در این مجموعه مقالات میخواهیم نگاهی جدیتر داشته باشیم به تیم و استودیوهای بازیسازی که شاید حداقل در این مملکت گل و بلبل، خیلی کمتر نامهایشان روی زبان مردم جاری شده ولی با ساخت و عرضه عناوین درخور و بسیار خوشساخت، لیاقت شناختهشدن و تجربه آثارشان از جانب بازیکنان را دارند. این دفعه به سراغ استودیو Wadjet Eye Games خواهیم رفت.
دیگر بریدهام از بس وارد هر مجمع و یا محفلی که میشوم تکرار، تکرار و تکرار را با گوش میبلعم. «هیدئو کوجیما» (Hideo Kojima) بازی جدید خود را معرفی کرد، «نیل دراکمن» (Neil Druckmann) نظرش را راجع به آینده Uncharted میگوید، آیا اکتیویژن هواداران را راضی خواهد کرد؟ راکاستار و سرنوشت GTA! همه جا این اسامی جریان دارد و محتوای اکثر تیترها، صحبت راجعبه این افراد شهیر و کمپانیهای کلهگنده گیم است و حتی برای آن گیمر غرقشده در این اتفاقات، زمان رستوران رفتن کوجیما و مجادله لفظی دو تن از کارکنان یوبیسافت به منظور عدم تطابق در سلایق نیز تبدیل به دغدغه و مسئله گشته! مخاطب تقصیر زیادی ندارد و خیل عظیمی از اتفاقات پیرامون محل زندگی و همچنین کمکاری رسانهها در راستای معرفی و شناساندن برخی از اصل جنسها (!) موجب تمرکز او بر روی حواشی و چشمپوشی از خیلی مسائل دیگر میشود. البته در بزرگی این اسامی و افراد کسی کوچکترین شکی ندارد اما متاسفانه این نامیان و شرکتهای حوزه سرگرمی و بازیهای ویدیویی، بیشتر به بت تبدیل شدهاند تا الگویی مناسب و اشخاصی کاربلد در صنعت گیم. رسالت اصلی این مجموعه مقالات در همین امر خلاصه میشود و اصلیترین قصد و هدف بنده، آشنا کردن مخاطب با بازیها و افرادی است که به دور از این هیاهو و غرق شدن داخل حواشی و اقیانوس اسکناس، کمی آن طرفتر با فواصل زیادی از امواج در راستای درک فلسفه و چرایی وجود آب، خشکیها را امیدوارانه مینگرند.
شاید تا به حال نام «ران گیلبرت» (Ron Gilbert) افسانهای را شنیده باشید که یدی طولا در ساخت بازیهای ماجرایی و نوشتن قصههایی بیبدیل برای آنها دارد. به هر طریق اگر نخستین گیلبرت را با گوشهای خود آشنا نکردید، دومین گیلبرت را که نسبت خاصی با اولی ندارد نیز نخواهید شناخت! در سال ۲۰۰۶ استودیو Wadjet Eye Games برای اولینبار پدید آمد و تاسیس گشت. «دِیو گیلبرت» (Dave Gilbert) که تا پیش از این سال به پرورش ایده و ساخت بازیهایی کوچکتر برای کنسولهای مختلف با نرمافزاهایی دستساز مشغول بود، تصمیم به گردآوری مکانی برای تخلیه نمونههای اولیه و قدیمی داخل ذهناش گرفت که نتیجه این عمل، منجر به خلق استودیو Wadjet Eye Games شد. گیلبرت ملیتی آمریکایی دارد اما رگههایی از یهودیت را نیز از خاندان خود به ارث برده است که در گوشهای از برخی آثار او، این موضوع را میتوان مشاهده و درک کرد. گیلبرت از سال ۲۰۰۱ مشغول ساخت عناوین ماجرایی کلاسیک