بازی What Remains of Edith Finch یکی از بهترین عناوین سال ۲۰۱۷ است! یک بازی مستقل خوشساخت که میتواند تجربهی متفاوتی را برای مخاطب رقم بزند.
در روزهایی که دنیای بازیهای ویدئویی با عناوین آنلاین پر شده است و اکثر بازیسازان به قدری حریص شدهاند که با پرداختهای درون برنامهای، جیب گیمرها را خالی میکنند، کمتر از همیشه میتوان به این مدیوم، نام «هنر هشتم» را نسبت داد. شاید تنها روزنهی امیدمان، تعداد انگشت شماری از سازندگان خوشذوق از جمله هیدئو کوجیما، کن لوین و سم لیک باشند، اما در این چند سال اخیر، عناوین مستقل به زیبایی نشان دادهاند که مدیوم بازیهای ویدئویی، هنوز کاملا صنعتی نشده و میتوان هنر را به وفور در دنیای بازیهای مستقل مشاهده کرد. عناوینی مانند Firewatch و The Vanishing of Ethan Carter که فارغ از ایدههای چپاول طلبانهی اکثر سازندگان (بخوانید EA!)، تنها یک هدف را دنبال میکنند؛ ارائهی تعریفی قابل قبول از «هنر هشتم» و به نمایش گذاشتن پتانسیلهایش. انتشار بازی What Remains of Edith Finch یک بار دیگر ثابت کرد که باید بیشتر از همیشه به عناوین مستقل توجه کنیم. عناوینی که گاها آنچنان که لیاقت دارند، مورد توجه قرار نمیگیرند و در زیر دست و پای بازیهای پرزرق و برق و توخالی، له میشوند.
نفرین خاندان Finch
بازی What Remains of Edith Finch راوی داستان خاندان Finch است. خاندانی نفرین شده که هر یک از اعضای آن به طرز اسرارآمیزی کشته شدهاند. اکنون Edith Finch، آخرین عضو این خاندان نگونبخت به خانهی اجدادیاش بازگشته است تا پرده از این نفرین بردارد. با نگاهی اجمالی به درون مایهی داستان WRoEF (مخفف نام بازی) به راحتی میتوان متوجه شد که با داستان چندان پیچیدهای روبه رو نیستیم و این بازی قرار نیست همانند عنوان Bioshock داستان دیوانه کنندهای را روایت کند که حاوی مفاهیم سنگین فلسفی است، اما چیزی که باعث میشود داستان این بازی به یکی از جذابترین داستانهایی که با آن مواجه شدهاید، تبدیل شود، روایت بینظیر و هنرمندانهی آن است. از همان شروع کار، روایت بازی باعث میشود تا متوجه شوید با عنوانی روبه رو هستید که تا به حال، نظیر آن را ندیدهاید. تک تک اجزای بازی در خدمت روایت داستان هستند. از گیمپلی گرفته تا موسیقی و محیط بازی، همه و همه در تلاشاند تا داستان بازی را به متفاوتترین شکل ممکن روایت کنند. با پیشروی در محیط بازی، Edith به عنوان راوی، داستان را روایت میکند. در همین حین، جملات کلیدی او بر روی در و دیوار بازی نقش میبندند و گاها مسیر را نشان میدهند. این المان به عنوان امضای بازی در تمام بخشهای آن حضور دارد و به موثرترین شکل ممکن داستان را پیش میبرد؛ هرچند که ساده به نظر برسد. شاید اگر روایت و داستانسرایی فوقالعادهی بازی نبود، داستان تا این حد تاثیرگزار و دلنشین از آب در نمیآمد؛ البته این بدین معنا نیست که با داستان ضعیف یا متوسطی مواجه هستیم. اتفاقا داستان بازی در نوع خود عالی و جذاب است و مطمئنا حس کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد. نحوهی روایت داستان میتواند کلاس درسی برای عناوین داستانمحور و مشابه باشد. نکتهی اصلی این است که همواره داستان قدرتمند، تضمینکنندهی موفقیت نیست؛ بلکه روایت صحیح و جذاب است که به داستان جان میبخشد و مخاطب را به پیشروی در داستان تشویق میکند. دقیقا همان چیزی که در این عنوان شاهدش هستیم. کافی است مرحلهی مربوط به شخصیت Barbara را انجام دهید تا محو خلاقیت سازندگان در نحوهی داستانسرایی این مرحله شوید. داستان این شخصیت در قالب یک کامیک بوک و با صدای یکی از هیولاهای معروف مراسم هالووین روایت میشود که خلاقیت سازندگان را بیداد می کند.
نحوهی روایت داستان بازی What Remains of Edith Finch میتواند کلاس درسی برای عناوین داستانمحور باشد.
