). معمولا وقتی میگوییم شخصیتپردازی خوب، یعنی هر شخصیت ویژگیهای متفاوتی دارد که خوب از آب در آمده اما در دنیایی که جان ویک ساخته است، شخصیتها به هم شباهت دارند، یا به شدت «وفادار» هستند یا به شدت خیانتکار و همه این تفاوتها در دایره خلافکاران شکل میگیرد. «آرس» (روبی رز) یک قاتل درجه یک و یک آدم متعهد است که حاضر است هر کاری برای سانتینو انجام دهد (او یک ویژگی خاص هم دارد، ناشنواست که البته این مسئله کارکرد داستانی ندارد). «کسیان» (کامن) محافظی است که حتی با اینکه «جیانا» کشته شده است، حاضر نیست از وفاداری نسبت به او دست بکشد و میخواهد تلافی کند. اورلیو به جان نشانی ماشین ماستنگ گمشدهاش را میدهد و «چَرِن» (لنس ردیک) از سگ او نگهداری میکند. در سوی دیگر، سانتینو یک شخصیت منفی کلاسیک است که انگیزههای کلاسیک دارد: کنار زدن همگان برای رسیدن به قدرت. او آدم مغروری است که از دست دادن جایگاه پدرش و رسیدن آن به خواهرش او را عذاب میدهد و برای رسیدن به چیزی که میخواهد، حاضر است از شر خواهرش خلاص شود. هیچکدام از این شخصیتها فوق العاده نیستند اما دیالوگهای کوچک هوشمندانهای که برای آنها انتخاب شده و انتخاب مناسب بازیگران، باعث شده تا هرکدام یک هویت خاص پیدا کنند و در دنیای جان ویک معنا داشته باشند. در این بخش باید به «ایان مکشین» (Ian McShane) در نقش «وینستون» هم اشاره کنم که متاسفانه به اندازه کافی در فیلم حضور ندارد. در ضمن ملاقات «نئو» و «مورفیوس» که طرفداران «ماتریکس» سالها در انتظارش بودند، به آن جذابی که فکر میکردیم، از کار در نیامده اما همین هم غنیمتی است.
در سینمایی که دنبالهها فقط برای پول ساخته میشوند و با کیفیت نازلشان، میراث قسمت اصلی را نابود میکنند، فیلم جان ویک ۲ حرفهایی برای گفتن دارد و علاوه بر اینکه خدشهای به قسمت اول وارد نمیکند، یک تجربه لذت بخش دیگر را برای مخاطباناش به ارمغان میآورد. این فیلم یک تجربه دلنشین دیگر در ژانر اکشن است که هرچه از این ژانر انتظار دارید را تقدیمتان میکند. کارگردانی و تدوین خوب، سکانسهای اکشن هیجان انگیز، استفاده کاربردی از موسیقی، لوکیشن و نور، جان ویک یک کلاس آموزشی برای کارگردانانی است که سودای ساخت فیلم اکشن در سر دارند. حال باید منتظر بمانیم تا در فصل سوم، رویارویی او با «کامورا» (Camorra) و دیگر قاتلان برجسته بین المللی را ببینیم اما آنها باید بدانند «هر کس که بیاید، هر کسی که هست، او آنها را خواهد کشت، همه آنها را خواهد کشت».
1 دیدگاه
Behnam
یکی از بهترین سری های فیلم دنیا ♥