با انواع و اقسام موتورهای کوچک و ابتدایی بود و هر از چندی در سنوات پس از آن، ایدههای خود را در قالب عناوین ساده اما داستان محور پیادهسازی میکرد که برخی از آنها نیز در مراسم مختلف جوایزی را برای وی به همراه داشتند. اما قطع به یقین آثار منتشر شده از گیلبرت در حد استعداد و افکار این مرد وابسته به هنر نبودند و به گفته خود او نیز، تا پیش از سال ۲۰۰۶ و راهاندازی استودیو Wadjet Eye Games تمامی بازیهای راهیافته به بازار و یا به اشتراک گذاشته شده در اینترنت، حکم دستگرمی و یادگیری یا به شکلی واضحتر آزمون و خطا را داشتهاند. از زمان تاسیس استودیو فعلی گیلبرت تا به امروز، عناوین متعدد و بسیاری توسط او برای پیسی به عرضه عمومی گذاشته شدند که اغلبشان پس از گذشت مدت زمانی نه چندان دور، روانه تلفنهای همراه گشتند. افکار و عقاید دیو گیلبرت کمی به دور از فرم و دسته بندیهای رایج دیگر سازندگان عموما بازاری است. نمیتوان به سوال شخصی که جویای حال و هوای عناوین ساخته، نوشته و یا حتی نظارتشده توسط گیلبرت است پاسخ مشخص و روشنی داد. شاید واژههایی چون مریض، خاص، عمیق، غریب، تخیلگونه، آمیخته با حقیقت و بسیاری دیگر از تعاریف مستتر در کلام بتوانند تصاویر چند لایه فکر او را بهتر به نمایش درآورند.
حال گیلبرت ۴۱ ساله و کماکان فعال، همراه همسر خود «جنت گیلبرت» (Janet Gilbert) که مشغول به کد نویسی برای عناوین موبایلی تیم است، «بن چندلر» (Ben Chandler) عضو استرالیایی خلاق گروه و آرتیست استودیو که بر روی آرت ورکها و طراحی گرافیک پیکسل آرت آثار کار میکند و «فرانسیسکو گونزالز» (Francisco Gonzalez) که وظیفه طراحی بازی و مراحل را بر عهده دارد، از اصلیترین اعضای استودیو Wadjet Eye Games به شمار میآیند که تا به امروز توانستهاند عناوین مهیج و موفقی را منتشر کنند و مخاطبین خود را جذب سازند. همچنین این استودیو علاوهبر تولید و انتشار مکرر بازیهای ویدیویی (در سبک ماجرایی)، ضبط صدا و به نوعی گویندگی روی مستند، فیلم و آثار منتشر شده در حوزه گیم را نیز در برنامههای کاری خود قرار داده است.
The Shivah
از ساختههای مهم و اولیه گیلبرت در عنفوان بدو استودیو Wadjet Eye Games میتوان به اثر خوش ساخت The Shivah اشاره کرد. این عنوان برای نخستینبار در سال ۲۰۰۶ توسط دیو گیلبرت نوشته و ساخته شد که میتوان آنرا جزو بحث برانگیزترین ساختههای وی از منظر داستانی و نوع روایت به شمار آورد. طبق دیگر ساختههای این استودیو، The Shivah نیز یک ماجرایی اشاره و کلیک با مکانیکهای آشنا و محبوب این سبک محسوب میشود که بر خلاف عادات، المانهای کلاسیک را دارا نیست و فقط به بخشی از آنها اکتفا میکند. بازی راجعبه فردی یهودی به نام «راسل استون» (Russell Stone) است که به نوعی راهب و مسئول کلیساهای قوم یهودیت محسوب میگردد.