بازی What Remains of Edith Finch از ابتدا تا انتها جذابیت خود را حفظ میکند و هر بار داستان مرگ عجیب و اسرارآمیز یکی از اعضای خاندان Finch را برای مخاطب به نمایش میگذارد. داستان اکثر اعضای خانواده جالب و تاثیرگذار است. پرداخت هر یک از شخصیتها نیز مناسب و حتی پرداخت بعضی از آنها خیرهکننده است و باعث همذاتپنداری مخاطب با این کاراکترها میشود. این مسئله زمانی ارزشمندتر میشود که بدانید، داستان اکثر شخصیتها پنج دقیقه هم به طول نمیانجامد؛ البته دربارهی داستان یکی دو تن از کاراکترهای بازی به وضوح میتوان شتابزدگی سازندگان را مشاهده کرد که نتیجهی بسیار بدی داشته است و سبب شده است که این کاراکترها به سرعت در طول داستان فراموش شوند. این مشکل به شکل محسوسی در اواخر بازی احساس میشود و میتوان به راحتی متوجه شد که سرگذشت بعضی شخصیتها به شکل عجولانهای جمع شده است، اما در کل و با توجه به سایر ویژگیهای مثبت، میتوان از این ایراد تا حدودی چشمپوشی کرد.
از گیمپلی یک عنوان مستقل و داستان محور نمیتوان انتظار زیادی داشت. اگرچه این بازی گیمپلی کوتاهی دارد، اما در همین سه ساعت، گیمپلی سرگرمکنندهای را به ارمغان میآورد. گاهی کنترل کوسهای را در دست میگیرید که در حال دنبال کردن یک فُک است؛ گاهی تاب بازی میکنید و گاهی هم به کنترل اشیا میپردازید. تنوع مراحل سبب میشود تا حتی یک دقیقه هم از تجربهی بازی خسته نشوید. بازی برخلاف عنوان مستقل Firewatch که سعی دارد با رفت و برگشتهای پیدرپی در محیط بازی به مدت زمان گیمپلی بیافزاید، بخشهای اضافی را حذف و سه ساعت گیمپلی خالص و تماما متنوع را به مخاطبین هدیه میدهد. البته طراحی برخی مراحل بیش از حد خطی است و به مخاطب این اجازه را نمیدهد تا به انتخاب خود، مکانهای بازی را جستوجو کند و به کشف اسرار بپردازد. از آنجایی که گشتوگذار در محیط، یکی از مهمترین عناصر عناوین «ماجراجویی» است، فقدان این ویژگی به وضوح در WRoEF قابل مشاهده است. مطمئنا تنوع در مسیرها میتوانست ارزش تکرار بازی را چند برابر کند که متاسفانه سازندگان دربارهی این موضوع قصور داشتهاند.
گشتوگذار در محیط، یکی از مهمترین عناصر بازیهای «ماجراجویی» است، اما فقدان این ویژگی به وضوح در WRoEF قابل مشاهده است.
شاید اکثر حرکات در بازی با زدن یک دکمه انجام شوند، با این حال گاهی همین حرکات ساده، چنان نتایج زیبایی را به دنبال دارند که از خود بیخود میشوید؛ به گونهای که گویا پنج هدشات پیاپی در Battlefield 1 انجام دادهاید! به عنوان شخصی که با المان QTE چندان موافق نیستم، برای اولین بار در «برخی» بخشهای بازی What Remains of Edith Finch از فشردن یک دکمه و مشاهدهی نتیجهی آن لذت بردم. یکی از به یاد ماندنیترین صحنهها مربوط به زمانی است که یک قاصدک در دست دارید. کافی است موس خود را تکان دهید تا کلمات به زیبایی تمام از قاصدک جدا شوند و روایت داستان را ادامه دهند. نکتهای که حائز اهمیت است و بالاتر هم به آن اشاره شد، همین مورد است که گیمپلی تماما در خدمت داستان قرار دارد. در بعضی عناوین به وضوح میتوان دید که داستان و گیمپلی به خوبی در هم آمیخته نشدهاند و هر کدام راه خود را میروند. مطمئنا این تجربه را داشتهاید که در بعضی بازیها هنگام مبارزه با خیل عظیم دشمنان به طور کامل، فراموش کنید که چرا این کارها را انجام میدهید. در WRoEF گیمپلی و داستان مانند تار و پود یک پارچه یکدیگر را به آغوش کشیدهاند تا با یکی از زیباترین تجربههای خود مواجه شوید.