وی پس از مشکلات فراوان و عدم حمایت مالی توسط پیروان و افراد بزرگ مذهب، به وضع بدی دچار گشته و این بحرانهای مالی مانع از برنامههای راسل به منظور گسترش کلیسا و ترویج آیین مختلف میشوند. در میان این مباحث حیاتی، خبر به قتل رسیدن یکی از افراد قدیمی و فعال کلیسا به استون میرسد و با توجه به آشنایی وی با مقتول و وجود رفاقتهایی همرا با فراز و نشیب، وی مبلغی هنگفت را برای مشکلات راسل استون به امانت گذاشته است. هسته قصه کوتاه و چند ساعته بازی حول محور همین اتفاق میچرخد و حال استون با انبوهی از چراییها و سوالات گوناگون، در پی قاتل دوست قدیمی خود و علت واگذاری این حجمه پول وارد اماکن و قصههایی مختلف میشود. عمق داستان و نوع روایت قوی بازی به گونهای است که مخاطب را تا انتها با خود همراه میسازد و لحظهای او را از کنجکاوی و هیجان باز نمیدارد. کماکان از سوی کشورهای گوناگون و افراد مختلف (حتی عده کمی از ایرانیان!) به درون مایه نوشته گیلبرت اعتراض میشود اما پس از تجربه بازی، خودتان متوجه خواهید شد که The Shivah هیچ ارتباطی به مسائل گوناگون جهان امروز و درگیریهای ادیان و ریشههای مختلف قومیتی ندارد زیرا گیلبرت کاملا به دغدغه و مشکلات شخصی و سوالات آمیخته با ذات پلید و وجدان آدمی میپردازد و به هیچ عنوان نیت شومی از ساخت این عنوان ندارد. بارها در قصه راسل از خود سوالات بزرگی را میپرسد که هسته اصلی قصه را تشکیل میدهند. چراییهای بازی بسیار عمیق هستند و رسیدن به پاسخی روشن و قطعی برایشان، عملی سخت و شاید غیر ممکن به شمار میآید. پرسشهای درونی از مجازات خدا با بندگان خویش، وجود وجدانی آرام و روی آب ماندن یا افزایش قطر جیبها همراه خفگی و خاطری ناآرام از جملاتی هستند که قرارگیری علامت سوال در مقابلشان، کار را برای انسان حریص بسیار دشوار میسازد!
نسخهای از این عنوان نیز که حکم Remaster را داشته و با گرافیکی بهبود یافته توسط استودیو Wadjet Eye Games در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، The Shivah: Kosher Edition نام دارد که در ادامه این نسخه را برای دانلود قرار دادهایم.
Gemini Rue
این عنوان جذاب و فوقالعاده گرچه توسط گیلبرت ساخته نشده اما نظارت و همکاریهای وی در طول تولید با توجه به انتشار و تهیه اثر توسط استودیو Wadjet Eye Games کاملا در محیط بازی موج میزند. Gemini Rue در سال ۲۰۱۱ توسط یکی از خلاقان دیگر و کمتر شناخته شده حوزه بازیهای ویدیویی، یعنی «جاشوآ نورنبرگر» (Joshua Nuernberger) ساخته شد که نوشتن داستان نیز بر عهده وی بوده است. اگر به تجربه این عنوان تحسین شده بنشینید، اولین چیزی که از بازی دریافت خواهید کرد تم علمی تخیلی، سایبرپانک یا به گونهای Sci-fi محیط و حال و هوای قصه است که فرم و ساختار خوبی نیز دارد. داستان چند وجهی بازی دارای دو شخصیت محوری در محیط و حال و هوایی کاملا متفاوت (اما از لحاظی موازی) به نامهای «ازریل اودین» (Azriel Odin) و Delta-Six که بعدها با نام «چارلی» (Charlie) شناخته میشود است. اودین که در سنوات گذشته به عنوان قاتل قراردادی و مخفی محسوب میشده، پس از پیشرفت تکنولوژیهای ضد بشر و وجود حکومتهای خلافکار و کثیف بر سطح شهر، به دستگاه قانون بازگشته و قصد ایستادگی مقابل قدرتهایی چون «باریوکودِن» که به ترویج مخدرهایی خطرناک با نام Juice مشغولاند را دارد اما به ناچار مجبور است خلقیات گذشته خویش را تکرار کند و به سبب یافتن برادری گمشده و چینش صحیح پازلهای بهم ریخته ذهناش، بارها با اسلحه و ماشه تجدید دیدار کند.
چارلی یا Delta-Six نیز دیگر شخصیت قصه بوده که توسط ساکنین دیگر کهکشانها و بدون آگاهی از قضیه، وارد آزمایشگاهی مرموز شده که متخصصین و راس هرمهایش حافظه افراد را دچار اختلال میکنند تا با تواناییهای مختلف آنها، بتوانند جمع کثیری از انسانهای مخرب، قدرتمند و کشنده را تولید نمایند. قصه Gemini Rue به گونهای کاملا حرفهای و چند وجهی روایت میشود که نمونههایش را با این حجم از جسارت، فقط داخل رسانه بازیهای ویدیویی خواهید یافت. مسیر و اهداف ازریل اودین با چارلی کاملا متفاوت است و این دو هیچ نوع شناختی از وجود یکدیگر ندارند اما به مرور زمان، دست سرنوشت قهرمانان اصلی بازی را مقابل هم قرار میدهد که میتوان اوج هنر افکار قصهگوی جاشوآ نورنبرگر و به طبع مشاورهها و مداخلات دیو گیلبرت و اعضای خلاق استودیو Wadjet Eye Games را در این لحظات به وفور مشاهده کرد. بازی به مانند اکثر آثار این تیم، به وسیله موتور محبوب و قدیمی Adventure Game Studio ساخته شده است و طراحیهای هنری چشم نواز همراه تصاویر کشیده شده با دست و گرافیک پیکسل آرت فوقالعاده، از نکات مثبت این عنوان محسوب میشود. اما در بخش گیمپلی باید گفت که شاهد نوعی خلاقیت و جسارتی عظیم و همگام با قصه و روایت اصلی هستیم که نورنبرگر و افراد استودیو Wadjet Eye Games به شکلی معجزه آسا از پس آن برآمدهاند.
بعد از گذشت دقایقی از بازی و آشنایی با شخصیتهای محوری، میتوانید آزادانه اودین و چارلی را به صورت دلخواه انتخاب نمایید و در لحظه به دنیای هرکدام روید و بازگردید! این عمل جسورانه که بیشتر بر دوش بازینامه یا سناریو Gemini Rue سنگینی میکند، به صورت واقعا خوبی طراحی شده زیرا کاری بسی دشوار است تعویض قهرمانان اصلی در میان مراحل و نگهداشتن ضرباهنگ قصه! اغلب مواقع اینگونه جسارات بلند پروازانه، اثری دارای پتانسیل را هم به آوارهای بیرمق تبدیل کردهاند اما جاشوآ نورنبرگر با بهرهگیری از توان و دانش خود و همچنین تجربیات گیلبرت، این عمل را به زیبایی در دل بازی گنجانیده است. گیمپلی خالص بازی هم از طراحی بسیار خوبی همراه با مکانیکهای کلاسیک عناوین ماجرایی برخوردار بوده و با وجود مینیگیمهای متعدد آمیخته با سکانسهای اکشن، مخاطب را به شدت مجذوب خود میسازد و او را از این تجربه بکر پشیمان نمیکند.
Resonance
جالب است بدانید که سازنده اصلی این عنوان یعنی «وینس توئلو» (Vince Twelve) در استودیو کوچکاش XII Games به مدت پنج سال در زمانهای فراغت و پاره وقتهای کلیدی که تمامی ایدههای لعنتی در همان لحظات (که الحق در اماکن بدی به سراغ آدم میآیند!) پدید میآیند روی نوشتن قصه، برنامه نویسی و خلق ایدههای مختلف درون ذهناش کار میکرد و در سال ۲۰۰۹ داخل کیک استارتر مشغول جمعآوری بودجه و کمکهای مردمی به منظور کلید خوردن پروژه جدی خود بود! تا بالاخره پیشنهادی از سوی دیو گیلبرت با مضامین کارگردانی، تهیه کنندگی و فعالیتهای صداگذاری روی شخصیتهای بازیاش را دریافت کرد و در نهایت پس از سالها تاخیر و سختی، سرانجام Resonance در سال ۲۰۱۲ با کمکهای بسیار جنت گیلبرت و زحمتهای فراوان به منظور تکمیل این پروژه و همکاریهای متعدد گیلبرت و استودیو XII Games توسط استودیو Wadjet Eye Games برای پیسی منتشر شد!