به عنوان یک بازی مستقل، گرافیک فنی بازی در سطح قابل قبولی قرار دارد و حتی در مواردی شما را شگفتزده میکند؛ به خصوص در محیط جنگلی که کیفیت بافت گیاهان برای عنوانی که با منابع محدود خلق شده، عالی است. طراحی محیط هم یکی از مواردی است که سازندگان به بهترین شکل ممکن به انجام رساندهاند. محیط درون عمارت Finch به قدری پرجزئیات و باظرافت طراحی شده است که به راحتی میتوانید متوجه شوید که چه خانوادهی بزرگی در این عمارت ساکن بوده است و چه قصههایی در گوشه گوشهی آن پنهان شده است، اما یکی از مشکلاتی که در بخش گرافیکی بازی وجود دارد و ذکر آن خالی از لطف نیست، مدل سازی ضعیف بعضی شخصیتهای بازی است؛ به خصوص که در یکی از مراحل، چهرهی دو تن از شخصیتهای بازی چنان بد طراحی شده است که گویا با مانکنهای پشت ویترینی روبهرو هستید! در حالی که در اواخر بازی میتوان مشاهده کرد که طراحی مادربزرگ و برادر شخصیت اصلی در حد قابل قبولی است. احتمالا سازندگان برحسب اهمیت شخصیتها، مدلسازی را پیش بردهاند و وقت کافی، صرف طراحی کاراکترهای فرعی بخت برگشته نکردهاند. از آنجا که تعداد شخصیتهای بازی هم محدود است، نمیتوان به سادگی از کنار این مشکل گذر کرد. از همهی این موارد که بگذریم، باید به شاهکار سازندگان در گرافیک هنری بازی اشاره کرد. کافیست فقط به عمارت Finch و تصویر زیر نگاه کنید تا متوجه شوید که در این بازی با چه طراحیها و مناظر زیبایی روبهرو خواهید شد. ذوق و هنر طراحان بازی در برخی مراحل به قدری زیاد است که نمی توان چشم از این مناظر و طراحیها برداشت. در یک جمع بندی کلی، عملکرد سازندگان در بخش گرافیکی عالی است و فراتر از انتظارات ظاهر شدهاند.
موسیقی بازی What Remains of Edith Finch به خوبی در فضاسازیهای بازی شرکت میکند و مخاطب را در داستان بازی غرق میکند. شاید اگر موسیقی در اولین لحظهای که عمارت Finch را مشاهده میکنید، حضور نداشت، آن حس و حال بینظیر بازی منتقل نمیشد. هر بخشی از بازی که با موسیقی، رنگ آمیزی شده در تاثیرگذارترین حالت خود قرار دارد. سازندگان بازی با چنان دقتی، موسیقیهای بازی را انتخاب کردهاند که گویی این موسیقیها اختصاصا برای این بازی ساخته شدهاند. صداگذاری هم با ظرافت تمام انجام شده است. اگرچه با یک بازی مستقل سروکار داریم، اما با این وجود سازندگان برای صدای قدم زدن برروی پل چوبی و سنگ فرشهای اطراف عمارت تفاوت قائل شدهاند؛ به صدای جیر جیر حاصل از قدم زدن برروی تخته چوبهای پوسیدهی عمارت Finch توجه کردهاند تا به فضاسازی بازی کمک شایانی کرده باشند و ضمنا استانداردهای یک بازی مستقل را جابهجا کنند.
7 دیدگاه
ali61
واقعا بازی داستان محور و جالبی هست و ارزش خریدو بدون شک داره.
reza6175
جالب شد!
ممنون بابت نقد، ترغیب شدم بازیش کنم
reza6175
اره دقیقا منم هم عقیدم باهات
nazi
یه جوریه گرافیک محیطش انگار خیلی پایینه و زنندست
محمد امین باکرم
تو عکسها شاید به نظر میاد گرفیک پایینی داشته باشه، اما اینطور نیست و واقعا گرافیک خوب و قابل قبولی داره. پیشنهاد میدم تصاویر محیط جنگلی بازی رو در اینترنت جستوجو کنید تا بهتر گرافیک بازی رو ببینید.
ahmad-black
تشکر بابت نقد آقای باکرم
نمره من به بازی 7 از 10، شاید روایت محشری داشت اما اون ته مایه قصه معمولی بود
بخش بصری هم یه خورده می شد بهتر باشه
محمد امین باکرم
نظر شما محترم، اما درمورد گرافیک فنی باید یه بار دیگه تاکید کنم که با یه بازی مستقل روبهرو هستیم و برای یه بازی مستقل این گرافیک عالیه. شما اینو با نمونههای مشابه مقایسه کنید، حتما منظورم من رو متوجه میشید. ضمنا از یه بازی 2.5 گیگی واقعا نمیشه انتظار گرافیک بتل فیلد 1 رو داشت…