قصه «طنین» نیز به مانند آثار قبلی تیم گیلبرت از روایتی قوی و پرداخت شده بهره میبرد که در قامت مضامینی انسانی و آمیخته با حوادث حقیقی و قابل رخ دادن در آینده خودنمایی میکند. پروفسور «خاویر مورالس» (Javier Morales) که دارای مدرک دکترای فیزیک ذرات است و در آزمایشگاه خصوصی خود نیز به انواع اختراعات مهم و جهانبینانه اشتغال دارد، در اثر اتفاقی ناگوار و مرموز به قتل میرسد و حال چهار شخصیتی که ارتباط خاصی با یکیدیگر ندارند، به منظور کشف حقایق و شاید کسب منافع شخصیشان همراه یکدیگر به دنبال راز قتل مورالس میگردند. «آنا» (Anna) به نوعی شخصیت محوری بازی به شمار میرود که با فهمیدن راز اختراع عموی فقید خود پیش از مرگ، به دنبال چرایی خلق دستگاه طنین و چگونگی تبدیل شدن این وسیله مهم به عنوان منجی بشر یا آلتی آیندهنگر به منظور کشتار جمعی است! «اد» (Ed) دستیار دکتر مورالس بوده که پیش از مرگ وی به عمده اطلاعاتی درباره طنین دست یافته بود اما با نزدیکی به آنا، بیش از پیش وارد جریانات میگردد. «بنت» (Bennett) و «ری» (Ray) نیز دو شخصیت مهم قصه هستند که اولی پلیسی خسته و بیاعصاب و عمدتا قانون گریز بوده و دومی روزنامهنگاری همراه با قلمی تند و کنایههای سیاسی به اجتماع و دولت مردان که سایتی خبری را اداره میکند.
وجود این چهار شخصیت به طور اتفاقی در زندگی یکدیگر و تلاش برای هدفی مشترک، از معجزات داستان توئلو محسوب میگردد که قصه طنین را جزو غریبترینهای چند سال اخیر آثار ماجرایی قرار میدهد. گیمپلی Resonance نیز به مانند داستان قدر و فوقالعادهاش از طراحی بسیار خوبی برخوردار است و مانند عناوین کلاسیک ماجرایی شامل آیتمهای گوناگون، ترکیب آنها با یکدیگر، معماهای دشوار اما جذاب و دیگر قابلیتهای مهم و مهیج مانند مینی گیمهای کوتاه که برای افزایش ریتم و بالا بردن ضربان قلب و تزریق هیجانات لازمه، کاملا مفید هستند! اگر تا امروز موفق به تجربه این عنوان بزرگ نشدهاید، همین حالا بازی دانلود کنید تا شاهد یکی از موثرترین قصههای سنوات اخیر دوران گیمری خود باشید. ضمنا Resonance نیز به زودی برای پلتفرم موبایل هم عرضه میشود تا حجمه بیشتری از مخاطبین علاقهمند به پای این اثر فوقالعاده بنشینند.
استودیو Wadjet Eye Games تا به امروز آثار بسیاری نظیر مجموعه The Blackwell Shardlight ،primordia و Golden Wake را منتشر کرده است که میتوان گفت اکثرشان از بهترینهای سبک ماجرایی هستند. گیلبرت و تیم پر کارش همچنان به ساخت و توسعه عناوین جدید مشغولاند و بد نیست پیش از تجربه تولیدات تازه وی، نگاهی به بازیهای گذشته او و تیماش بیندازید تا برای مدتها از دنیای گلوله و انفجار دور شوید و کمی هم بشنوید، حس کنید و به «بازی کردن» مشغول شوید.